سوسن، گلاره و گلاویژ عزیز! تنها در یک سخن! با شما هستم و در سکوتم با یادها ❤️❤️❤️
آ….ی یاران شباب
یاد دارید که با شادی و شور
در رسیدن به سر قُلهٔ نور
آهنگ سفر می کردیم؟
ما که می دانستیم پر خطر بود آن راه
اما! پر زنان سوی افق می رفتیم
ما که می پنداشتیم روزی از آن روزها
کوله هامان پربار از شادی و شور
دست هامان پُر گل، لبخند زنان
باز خواهیم گشت به کاشانه خود،
ما گریزان بودیم از آن همه تاریکی ها؛
ما که عاشق بودیم!
سخت در زلف زمان چنگ زدیم.
*****
من ز خود می پرسم که چرا غمگینم؟
من که خود می دانم!
همگی رهگذریم …. اما..
باز می اندیشم و می بینم
کاین غمگینی، حاصل رفتن هم پروازی ست،
نیز می دانم که ز ما آنچه می ماند
توشه تجربه و زندگی است!
ارمغانی ست به آنان که خواهند آمد.
*****
یادش همه هشیاری بر چرخ زمان باشد
هرچند فرو خفته! هم تیر و کمان باشد
در مسلک ره جویان پیمان همان باشد
هنگام گل ار باشد یا فصل خزان باشد