جهان تک قدرتی و چند بلوکی امتحانشان را با میلیون ها کشته و سنگین ترین خسارت ها به جامعه در طی دو جنگ جهانی داده اند. ستمگری، جنگ طلبی و فقر ودر ماندگی از خصوصیاتشان بوده و هست. هرج و مرج سهمگین کنونی که با جنگ در اوکرائین آژیر جنگ جهانی سوم را بصدا در آورده است از بحران ساختاری سیاسی سرمایه داری و جهان تک ابر قدرتی است که ستمکشان و اسثمار شوندگان هر روز فقیرتر ومشتی بس کوچک هر روز ثروتمند تر می شوند. بشریت باید انتخاب کند: سوسیالیسم یا بربریت وجنگ، راهی جز یک خط شدن و در یک صف ایستادن برای سوسیالیسم باقی نمانده است. ما جزوی از طبقه کارگر وستمکشانیم وسوسیالیسم را انتخاب کرده ایم وبرای تغییر انقلابی این جهان مبارزه می کنیم. قدرت بلا منازع امپریالیسم آمریکا در حال افول است، باید در وحدتی سراسری از ستمکشان به شتاب این افول افزود و از بلوک بندی جدید امپریالیستی جلو گرفت. جهان امروز دیگربا تسلیحات فراوان هسته ای، تحمل ابر قدرت ها و جنگ های امپریالیستی را ندارد. اکثریت عظیم استثمار شدگان وستمدیدگان، همان ۹۹ درصدی ها از جهانی که سرمایه داری ساخته و پرداخته نا راضی اند. جنبش های توده ای در سراسر جهان، برای کار، نان، صلح و علیه جنگ نیرویی است که می تواند متشکل و متحد شود و جهان نوینی را خالی از ابرقدرت ها بر پا سازد. سرمایه داری ماهیتن در پی سود بیشتر در رقابت با رقبا، جنگ افروز است و تنها راه جلوگیری از جنگ براندازی این نظام است.
سرمایه داری با عبور از مرحله رقابت آزاد به مرحله انحصارات که لنین به موقع، بیش از صد سال پیش آنرا مرحله طفیلی گری و گندیدگی نامید، سرسختانه با چنگ ودندان چرکینش بار دیگر بشریت را به لبه جنگ جهانی دیگری کشانده است. این نظام امپریالیستی لجوجانه با تمرکز قدرت نظامی – سیاسی در دست دولت پنهان نژاد پرست راست افراطی با گرایش نئوفاشیستی، با هر گونه راه حل کارگری برای نجات بشریت از فقر و بدبختی، مخالفت دارد، قدرت های سیاسی مستقل را تحمل نمی کند و از پیروزی سوسیالیسم نه تنها جلو می گیرد، بلکه هر جا و هر زمان طبقه کارگری با پشتیبانی اکثریت عظیمی هم به قدرت رسد و راه سوسیالیستی را در پیش گیرد، با کودتا و تحریم و به اصطلاح انقلابات مخملی آنها را سرنگون می کند. امپریالیسم آمریکا در راس این نظام جهانی، تا به حال جنگ ها و جنایت ها مرتکب شده است، همچنان تلاش دارد این قدر قدرتی امپراتوری آمریکایی و تسلط بلامنازع آ ن را بر جهان حفظ نماید. بحران کنونی جهان درست ناشی از سماجت هیات حاکمه آمریکاست که اصرار بر سرکردگی جهان دارد. بگذارید کمی به عقب برگردیم:
نقش مهم وتعیین کننده اتحاد جماهیر شوروی در جنگ جهانی دوم، پیروزی انقلاب چین تحت رهبری حزب کمونیست و خیزش جنبش های آزادیبخش در کشور های مستعمره و نیمه مستعمره، شرایط جهانی را برای خاتمه دادن به تسلط قدرت های بزرگ سرمایه داری فراهم کرده بود، اما عمو سام بیرون آمده با کمترین خسارت از جنگ پا به میدان گذاشت و هر جا که امپریالیست های اروپایی مجبور به عقب نشینی بودند نیرو فرستاد و یا با دست زدن به کودتا، قدرت سیاسی را بسود دارودسته پرو آمریکایی برگرداند. از کره گرفته تا ویتنام، کامبوج، مالایا و سراسر آفریقا را به میدان جنگ آمریکا تبدیل کرد و آغازی شد برای محاصره شوروی، تحریم و تقلیل آن در خدمت دست یافتن به مقام ابر قدرتی بلامنازع جهان. درک قانون نهادینه شده سلطه گری وسرکرده گرایی که از ویژگی های قدرت سیاسی نظام سرمایه داریست کلید شناخت مبارزه طبقاتی وصف آرایی ستمگر وستمکش در جهان امروز است. بزرگترین کشف مارکس طبق تاکید انگلس، نه طبقات و نه مبارزه طبقاتی، بلکه این بود که مبارزه طبقاتی در فرایند تکاملی اش، یک طبقه، دیکتاتوری طبقه حاکم را سرنگون می کند و دیکتا توری طبقاتی خود را جای آن می نشاند. با جهانی شدن سرمایه داری مبا رزه طبقاتی با صورت بندی های سیاسی بغرنج تری به میدان آمد. انحصارات وکارتل ها جهانی شدند واشکال تسلط با پیشرفت تکنولوژی صورتی پنهان به خود گرفت. شعار ” کارگران سراسر جهان متحد شوید ” نشانی است داهیانه از مانیفست حزب کمونیست که حکایت از مبارزه ای در اشل جهانی دارد. دو جنگ جهانی را نظام های سرمایه د اری در رقابت باهم برای تجدید قوای خود، تقسیم مجدد جهان و سرکردگی بر پا کردند و پس از هر جنگی، با صف آرایی جدیدی ضمن حفظ دستاوردها و غنایم وارد میدان شدند. ورود اتحاد شوروی در جنگ دوم و نتیجه پیروزمند آن در عمل، مورد رضایت بخشی از صاحبان قدرت جهان سرمایه نبود. انجمن ها کردند تا شاید راه حلی یابند. وینستون چرچیل، پیر استعمار نژادپرست بریتانیا مهر خود را به آغاز دوران جنگ سرد زد و بر آرزوهای میلیارد ها انسان روی کره زمین که از جنگ بیزار شده بودند خاک پاشید. برای درک بهتراین چرخش بزرگ، ضروریست به نتایج جنگ جهانی دوم اشاره ای کنیم و ببینیم این وضع بحرانی که در مرکز آن سیاست نژاد پرستانه برتری گرای نیوکان های حاکمیت امپریالیسم آمریکاست، چگونه شکل گرفته است.
با ۷۱ میلیون کشته بر خرابه های جنگ، به شکرانه همکاری کلیه نیروهای ضد فاشیسم ودر پیشاپیش آنها کارگران وزحمتکشان که نمونه عالی آن در دفاع از استالین گراد به منصه ظهور رسید، امیدی در دل مردم گیتی بوجود آورد که این اتحاد بزرگ جهانی ضد فاشیست همچنان در دوران صلح با پشتیبانی اکثریت جهانیان و بازماندگان قربانیان جنگ ادامه یابد. اما مبارزه طبقاتی و زندگی واقعی مسیر دیگری در پیش گرفت. هنوز مرکب منشور سازمان ملل متحد خشک نشده بود که این بار ادامه دهندگان راستگرای نژاد پرست و ضد کمونیست ایالات متحده آمریکا که کمترین لطمه و خسارتی را از جنگ دیده بود، جان تازه ای گرفت. ماکارتی ژنرال آمریکایی منطقه اقیانوس پاسیفیک، تشویق کننده بکارگیری بمب اتم علیه شهر هیروشیما و ناکازاکی ژاپن، ترور راست ضد جنبش کارگری وچپ را در ایالات متحده آغاز کرد. وینستون چرچیل هم در آن سوی دریا ها، شیپور جنگ سرد را به صدا در آورد و سیاست ایجاد دیوار آهنین به دور اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی را با پیمان نظامی ناتو کلید زد. پیروزی بر سرمایه جهانی توسط طبقه کارگر به رهبری کمونیستها در کشوری به عظمت روسیه پهناور و ایجاد بیداری میان مردم ستمدیده جهان و مهمتر، شکست ۱۴ قدرت اروپایی در جنگ داخلی روسیه پس از انقلاب اکتبر چنان کینه ای در دل مرتجعان صاحبان سرمایه بوجود آورد که پیروزی ارتش سرخ را بر فاشیسم زنگ خطری برای جهان سرمایه داری تلقی کردند. حال که در میدان ها یکی بعد از دیگری شکست خوردند باید ره دیگری را انتخاب می کردند. برای جبران این همه شکست، متفکران سرمایه، با شناخت تضاد های درون نظام تازه تجربه شده جامعه شوروی، طرح تسخیر دژ از درون را با دید طولانی ریختند. اشتباهات حزب کمونیست شوروی به رهبری استالین در حل مشکلات اولیه زندگی توده ها، تبلیغ شونیسم ملت بزرگ روسیه در برابر ملل دیگر شوروی، نا آگاهی از ادامه مبارزه طبقاتی در دوران طولانی ساختمان سوسیالیسم و از همه مهمتر انحلال شوراهای کارگری در کارخانه ها از عواملی بودند که زمینه را برای رشد مخالفان نظام سوسیالیستی بوجود آورد. دشمنان سوسیالیسم در کمین نشسته بودند تا فرصتی بدست آورند. مرگ استالین و روی کار آمدن خروشچف در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی با جنایتکار خواندن استالین، زمان برای پیاده کردن طرح تسخیر دژ از درون فراهم شد. بی باوری به نظام سرمایه داری که با شکست نازیسم در جنگ جهانی دوم در سرود استالینگراد به خیزش نوینی برای سوسیالیسم و باوری قوی در میان کارگران جهان تبدیل شده بود به بی باوری و شک و تردید نسبت به سوسیالیسم تبدیل شد. رهبران برجسته احزاب کمونیستی اروپا چون تولیاتی راه خروشچف را در پیش گرفتند. با اینکه جنبش جهانی نقد رویزیونیسم خروشچفی به رهبری مائو تسه دون توانست دستاورد هایی داشته باشد اما با مرگ او و آغاز اصلاحات تن سیاپینگ عملن حزب کمونیست چین سنگر مبارزه علیه رویزیونیسم مدرن را ترک کرد و به راه سرمایه داری پا گذاشت. بدین ترتیب می توان گفت تمام فرصت طلبان ضد پیروزی شوروی سوسیالیستی از سوراخ ها بیرون آمدند، تروتسکیست ها دشمن قسم خورده استالین با خروشچف هم صدا شدند، سوسیال دموکرات ها که سالها بود دست در دست سرمایه داری به استثمار طبقه کارگر مشغول بودند با فروریزی دیوار برلین خود را قهرمان تاریخی این پیروزی خواندند. بدین صورت ابرقدرتی که ادعای سرکردگی جهان را سال ها داشت تاج پیروزی را بر سرنهاد، پایان تاریخ را اعلام کرد و بعنوان لوایاتان قرن بیستم، ابر قدرتی بلامنازع خود رابا بیش ازهفتصد پست وپایگاه نظامی تامین کرد.
مارکس وانگلس در ” مانیفست حزب کمونیست ” با جمعبندی از تاریخ طولانی مبارزه طبقاتی یاد آور شدند ” ستمگر و ستمکش باهم در تضاد دائم بوده و همواره علیه همدیگر به پیکاری گاه پنهان و گاه عیان برخاسته اند و این پیکار همیشه یا به نوسازی انقلابی سراپای جامعه و یا به نابودی هر دو طبقه پیکارگر انجامیده است ” مارکس وانگلس از میان دو راه، تمام زندگی خود را در خدمت نوسازی انقلابی جوامع بشری گذاردند.
در دوران تاریخی ما ستمگر وستمکش کیستند؟ صف آرایی آنها چگونه است؟ سیمای عمومی مبارزه طبقاتی را چگونه باید ترسیم کرد؟ بی شک در پاسخ به این پرسش ها باید اوضاع تغییر یافته را به حساب آورد. امروزه مبارزه طبقاتی در جوامع سرمایه داری با اینکه در آخرین تحلیل، اساسی ترین قانونمندی های سرمایه داری حاکم است اما در صحنه عمل در اشکالی بغرنج و در هم پیچیده تحقق می یابد. درست است مبارزه طبقاتی پرولتاریا هنوز هم از کارخانه شکل می گیرد ولی نمی تواند در همان سطح باقی بماند، باید با دیگر کارخانه ها همراه شود؛ عمودی و افقی پیوند ی سازمانی زند و نه تنها در سطح ملی بلکه در سطح بین المللی همسو و همراه شود. جهانی شدن تولید چنان وابستگی را تقویت بخشیده که هیچ کشور توسعه یافته صنعتی نمی تواند به تنهایی عمل کند. ایجاد قدرت سیاسی – نظامی ابر قدرت آمریکا تا حد تک قدرتی بلامنازع درست طبق یک برنامه حساب شده جنگی، سیاسی و اقتصادی به پیش رفته است. ستمگر امروزی بال وپر نیرومند خود را بصورت جهانی گسترده، بزرگترین و وسیع ترین رسانه های تبلیغاتی را در اختیار دارد. میلیارد ها کارگر روز مزد را در کشورهای پیرامونی محتاج به یک لقمه نان نگه داشته است. پیمان های نظامی مسلح به موشک و کلاهک های هسته ای از ناتو گرفته در اروپا و آسیا و از اقیانوس هند گرفته تا اقیانوس پاسیفیک آشکارا اعلام می کنند ما مدافع نظام سرمایه داری هستیم. آیا پرولتاریا می تواند این صف آرایی جهانی را نادیده گیرد و خود را به مبارزه طبقاتی کارخانه محدود سازد. اینجاست که پیام داهیانه مانیفست حزب کمونیست ” کارگران سراسر جهان متحد شوید” قد علم می کند. اینجاست که مبارزه با قدرت بلامنازع سرکرده گرای جهانی در دستور قرار می گیرد. اینجاست که پرولتاریا ی کشورهایی چون ایران دو صف بیشتر را به رسمیت نمی شناسد – صف ستمگر و ستمکش. اینجاست که باید ضمن مخالفت با بلوک بندی های امپریالیستی و مبارزه برای ایجاد وحدت کارگران جهان ومتحدانشان، پرولتاریای هر کشور باید استراتژی وتاکتیک مبارزاتی اش را طبق شرایط مشخص جامعه خود مشخص نماید. پرولتاریای ایران امروز برای انقلابی سوسیالیستی در ایران مبارزه می کند و ایجاد صف مستقل کارگران و کلیه استثمارشوندگان وستمکشان را کلید براندازی نظام سرمایه داری حاکم و پیروزی انقلاب سوسیالیستی می داند.
محسن رضوانی اسفند ۱۴۰۰