ترزا در مورد مبارزات حزب کمونیست در دو ران فاشیسم چنین ادامه می دهد:
“اکثر رفقایی که درروزهای کشتار(1 ) تحت پیگرد فاشیست ها قرار داشتند در مسکو در “کنفرانس بین الملل کمونیست” بودند. اخبار از آنجا به ندرت به دست ما می رسید. بنظر می آمد بحث ها پایان ناپذیرند. همراه رفقای ما سوسیالیست هایی که خود را جزو “بین الملل سوم” می دانستند و در عین حال می خواستند رفرمیست باقی بمانند نیز رفته بودند در بین ما طبعا “بوردیگیست” ها( 2) نیز بودند که به هیچ وجه حاضر به وحدت با کارگرانی نبودند که در کارخانه ها می خواستند به ما نزدیک شوند، حتی رفقایی که در “نظم نوین” کار می کردند نیز دارای چنین طرز فکری بودند. نتیجه پر حرفی ها و اختلاف نظرها ما، را در ایتالیا از کاروان عقب می انداخت و در انتظار این که رفقای رهبری از مسکو برسند هیچ کار مثبتی را پیش نمی بردیم از خود بی خود بودم. در رابطه با اوضاع، با هر کسی گپی زده بودم. بنظرم می آمد اگر ما علیه فاشیسم متحد شده بودیم کشتار در “تورینو” روی نمی داد. ولی جوانانی که در کانون ما بودند حتی تاب شنیدن نام کارگران سوسیالیست را هم نداشتند و به آنان نسبت “سوسیال _ فاشیست” می دادند. در بسیاری موارد جان به لب شدم تا توضیح دهم و تکرار کنم که کارگران ” سوسیال_فاشیست” نیستند و نمی توانند باشند. آنها فریب رفرمیست ها را خورده بودند و حالا به تدریج می فهمند و زمان آن رسیده بود که به آنها نزدیک شویم و آنان را قانع کنیم که علیه فاشیسم مبارزه کنند. نمی توانستیم منتظر شویم تا بحث ها در مسکو خاتمه یابد.” انقلابی حرفه ای ص. 97 و98
“روشن بود که تشکیلات ما دیگر به صورت شعبه ، کانون و بخش جوانان نمی توانست وجود داشته باشد. از مسکو رهنمود ایجاد(3) حوزه های حزبی” آمده بود، ولی از این هم برداشت مبهمی می شد. دراین مورد بحث های مفصل و پایان ناپذیری صورت گرفته بود. تنها نکته ای که از حوزه های حزبی فهمیده می شد، این که حوزه های حزبی باید در کارخانه، در محل های کار تشکیل شوند و نه همچون گذشته در چارچوب شعبه محله و منطقه. اما کسی که در کارخانه کارنمی کرد می توانست به نزدیکترین حوزه کارخانه بپیوندد.” کتاب خاطرات ترزا نوچه ص.99
“نظر من این بود که حوزه های حزبی را سریعا سازماندهی کنیم. فکر می کردم وجود این حوزه ها، به رغم همه اشکالاتی که در وضع موجود می توانست داشته باشد از نبودنش بهتر است. بخش جوانان به دو دسته موافق و مخالف تقسیم شدند. گروهی هم دچار دو دلی بودند. آنها می گفتند حزب بایستی بر اساس حوزه های حزبی سازماندهی شود تا با دیدن نمونه ای از این شکل سازماندهی، در عمل شناخت پیدا کنیم.” همانجا ص.99
“جوانان همگی خیلی فعال شده بودند. آنها به تدریج دریافته بودند که به تنهایی کاری نمی توان انجام داد. تنهاچاره، اتحاد علیه فاشیسم است. بدین گونه بود که جوانان کمونیست و سوسیالیست و حتی کاتولیک در کارخانه ها با یکدیگر به بحث و تبادل نظر می پرداختند.”همانجا ص. 143“….. در همان روزها بود که برای نخستین بار دچار هراس شدم و به طور وحشتناکی ترسیدم. روزی بود که ماته اوتی(4 ) را کشته بودند.” همانجا ص.143 رفقا برای کنگره تدارک می دیدند. کنگره قرار بود در “لیون” برگزار شود، چراکه در ایتالیا، جو عجیب و پیچیده ای حاکم بود: حزب غیرقانونی نشده بود و می توانست “اونیتا” را به همان گونه که “فدراسیون جوانان” “آوانگارد” را منتشر می کرد، منتشر کند. اما دفاتر روزنامه های ما همچنان اشغال می شدند، رفقای ما به دام می افتادند و مورد ضرب و شتم قرار می گرفتند. برگزاری جلسات و سخنرانی ها به طور عادی امکان نداشت و اصولا برگزاری کنگره در ایتالیاعادی نبود. حتی وضع داخلی حزب هم رو براه نبود و همچنان مبارزه بین دو جریان_ یکی “بوردیگیست” ها و دیگری جریانی که “بوردیگیست ها” آنرا جریان “میانه” می دانستند.” همانجا ص.153
“ به هرحال تدارک “کنگره فدراسیون جوانان” در پیش بود که برخلاف کنگره حزب، در ایتالیا به طور غیر علنی و یا نیمه علنی برگزار می شد…. کنگره بایستی در منطقه کوهستانی برگزار شود. بنا بر این بیشتر رفقای اهل “بیلا” (5) کارهای تدارکاتی ر انجام می دادند. من هم هر کاری از دستم بر می آمد انجام می دادم. همانجا ص. 154
کنگره بی هیچ برخوردی برگزار شد. بحث و بررسی پیرامون مسایل غالبا به وحدت می رسید. چند روز بعد، از “لونگو” خواستند که در صورت تمایل به عنوان نماینده جوانان ایتالیا در “کیم” که همان “بین الملل سوم کمونیست” است به جای “برتی”، که پس از چند ماه به ایتالیا برگشت برود “لونگو، قبول کرد. البته به خوبی می دانست با اینکه به مشی تعیین شده در کنگره زیاد معتقد نیست، رفقای “حزب کمونیست” اورا به مسکو می فرستند. “برتی” هم چند ماه پیش، درست به همین خاطر به مسکو فرستاده شده بود. شاید حالا فکر می کردند “برتی” دیگر صد در صد اعتقاداتش به مشی حزب محکم شده است. ولی این هم معلوم نبود! همانجا ص. 155
“سر انجام ما همراه بچه دوساله مان حرکت کردیم. اولین باری بود که از کشورم دور می شدم، آن هم به صورت غیرقانونی….. همه چیز به خوبی پیش رفت. به رغم همه نگرانی ها از حوادث و اتفاقات، سفرمان به سلامت گذشت….. همانجا ص. 156
به خاطر می آورم همین که به مرز شوروی رسیدیم، هیجان بزرگی به من دست داد. ترن به سرزمین روسیه وارد شد و از زیر طاق بزرگی گذشت که بالای آن به چهار زبان نوشته بود: “پرولتاریای جهان متحد شوید”…..خیلی رمانتیک می خواستم از ترن پیاده شوم و سر زمین انقلاب پرولتاریایی را ببوسم….. من در صرفه جویی چه نسبت به پول های خودم و چه پولهای حزب شهرت داشتم. رسیدگی به پول های مهاجرین سیاسی در مسکو به عهده ام گذاشته شد. وقتی رفقا از ایتالیا می آمدند، پول هایی را که در اختیار داشتند به صندوق می ریختند. من آن را حساب می کردم و مقداری یا همه آن را به روبل به آنها می دادم….. این پول ها با حساسیت زیاد حفظ می شدند تا در صورت لزوم برای خانواده هایی که در ایتالیا بودند فرستاده شود. از نقطه نظر کارهای سیاسی، من به امور کانون ایتالیایی ها می پرداختم. فعالیتم سازماندهی بحث ها و کنفرانس ها در ارتباط با وضع ایتالیا و ساختمان سوسیالیسم در شوروی بود.
به این ترتیب ارتباط بین خودمان را حفظ می کردم و در عین حال سعی می کردم اختلافات اجتناب ناپذیر موجود بین مهاجرین سیاسی اگر هم یکسره از بین نمی رفت، دست کم تخفیف پیدا کند. در کانون به تعداد زیادی از رفقایی که از ایتالیا می شناختم برخوردم. ازجمله “پراتو” که راننده تراموا بود، در سال 1922 مورد حمله فاشیست ها قرار گرفت، ا زخود دفاع کرد و جان سالم بدر برد. همانجا ص. 157به خاطر می آورم یکی از نکاتی که در کنفرانس روی آن بیشتر صحبت شد مربوط به “کمیته نمایندگان زنان کارگر” و جلسات وسیع آن بود. مساله بسیار مهم بود، زیرا به چگونگی شرکت و هدایت زنان کارگر شوروی که بسیاری از آنان بی سواد بودند در فعالیت های سیاسی مربوط می شد. تولیاتی در این بحث شرکت می کرد، من هم همین طور. فعال بودن ما به عنوان هیات نمایندگی ایتالیا در این بحث بسیار با ارزش بود. فعالیت های انجام شده در ایتالیا از طرف “کمیته تبلیغات” در کارخانه ها و شرکت زنان کمونیست اساس بحث ما قرار گرفته بود. همانجا ص. 159 اکنون برای اینکه فاشیسم را بهتر بشناسیم بد نیست در این مقاله خطوطی رادر مورد زندگی موسولینی به رشته تحریر در آورم
“بنتو موسولینی” (29 ژوییه 1883_آوریل 1945 )، پدرش آهنگر و سوسیالیست بود، ضمن آنکه تحت تاثیر نگاه “جوزپه ماتسینی” که شخصیتی ناسیونالسیت و جمهوریخواه بود، اقتدار گرایی نظامی “گاریبالدی” که سبب یکپارچگی و وحدت سرزمین ایتالیا تحت فرماندهی اوقرار گرفته بود را مورد ستایش قرارداده بود و از نظر سیاسی نیز نگاهی به آنارشیسم “میخاییل باکونین” داشت. مادر “بنیتو” کاتولیکی معتقد بود. طبعا اختلاف نظر درمورد تربیت “بنیتو “بین پدر و مادر وجود داشت. از یک طرف هنگامی که چشم به جهان گشود غسل تعمید نشد، اما از سوی دیگردر مدرسه خواهران روحانی تحصیلات ابتدایی را گذراند موسولینی حرفه آهنگری را از پس دوران تحصیل مدرسه از پدر آموخت، در نوجوانی از خدمت سربازی به سویس فرار می کند و در آنجا به کار آهنگری برای مدتی مشغول می شود. اودر آن زمان عضو حزب سوسیالیست بود و کتاب های زیادی را مطالعه می کرد. او با اندیشه های “فردریش نیچه” و نظریات “ژورژ سورل” سندیکالیست که معتقد بود باید علیه سرمایه داری که به فساد رو آورده است با خشونت و انقلابی به مبارزه پرداخت. او همین طور با نظریه های “شارل پگی” که سوسیالیست مسیحی بود آشنا می شود و بلاخره اینکه به نوعی از” ماکیاولیسم” که نسبت به مسایل سیاسی برخوردهای تاکتیکی داشت و معتقد بود وسیله هدف را توجیه می کند تاثیر بر تافته بود.
او در سویس به عنوان “دبیر اتحادیه کارگران ایتالیا” منصوب شد، در جریان اعتصاب کارگران دستگیر و به ایتالیا بازگردانده شد، به زندان رفت و مجددا پس از آزادی با کارت شناسایی تقلبی و دستکاری شده به سویس برگشت. او در سال 1904 به دنبال عفو عمومی ترک خدمت به ایتالیا بازگشت . او کتب “فروید”، “مارکس” و “انگلس” را مورد مطالعه قرارداد و به ترجمه “نیچه”، “کانت” و “شوپنهاور” به اتالیایی پرداخت. در سال 1910 به حزب سوسیالیست پیوست و سردبیری “آوانگارد” به عهده گرفت. با آغاز جنگ جهانی اول در سال 1914 که صرفا جنگ بین سرمایه داران و به انضمام در آوردن بخش هایی به سرزمین خود بودند، در کنار ارتش ایتالیا و در کنار ارتش های فرانسه و انگلیس علیه آلمان و اتریش که بخشی از سرزمین ایتالیا را در “ترنتینو” به اشغال خود در آورده بود در جنگ شرکت کرد. جنگ جز فلاکت و بدبختی و گرسنگی برای مردم ایتالیا به ارمغان نیاورده بود. در جنگ اول جهانی سربازان ایتالیایی، روستاییان جوان، جوانانی که از طبقه متوسط بودند و کارگرانی که به کار در کارخانه ها اشتغال داشتند به خدمت ارتش و جنگ فراخوانده شده بودند. این جنگ خسارت های زیادی به اقتصاد ایتالیا و همه کشورهایی که در این جنگ شرکت داشتند وارد کرد، جوانان زیادی قربانی این جنگ خانمانسوز شدند و انسان هایی که سرمایه های این کشورها بودند به کام مرگ فرو برده شدند. “ موسولینی” خود لباس رزم برتن کرد و به جبهه رفت و گروهی ناسیونالسیت افراطی از میان افسران و ارتشیانی که در جنگ شرکت داشتند پس از جنگ به گرد او جمع شدند و گروه پیراهن سیاهان را تشکیل دادند. ایتالیایی ها در این جنگ پیروز شدند و “ترنتینو” را باز پس گرفتند. “موسولینی، اکنون هرچه بیشتر خود را پیروزمند، مقتدر و “به حق” تصور می کرد و سیاست های جنایتکارانه را به همراه گروهش در پیش گرفت. همانگونه که در نوشته های “ترزا نوچه” مشاهده می شود او در سال 1924 با ورود به دولت، خفقان و کشتار و دیکتاتوری را برای مردم ایتالیا به ارمغان آورد.
1) کشتار فاشیست ها_ در سال 1922 اوضاع ایتالیا وخیم شده بود. اوباشان پیراهن سیاه فاشیست به مراکز حزب کمونیست حمله می کردند، آشوب بپا می کردند و افراد را شناسایی می کردند. یکی از شب ها به خانه ده نفر کمونیست حمله کردند آنها را از خانه هایشان بیرون آوردند، بر روی چمن ها کشیدند و اعدام کردند. یکی از آنارشیست ها را شبانه با طناب به پشت کامیون بستند و کامیون را در خیابان های شهر به راه انداختند و دست آخر او را در میدانی در کنار مجسمه ای رها کردند. روز بعد مردم متوجه این جنایت شدند،اما کسی قادر به شناسایی او نبود، ضمن آنکه دلمه های خون و گوشت بر روی خیابان های شهر به جا مانده بود. جنایاتی از این قبیل توسط پیراهن سیاهان کم نبود.
2) “بوردیگیست” ها منظور طرفداران خط “بوردیگا” بود که جناح چپ حزب را تشکیل می داد. آنها مخالف همکاری با کارگران سوسیالیست بودند، ضمن اینکه مخالف شرکت رفقای حزبی در پارلمان بودند.
3 ) در اینجا منظور رهنمود از طرف رفقای حزب کمونیست ایتالیا” که در مسکو بودند است.
4) “جاکومو ماته اوتی” روزنامه نگار و نماینده سوسیالیست ها در انتخابات بود. او به خاطر تغییراتی که شخص “موسولینی” در قوانین انتخاباتی بوجود آورده بود، نتیجه انتخابات را غیر قانونی و باطل دانست. به خاطر همین مساله، “موسو لینی” در خفا یکی از اوباشان طرفدارش را مامور کرد تا او را به قتل برساند. روز بعد جنازه بی جان او را در داخل اتومبیلش که در نزدیکی خانه اش در رم در منطقه”، خیابن کنار رودخانه “توره” پارک شده بود یافتند.
امروز پس از سال ها مجسمه بسیار جالب و هنرمندانه ای در همان نقطه باقیست که یاد آور “ماته اوتی” شجاع، در فضایی سبز و نوستالژیک به جا مانده است، ضمن اینکه این یادبود، تربیت و آموزشی است برای جوانان و نسل های بعد.
5)_ “” شهری است در شمال ایتالیا که در منطقه ای کوهستانی واقع شده است.
لیلا خرداد 1401