به مناسبت فرا رسیدن ۸ مارس این مقاله را به ترزا نوچه تقدیم می کنم ، …………………………….. زنی که نامش در تاریخ زنان مبارزجهان ثبت شده است. او زنی از خانواده ای کارگری، کودک کار، کارگر، کارگر پیشرو، سازمانده کمونیست، توانا در تلفیق کار مخفی و علنی، مادری مهربان و سرشار از شور زندگی درخدمت طبقه کارگرودر خدمت به خلق بود. ترزا نوچه فعال کارگری و عضو کمیته مرکزی حزب کمونیست ایتالیا، روزنامه نگار، نویسنده و نماینده پارلمان ایتالیا در دوران اول و دوم قانونگذاری پس از شکست فاشیسم بود، مغزی فعال و پژوهشگر داشت. او در دوران فاشیسم، فعالیتی پیگیر و بی وقفه داشت، در دوران مخفی او و رفقای لو رفته اش به پاریس نقل مکان می کنند . ترزا در سفر های مخفی راهی ایتالیا می شود، با پارتیزان های ایتالیا دیدار و اعتصاب زنان کارگر برنجکار را هدایت می کند. او در پاریس دستگیر و به آلمان ها تحویل داده می شود. زندگی او را سال ها دنبال کرده ام، فکر می کنم الگوی زندگی او برای جوانان زن کارگر ایران بسیار آموزنده باشد. جنبش زنان ایران در این صد سال گذشته پا به پای جنبش های توده ای فعالیت داشته و امروز باز هم در جنبش معلمان نقش بیشتری را از خود نشان داده اند. با اینکه زنان کارگر یکی از ستمدیده ترین اقشار جامعه ایران اند و بار سنگین اداره خانواده کارگری را با در آمدی نازل بدوش می کشند، اما نظام حاکم تا کنون نه تنها نتوانسته باری از دوش آنها بردارد، بلکه بی شرمانه با بکار گرفتن خرافات و قوانین شرعی برستم مضاعف آنان هرچه بیشتر افزوده است.
ترزا در سال ۱۹۰۰ درشهر تورینو_ایتالیا_ در خانواده کارگری چشم به جهان گشود و در سال ۱۹۸۰ در شهر بولونیا چشم از جهان فرو بست، اما حضور معنویش در قلب زنان و مردانی که با زندگی پر بار و آموزنده او آشنایی دارند همچنان باقی است.
ترزا نوچه در ده سالگی مدرسه ابتدایی را با نمراتی بالا به پایان رساند، اما مجبور به ترک تحصیل شد .
او در خاطراتش می نویسد: ” شرایط من در مدسه متوسطه با دختران دیگر تفاوت داشت. من با جوراب های پاره و با کفش های تخته چوبی باید زخم زبان های همکلاسی هایم را تحمل می کردم …. مشکل دیگر من مخارج مدرسه بود ….. سربار خانواده می شدم جبران آنهم غیر ممکن بود. با اندوه و اشک فراوان به خاطر آن خواب های طلایی بلاخره به کار کردن گردن نهادم .
اودر یازده سالگی در کارگاه خیاطی مشغول بکار شد و در اعتصاب شاگرد خیاط ها بطور فعال شرکت کرد. او با برادرش که اوهم کارگرو سه سال از او بزرگتر بود در باره این اعتصاب صحبت می کرد.
او در خاطراتش چنین اشاره می کند: ” بر اثر اعتصاب، خیاطان کارشان به ده ساعت کار در روز تقلیل پیدا کرد، ضمن آنکه قول دادند فصل مرده حد و حدودی داشته باشد. در وضع شاگرد خیاطان هیچ تغییری حاصل نشد. به نظر من و برادرم، نتیجهای که از این اعتصاب بدست آمد مهم نبود. مهم این بود که برای اولین بار شاگرد خیا ط ها در این اعتصاب شرکت کرده اند”.
او می نویسد: ” اکنون نوبت برادرم رسید که اعتصاب کند. او ۱۴ سال داشت و در یک کارخانه کار می کرد. در تورینو کارخانه های فلز کاری در حال گسترش بودند ….. در تورینو متخصص ترین کارگران پرورش یافته بودند ….. تمرکز بزرگ توده های کارگر، جوشش و یگانگی افراد پراکنده را در یک کارخانه ممکن ساخته بود. کشاورز اهل “پولیه ” ، صنعت کار قدیمی اهل ” پیه مونته ” ودهقان خرده پای ” ونیزی ” با کارگر ساده اهل “لمباردی ” را در کنار هم قرار داده بود “.
اوبروشنی اشاره می کند که اکنون دیگر آن کشاورز، آن صنعتکار قدیمی، آن دهقان خرده پا و آن کارگر ساده که با صد ها کیلو متر فا صله از یکدیگر زندگی کرده بودند، اکنون در کارخانه که ملاتی است برای ساخته شدن طبقه کارگر جمع شدهاند. دقیفا کارخانه است که آنها را متشکل کرده _ هریک عیناً بقیه، مورد سود جویی و استثمار کارفرما هستند. در جریان مبارزه باهم به آگاهی می رسند و لذا درپیوندی ناگسستنی در کنار یکدیگر قرار می گیرند. اینجا دیگر مسئله فرد مطرح نیست، بلکه مسئله جمع مطرح است و اینست آن فرهنگ سوسیالیستی که آنها در طول سال ها کار در کارخانه به آن دست می یابند. آنها خیلی ساده در پراتیک به آن می رسند، ضمن آنکه در جریان پراتیک آنان نیاز به مطالعه تئوریک را درک می کنند. به همین دلیل است که طبقه کارگر نقشی اساسی در انقلاب سوسیالیستی دارا است. طبقه کارگر فرهنگ سوسیالیستی را که توجه به جمع است نه به فرد، از درون کارخانه آموخته است و دشمن واقعی اش را که سرمایه داری را در جریان استثماربا همه وجودش در کارخانه لمس کرده است .
ما بروشنی مشاهده می کنیم امروزدر کشور ما ایران، مبارزه طبقه کارگر شباهت زیادی با مبارزات طبقه کارگر ایتالیا داشته است . در هفت تپه از کشاورزان لر، عرب و…….در کارخانه نیشکر هفت تپه در کنار یکدیگر کارمی کنند. پس از آن است همه آنها در درون کارخانه با استثمارو سود جویی کارفرما مشترکا ودر جریان عمل روبرو می شوند و لذا کارخانه ملاتی می شود در خدمت این کارگران. در همه دنیا ماجرا از یک قرار است. صاحبان ابزار تولید از یکطرف و نیروهای مولده از طرف دیگر در برابر هم قرار دارند و منافع شان در تضادی آشتی ناپذیر با یکدیگر است. بنا براین کارگران در این کره خاکی باهم برادرند و خونشان برنگ پرچم پرولتاریا است. تفاوت در رنگ پوست و فاصله زمانی آنها مهم نیست، اما قلب هاشان بیکدیگر نزدیک است.
آن زمان کارگران در شهر ” تورینو ” فدراسیون کارگران فلزکار ( فیوم ) را بوجود می آوردند. صاحبان کارخانه ها همزمان اتحادیه صاحبان کارخانه ها ( لاما) را ایجاد می کنند. زمانی که کارگران فلزکار اعتصاب کرده بودند، صابان کارخانه ها کار گران جدیدی را بکار گماردند. اما برغم همه سختی ها، بویژه برای کارگرانی که سرپرستی خانواده خود رابر عهده داشتند به علت پیگیری شان در مبارزه بحق بلاخره توانستند موفقیت هایی در زمینه بالا بردن دستمزد و پایین آوردن ساعات کار بدست آورند.
سال ۱۹۱۴ زمزمه هایی در مورد جنگ جهانی در فضای اروپا پیچیده بود. ترزا نوچه خیلی زنده و ملموس در کتاب خاطراتش این فضا را به نمایش می گذارد – اینکه چگونه سوسیالیت های ایتالیایی گیج بودند وسوسیالیست های آلمانی موافق جنگ بودند. موسولینی که مدیر روزنامه روزنامه ” آوانتی ” و سوسیالیست بود، خائنانه حرکتش را بسوی جنگ آغاز کرد. با شروع جنگ مردم با کمبود مواد غذایی و گرانی اجناس رو برو بودند. با ادامه جنگ مردم در وضعیت معیشتی بدی قرار داشتند. اعتصابات وتظاهرات در شهر جریان پیدا کرده بود. در این شرایط بیشترفشار بر روی زنان بود، آنها داد و قال راه انداخته بودند، شوهرانشان به جبهه رفته بودند و آنها باید شکم فزندان خود را سیر می کردند. شهر توسط مردم سنگر بندی شده بود و یورش پلیس سواره در برابر مبارزات مردم ادامه داشت، تانگ های ارتش و سربازان وارد شهر شده بودند.
ترزا می نویسد: ” به محض ورود سربازان به شهر، مردم آنان را چون برادران خود در آغوش می گرفتند. زنان در بین سربازان می رفتند و به آنها غذا و شراب می دادند. زنان به آنها می گفتند، مبارزه ما به خاطر شما ست، به خاطر شما سربازان است که به جنگ نروید و کشته نشوید. تورینو بیدار شده بود ….. طولی نکشید که این برخورد نتیجه خوبی ببار آورد. یک گروه از سربازان ” آلپینی ” که برای سرکوب مردم دستور شلیک گرفته بودند، پس از آنکه برای مدت طولانی رو در روی زنان قرار گرفتند، بلاخره سر تفنگ های خود را روی زمین گذاشتند و به جمعیت پشت کردند.
ترزا در این بخش از نوشته، نقش زنان را که همیشه در هر مبارزه ای پیشگام اند بخوبی نشان می دهد.
ترزا می نویسد: ” نیمه های ماه مه ۱۹۱۵ بود، برادرم پنهانی اعلامیه ای بدستم داد که با ابتدائی ترین امکانات چاپ شده بود. این اعلامیه امضای ” کارگرن تورینو” را داشت. در اعلامیه آمده بود: ” این جنگ که اروپا را به آتش می کشد، چیزی جز ننگ نیست و هیچیک از کشورهایی که در جنگ شرکت می کنند بخاطر مردم کشور خود نمی جنگند ….. ” . برادرم می گفت این اعلامیه را سوسیالیست های پیر ننوشته اند. این کار، کار جوانان است “. اتریش صربستان را آزاد نمی کند و روسیه تزاری به مردمش آزادی نمی بخشد. باید از افتادن ایتالیا به این دام جلوگیری کرد. مردم ایتالیا از مشارکت در این جنگ نفعی عایدشان نخواهد شد. اینکه گفته می شود، این جنگ، جنگی انقلابی و آزادیبخش است حقیقت ندارد. سوسیالیست هایی که چنین نظر دارند، به خاطر بورژوازی به پرولتاریای کشورشان و به بین الملل دوم خیانت می کنند. اما سوسیالیست های واقعی هرگز دستشان به خیانت آلوده نمی شود ….. ”
اکنون از پاراگراف بالا می فهمیم، کارگران چه درک بالایی از مسائل سیاسی دارند. آنها کاملا متوجه شده بودند که جنگ بنفع مردم کشورهای شرکت کننده در جنگ نبود. جنگ جهانی اول آلمان اتریش از یکطرف و فرانسه و انگلستان از طرف دیگر برابر هم صف آرایی کرده بودند. روسیه تزاری نیز به شرکت در این جنگ تن داده بود.
اکنون جنگ آغاز شده بود. در روزهای سرد و یخبندان تورینو، ترزا با شرایط دشواری روبرو بود. برادرش در جنگ کشته می شود و مادر ش در اثربیماری چشم از جهان فرو می بندد
او می گوید: ” اکنون در دو اتاق کوچک زیر شیروانی، بر روی بام های شهر عزیزم “تورینو ” یکه و تنها بودم. تنها، گرسنه و عاصی. تصمیم گرفتم وارد کارخانه شوم “.
آن زمان اودر کارخانه ” فیات بره وتی” کار می گیرد، چنبن ادامه می دهد: ” رفته رفته بکارم علاقمند شدم. کارم ساختن بالشتک های برنزی برای موتور کامیون بود. این کار خیلی بهتر از ساختن فشنگ بود. قطعات تمیز و براقی که از ماشین تراش خارج می شد می توانست در خدمت صلح هم قرار گیرد. از این گذشته، اینکه چیزی را با دست های خودم بوجود می آوردم احساس رضایت می کردم. در کنار خودم دخترانی را می دیدم که کار آنها با کار من یکی بود. آنها هم مسائل مرا داشتند، مانند من خسته می شدند و ماتتد من فکر می کردند. رو یهم رفته فهمیدم کارخانانه بیش از هر چیز دیگر یعنی همین و این خود به مثابه ملاتی است برای طبقه کارگر “.
سال ۱۹۱۷ جنگ به پایان می رسد. سربازان از جنگ برمی گردند زنانی که در طول جنگ در کارخانه ها جایگزین کار گران مرد شده بودند، حکم اخراجشان از طرف کافرمایانن ابلاغ می شود.
ترزا نوچه در خاطراتش اینگونه بیان می کند: حالا حد اقل سودی که از بهره کشی ما عایدشان شده بود می توانستند حد اقل سه ماه بی آنکه به کار تولیدی بپردازیم، در کارخانه باقی بمانیم و کارهایی مثل نظافت و انبار داری را انجام دهیم . …. تا در این فاصله در پی یافتن کار جدیدی باشیم . …. برای اولین بار جلسهای در میان ماشین های کارخانه برگزار کردیم و کارگران با پیشنهاد من موافق بودند. فوراً کمیسیونی ترتیب دادیم و در خواست هایمان را به دفتر کارخانه بردیم “.
کارفرما زیر بار نمی رفت. اما جوانها پیگیر قضیه شدند و کوتاه نیامدند و بلاخره نتیجه این شد که ۹۰روز حقوق پایه را به آنها پرداختند.
ترزا: ” در ایتالیا اولین بار بود که ” جبران خسارت اخراج از کارخانه ” مطرح می شد. یعنی تا آن زمان هیچ گاه چنبن خسارتی به کارگران پرداخت نشده بود. اما دیدیم که زنان کارگر با مقاومت و ایستادگی خود در برابر وسوسه ها و تهدیدات مراجع مسئول آن را بدست آوردند “.
او در کارگاه جدیدی که تنها سه نفر بودند کار گرفت و لذا چنین می گوید: ” …..در کارگاهی که کار می کردم امکان یک مبارزه مستقیم نبود ….. تنها به بحث با همکارانم اکتفا می کردم و همواره افسوس می خوردم که چرا در کارخانه نیستم و نمی توانم به طور مستقیم در مبارزه شرکت کنم “.
او دربیرون از محیط کار به وظیفه مبارزاتی اش ادامه داد و در ” اتحادیه خانواده سربازان جنگ زده و خانواده شهدا ” و بعد در ” کانون سوسیالیست های محل ” نام نویسی کرد.
در شماره های آینده رنجبر، به مبارزات سیاسی ترزا به مبارزات و فعالیت های مخفی او دردورا ن فاشیسم پرداخته خواهد شد .
لیلا