درگذار سال دوهزار وبیست یکم به دوم اوضاع چگونه است وجهان در فرایند تکاملی اش به کدامین سو می رود؟ . تضاد اساسی جهان میان دوطبقه متخاصم و آشتی ناپذیر، طبقه کارگر و طبقه سرمایه دار، میان نظام سرمایه داری ونظام جایگزین سوسیالیسم چگونه در صحنه عملی و مشخص امروز خود را نشان میدهد؟ چگونه می توان باورهای علمی تئوریک که در عصر انقلابات پرولتاریی هستیم وسرمایه داری به بالا ترین مرحله انحصارات مالی و طفیلی گری واضمحلال رسیده است را از لابلای حوادث واتفاقات بیرون کشیم و از موضع طبقه کارگر و در خدمت اکثریت عظیم مردم استثمارشده وستمدید ه گرایش های عملی وقابل لمس را درجهت منافع طبقه کارگر و انقلاب سوسیالیستی جستجو کنیم. چگونه تلاش ملت ها یی را که هنوز تحت ستم اند و برای آزادی و رهایی از یوغ امپریالیسم وارتجاع داخلی تواماً مبارزه می کنند را به حساب آوریم؟ و بالاخره چگونه مقاومت کشورهای تازه استقلال یافته جهان را که در برابر زور گویی جهانی امپریالیسم آمریکا که به اشکال مختلف اعمال می شود را ارزیابی کنیم و بسنجیم؟
*ارزیابی از این روند تکاملی نشان میدهد؛ اوضاع خوبست، بسود انقلابات پرولتاریی است و هر روز اوضاع بهتر می شود. بحران ساختاری سرمایه داری عمیق تر شده، تضادهای درون کشورهای سرمایه داری شتابان حاد می شود و در سراسر دنیا اعتصابات واعتراضات نمایان تر و در تغییر اوضاع نقش تعیین کننده ای را بازی می کنند.
این روند ها هم درایران قابل لمس است و در زمینه هایی شتابان در حال تکامل است. بگذارید از این منظر و برای توضیح این ارزیابی، از میان حوادثی که در سال گذشته رخ داده، روی مهمترین آن که مستقیمن در ارتباط با وظیفه طبقه کارگر ایران است انگشت بگذاریم. البته روشن است در تائید اینکه اوضاع خوبست ده ها فاکتور دیگررا می توان دراینجا ردیف کرد و صحت این ارزیابی را همه جانبه تر توضیح داد اما هدف در اینجا نشان دادن گرایش عمومی است و توضیح پیوند آنها با هم است که این اوضاع را بوجود آورده است :
* اولین ومهمترین آن شکست بیست سال جنگ نیروهای آمریکایی در افغا نستان است
** دومین نکته یکدست شدن قدرت در تهران و شکست کامل اصلاح طلبان است
*** سومین عضویت کامل ایران در پیمان همکاری شانگهای است
اولین رخداد نشانی دیگر در شکست نقشه امپریالیسم آمریکا برای تسلط کامل بر خاور میانه و از این طریق به زعم آنها بر جهان است. پس از سلطه رویزیونیسم در حزب کمونیست شوروی و تسخیر قدرت سیاسی در اتحاد جماهیرشوروی سوسیالیستی توسط آنها، امپریالیسم آمریکا برای ایجاد امپرا توری جهانی سرمایه داری با ادعای اینکه قرن بیستم و بیست ویکم قرن آمریکاست، پنجه های خون آلود نظامی خود را در سراسر جهان گشود و در این نقشه استراتژیکی اضمحلال پنج کشور خاورمیانه را تا حد نابودی شیرازه تمدن وهویت آنها، در دستوربود که خوشبختانه درعمل تحقق نیافت. پس از شکست کامل در عراق وادامه جنگ به مدت بیست سال علیه طالبان درافغانستان، ترامپ باب مذاکره را برای عقب نشینی با طالبان بازکرد. هدف آمریکایی ها با توجه به تجربه شکست مفتضحانه در ویتنام، کامبوج، عراق و سوریه، سازماندهی یک عقب نشینی منظم و طبق نقشه و انتقال قدرت به حکومتی دست نشانده خود بود. اما حساب هایشان همه اشتباه در آمد و بنا به اعترا ف سرانشان انتظار چنان پیروزی سریع را از طرف طالبان نداشتند. نقشه آمریکا در عقب نشینی این بود که یک جناح پرو آمریکایی را در طالبان بسوی همکاری با حکومت پوشالی کابل که دراین بیست سال اشغال افغانستان با هزینه سنگین سرهم کرده بودند بوجود آورند. آنها در این دوره مذاکرات با کمک اردوغان که سودای ایجاد امپراطوری عثمانی را در سر دارد و جزوی از نفشه های دوران عقب نشینی آمریکا از خاورمیانه است، تلاش همه جانبه کردند که علاوه بر تقویت حکومت پوشالی کابل گروهای محلی داعشی در افغانستان را تقویت کنند تا شاخی دربرابر طالبان باشند. بنابراین در سال گذشته یک نقشه بیست ساله امپریالیستی که میلیارد ها دلار صرف کرده است با شکست کامل روبرو می شود و امروز حتا ایجاد یک حکومت طالبان پرو آمریکایی هم بعید بنظر می رسد. این یک حادثه مهم و استراتژیکی در منطقه است که در سال های آینده تاثیرات بیشتر آنرا شاهد خواهیم بود. بنظر می رسد نیروی نظامی آمریکا توانایی ادامه سیاست سلطه بر خاور میانه را از یکسو از دست داده و مهمتر اینکه در پی ایجاد محور هند- پاسفیک است که استراتژی محاصر چین را در درجه اول قرار میدهد. خاور میانه ای که روزی تسخیر وسلطه اش برای امپریالیسم آمریکا برای حفظ سرکردگیش بر جهان در مقام اول قرار داشت به استرا تژی واگذاری منطقه به محور اسرائیل – عربستان – ترکیه، تقلیل یافته است. این تغییر دارای اهمیت بسیار مهمی در صد سال گذشته محسوب می شود. در حقیقیت امروز دیگر خاور میانه ای که انگلیس ها براساس سلطه جهانی شان و از موضع مرکزیت لندن خاورمیانه نامیدند باید به درستی نام گزاری شود. منطقه ای در آسیاست ونام درست آن بنابر تقسیم علمی جغرافیایی غرب آسیاست همانطور که اروپای غربی گفته می شود نام این منطقه آسیای غربی است .
*
دومین رخداد یکدست کردن حکومت ایران با حذف جناح معروف به اصلاح طلبان که گرایش طرفداری از آمریکا را دارند، می باشد. خمینی با شعار نه غربی ونه شرقی در سیاست خارجی قدرت را غصب کرد . سیاستی که دکتر مصدق آنرا موازنه منفی تعریف کرد اما شاه پس از کودتای بیست وهشت مرداد سی ودو سیاست هم شرقی وهم غربی را پیاده کرد. در برابر این سیاست هم نیروهای چپ بودند که از همان آغاز دارای سمت گیری با شرق و مخالفت با امپریالیسم را در پیش گرفتند. جمهوری اسلامی ایران در این چهار دهه در حرف ضد آمریکا ولی در عمل با اتخاذ سیاست نئولیبرالیستی، جامعه را به یک کشور سرمایه داری وابسته به اقتصاد جهانی همراه با پی آمد های اجتماعی اش سوق داده است. اکبر رفسنجانی با به تخت نشاندن علی خامنه ای، کاملن زمینه را برای گسترش اقتصاد نئولیبرالیستی در ادامه سیاست های اقتصادی رژیم شاهنشاهی فراهم ساخت. آنچه دراین ۴۳ ساله آشکار شده نه تنها نقش همکاری فعال آمریکا در روی کار آمدن دارودسته خمینی است بلکه حتا درجنگ ایران وعراق و تا این اواخر مذاکرات برجام سیاست همکاری با آمریکا دیده می شود. انحصار طلبی و دعوای فرقه ای که یکی از خصوصیات دین محمدی است جای برجسته ای در نظام تازه به قدرت رسیده اسلامی داشت. نگاهی به مبارزه فرقه ای درحاکمیت نشان میدهد هیچگاه این جدال پایانی نداشته است. اما هیچگاه به تسلط کامل یک جناح هم ختم نشده است جز درسال گذشته که به اصطلاح حکومت یکدست شده است. آنچه دارای اهمیت است چون پیروزی دارودسته به اصطلاح اصول گرایان با پشتیبانی سپاه تحقق یافته که شدیداً پس از کشتن قاسم سلیمانی ضد آمریکایی شده اند. ایران با پیوستن به گروه شانگهای کاملن دیگر سیاست نه شرقی ونه غربی را کنار گذاشته و خود را با سیاست های جهانی روسیه و چین همراه کرده است. البته نمی توان مطمئن بود که پیروزی آنها نهایی است چون اصلاح طلبان دارای پایه قوی در میان سرمایه داران و بازاریان دارند و امکان بازگشت آنها موجود است. هم اکنون جدال بزرگی بین دو جناح بر سر چگونگی مذاکرات وین در جریان است ونتیجه آن هنوز معلوم نیست و اصلاح طلبان منافع خود را با بازگشت ایران به برجام به هر قیمت تا تسلیم شدن به شرایط دولت آمریکا می دانند. ناتوانی دولت رئیسی در حل مشکلات اساسی معیشتی مردم و خیزش های بزرگ سراسری علیه رژیم و خطر ورود نیروهای مزدور خارجی توسط اسرائیل و آمریکا بی شک وضع کنونی را تهدید می کند. با عضویت ایران در پیمان شانگهای از نظر صف آرایی نیروها و رقابت های منطقه ای یک باخت بزرگ برای آمریکاست و اسرائیل و آمریکا به آسانی تن به این تغییر نخواهند داد.
سومین رخداد عضویت کامل ایران در ” سازمان همکاری شانگهای ” است
اولین رخداد در سال گذشته در حقیقت نشان دهنده شکست نقشه امپریالیسم آمریکا و متحد آنها در ناتو برای تسلط کامل بر خاور میانه بود. دومین رخداد روی کار آمدن دولت رئیسی و یکدست شدن حکومت ایران و اکنون میرسیم به سومین رخداد پیوستن ایران به پیمان همکاری شانگهای. پیمان همکاری های شانگهای در حقیقت یک پیمان شرقی است و در محور اتحاد چین وروسیه قراردارد که زمینه را برای ایران در دور زدن تحریم ها در گام اول فراهم می کند.
این پیمان از لحاظ جمعیت بزرگترین جمعیت جهان را در برمی گیرد و از لحاظ وسعت از شرق آسیا تا اروپا را می پوشاند. ۴ قدرت سیاسی دارای سلاح هسته ای عضو این پیمان هستند و دو عضو آن از پنج عضو شورای امنیت اند. چنانچه به این سه رخداد توافق نامه های ۲۵ ساله ایران و چین و ۲۰ ساله ایران و روسیه را هم بیفزائیم آنوقت کاملن تغییر بزرگ اوضاع را می توان تشخیص داد.
با توجه به این تغییرات وظیفه پرولتاریا و طبقه کارگر چیست ؟
در جامعه طبقاتی کلیه اندیشه ها وداده ها مهر طبقاتی خورده اند. هر طبقه ای دنیا را از زاویه منافع طبقاتی خود می بیند و حقیقت برایش آنست که به طبقه اش خدمت می کند. طبقه کارگر هم دارای مواضع واندیشه های مخصوص خود است و از دید ومنافع خود جهان را می بیند وارزیابی می کند. سالی که گذشت، با ادامه ویروس واگیر کرونا، ناتوانی اکثر دولت های سرمایه داری در میدان نمایان ترشد، شکاف طبقاتی در کشورهای دنباله رو سیاست نئولیبرالیستی بیشترشد؛ کشور های پیرامونی در جدالی میان مرگ وزندگی در گیر جنگ داخلی، کودتا ودست بدست شدن قدرت سیاسی میان دارودسته های طبقه حاکم و از همه چشمگیر تر خیزش ناشی از خشم طبیعت، آتش سوزی جنگل ها، زمین لرزه و آتش فشانی ها، سیل وتوفان ها، باز هم بیشتر نقش سرمایه داری را در تخریب محیط زیست آشکارکرد. سالی که گذشت، برای مردم ما در ایران بازهم سال بسیار سختی بود. نظامی درمانده پس از چهار دهه سرکوب وبی کفایتی کامل که نود و پنج درصد مردم را به پرتگاه فقر وفلاکت کشانده است، بجای تغییر بنیادی سیاست های چهل ساله، انحصار طلبی را تا حلقه بیت خامنه ای تنگ کرد. در یک جمله جهان را همچنان هرج ومرجی بی پایان ناشی از بحران ساختاری سرمایه داری فرا گرفته است که ادامه ی خشم طبیعت و واگیری ویروس کرونا شیرازه زندگی توده های وسیع پائین جامعه را بازهم بیشتر ازهم پاشانده است. اما در این غوغای پر تلاطم وهرج ومرج ناشی از بحران ساختاری نظام جهانی سرمایه و افول ابرقدرت سلطه گر جهانی، کارگران وزحمتکشان، توده های وسیع مردم همچنان به اعتراض و اعتصاب ادامه دادند و در برابر سیر طفیلی گری و فساد و سفته بازی ایستادند، نیروی مولد ه را همچنان تقویت کردند و گرایش عمومی جها ن را بسوی مسیری برای تغییر، تغییری بنیادی وریشهای سوق دادند. کارگران وزحمتکشان انقلاب می خواهند، ملت های ستمدیده آزادی می خواهند و کشورهای تازه بوجود آمده در تلاشی میان مرگ وزندگی از هستی و استقلال خود دفاع می کنند. هنرکمونیستها در اینست که در این اوضاع تغییر یافته از این سه گرایش عمومی در استرا تژی انقلابی خود کما ل استفاده را کنند و طبق برنامه منطبق با شرایط مشخص کنونی جهان مبارزه را برای پیروزی طبقه کارگر سازمان دهند. متاسفانه همچنان طبقه کارگر از یک وحدت وهمبستگی جهانی محروم است. ضروریست درسطح جهانی حد اقل یک مرکز سراسر ی برای رایزنی در باره اوضاع تغییر یافته جهان بوجود آید ودامنه همبستگی و کمک متقابل را گسترش دهد.
اما وظیفه نیروهای آگاه کارگری در ایران با توجه به این تغییرات جهانی وشرایط مشخص کشورمان چیست؟ در کدامین گرایش از این گرایش ها ما قرار داریم؟ ما کمونیست های ایرانی جزوی از طبقه کارگر هستیم و ضمن قبول وجود هر سه گرایش جهانی، وظیفه را تقویت گرایش انقلاب کردن میدانیم. باید برای رشد همه جانبه نیروی عمده انقلاب یعنی کارگران وزحمتکشان کارکرد. با رشد چنین جنبشی هم شرایط برای یکی شدن احزاب وسازمان های کمونیستی فراهم می شود و هم طبقه کارگر می تواند هر چه بیشترمتحدان خود را در صفی مشترک برای سرنگونی نظام سرمایه داری وانقلاب سوسیالیستی سازمان دهد.
کارگران و زحمتکشان انقلاب می خواهند
توده ها در سراسر جهان از وضع موجود نا راضی اند، در ایران درسال نود ونه بطور متوسط پنج اعتصاب واعتراض کارگری در روز جریان داشت. میلیون ها نفر در هندوستان، برزیل، اندونزی، بنگال دش و ….. در سال گذشته به خیابان ها آمدند، اعتصاب کردند ومی توان گفت یک گرایش عمومی برای تغییر رادیکالتر در حال شکل گیریی است. در برابر هرج ومرج ناشی از بحران ساختاری سرمایه داری جهانی مقاومت ومبارزه کارگران وزحمتکشان در سال گذشته نه تنها گسترش یافته است بلکه بر عمق ورادیکالیزه شدن آن افزوده شده است.
آنچه کمبود است نبود تشکلات منسجم پایدار و بویژه تشکیلات پیشرو کارگری است، تشکیلاتی که توانائی هدایت صحیح این جنبش ها را در برابر قدرت های بورژوازی داشته باشد. هرچه جنبش های توده ای گسترش می یابد بر ضرورت سازماندهی یک ستاد رهبری کننده از پیشروان آگاه، از خود گذشته از میان آنها بیشتر آشکار می شود.
دوم
ملت ها آزادی میخواهند
ملت ها از ستم ابر قدرت ها و زور گویان داخلی وخارجی که باز تولید گرایش جهانی شدن ونئو لیبرالیستی می باشند به ستوه آمده و به مقاومت برخاسته اند. آزادی به شعار اصلی جنبش های اصیل کف خیابانی علیه تبعیض، زندان وشکنجه، اعدام، آزادی بیان، تشکیلات …….. تبدیل شده است. در کشور ما ایران تاریخ بیداری اش را با نام آزادیخواهی رقم زده اند. سیستم جهانی سرمایه با انقیاد میلیون ها برده، با کشتار میلیونی مردم بومی استرالیا، کانادا و ایالت متحده آمریکا زیر پرچم بریتانیای کبیر به تسلط خود بر کل جهان صعود کرد و این انحرا ف عظیم تاریخی که داغ ننگ بر پیشانی دوران سرمایه داریست تنها از طریق به انقیاد کشیدن مردم بومی جهان امکان پذیرشد. در جهان امروز گرایش عظیم مردمی علیه این سیر تاریخی جنایت کارانه سرمایه قد علم کرده است. در کشور ما این گرایش با قدرتی افزون در حال گسترش است. رژیم جمهوری اسلامی با سیاست سکت شیعگری و تسلط انحصارطلبانه بردولت مستقر دیکتاتوری پهلوی ها پس از انقلاب ۵۷، با اعمال خود دامنه این گرایش را وسیع تر کرده است. مبارزه برای آزادی زنان، ملت های تحت ستم، اقلیت های دینی ومذهبی را فزونی داده است. طبقه کارگر بنا بر جهانبینی اش و آگاهی به این واقعیت که آزادی اش در گرو آزادی کل مردم ستمدیده است، از این رو از گرایش آزادی خواهی در کلیه زمینه ها پشتیبانی و با شرکت فعال در این مبارزات برای پیوند این جنبش ها با جنبش های کارگری مبارزه می کند. در کشور ما ستم به زنان، ستم به اقلیت های ملی، ستم به اقلیت های مذهبی بیداد می کند و برنامه سیاسی طبقه کارگر باید بازتابی از این شرایط مشخص جامعه باشد.
سوم
کشور ها استقلال، همکاری متقابل، بدور از زور وجنگ
یکی از تغییرات چشمگیر از قرن نوزده تا بحال شکل گیری دولت – ملت هاست که تعداد آنها که عضو سازمان ملل هستند ۱۹۵ کشورند وچنانچه فلسطین و واتیکان را بدان ها اضافه کنیم ۱۹۷ کشورمی شوند. اکثر کشور های جدیدی که پا به عرصه ی زندگی گذاشته اند با فروپاشی امپراتوری های بریتانیا، فرانسه، با خیزش های صد ساله گذشته و مبارزه ای سخت ودردناک توانسته اند وارد جرگه به قول اروپائیان ” کشور های متمدن ” شوند. اما سلطه گری امپریالیسم و سیاست جهانی نئولیبرالیستی در این کشورها، جز تعداد قلیلی، در فقر و بدبختی به سر می برند. سرمایه جهانی احتیاج به مواد خام این کشور ها دارد وآسان ترین راه همچنان در انقیاد نگهداری آنهاست. مبارزه مردم این کشورها با دخالت گری دستگاه های امنیتی خارجی، با تجزیه کردن این کشورها با کودتاگری و ایجاد باند های نظامی در حال گسترش است .
نتیجه گیری
پرولتاریا باید جها ن را تسخیر کند وطرحی نو در اندازد
کمونیست ها جزوی از طبقه کارگرند و در نتیجه خواها ن انقلاب اند. یعنی تمام وکمال باید به این وظیفه طبقاتی خود بپردازند. وظیفه طبقاتی تاریخی طبقه کارگر براندازی کل نظام سرمایه داری است. بدون به سرانجام رساندن این وظیفه هیچگاه طبقه کارگر به رهایی نخواهد رسید. طبقه کارگر برای رهایی خود در رودر رویی با دشمن باید تا حد ممکن دشمن را منفرد کند چون دشمن صاحب نیروی مسلح است از امکانات مالی وبورکراسی فراوانی برخوردار است در حالیکه طبقه کارگر تنها سرمایه اش وحدت وتشکیلات است. هرچه این وحدت گسترده تر، دشمن منفرد تر می شود وهر چه کارگران ودیگر اقشار متحد طبقه کارگر متشکل تر شوند؛ نیروی صف مقابل سرمایه، قوی تر است.
به پیش بسوی بسط وگسترش تشکلات مستقل کارگری و پیوند سراسری آنها
پیش بسوی بسط وگسترش تشکلات زنان، دانشجویان، معلمان و بازنشستگان
سرنگون باد نظام سرمایه داری جمهوری اسلامی
مرگ بر امپریالیسم
زنده باد سوسیالیسم
وفا جاسمی