در سالگرد انقلاب بهمن ۵۷ با توجه به گذشت زمان و اوضاع تغییر یافته در سطح جهانی، منطقه و ایران؛ به چه باید کرد به روز و منطبق با شرایط نوین تاریخی چگونه باید پاسخ داد؟.
پراکتیک اجتماعی بشریت نا ایستاست و اوضاع بخصوص در چند دهه اخیر شتابزده در حال تغییر است. بحران ساختاری سرمایهداری و افول قدرت سلطه جهانی امپریالیسم آمریکا، ورود چین و فاکتور اقتصاد آسیا به صحنه جهانی و گسترش جنگهای محلی، شکلگیری صف آرایی جدیدی را موجب شده است. بدون شک پاسخ به این پرسش چندگانه است:
دولتها و بنگاههای وابسته به آنها که در این زمینه دست بالایی دارند پاسخهای راهبردی خود را ارائه دادهاند و برای عملی کردن آنها وارد میدان شدهاند. اما ما که متعلق به اردوی کار و زحمتیم و هدف رهایی ستمدیدگان و استثمار شوندگان را دنبال می کنیم چه پاسخی به پرسش چه باید کرد داریم؟. تلاش ما در زیر در اینست ضمن مروری گذرا به روند مبارزه طبقاتی در ایران به این پرسش در سه زمینه انقلاب – طبقه – حزب پاسخ دهیم.
انقلاب پرولتاریایی ایران از مسیر سخت، بغرنج و طولانی می گذرد.
واژه انقلاب به معنی دگر گونی از زمانی بکار گرفته شد که از پائین توده ها بر خاستند، قدرت سیاسی حاکم را در هم کوبیدند و نظام نوینی را جایگزین کردند. در تاریخ مبارزات طبقاتی قبل از انقلاب کبیر فرانسه، دهها قدرت سیاسی در سراسر جهان بویژه در کشور ما که وارث یک تاریخ طولانی است دست به دست شده است. دهها بار سلسله و نظامهای حکومتی فرو پاشیده و یا جایگزین شدهاند و بارها نیروهای اشغال گر برای غارت و به بردگی بردن انسان ها به این منطقه تجاوز کردهاند. اما نام این تغییرات که گاهی بسیار خشن و قهر آمیز بوده و باعث نابودی قوم و طایفهای هم شده که امروزه نسل کشی می نامند، انقلاب نگذاشتهاند. پس از انقلاب کبیر فرانسه که برای اولین بار علاوه بر شرکت توده ها از پائین، این بار تودهها پرچم آزادی و برابری را در پیشاپیش صفوف خود در نبردها ی پیدرپی علیه قدرت های حاکم به اهتزاز در آوردند. از آن زمان تا به امروز پس از استقرار دولتهای مدرن بر اساس ملت – دولت، هر جا و هر زمان تودهها از پائین بر می خیزند و نظام سیاسی حاکم را بر می اندازند صرفنظر از اینکه به هدفهای خود مثل آزادی و برابری برسند، یا نه انقلاب خوانده می شود. ما امروزه از انقلاب کبیر فرانسه ،انقلاب کبیر اکتبر، انقلاب مشروطیت، انقلاب ۲۲ بهمن ایران و ده ها انقلاب دیگر جهان حرف می زنیم و گسترده تر از انقلاب صنعتی، انقلاب ارضی و این روز ها از انقلاب هوش مصنوعی سخن به میان می آید.
در این متن گسترده و متنوع تاریخی ما سرنگونی رژیم سلطنتی پهلوی را انقلاب توده ای ۵۷ مینامیم با ویژگیهای آن که نه از نوع انقلاب کبیر فرانسه است و نه از نوع انقلاب کبیر اکتبر بلکه انقلابی است از پائین، اجتماعی، نمونه در وسعت و گسترش پایههای تودهای با شرکت مجموعهای از طبقات و اقشار اجتماعی همراه با گرایش های گوناگون سیاسی- از کمونیستی و چپ رادیکال آنارشیستی گرفته تا ملیگرا و پان ایرانیست و فاشیست های حزب الهی اسلامی و در آغاز بدون وجود یک گرایش سیاسی هژمون.
هنگامیکه از بغرنجی انقلاب ایران در گذشته حرف می زدیم و از اتحاد بزرگ ملی سخن می گفتیم برخاسته از ویژگی و درهم پیچیدگی جامعه آن زمان بود. وجود اقشار و طبقات مختلف ملیت های گوناگون، رشد شدید ناموزون اقتصادی از یکسو و وجود نیروهای امپریالیستی گوناگون صاحب نفوذ در ایران که حکومت می آوردند و می بردند از سوی دیگر مبارزه طبقاتی را به صورت بغرنجی شکل میداد. در حالی که در کشورهای صنعتی پیشرفته مستقل تا حد زیادی دو طبقه سرمایهدار و کارگر در برابر هم صف آرائی کرده و معمولن دارای دو حزب سیاسی هستند که به اصطلاح در دموکراسیهای پارلمانی باهم رقابت می کنند. بخاطر همین بغرنجی تا به امروز در مورد اینکه انقلاب بود یا شورش تفاوت نظر موجود است و اینکه عوامل داخلی نقش تعیین کننده داشتند یا امپریالیسمها هنوز ارزیابیهای بغایت مختلفی موجود است. بهر حال انقلابی بود که جهان را غافلگیر کرد و با اینکه براندازی قدرت سیاسی حاکم آسان صورت گرفت اما استقرار قدرت سیاسی جایگزین و حل کی بر کی آن جانگداز، سخت و از روند خونین و سرکوب سراسری گذشت. رژیم مستبده مطلق اسلامی را مستقر کرد و در مسیر خود سلطه همه جانبه امپریالیسم آمریکا را در غرب آسیا زیر سوال برد.
نمایان تراز همه، خود شاه – راس نظام پهلوی که نقشه ابدی کردن سلطنت را در سر داشت. از همه بیشتر غافلگیر شد. شاهی که کمی قبل از خیزش مردم به کورش پیام می دهد آرام به خواب که ایران وارد تمدن ۲۵۰۰ سالگی شده است و در مدتی کوتاه بعد از آن به وزیر امور خارجه آمریکا ونس می گوید خسته شده ام و میخواهم استراحت کنم! نیروهای سیاسی مخالف شاه هم تصور چنین تغییری را نداشتند. وقتی که در ستاره سرخ ارگان سازمان انقلابی قبل از انقلاب نوشته شد دیواری پوسیده است و رژیم سلطنتی فرو می ریزد فریاد توطئه ساواک است که میخواهد نیروهای سیاسی خارج کشور را به ایران کشاند، بلند شد. اما سازمان انقلابی براساس تحلیل درست یکی از شناختهترین اعضای خود رفیق هوشنگ امیر پور را که چندین دوره دبیر کنفدراسیون جهانی بود، علنی به ایران گسیل داشت و نه تنها دستگیر نشد بلکه توانست راساً به سازماندهی بپردازد و راه را برای بقیه اعضای کنفدراسیون در رفتن به ایران باز کندعللوقوعآنرامیتواندرعواملزیرجستجوکرد:
*
توده های وسیع مردم بویژه زحمتکشان از کوچکترین حقوق مدنی، اجتماعی، سیاسی محروم بودند،
**
امپریالیسم و نوکرانشان در ایران به غارت ثروتها مشغول بودند،
***
چون استبداد مطلقه قرون وسطایی حاکم بود و دستگاه امنیتی شاه هر گونه فعالیت سیاسی را سرکوب می کرد،
****
چون دارودسته حاکم مردمان ایران را رعیت خود می دانستند و متوهم بودند که مالک مردم هستند.
بیداری توده در گرو رشد طبقه کارگر
تاریخ بیداری ایرانیان از روندی سخت، بغرنج و طولانی اما پر مایه و آموزنده گذشته است. حکایت از یک راه پیمایی هزاران ساله دارد که قدم به قدم بردگان تولید کننده و ستمدیدگان در نبرد های پی در پی، افتان و خیزان در عمل و موازی با آن با نقش آفرینی در صحنههای تولید به نیرویی تعیین کننده تبدیل شده است. ورود مارکسیسم توسط کارگران و روشنفکران به ایران و گرفتن آن توسط کارگران پیشرو بویژه بعد از ایجاد حزب کمونیست ایران در سال ۱۹۲۱ زمینه را برای خود باوری ماتریالیستی که خود سازندگان تاریخند را بوجود آورد. بنابراین انقلاب ۵۷ در خلاء و خارج از زمان و مکان به وقوع نپیوست شرایط مادی و ذهنی داخلی و خارجی با پیچیدگیهای خود دست بهم دادند و جامعهای را آبستن تولّدی دیگر کردند. در آستانه انقلاب پنجاه هفت تودههای حاشیه نشین شهرهای باد کرده، طبل رسوائی اصلاحات ارضی پیشنهادی آمریکایی را به صدا در آورده بودند. کارگران و زحمتکشان به یکی از مهمترین عنصر خودآگاهی طبقاتی در روند شناخت در باره حاکمیت پی بردند و به ادعای دیکتاتور مغرور و خودپسند محمد رضا پهلوی که این شاهان بودهاند که ایران را ساختهاند باور نداشتند و آنرا دروغ می دانستند. این آگاهی بر اثر بی شعوری شاه در اداره کشور به قشر بالای حکومت که دست چین خود شاه بودند هم رسیده بود. نفی شاه و بی اعتباری او تا آنجا رفت که حتا خواص حاکمیت هم به دارودستهای نا توان و بی ریشه و بی باور تبدیل شده بودند. درست به همین علت بود که از نخست وزیرانش تا مدیرکلهایش در آستانه انقلاب او را رها کردند.
محمد رضا پهلوی شیفته شونیسم عظمت طلبانه ایران بدون ملیت ها و قومهایی که سرزمین پهناوری را مشترکن در طول تاریخ ساختهاند، همراه با دنباله روی از امپریالیسم و کپی برداری از غرب، با خرافات گرایی اسلامی و شیعگری، دست در دست هم رشته سردرگمی را که بافته بود به پنبه تبدیل شد. او خرافات را از طریق دین به خورد مردم داد و اشرافیت دزد و فاسدی را معروف به هزار فامیل در راس حکومتش هر روز بیشتر چاق و چله کرد. نفی و حذف مردم بویژه تودههای زحمتکش چنان وقیحانه و آشکار بود که کلیه دستگاه های تبلیغی شاهنشاهی در خدمت شاه بکارگرفته می شد. شاه خرافاتی در همخوانی با سیاست ضد کمونیستی آمریکا و تز برژینسکی برای تقویت اسلام گرایان در دوره حکومتش به گفته یکی از وزیرانش پنج هزار مسجد را به پنجاه و پنج هزار رساند و در دور افتاده ترین دهات ایران ملا و آخوند مستقر کرد. به روایتی در انترنشنال تریبیون چاپ پاریس در آستانه انقلاب به شکرانه سر اعلیحضرت اسلام پناه ۱۸۵ هزار حوزه مذهبی در ایران وجود داشت. مسیحیت خدا را به آسمان فرستاد و انسان را بجایش در دوران رونسانس نشاند که زمینههای فکری انقلاب کبیر فرانسه را فراهم ساخت. محمد رضا شاه تحصیل کرده غرب با انقلاب سفیدش دستاوردهای انقلاب مشروطیت که بی شک تحت تاثیر انقلاب فرانسه گامی در جهت آزادی به جلو بود و در جهت فرستادن خدا به آسمانها و تغییر رعایا به مردم گامی بر داشته بود، گامی که حیدر عمواوغلیها در انقلاب مشروطیت در راه بیداری مردم ایران با سواران ستارخان و باقر خان تضمین کرده بودند را به عقب برداشت و تدارک برای بازگشت روحانیت را بدست خود فراهم ساخت. غولی را از شیشه در آورد که او را بلعید و دودمانش را بر باد داد.
تا به امروز در میان غافلگیر شدگان و بازیگران سیاسی آن زمان در باره اینکه چرا انقلاب رخ داد نظرات متفاوتی همچنان رواج دارد. برای مثال یکی علل سقوط را در قشر حاکمیت و تزلزل آن در دفاع از شاه و حکومتش می داند (داریوش همایون) دیگری در تسلیم شاه در برابر سرنوشت محتوم خود که خسته شده و میخواهد استراحت کند (عباس میلانی) و دیگری در سرکوب نکردن به موقع مخالفان ( پرویز ثابتی ). اینها نقش تودهها و توانایی مردم کارد به استخوان رسیده را در امر انقلاب کردن کم بهاء و بعضا حتا نادیده میگیرند. علل سقوط رژیم شاه را چنانچه براساس رخدادهای واقعی بررسی کنیم و حقیقت جو باشیم می بینیم که بر سیر تاریخی، مبارزه تودهها برای رهایی و آزادی در صد سال اخیر ایران استوار است و این امریست طبیعی که دو شیوه تفکر و دو جهانبینی متفاوت از واقعیت انقلاب ۵۷ نتایج کاملن متفاوتی را بدست می دهند. مادیگری ارگانیک تاریخی و دیالکتیکی بر آنست که مبارزه طبقاتی را به عنوان موتور تغییر، باید اساس قرار داد و روند تغییرات را در مسیر راه سخت و بغرنج رهایی تودهها در قلمرو بندگی به قلمرو آزادی، جستجو کرد، نه چون ذهنی گران تاریخی که پدیدههای بریده بریده را با غلّو کردن در نقش افراد علل تغییرات و انقلابات می دانند. آنها درخت را می بینند اما جنگل را نادیده می گیرند، جز را به حساب می آورند ولی کل را از قلم می اندازند. نمونه شناخته شده ایست از آچسن وزیر امور خارجه آمریکا که در گزارشی به سنا علل انقلاب چین را جمعیت عظیم آن میداند نه وضع مردم چین که در آنزمان زیر ستم چند لایه ای حاکمیت و امپریالیسم قرار داشتند. ماتریالیستهای تاریخی علل اساسی خیزش تودهها را وضع فلاکت بار زندگی آنها از یکسو و درماندگی حاکمیت در پاسخ به خواستهای آنها می دانند. بی شک عوامل دیگری هم نقشی دارند، اما آنچه باعث انقلاب و خیزش عظیم تودهها شد در میزان وسیع اجتماعیاش بحران ساختاری سیاسی، اقتصادی بود. اینکه براندازی نظام سلطنتی حاکم بدست تودههای میلیونی و از پائین صورت گرفت هم براساس واقعیات قرار دارد و طبق ارزیابیها یکی از اجتماعی ترین حرکت انقلابی در جهان محسوب می شود. اینکه توده ها نتوانستند خود به قدرت برسند موضوع دیگریست و این امر تازگی ندارد. در کلیه انقلابات جهان تابحال با تمام جان فشانیهای مردم ستمدیده و استثمار شده بر اثر نبود تشکل لازم و خطمشی سیاسی منطبق با شرایط مشخص، بندرت پرولتاریا پیروز شده است. حتا پس از انتشار مانیفست حزب کمونیست و آغاز بیداری پرولتاریای اروپا و شرکت مستقیم مارکس و انگلس در سازماندهی کارگران، انقلابات یکی پس از دیگری شکست خوردند و بورژوازی و نمایندگان طبقات دیگر قدرت را به کف گرفتند.
اهمیت انقلاب اکتبر که جهان را تکان داد در اینست که حزب بلشویک به رهبری لنین توانست کمونیسم را به شرایط تغییر یافته جهان و روسیه تلفیق دهد. و سلاح برنده به روز شده کمونیسم علمی را در امر ساختمان حزب بلشویکی که استخوابندی سازمان خود را در میان کارگران در مراکز کارگری مستقر کرده بود، از لحاظ خط مشی سیاسی سیزده سال همه جانبه با رویزیونیسم کائوتسکی مبارزه کرده و مهمتر در عمل توده ها بویژه کارگران سیاستهای آنرا از آن خود دانستند نیروی شکست ناپذیری را بوجود آورد.
متاسفانه کمونیستهای ایرانی در آستانه انقلاب حزب بلشویکی با رهبری راستین لنینی نداشتند. حزب توده ایران که بنیادش رفرمیستی بود اما ادعای رهبری طبقه کارگر را داشت به دنباله روی از مشی رویزیونیستی مسکو از خط مشی خروشچفی سه مسالمت آمیز پیروی میکرد و رهبری دکتر نورالدین کیانوری عملن تا جایی پیش رفت که به خط امامی دو آتشه تبدیل شد و کمونیستها را تحت عنوان مائوئیست و آمریکایی به دستگاههای امنیت معرفی میکرد. دیگر نیروهای چپ هم بر سر سه موضوعی که مورد بحث امروز ماست که چرا انقلاب ۵۷ شکست خورد یعنی انقلاب – .طبقه – حزب دچار اختلافات درونی بودند و با در پیش گرفتن سیاستهای اپورتونیستی راست و چپ روانه نتوانستند در برابر هجوم گرایش اسلامی مقاومت کنند و سرکوب شدند. اما شکست مادر پیروزی است. درست است بلشویکهای ایران هنوز به پیروزی نرسیدهاند اما یکی از بزرگترین دستاوردهای آنها اینست که با تمام اشتباهات و افتان و خیزانها، و بروز رویزیونیسم خروشچفی که باعث تسخیر دژ سوسیالیسم توسط سرمایه داری در شوروی شد و با عقب نشینی حزب کمونیست چین پس از مرگ مائو در مبارزه علیه رویزونیسم به جنبش جهانی کارگری لطمه زد اما جنبش توانسته در تئوری و عمل همراه طبقه کارگر به مبارزه همچنان ادامه دهد. در برابر این پیش روی و استواری کمونیستها در دفاع از اصول کمونیسم و تلفیق آن با شرایط مشخص ایران دو جریان انحرافی زیر نام چپ موجود است که باید مورد نقد قرار گیرند یکی چپ محور مقاومتیهاست و دیگری چپ جمهوری خواهان دموکرات. اولی ریشه در ضد امپریالیستها ی دوران انقلاب ۵۷ دارند که رژیم تازه مستقر شده خمینی را ضد امپریالیستی ارزیابی می کردند و در نتیجه سیاست برخورد دو گانه به آنرا در پیش گرفتند. آنها امروز با حرکت از جنایات عظیم امپریالیسم آمریکا در جهان و ایستادگی جمهوری اسلامی در برابر آن بخصوص پس از جنایات دارودسته فاشیستی حاکمیت اسرائیل در غزه براین خط مشی خود پافشاری می کنند . آنها به انقلاب دو مرحلهای معتقدند و شرایط کنونی را برای انقلاب سوسیالیستی مناسب نمی دانند. اما چپ جمهوری خواهان دموکرات دیگر چیزی بنام امپریالیسم برایشان موجود نیست و به همه کشورهای جهان لقب سرمایه داری را اهدا می کنند. پلاتفرم اصلی آنها دموکراسی برای ایران است و درپی ایجاد جامعهای دموکراتیک پارلمانی چون سرمایهداریهای غربی است. هر دوی این جریانات سوژگی طبقه کارگر را قبول ندارند، هردوی این دو گرایش چشمی به جناحی از سرمایهداری حاکم دارند تا به یاری آنها اهداف خود را دنبال کنند. ظاهرن اولی به اصول گرایان و دومی به اصلاح طلبان
آلترناتیو کمونیستها چیست؟
امروز با بکار برد کمونیسم علمی، در پرتو روند تاریخی مبارزه طبقاتی ، مبارزه طبقه کارگر، و اکثریت عظیم خلقهای ستمدیده و تودههای استثمار شده ایران با توجه به اوضاع کنونی جهان و ایران چه پاسخی برای پیش روی به جلو داریم؟ بگذارید از ریشهها شروع کنیم. چنانچه به ریشهها برگردیم می بینیم موضوعات اساسی همانها هستند که مارکس و انگلس در مانیفست حزب کمونیست ۱۷۶ سال پیش مطرح کردند: اساسی ترین آن مبارزه طبقاتی و صف آرایی دو طبقه پرولتاریا و بورژوازی در برابر هم است و اینکه مبارزه این دو طبقه سرنوشت بشریت را قلم می زند. این نقطه نظر ریشه ای که به گفته مرکز یعنی طبقاتی بر آنست که انقلاب پرولتری، طبقات و مبارزه طبقاتی و اینکه کلیه تغییرات کمی در این مبارزات به جایی ختم می شود که طبقه ای طبقه دیگر را بر می اندازد و دیکتاتوری خود را اعمال می کند پاسخ اساسی در عمومی ترین شکل آن به چه باید کرد است. اما هنوز باید این خط مشی عمومی استراتژیکی را ریز کنیم و با شرایط ایران امروز به چگونه انقلابی میخواهیم، طبقه کارگر در آن چه نقشی دارد و کمیت و کیفیت حزبی که باید یکپارچه ساخته شود چیست تطبیق دهیم. بگذارید با هم به این سه مقوله اساسی سری بزنیم:
یکم طبقه کارگر
اجتماعی از تولید کنندگان است که زندگی هشت میلیارد انسان را روی کره زمین می چرخاند، دارای پیشترفتهترین تئوری راهنما برای عبور از نظام بحران ساز و جنگ افروز سرمایهداری و سلطه امپریالیستی است و همه شواهد نشان میدهد در اشل جهانی دژ شکست ناپذیر علیه موج در حال رشد گرایش راست فاشیستی در جهان تبدیل شده است. طبقه کارگر ایران امروز عظیم ترین نیرو اجتماعی جامعه را تشکیل میدهد و چنانچه متشکل شود همراه دیگر نیروهای ستمدیده و استثمار شونده در حاشیه رانده شده، می تواند بدون تردید انقلابی را با داشتن تئوری علمی راهنما و بکارگیری آن برای شناخت عمیقتر از شرایط مشخص، برنامه سیاسی سوسیالیستی خود را بعنوان آلترناتیو کارگری در برابر بورژوازی به پیروزی رساند.
در ایران امروز دو طبقه متخاصم سرمایه دار و کارگر که یکی مشتی کوچک است اما همه قدرت ملی و سیاسی را غصب کرده است و دیگری که اکثریت است و تولید کننده کلیه ثروت ها، در برابر هم قرار گرفتهاند. صدوبیست سال مبارزه آگاهانه این دو طبقه باهم حکایت از ماهیت متخاصمی این دو باهم را دارد و درسی است که هیچ فعال کارگری نمی تواند فراموش کند. طبقه سرمایه دار یا بورژوازی نوع ایرانیاش در این صد ساله گاهی در همدستی با اربابان تیول دار، و استعمارگران، گاهی در پوشش ملیگرایی، همیشه با مشت آهنیین مستبد مطلقه سرکوبگر، زمانی در لباس نظامی و زمانی زیر عبای روحانیت، همچون عجوزه خوش خط خالی به مکیدن خون که جز سود بیشتر خود و بر قراری دیکتاتوری خشن ضد ستمدیگان و استثمار شوندگان مشغول بوده و در یک قرنی که به قدرت رسیده امتحان خود را پس داده که نتیجهاش جامعه کنونی است. طبقهای که بی رحمانه در این سالها کارگران و زحمتکشان را استثمار کرده، با شونیسم ملی فارس و مذهبی ایران شکوفای ملیتها و ادیان مذاهب را که قرنها در کنار هم زیستهاند به لبه پراکندگی و فروپاشی سوق داده است. در نتیجه این طبقه بدست خود نه تنها کور کن خود را تولید کرده بلکه بر اثر سیاستهای ضد مردمیاش و در عین حال بی شعوری سیاسیاش اکثریت عظیم مردم را علیه خود شورانده است. طبقه کارگر بنابر ماهیت طبقاتیاش در این صد ساله با گسترش خود به نیروی عظیم تولید کننده نعمات به متحد کننده ملیتها و فرقهها و دستههای اجتماعی تبدیل شده و در چرخه اجتماعی و مبارزه برای کسب حقوق اولیه خود مسلمان و یهودی شیعه و سنی را فارغ از ملیت، قوم، نژاد، زن و مرد در یک صف کرده است این طبقه امروزه چنان نیروی اقتصادی، اجتماعی و سیاسی است که می تواند به این پراکندگی کنونی نیروهای انقلابی خاتمه دهد و برای آزادی و رهایی خود مجبور است کل جامعه ایران را از سلطه بورژوازی داخلی و امپریالیستها رها سازد. طبقه کارگر امروز به برکت بیش از یک قرن مبارزه دارای تشکلهای مستقل خود است که با تمام سرکوبها هنوز پا برجایند. هر روز که می گذرد نسل جوان پای در عمل انقلابی با جمعبندی از جنبشهای خود جوش پی می برند که بدون طبقه کار متشکل و سراسری، بدون یک آلترناتیو کارگری که در برگیرنده وسیعترین نیروهای ستمکشان و استثمار شوندگان باشد نمی توان انتظار پیروزی انقلابی ریشهای با هدف خاتمه دادن به وضع کنونی داشت.
همه نیروهای چپ و کمونیست منفرد و متشکل باید به دور طبقه کارگر که خود را به عنوان آلترناتیوی پر صلابت و توانا، در کلیه زمینههای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی معرفی می کند گرد آیند.
دوم حزب پیشرو پرولتری
یکی از بزرگترین دستاوردهای نیروهای آزادیخوا و کمونیستها در دوران طولانی مبارزه برای استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی اینست که طبقه کارگر ایران بخاطر پیوندش با انقلاب روسیه و شرکت فعالانش در روند انقلابی آن کشور به تئوری پیشرفته کمونیستی و سازماندهی انقلابی دست یافتند. این سنگ بنای راستینی است که با تمام سرکوبها همچنان همراه طبقه کارگر در طول تاریخ صد سال گذشته توانسته در مسیر تاریخی رهایی تودهها حرکت کرده و علیه دیکتاتوری پهلویها و ولایت فقیهها سنگر به سنگر جنگیده است. پراکندگی کنونی نیروهای آگاه پرولتری را سازماندهی خود طبقه کارگر علاج خواهد کرد. همه شواهد نشان می دهد که کمونیستها با جمعبندی درست از تجارب خود روی سه نکته اساسی در حرکت به جلواند.
نکته ۱
کمتر انشعاب می کنند و به گرایش اتحاد و یکی شدن بیشتر و بیشتر رو کرده اندو گرایش استحاله، انحلال طلبی و نفی گرایی ضربه محکمی خورده و در نتیجه چاره رنجبران وحدت و تشکیلات است به گفتمان روز تبدیل شده است. آنها، هر روز بیشتر به اهمیت یک حزب آگاه پیشرو طبقاتی برای نقش آفرینی در پیروزی طبقه کارگر پی می برند. البته هنوز این وظیفه بردن گفتمان اینکه بدون کمونیسم علمی، بدون تئوری انقلابی حزب پیشرو پرولتری که از کادرهای کارگری استخوایندیاش تشکیل شده باشد، ساخته نمی شود، چون مبرم ترین وظیفه باقی است.
نکته ۲
اصول را برای تلفیق به شرایط مشخص انقلاب ایران بکار می برند و با حرکت از واقعیات در جستجوی حقیقتاند تا کپی برداری و دنباله روی امروز مبارزه نظری در میان کمونیستها نه شیوه دگماتیکی و دانشگاهی بلکه بر سر مسایل مشخص عملی چگونگی انقلاب کردن در ایران است. باید در مبارزه با نفی گری که بورژوازی جهانی علیه کمونیسم به راه انداخته و تا حدی موفقیت بدست آورده مبارزه کرد.
نکته ۳
حزب پیشرو پرولتری باید جزوی از خود طبقه کارگر باشد و تنها تفاوتش با تشکلات دیگر کارگری در اینست که علاوه بر مبارزه برای مطالبات جاری طبقه همراه و همسو با جنبش های جاری دور نمای قدمهای بعدی جنبش کارگری را برای پیروزی بر بورژوازی و پیروزی انقلاب سوسیالیستی را هم در نظر دارد امروز خود جنبش کارگری ایران در عمل به جایی رسیده که تولید کننده همه نعمات برای زندگی است، سازمانده اجتماعی است و حزب سیاسی پیشروش را خود می تواند از طریق نفی دیالکتیکی کلیه احزاب و سازمانهای کمونیستی که خود را جزوی از طبقه کارگر میدانند حزب یکی شده پیشرو طبقه را سازمان دهند.
سوم انقلاب سوسیالیستی
انقلاب مشروطیت شرایط اجتماعی را برای تحقق انقلابی بورژوایی علیه فئودالیسم که در ایران با ویژگی مناسبات ارباب – رعیّتی قرنها سلطه داشت فراهم ساخت. امروز می توان گفت جامعه ایران دیگر فئودالی و نیمه فئودالی – نیمه مستعمره نیست و سرمایهداری شکل عمده شیوه تولید را تشکیل میدهد. طبعا با ویژگی های خود که ناشی از رشد سرمایهداری آن در دوران رشد انحصارات، امپریالیسم و جهانی شدن سرمایه های انحصاری مالی است و در عین حال در کشوری تحقق یافته که نفت خیز است و اقتصادش وابسته به تولید تک محصولی وابسته به سرمایهداری جهانی بوده است. که یکی از خصوصیات برجسته آن و بنوعی تفاوت آن با کلیه انقلابات دیگر بورژوایی در اینست که به قدرت رسیدن سرمایه همراه بوده با انسان گرایی و خدا و دین زدایی در حالیکه انقلاب پنجاه و هفت که اساسا جا بجا شدن قدرت سیاسی از بخشی از بورژوازی به بخش دیگر بود همراه شد به تقویت نقش دین در قدرت سیاسی. و ایجاد نظام دیکتاتوری مذهبی. برنامه سیاسی پرولتری اکنون انقلاب سوسیالیستی هدف نهاییاش هست و چنین انقلابی تنها بشرطی به پیروزی می رسد که طبقه کارگر نه تنها خود متشکل شود بلکه دیگر نیروهای اجتماعی تحت ستم و استثمار نیز سازمان یابند و متحد شوند که براندازی نظام سرمایه داری کنونی را کاملن و تمامن در بر بگیرد، برنامهای می تواند انقلابی باشد که به خواستها و مطالبات اکثریت عظیم مردم ستمدیده و استثمار شونده پاسخی مثبت دهد. تنها چنین برنامه ایست که تودهها آنرا از آن خود میدانند و برای تحقق آن مبارزه خواهند کرد. این برنامه باید بطور روشن و همه جانبه به پنج نکته اساسی و در عین حال منطبق با شرایط جهانی و ایران خم شود
۱- آزادی به معنی طبقاتی و پرولتری آن یعنی رهایی از هرگونه ستم و نابرابری ملیتها، زن و مرد ،آزادی بدون قید شرط بیان و اجتماع در خدمت رفع نیازمندیهای اساسی و مبرم تودهها – معیشت، مسکن، آموزش، بهداشت
۲- علیه هرگونه سلطه از سلطه سرمایه و امپریالیستی گرفته تا سلطه مرد سالاری و ملی باشد. تا بتواند ضمن تامین نیازمندیهای مادی اولیه بشریت که در بند یک برجسته شد تدریجا با انقلابات فرهنگی پرولتری انسان از خود بیگانه را نوسازی کند و برای همیشه آنرا به طبیعت کنده شده آز آن برگردد. و آه و ناله جداییها را از آنها دور کند.
۳- انقلابی باشد در خدمت نجات کره زمین خانه انسان که سرمایهداری در روند تکاملی خود با هدف سود بیشتر مشتی کوچک، آنرا به لبه نابودی کشانده است. ایران ما یکی از سرزمینهایی است که زیر سلطه مشتی عملن بی شعور نسبت به این گرایش خانمانسوز در این چند دهه بیشترین لطمهها را خورده است.
۴- انقلابی باشد با محتوای انترناسیونالیستی نه شونیستی و فاشیستی، فرقه گرایی دین و مذهبی، در جستجوی زمینههای مشترک با خلقهای دیگر و همسایگان باشد تا رقابت و جنگ و برای جامعهای جهانی خالی از جنگ و صلح مبارزه کند
بدین ترتیب برای اینکه بار دیگر طبقه سرمایهداری ایران همراه با امپریالیستها جنبش های عظیم تودههای را به انحراف نکشند و ثمره پیروزی را ملا خور نکنند بر ما به عنوان گردانی از طبقه کارگر برای تحقق وظایف سه گانه بالا تلاش کنیم.
سازماندهی طبقاتی و رشد همه جانبه آلترناتیو کارگری در برابر بورژوازی و خرده بورژوازی
و نه کمتر بلکه بیشتر به امر ایجاد حزب پیشرو پرولتری بپردازیم
انقلاب سوسیالیستی تنها پاسخ راستین به رهایی مردمان ایران
محسن رضوانی بهمن۱۴۰۲