نوشته زیرجوهر مطالبی است که از یادداشتهایی در باره بحران اوکرائین از مانتلی رویو برگرفته شده است
جنگ داخلی محدود هشت ساله در اوکرائین به یک جنگ تمام عیار تبدیل شده است. این یک نقطه عطف در جنگ سرد جدید و یک تراژدی بزرگ انسانی است. این رویدادها با تهدید هولوکاست هسته ای جهانی، اکنون کل جهان را نیز به خطر می اندازند. برای درک منشأ جنگ سرد جدید و شروع ورود روسیه به جنگ داخلی اوکرائین، لازم است به سیاست هاو تصمیمات مرتبط با ایجاد نظم نوین جهانی از سوی واشنگتن، یعنی زمانی که جنگ سرد قبلی باانحلال اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱ پایان یافت، بازگردیم.
پال ولفوویتز که در آن زمان معاون وزیر دفاع و مشاور سیاسی در دولت جورج اچ دبلیو بوش بود، دستورالعمل یک برنامه ریزی دفاعی را صادر کرد که در آن بیان داشت: «سیاست ما [پس از سقوط اتحاد جماهیر شوروی] اکنون باید تمرکز مجدد بر جلوگیری از ظهور هر رقیب بالقوه جهانی در آینده باشد. ولفوویتز تاکید کرد که “روسیه قوی ترین قدرت نظامی در اورآسیا باقی خواهد ماند.” بنابراین، تلاشهای فوقالعادهو مستمر برای تضعیف موقعیت ژئوپلیتیکی روسیه و غیرقابل برگشت نمودن آن بمثابه یک قدرت جهانی ضروری بود. لذا، پیش از اینکه روسیه موقعیت پیشین خود را بازیابد، باید تمام کشورهایی که اکنون آن را احاطه کردهاند، چه آنهایی که تحت نفوذ و یا قبلاً بخشی از اتحاد جماهیر شوروی بودهاند، وارد مدار استراتژیک غرب شوند. («گزیدههایی از طرح پنتاگون: «جلوگیری از ظهور مجدد یک رقیب جدید»، نیویورک تایمز، ۸ مارس ۱۹۹۲).
در واقع اُلگوی برنامه دفاعی اتخاذ شده توسط ولفوویتز و دیگر برنامه ریزان راهبردی برجسته ایالات متحده در آن مقطع به طور فزایندهای به دکترینهای ژئوپلیتیک کلاسیک ارائه شده توسط هالفورد مکیندر در امپراتوری بریتانیا قبل از جنگ جهانی اول و کارل هاوشوفر در آلمان نازی و نیکلاس جان اسپیکمن در ایالات متحده در دهه های۱۹۳۰ و ۱۹۴۰برمی گردد. این مکیندر بود که در سال ۱۹۰۴ این مفهوم را مطرح کرد که کنترل ژئوپلیتیکی جهان به تسلط بر اورآسیا بستگی دارد، که او از آن به عنوان هارتلند( منطقه مرکزی و حیاتی) یاد کرد. بقیه آسیا و آفریقا به همراه هارتلند جزیره جهانی را تشکیل می دادند. به این ترتیب از گفتهی او،اغلب چنین نقل میشودکه:
“کسی که بر اروپای شرقی حکومت می کند به هارتلند (منطقه حیاتی ومرکزی) فرمان می دهد
کسی بر هارتلند حکومت می کند، به جزیره جهانی فرمان می دهد
و کسی که جزیره جهانی را اداره می کند به جهان فرمان می دهد”.
این دکترین ژئوپلیتیکی با هدف تسلط بر جهان تحت عنوان «استراتژی بزرگ» از آن زمان بر استراتژی امپریالیستی کشورهای پیشرو سرمایه داری حاکم بوده است. این امر در حالی که شیوه تفکر شخصیتهای امنیت ملی ایالات متحده مانند هنری کیسینجر و زبیگنیو برژینسکی را دیکته میکرد، ژئوپلیتیک برای مدتی طولانی در نظر افکار عمومی به دلیل هم هویت شدن آن با دکترینهای آلمان نازی، کماهمیت جلوه میکرد. «با این وصف، با انحلال اتحاد جماهیر شوروی و رشد ایالات متحده به عنوان یک قدرت تک قطبی، ژئوپلیتیک و دکترین هارتلند بار دیگر آشکارا توسط برنامه ریزان استراتژیک ایالات متحده تایید شد و یک استراتژی بزرگ امپراتوری جدید پس از جنگ سرد را ایجاد کرد (جان بلامی فاستر). ،( “ژئوپلیتیک جدید امپراتوری”، مانتلی ریویو ۵۷، شماره ۸ ژانویه ۲۰۰۶).
مهمترین معمار این استراتژی جدید امپریالیستی برژینسکی بود که قبلاً به عنوان مشاور امنیت ملی جیمی کارتر، در افغانستان دامی را برای شوروی پهن کرده بود. تحت هدایت برژینسکی و به دنبال دستور محرمانه ای که کارتر در ژوئیه ۱۹۷۹ امضا کرد، بود که سیا با همکاری هلال اسلام سیاسی، از پاکستان تحت رهبری محمد ضیاءالحق گرفته تا خاندان سلطنتی سعودی، مجاهدین را جذب، مسلح و آموزش دادند. تشکیل سازمان سیا از مجاهدین و گروه های تروریستی مختلف در افغانستان، مداخله شوروی را تسریع کرد و منجر به جنگی بی پایان شد که به بی ثباتی خود اتحاد جماهیر شوروی کمک کرد. برژینسکی (که با جنگجویان مجاهدین عکس گرفت) در پاسخ به این پرسش که آیا از ایجاد هلال تروریسم که به ۱۱ سپتامبر و عواقب پس از آن منتهی شد پشیمان است یا خیر؟ او به سادگی گفت که نابودی اتحاد جماهیر شوروی ارزشش را داشت. «استراتژی امپراتوری دیوانه برژینسکی»، ۱۳ اوت ۲۰۱۴؛ تد اسنایدر، «زندگی با آشفتگی برژینسکی»، Antiwar.com، ۲۶ آگوست ۲۰۲۱، «پیشگویی برژینسکی درباره اوکراین»، گزارش تلر، ۱۵ فوریه ۲۰۲۲.
برژینسکی بعنوان مشاور کلیدی دولت های بعدی ایالات متحده باقی ماند، اما در اوایل دهه ۱۹۹۰ در دوران بوریس یلتسین، نقش رسمی برجسته ای نداشت. با این وجود، برژینسکی بیش از هر متفکر استراتژیک ایالات متحده، استراتژی کلان آمریکا در قبال روسیه را که طی سه دهه توسط دولت های متوالی ایالات متحده تصویب شد، بیان کرد. جنگهای ناتو که یوگسلاوی را در دهه ۱۹۹۰ تجزیه کرد، به شروع گسترش ناتو به شرق سایه افکند. واشنگتن به کرملین در زمان میخائیل گورباچف، در زمان اتحاد مجدد آلمان، قول داده بود که ناتو «حتی یک اینچ» در سمت شرق به کشورهای سابق پیمان ورشو گسترش نخواهد یافت. با این وجود، در اکتبر ۱۹۹۶، بیل کلینتون، در دور دوم مبارزات انتخاباتی، نشان داد که طرفدار گسترش ناتو در حوزه شوروی سابق است و سیاستی در سال بعد به اجرا گذاشته شد که توسط تمام دولت های بعدی ایالات متحده دنبال شد. اندکی پس از آن، در سال ۱۹۹۷، برژینسکی کتاب خود را با عنوان «صفحه بزرگ شطرنج: برتری آمریکا و الزامات ژئواستراتژیک آن» منتشر کرد که در آن اعلام کرد که ایالات متحده برای اولین بار در مقام « یک قدرت غیراورآسیایی» به “حاکم کلیدی روابط قدرت اورآسیا”تبدیل شده و در عین حال “قدرت برتر جهان” را تشکیل می دهد. به این ترتیب، ایالات متحده به «اولین» و «آخرین» امپراتوری جهانی تبدیل خواهد شد. (برژینسکی، صفحه شطرنج بزرگ [Basic Books, 1997], « گسترش ناتو: آنچه گورباچف شنید، آرشیو امنیت ملی، دانشگاه جورج واشنگتن؛ رئیسجمهور دبلیو جی کلینتون به مردم دیترویت، آژانس اطلاعات ایالات متحده، ۲۲ اکتبر ۱۹۹۶).
برای اینکه اتحاد آتلانتیک تحت رهبری ایالات متحده بر اورآسیا تسلط یابد، ابتدا لازم بود که بر آنچه که برژینسکی «سیاهچال» نامیده بود ،یعنی آنچه که پس از خروج اتحاد جماهیر شوروی از صحنه جهانی به جا مانده برتری یابد. این به معنای تلاش برای نزول روسیه به حدی که دیگر نتواند مدعی موقعیت قدرت بزرگ شود. برژینسکی اصرار داشت که «محور ژئوپلیتیکی» در نقش کلیدی اوکرائین می باشد. بدون اوکرائین، روسیه به طور غیرقابل برگشتی تضعیف می شود و در حالی که اوکرائین به عنوان جزوی از ناتو محسوب شود، چون خنجری بر قلب مسکو خواهد بود. او هشدار داد که با این حال، هر گونه تلاش برای برانگیختن اوکرائین علیه روسیه، از سوی خود روسیه به عنوان یک تهدید امنیتی بزرگ، وعبور از خط قرمز تلقی خواهد شد. لاجرم این امر مستلزم «گسترش ناتو» می باشد که بایدآن را تا اوکرائین گسترش داد و سلاحهای استراتژیک را به شرق منتقل کرد تا در نهایت کنترل خود اوکرائین را به دست آورد. اجرای این استراتژی بزرگ به همین ترتیب اروپا، به ویژه آلمان را بیشتر به ایالات متحده وابسته می کند و استقلال اتحادیه اروپا را زیر سوال می برد (برژینسکی، صفحه شطرنج بزرگ)
البته خطراتی برای این بازی بزرگ وجود داشت. برژینسکی استدلال کرد اگرچه ایالات متحده باید از گسترش ناتو تا شرق به اتحاد جماهیر شوروی سابق و نفوذ به اوکرائین، که روسیه با آن مرز ۱۲۰۰ مایلی مشترک داشت، حمایت کند، او خاطرنشان کرد که در صورت موفقیت آمیز بودن، روسیه ناگزیر مجبور خواهد شد به آغوش چین برود. چین و روسیه ممکن است یک “بلوک ضد هژمونیک” در مخالفت با ایالات متحده تشکیل دهند که احتمالاً ایران را نیز شامل می شود. نتیجه یک وضعیت ژئوپلیتیکی شبیه به اوایل جنگ سرد در روزهای بلوک چین و شوروی خواهد بود، هرچند این بار با روسیه بسیار ضعیفتر و چین بسیار قویتر. پاسخ به این، در ذهن برژینسکی، تحت فشار قرار دادن چین از طریق تایوان و هنگ کنگ، و همچنین در شبه جزیره کره، و از طریق ترویج یک اتحاد گسترده با مرکزیت ژاپن و استرالیا بود. این امر ایالات متحده را در موقعیت مطلوبی برای مبارزه با چین و روسیه قرار می دهد.
با این حال، در تمام این موارد، طبق دکترین برژینسکی، راه حل مات کردن روسیه و حلقه ضعیفی که واشنگتن میتواند با آن بر اورآسیا تسلط پیدا کند، اوکرائین خواهد بود. تسلط کامل ایالات متحده/ناتو بر اوکرائین یک تهدید مرگبار مجازی برای روسیه بوده واحتمالاً حتی تحت فشار بیشتر، به تجزیه خود روسیه به کشورهای کوچکتر منجر می شود. سپس چین نیز در بخش غرب دور خود بیثبات خواهد شد (برژینسکی، صفحه شطرنج بزرگ، ۱۰۳، ۱۱۶–۱۷، ۱۶۴–۷۰، ۱۸۸–۹۰).
رابطه راهبرد «صفحه بزرگ شطرنج» برژینسکی با اقداماتی که واشنگتن در سه دهه اخیر انجام داده باید آشکار باشد. از زمان فروپاشی دیوار برلین در سال ۱۹۸۹، ناتو پانزده کشور را جذب کرده است، همه در شرق، که قبلاً بخشی از پیمان ورشو یا مناطقی در داخل اتحاد جماهیر شوروی بودند. در شرق خود، در امتداد مرزهای روسیه، بلاروس و اوکرائین، ناتو شاهد افزایش نظامی بزرگی بوده است. در حال حاضر در استونی، لیتوانی و رومانی حضور هوایی دارد. نیروهای ایالات متحده و نیروهای چند ملیتی ناتو در استونی، لیتوانی، لتونی، لهستان و رومانی جمع شدهاند. تاسیسات دفاع موشکی ناتو در لهستان و رومانی قرار دارد. هدف همه این تاسیسات نظامی رو به سوی (بدون ذکر آنها در اروپای مرکزی و غربی) روسیه است. در سال ۲۰۰۸، ناتو اعلام کرد که در نهایت قصد دارد اوکرائین را به عنوان یکی از اعضای ناتو درآورد («اینجا نیروهای اتحاد در سراسر اروپای شرقی مستقر میشوند»، CNN، ۱۰ فوریه ۲۰۲۲؛ «چرا روسیه ضمانتهای امنیتی از غرب میخواست، بنیاد فرهنگ استراتژیک» ، ۲۷ فوریه ۲۰۲۲؛ “اعلامیه اجلاس سران بخارست”، سازمان پیمان آتلانتیک شمالی، ۳ آوریل ۲۰۰۸).
در سال ۲۰۱۴، واشنگتن به مهندسی کودتا در اوکرائین کمک کرد تا ویکتور یانوکوویچ رئیس جمهور منتخب دموکراتیک را سرنگون کند. یانوکوویچ با غرب دوست بود. اما در مواجهه با شرایط مالی تحمیل شده توسط صندوق بین المللی پول، دولت او برای کمک اقتصادی به روسیه روی آورد و خشم غرب را برانگیخت. فقط چند ماه بعد این منجر به کودتای میدان شد و رهبر جدید اوکرائین توسط ایالات متحده انتخاب شد. این کودتا تا حدی توسط نیروهای نئونازی انجام شد که ریشه های تاریخی در نیروهای فاشیست اوکراینی دارند که در تهاجم نازی ها به اتحاد جماهیر شوروی کمک کردند. امروزه این نیروها در گردان آزوف که اکنون بخشی از ارتش اوکرائین تحت حمایت ایالات متحده است، متمرکز شده اند. تسلط نیروهای افراطی ملیگرای راستگرای اوکرائین و گروههای روسهراسی بر اوکرائین در نتیجه کودتا به شورش در منطقه دونباس شرقی این کشور و سرکوب وحشیانه منجر شد و بیش از چهل نفر در ساختمان عمومی اتحادیه کارگران زنده زنده در آتش سوختند. در اودسا، که آنها به دست نیروهای راستگرا به آنجا گریخته بودند (برایس گرین، «آنچه واقعاً باید درباره اوکراین بدانید»، FAIR، ۲۴ فوریه ۲۰۲۲؛ دیوید لوین، «گزارش شورای اروپا در مورد راست افراطی کشتار در اودسا،» وب سایت سوسیالیست ورد، ۱۹ ژانویه ۲۰۱۶).
پس از کودتا، کریمه عمدتاً روسی زبان، تصمیم به ادغام با روسیه از طریق یک رفراندوم گرفت که در آن به مردم کریمه نیز این گزینه داده شد که به عنوان بخشی از اوکرائین پیش بروند. در همین حال، منطقه عمدتاً روسی زبان دونباس در بخش شرقی کشور، در پاسخ به سرکوب خشونتآمیز علیه روس تبارها که توسط دولت راستگرای جدید سازماندهی شده بود، از اوکرائین جدا شد. این امر منجر به تشکیل دو جمهوری خلقی لوهانسک و دونتسک در چارچوب جنگ داخلی اوکراین شد. لوهانسک و دونتسک از حمایت نظامی روسیه برخوردار شدند، این در حالی است که اوکرائین (کیف) حمایت نظامی بیشتر از غرب دریافت کرد و عملاً روند طولانیتر الحاق اوکرائین به ناتو را آغاز کرد (آرینا تسوکانوا، «پس چه کسی شبه جزیره کریمه را ضمیمه کرد»، بنیاد فرهنگ استراتژیک ، ۲۸ مارس ۲۰۱۷؛ «جمهوری خلق دونتسک و لوگانسک چیست»، بنیاد فرهنگ استراتژیک، ۲۸ فوریه ۲۰۲۲).
در جنگ اوکرائین علیه جمعیت روسی زبان در جمهوریهای جداشده دونباس، حدود ۱۴۰۰۰ نفر کشته شدند و ۵/۲ میلیون نفر آواره شدند که بیشتر آنها به روسیه پناهنده شدند. مناقشه اولیه با امضای موافقت نامه های مینسک در سال های ۲۰۱۵-۲۰۱۴ توسط فرانسه، آلمان، روسیه و اوکرائین و تایید شورای امنیت سازمان ملل پایان یافت. بر اساس این قراردادها، به دونتسک و لوهانسک حق خودمختاری داده می شد، هرچند در اوکرائین باقی می ماندند. با این وجود، درگیری نظامی ادامه یافت و در نهایت دوباره تشدید شد. در فوریه ۲۰۲۲، ۱۳۰۰۰۰ سرباز اوکراینی لوهانسک و دونتسک را محاصره و به آنها تیراندازی کردند، یعنی عملاً توافقنامههای مینسک را پاره کردند (عبدالرحمان، «موافقتهای مینسک چیست – و نقش آنها در بحران روسیه و اوکراین»، ۲۲ فوریه، ۲۰۲۲؛ “چه کسی به چه کسی شلیک می کند و چه کسی درباره آن دروغ می گوید؟”، ماه آلاباما، ۲۰ فوریه ۲۰۲۲).
روسیه بر پایبندی به توافقنامههای مینسک همراه با این درخواست که اوکرائین به عضویت ناتو در نیاید و افزایش سریع نظامی تحت حمایت ایالات متحده در اوکرائین علیه جمهوریهای دونباس متوقف شود، پافشاری کرد. ولادیمیر پوتین اعلام کرد که این خواستهها همگی «خط قرمز» برای امنیت روسیه هستند که در صورت عبور از آن، مسکو مجبور به پاسخگویی خواهد شد. زمانی که اوکرائین و ناتو تحت تسلط ایالات متحده به عبور از خطوط قرمز ادامه دادند، روسیه در اتحاد با دونتسک و لوهانسک به طور گسترده در جنگ داخلی جاری در اوکرائین مداخله کرد.
جنگ جنایت علیه بشریت است و امروز جنگ بین قدرت های بزرگ نابودی جوامع رادر ابعادی بسیار وسیع ببار می آورد.
تنها پاسخ این است که به صلح فرصت دهیم، که مستلزم یافتن راه حلی است که امنیت همه طرف های جنگ داخلی در اوکرائین و همچنین روسیه را تضمین کند. در نگاه طولانی تر، باید بدانیم که جنگ سرشت سرمایه داری است و روسیه و قدرت های ناتو هر دو سرمایه داری هستند. تنها بازگشت به مسیر سوسیالیستی در اوکرائین و روسیه می تواند راه حلی پایدار ارائه دهد.
ی م