Skip to content

www.ranjbaran.org

  • خانه
  • اسناد حزب
  • آرشیو نشریه رنجبر
  • کارگری
  • دیدگاه و مقلات
  • زیست محیطی
  • زنان
  • ویدیوها
  • جانباختگان
  • تماس با ما
  • آثار کلاسیک مارکسیستی

www.ranjbaran.org

نگاهی گذرا به پیدایش فاشیسم در ایتالیا و درس آموزی از مبارزات کمونیست‌ها و پارتیزان‌های ضد فاشیست 

حزب رنجبران ایران, 1. ژوئن 2024

بخش یازدهم

آنتونیو گرامشی (بخش پنجم)

در جولای ۱۹۲۶، شش ماه پس از کنگره حزب کمونیست ایتالیا در لیون، در روزنامه حزب (اونیتا)، مقاله‌ای به چشم می‌خورد بدونِ دستینه(امضاء)، اما به روشنی، اندیشه گرامشی در آن دیده می‌شد. مقاله درباره تضادهای درونی رهبرانِ تاریخیِ بلشویک در حزب کمونیست شوروی بود که مسئولیت آن را عملاً از سوی تروتسکی می‌دانست‌، که گذشته از تضادهای پیشین، برسرِ جانشینیِ لنین از سوی استالین و بوخارین در مقابل تروتسکی و زینِویِوْ تشدید یافته بود.

گرامشی سخت بر این باور بود که اتحاد میان رهبران از اهمیتی بسیار بالا برخوردار است و درباره آن، از سه سال پیشتر، در سال ۱۹۲۳ در اعتراض به موضع تروتسکی در میان رهبران ح.‌ ک. شوروی پرداخته بود و آن را با جریانِ بُردیگا در حزب کمونیست ایتالیا مقایسه می‌کرد. چند هفته پس از انتشار مقاله درباره تضادهای درونِ ح. ک. شوروی، میان رهبران ح. ک. ایتالیا به جُستار پرداخته شد و دفتر سیاسی نوشتنِ و فرستادن نامه‌ای را به رهبران کشور شوراها، در پشتیبانی از خط سیاسی که تا آن زمان به پیش برده شده بودند، واگذار کرد. این نامهِ بدون تاریخ، که احتمالاً در ۱۴ اکتبر ۱۹۲۶ نوشته شده بود، به تولیاتّی که در آن زمان به عنوان نماینده ح. ک. ایتالیا در شوروی بود، از راه سفارت شوروی، فرستاده شد تا به آنان ارائه کند. نامه که از حس وظیفۀ احزابِ برادر و شرکت در پاسداری از اتحادِ ح. ک. شوروی و دستاوردهای انقلابی آن سرچشمه می‌گرفت؛ گذشته از برجسته کردن آن، برسرِ نیاز اتحادِ هر گروه از رهبران انقلابی و اینکه در آن زمان در شوروی بیشترین مسئولیت را از سوی اقلیت، به سرکردگیِ تروتسکی، زینِویِوْ و کامینُوْ می‌دانست، اما به نقش اکثریت در آن نیز برخورد کرده بود. همچنین نگرانی خود را از امکان انشعاب در ح. ک. شوروی اعلام می‌کرد و آن را به داشتنِ حس وظیفه نسبت به انترناسیونالیسم پرولتاریایی در گسترش و پیشرویِ همبستگی و اتحاد فرا می‌خواند، و پرهیزِ اکثریت از تصمیم‌های بسیار سخت نسبت به اقلیت و تمایل در به دست آوردن پیروزی بزرگ بر مخالفین درون حزب. در این نامه، از «وصیت نامه» لنین، که هنوز تا این زمان درباره آن با گفتگو و جَدَل همراه است، نیز سخن رفته بود و جنبه احتیاط را، با توجه به تضادهای میان استالین و تروتسکی، سفارش کرده بود، همچنین عدم تمرکز قدرت را در دست یک تَن. (با آنکه رهبران احزاب کمونیست اروپایی از این «وصیت نامه» آگاهی داشتند اما تا سال ۱۹۵۶ منتشر نشده بود). برپایه سندی، (از نشستی که پس از این به آن اشاره خواهیم کرد) تولیاتّی از دادن این نامه به رهبران بلشویک خودداری کرده بود، که پس از درگذشت گرامشی، از سویِ آنجلا تَسکا در سال ۱۹۳۸ و خودِ تولیاتّی در سال ۱۹۶۴ منتشر شد.

برپایه درک گرامشی از «وصیت نامه»، امکانِ انشعاب در ح. ک. شوروی، به ویژه با بودن تضاد میان تروتسکی و سرسختیِ مواضع استالین و عدم ظرافت او، وجود داشت. 

پروفسور لوچانو کَنفرا‌(Luciano Canfora) زاده ۵ جولای ۱۹۴۲، استاد سابق دانشگاه و یکی از برجسته‌ ترین پژوهشگران و صاحب‌ نظرانِ ادبیات و تاریخِ کهن و نوین در ایتالیا و اروپا، گذشته از پرداختن به نکاتِ مثبت و‌منفی استالین، در یک جَدَل سیاسی در سال ۱۹۹۴، گفت: « یک رهبر را با آنچه برای کشورش کرده بایستی ارزیابی نمود، عملکرد استالین، هرچند که تلخ بود اما، برعکس گورباچوف، برای روسیه مثبت بود». 

تولیاتّی با تحلیل گرامشی، که از یک سو باور به برتری و‌اهمیت اتحادِ رهبران داشت و از سوی دیگر گمان بردن نسبت به درستی و تحمیل خط تحمیل شده استالین و رابطۀ میان نقش تاریخی و نیروهای انقلابی در جهان معترض بود، مخالفت و دیدگاه دیگری داشت. میان گرامشی و‌ تولیاتّی برخوردهای سیاسی درباره برنامه ریزی برای آینده نیز موجود بود. تولیاتّی متمرکز بر روی زمانِ حال و خط سیاسی اتخاذ شده، اما گرامشی منطق آینده نگری را اتخاذ کرده بود. تولیاتّی استوار بر روی موضع استالینی و خواستارِ‌ فرمان‌بری، اما گرامشی قاطعانه این مقوله را رَد می‌کرد.

رهبریِ شوروی به جولِس هومبرت-دُرس (Jules Humbert-Droz)، به عنوان نماینده انترناسیونال مأموریت داد تا وضعیت ا. ج. شوروی را برای او و ح. ک. ایتالیا توضیح دهد؛ از این روی برگزاریِ نشستی در وَل‌پُلچِوِرا (Valpolcevera) در بخشداریِ شهرِ جِنُوا، در استانِ لیگوریا (Liguria),در نزدیکیِ مرز فرانسه از یکم تا سوم نوامبر ۱۹۲۶برنامه ریزی شد؛ اما با توجه به شرایط سخت‌تر شده و فشار از سوی رژیم فاشیست، پس از‌چهار سوء قصد به موسولینی (که در بخش آینده به آن خواهیم پرداخت)، همراه با شرکت اندکی از رهبران بود. گرامشی به شهر میلان رفت تا از آنجا به سفر خود در رسیدن به مکان نشست ادامه بدهد اما با دیدن نیروهای پلیسِ آماده به عملیات و احتمال تعقیب در ایستگاه راه‌آهن میلان، بیدرنگ به رُم بازگشت تا امنیت رفقای شرکت کننده در نشست را به خطر نیندازد.

پیش از این در پایان ماه آگوست ۱۹۲۶ تشکیلاتِ نیمه مخفیِ ح. ک. ایتالیا در زیر ضربات پلیس قرار گرفته بود و در پی آن دو رابط حزب، در شهر پیزا (Pisa) دستگیر گشتند و از مدارک به دست آمده از ایشان یافتنِ پیوستگی های تشکیلاتیِ «غیر قانونی» پیگیری شد، که به دستگیریِ اومبِرتو تِرّاچینی در دوازدهم سپتامبر انجامید و پس از آن دستگیریِ دیگر رهبران برجسته، که در میان آنان‌مائورو سْکُچّیامارّو (Mauro Scoccimarro) نیز‌بود، انجامید.

در آن ماه‌ها دفتر سیاسی حزب، که هریک از اعضای آن‌ خطر از سوی پلیس را دریافته بودند، بر آن شد که مرکزیت حزب را به سوئیس منتقل کند؛ این کار از سوی گرامشی و کامیلّا رَوِرا (Camilla Ravera) با رعایت احتیاط‌های نیازمندِ تشکیلاتی برنامه ریزی و اجرا شد؛ اما گرامشی، رهبر و نماینده مجلس پس از یک یورشِ پلیس و‌ بازرسیِ خانه‌اش در پایان ماه اکتبر،‌ با ناخشنودی اندیشه پیشنهاد رفتن به آنسوی مرزها را پذیرفت. چند روز پس از آن در شب هشتم نوامبر در یک نشست با دیگر نمایندگانِ مجلس در شهر رُم، گرامشی و دیگر نمایندگانِ گروه کمونیستیِ مجلس دستگیر شدند؛ او که به خودسری و بی قانونیِ رژیم فاشیست درباره نمایندگان مردم و‌مصونیت آنان کم بها داده بود، به زندانِ رِجینا “چِلی” ( “Regina “Celi) برده شد و دو هفته در آنجا بود؛ سپس به جزیره اوستیکا (Ustica) در جنوبِ غربی ایتالیا، در ۶۷ کیلومتری شمارِ جزیره سیسیل، منتقل گشت. در آنجا بُردیگا را نیز یافت، که به دیگر یاران و‌ هم‌باورانش درس زبان فرانسوی آموزش می‌‌داد، اِمیلیو لوسّوُ هم در آنجا تبعید بود، در آن روزها این دو با یکدیگر به قدم زدن های طولانی و گفتگو می‌پرداختند.

 پیرو اْزرافّا (Piero Sraffa) زاده: تورینو، ۵ آگوست ۱۸۹۸ درگذشت : کمبریج، ۳ سپتامبر۱۹۸۲

اقتصاددان، ادیب، همکار روزنامه «اُردینه نواُوُ» و سپس استاد دانشگاه (از سال ۱۹۲۳) و مؤلف بیش از بیست کتابِ پُرارزش. دوست دوره دانشجویی گرامشی در تورینو، پس از آگاهی از دستگیری او، با توجه به شرایطِ فاشیستی و با امکاناتی که داشت، با دادن امکان اعتباری نامحدود به گرامشی، برای خرید و دریافت کتاب از یک کتابفروشی در شهر میلان، به یاری او شتافت و بار فشار در اسارت و تبعید را به گونه‌ای برای گرامشی سَبُک کرد.

او (گذشته از نقش محوریِ تاتیانا شوخت، خواهر همسر گرامشی) در این زمان نقش مهمی در زندگی گرامشی داشت و متقابلاً مِهر و خدمت و دوستیِ با گرامشی بیگمان به گونه‌ای نقطۀ مهمی در زندگی خودش شد؛ او با همکاریِ تاتیانا رابطِ میان حزب و گرامشی نیز بود.

پس از چهل روز در جزیره اوستیکا، در میانهِ ماه ژانویه ۱۹۲۷ دستور رسید که گرامشی را به زندان شناخته شدهِ «سن ویتّورِ» (San Vittore)، که سال‌ها پس از آن با اشغال شهر میلان از سال ۱۹۴۳ تا ۱۹۴۵ از سوی نازی فاشیسم هیتلری، در اختیار گشتاپو بود، منتقل کنند. این سفر طولانیِ انتقالی اجباراً از راهِ دریایی با کشتی و‌سپس زمینی، نوزده روز به درازا کشید، که همراه با تب و غَل و زنجیر و سرما، کابوسی برای گرامشی بود. این شرایط و بدرفتاری چنان انگیزه بدتر شدن تندرستی لرزان او گشت که خاطره آن تا پایان زندگی او را همراهی کرد.

«شبِ تاریک و‌گردابی چنین هایل

کجا دانند حالِ ما سبکبارانِ ساحل‌ها»

در زندان شهر میلان، تاتیانا شوخت که برای مدتی در بیمارستان بستری بود، پس از مرخص شدنش به دیدار گرامشی رفت و پس از آن با توجه به شرایط سخت زندان، در بازی رساندن به او بازدید‌ها را ادامه داد، که همواره با تحریک‌های پلیس فاشیست و مزد‌بگیر برای این کردار‌ها، نیز رو به رو می گشت.

در پایان سال ۱۹۲۷ میان واتیکان، که از به قدرت رسیدنِ دولت موسولینی خشنود بود، و اتحاد جماهیر شوروی تماس‌هایی درباره تعویض و آزادی گرامشی و‌ تِرّاچینی با دو کشیش کاتولیک که در روسیه زندانی بودند، برقرار شد؛ این تماس‌ها و گفتگو‌ها میان نماینده شوروی و نماینده واتیکان، که اِوجِنیو‌ پاچِلّی (Eugenio Pacelli) نام داشت و سفیر واتیکان در برلن بود برگزار می‌شد (او دوازده سال پس از آن در دوم مارس ۱۹۳۹ با نامِ پیو دوازدهم (Pio Xll) پاپ شد) ؛ آغاز این گفتگو ها امید بخش بود اما واتیکان با سکوت خود تسلیمِ خواستِ موسولینی در معلق گذاشتن آن شد و این گونه، گفتگو ها بدون دست‌آورد پایان یافت.

دادگاه محاکمه گرامشی و‌نورده تَن دیگر در ۲۸ مه ۱۹۲۸، در دادگاه ویژه در شهر رُم، که در سال ۱۹۲۶ از سوی رژیم موسولینی درباره «جرایم امنیت ملی و حکومتِ رژیم»، حتی درباره «جرایم» پیش از این تاریخ و خوار شمردنِ قوانینِ حقوقی برپا شده بود، آغاز شد و در چهارم جولای‌ حکم‌ محکومیتِ به زندان رهبران ح .ک.‌ ایتالیا: گرامشی، تِرّاچینی و اسکُچیمارّو و جُوانّی رُوِدا، همچنین هجده تَن دیگر، از جمله: اِنریکو‌ فِرّاری (Enrico Ferrari)، اِتسیو ریبُلدی (Ezio Riboldi)، ایجینو بُرین (Igino Borin) و لوئیجی اَلفانی (Luigi Alfani) که نمایندگان برگزیده از سوی مردم در مجلس بودند را به جرم اغتشاش در امنیت کشور، دشمنی با حکومت و آغاز به برپاییِ جنگ داخلی صادر کرد. گرامشی به بیست سال زندان محکوم شده بود.

پس از این محکومیت‌ها، تصمیم گرفته شد که گرامشی را به پُرتولُنگُنه (Porto longone) در جزیره اِلبا (Elba)، در استان تُسکانا بفرستند؛ (جزیره‌ای که ناپلئون بناپارت از ۱۴ مه ۱۸۱۴ به مدت ده ماه در‌ آن تبعید بود)، اما پس از معاینه پزشک و نتیجه آن، با بودن شرایط بدِ تندرستی او، به زندان توری (Turi) در جنوب شرقی ایتالیا سپرده شد.

گرامشی در سال‌ها آغازین در زندان، به اندیشیدن، پژوهش و برنامه‌ ریزیِ کار درباره روشنفکران ایتالیا، زبان‌شناسیِ پژوهشیِ ملل، آثار پیراندلو و رُمان‌های کوتاهِ، (شیوه‌ای که در سده نوزده پدید آمده بود، با محتوایی سخت که در روزنامه‌ها به چاپ می‌رسید) پرداخت.

در آغاز فوریه سال ۱۹۲۹ از سوی وزیر داخله به گرامشی اجازه نوشتن داده شد و این فرصتی گشت تا پیاپی و همه روزه به پژوهش و‌نوشتنِ‌ درباره اندیشه‌های هُنَری برپایه آنچه پیش از این برنامه ریزی کرده بود بپردازد. این‌گونه با دریافتِ نَسک‌های گوناگون توانست با پژوهش، بررسی و اندیشیدن، آنچه را که به «دفتر‌های زندان» مشهور گردیده بنویسد. اما با گذشت زمان، علی‌رغم دیدار‌ها و پیگیری زیادِ تاتیانا، شرایط او چه در زمینه جسمانی، شخصی، خانوادگی و سیاسی بسیار سخت شد و به انگیزه دریافت نامه‌های کم و هر از چند گاهی از سوی همسرش جولیا، همچنین مشکل ارتباط با مرکز حزب و گاه با اخبار متضاد، او را به افسردگی نیز کشاند و این به نوبه خود تندرستی او را بدتر کرد.

کِی شعرِ تَر انگیزد خاطر که حزین باشد

به واقعه‌ای اشاره کنیم:

پیش از محاکمه گرامشی، در ماه مارس ۱۹۲۸، در زندان سن ویتّورِ نامه‌ای از سوی روجِّرُ گرییِکو به دست او رسید و این خلافِ روش مخفی کاریِ حزب در نامه نوشتن آشکار بر سر مسائل سیاسی با رفقای زندانی بود؛ این مقوله پس از سقوط فاشیسم، دیدگاه‌های گوناگونی را در میان مورخین به جُستار کشاند، تا آنجا که توطئه و کار پلیس فاشیسم نیز عنوان شد. این شیوه غیر منطقی و مغایر با اصول مخفی کاری، و فهمیدن انگیزه آن و اندیشهِ اینکه نامه در سخت‌تر شدن تصمیمِ قاضیِ دادگاه در محکومیتش مؤثر بود، چندین سال فکر گرامشی را به خود مشغول داشت؛ حتی اندیشیدن به اینکه شاید خیانتی از سوی برخی از رفقای حزب در رابطه با انتقاد او به رهبران شوروی در سال ۱۹۲۶، که در بالا از آن سخن رفت، سرچشمه گرفته باشد.

به هر روی! 

کنگره ششم انترناسیونال که از ۳ تا ۱۹ جولای ۱۹۲۸ در مسکو برگزار شده بود؛ مقاله گشایشیِ آن، سوسیال دموکراسی را متهم به «فاشیستی شدن» کرد و نسبتِ حزبِ «سوسیال فاشیسم» را به آن داد، که یکسال پس از آن، در جولای ۱۹۲۹، در دهمین پلنوم کمیته اجرایی نیز تأیید شد اما با واکنش منفی از سوی احزابی که کمونیستِ «اُرتُدکس» نبودند رو به رو گشت.

در سال ۱۹۳۰‌در ح. ک. ایتالیا، با اخراج بُردیگا لرزشی پدید آمد و پس از او، با اطاعت از تصمیمِ پیشین در چرخشِ حزب، در آغاز تَسکا و سپس آلفونسو لِئونِتّی (Alfonso Leonetti)، پیترو‌ تْرِسّو (Pietro Tresso)، پائولو رَوَتسُلی (Paolo Ravazzoli) و اینیاتسیو سیلونه (Ignazio Silone) نیز اخراج شدند. این تصمیم انضباطی به گونه‌ای سخت متضاد بود با روابط انسانی ای که گرامشی با کوششی بزرگانه با رفقای مبارز، گذشته از اختلاف دیدگاه‌ها، برقرار کرده بود. گرامشی این تعبیر و تصمیم را، که از اتفاقات درونِ ح. ک. شوروی سرچشمه می‌گرفت، به گونه‌ای مکانیکی می‌دانست که می‌خواستند در احزاب ملل دیگر اجرا کنند، رَد می‌کرد و مخالف خود را با چرخش در کنگره ششم اعلام کرد. اما در آن زمانِ پذیرشِ بی چون و چرا و بدون انتقاد به تئوریزه کردنِ راهِ استالینی، اعلام موضع آشکار او، و همچنین تِرّاچینی، در نپذیرفتنِ تِزِ«سوسیال فاشیسم» به بهای سردی و دوریِ سیاسی و انسانی از سوی جوانانِ تازه پیوسته به حزب و همسو با خط رهبری شوروی، و زندانیان کمونیست برای او تمام شد.

گرامشی با آنکه در شرایط حساسی بود، به آموزش و تربیتِ کادر‌ حزبی، درباره رفقایی که دور از گروهی گرایی بودند، اندیشید و در پایان سال ۱۹۳۰ با روی آوردن به رفقا این تصمیم خود را در آموزشِ چند دورهِ درسی، در زمینه تربیت سیاسی، در زمان‌های هواخوری در زندان، در میان و به اجرا گذاشت، اما پس از آغاز آن نه تنها با مواضعی مغشوش و دور از واقعیت و گاه به گونه‌ای سخت با مخالفت سیاسی رو به رو گشت بلکه حتی همراه با تَمَسخُرِ و توهینِ شخصی، به برخورداری از امتیاز (در زندان) متهم شد؛ پس از دو هفته نا امیدیِ تلخی گریبانش را گرفت و او را از این امکانِ به هَدر رفته، با قلبی پُر درد به انزوا کشاند و با ماندن بر سر موضع خود، نسبت به تصمیم کنگره ششم انترناسیونال، برخی به اخراج او از حزب سخن راندند و به هویتِ شخص او با سوء ظن نگریستند؛ در حاشیه شمرده می‌شد اما عملاً بیرون از تشکیلات. در اطاعت از خط استالین، بجای اندیشیدن و انتقاد، گروهی گرایی و دُگماتیسم جایگزین شدند.

گرامشی در چند ماههِ منزوی بودن خود از همبستگیِ یک زندانی سیاسی برخوردار شد؛ این زندانی کسی نبود جز سَندروپِرتینی ( Sandro Pertini)، که بی گمان در آینده و در جای خود به زندگی و مبارزات این بزرگمرد خواهیم پرداخت. میان این دو ضد فاشیست، پس از گفتگوهای جَدَل گونه آغازین، رابطه‌ای همراه با همدردی برقرارشد که رفقای دیگر کمونیست در زندان را به تلهِ حسادت و باور به بی‌ایمانیِ (کُفرگویی در مبارزه) و خیانت متهم کردنِ گرامشی کشاند.

«از دشمنان شکایت برند به دوستان

 چون دوست “دشمن” شود شکایت کجا بریم؟»

گرامشی گذشته از بیماری‌هایِ سخت و‌ جانفرسا و منزوی کردن سیاسی‌اش، از دوری همسرش (جولیا) و دو فرزندش، دلیو و جولیو که در سال ۱۹۲۶ زاده شده بود و به روسیه رفته بودند، بسیار رنج می‌بُرد، نامه‌ نگاری با خواهر همسرش تاتیانا، و نامه‌هایی که به همسرش و یا خانواده‌اش در ساردِنیا می‌نوشت، تنها دلخوشی او بود.

او در نیمه شب سوم ۱۹۳۱ دچار خونریزی شد، تاتیانا با آگاه شدن از آن بسیار نگران شد و سپس برادر کوچک‌‌ترِ‌گرامشی، کارلو‌(Carlo)، و همچنین ییرو‌سْرافّا دوست دیرینه گرامشی، دیدار با او را درخواست کردند اما با مخالفت مقامات زندان رَد شد.

گرامشیِ منزوی، دور از خانواده، در انزوای سیاسی و بدتر شدن تندرستی‌اش در زندان «زندگی» می‌کرد، اما با این همه رنج و درد، پاکی و استواری او، که به سختی جلوگیر از حتی اندیشهِ درخواستِ عفو از «دوچه» ( Dux = Duce، موسولینی) بود، که به معنایِ تسلیم شدن به فاشیسم و نفیِ آرمان‌هایش بود، اینگونه نمونه‌ای از آبرومندی و ایمان و سرمشقی از جرأت و شرافت برای زندانیان سیاسی رژیم فاشیست گشت.

در حالی‌که نیروهای دمکراتیکِ اروپا برای آزادی این رهبر کمونیست می‌کوشیدند، بازهم تندرستی او بدتر شد، تاتیانا از پروفسور اَرکانجِلی (Arcangeli) برای معاینه او درخواست کرد، پزشک گزارشی بر وخامت نگران کننده گرامشی نوشت، از این روی در هفده نوامبر ۱۹۳۳ از زندانِ توری، چون یک زندانیِ بیمار بیرون برده شد و با فاصله‌ای ۳۵۵ کیلومتری، با توجه به امکاناتِ آن دوران، پس از بیست روز، در هفدهم دسامبر به درمانگاهی در شهر فُرمیا (Formia)، در صد و هفتاد کیلومتری جنوب شهر رُم، منتقل و بستری شد.

در آینده، پس از پرداختن به جوانب دیگر فاشیسم و مبارزات بر علیه آن از سال ۱۹۲۶ تا این واقعه، در جای خود به ادامه زندگی او در اسارت، اندیشه و نوشته‌هایش خواهیم پرداخت.

عباس دهقان

در جنبش جهانی کمونیستی

راهبری نوشته

Previous post
Next post

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

رنجبر ۲۴۱دریافت
رنجبر ۲٤٠دریافت
رنجبر ۲۳۹دریافت
رنجبر ۲۳۸دریافت
رنجبر ۲۳٧دریافت
رنجبر ۲۳۶دریافت
رنجبر ۲۳۵دریافت
رنجبر ۲۳۴دریافت
رنجبر ۲۳٣دریافت
۲۳۲دریافت
رنجبر ٢٣١دریافت
رنجبر ٢٣٠دریافت
رنجبر شماره ۲۲۹دریافت
رنجبر شماره ۲۲۷دریافت
رنجبر شماره ۲۲٨دریافت
©2025 | WordPress Theme by SuperbThemes