۲۲ بهمن ۱۴۰۲ سالروز به زیر کشیدن رژیم ۲۵۰۰ ساله سلطنتی و به قدرت رسیدن رژیم کنونی اسلامی است. از همان روزهای اول حاکمان تازه به قدرت رسیده با سوء استفاده از جو انقلابی جامعه، دست به سرکوب و کشت و کشتار مخالفان خود زدند که در طی ۴۵ سال گذشته بصورت بی وقفهای ادامه داشته است. دشمنی رژیم تازه به قدرت رسیده با آزادیها و عدالت اجتماعی در جامعه برای مردم و نیروهای متوهم کمی تعجب برانگیز بود. روحانیتی که قرار بود در قم و مشهد مردم را به سوی الله هدایت کند، اینک با مشت آهنین به غیر از قدرت سیاسی به دنبال هیچ چیز دیگری نبود و در همین راستا اولین قدم شروع اعدامها بود. جامعه بسرعت سیر قهقرایی را در آزادیهای اجتماعی محدود گذشته طی می کرد و مقاومت مردم، سازمانهای سیاسی و جنبشهای اجتماعی با گلوله و زندان و اعدام پاسخ می گرفت. کسی در راس قدرت قرار گرفته بود که اقتصاد را مال خر می دانست و می گفت چوبههای دار را در میدانها برپا کنید. انقلاب سالهای ۵۷ – ۵۶ با تحکیم قدرت بازار و دستگاه روحانیت به شکست انجامید. شکستی که پیآمدهای فاجعه باری را برای مردم به ارمغان آورد.
وقتی جامعهای مانند ایران زمان شاه به مدت طولانی از عدم آزادیهای سیاسی رنج می برد و آگاهی از اوضاع سیاسی و نقد به رژیم یک گناه نابخشودنی محسوب می شد. در فضایی که حزب رستاخیز دست ساز شاه به تنها نهاد بله قربان گوی رژیم سلطنتی تبدیل شده بود، هیچ نهاد سیاسی و اتحادیهای و سندیکایی غیر دولتی اجازه فعالیت سیاسی نداشت، مردم در تنگنا قرار داده شده را می توان فریب داد و از عدم ناآگاهی مردم کمال استفاده و یا بهتر بگوئیم سوء استفاده را کرد. آیا جای تعجب است وقتی هزاران نفر شبها دنبال عکس خمینی که بیبیسی حکایت دیده شدنش را داده بود و یا امام گفتن مدیاهای مرتجع جهانی برای شخصیتی که نماد عقب ماندگی و جهالت بود، نقش یک رهبر کاریزماتیک را در اذهان عمومی بسازند. این بزرگترین خدمتی بود که شاه با سرکوب آزادیهای سیاسی و عدالت اجتماعی به دارودسته آخوندها در ایران کرد. به سخن دیگر یکی از عوامل اصلی انقلاب سالهای ۵۷-۵۶ رفتارها و عملکردهای مستبدانه رژیم شاه علیه مردم بود.
بسیاری تحلیلگران مسئله انقلاب شکست خورده بهمن ۱۳۵۷ را صرفا اقتصادی می بینند. اینکه پایه های هر انقلابی از مسئله اقتصاد سیاسی نشئت می گیرد برای توضیح کامل شرایط انقلابی کافی نیست. قبل از ورود به مسئله اقتصاد و سیاست در آن مقطع تاریخی و با در نطر گرفتن این مسئله که رژیم پهلوی جزء معدود رژیمهایی هستند که در جامعه ای با ساختارهای مسلط فئودالی شکل گرفتند و بدون انقلاب آنرا به جامعه سرمایه داری تبدیل کرد، نگاهی می اندازیم به اقتصاد و سیاست در دوران شاه و پی آمدهای ناشی از آن.
رشد اقتصادی ایران طی دو دهه تا مقطع ۵۴ از رشد دو رقمی برخوردار بود. اما این رشد ناشی از بالا رفتن قیمت نفت و واردات از یک طرف و رشد صنعت مونتاژ از سوی دیگر بود. تحول اقتصادی در قبل از انقلاب صرفا در ایران اتفاق نیافتاد و بسیاری دیگر از کشورهای جهان سومی مانند ایران رشد سریع اقتصادی با منابع زیر زمینی ویا بدون آنرا شروع کردند. اما جایگاه ایران بعلت نفت و نزدیکی به اتحاد جماهیر شوروی ویژه بود. نفت در ۱۳۴۸ بشکه ای بین ۸ تا ۱۰ دلار در ۱۳۵۲ بین ۱۹ تا ۲۱ و در آخر همان سال ۵۶ دلار بود. بودجههای عمرانی و صنعتی که از دلارهای نفتی بدست می آمد عمدتا در صنایع سنگین و مونتاژ سرمایه گذاری شده بود. بعد از اصلاحات ارضی کشاورزی و توسعه صنعت و بزرگ شدن شهرها و تمرکز سرمایه، هجوم روستاها به شهرها، همزمان رشد نیروهای کار صنعتی و نیمه صنعتی و خدمات باعث شد که با افت کشاورزی و نیز خریدهای خارجی عملا ایران برای کمبود کالاهای کشاورزی دست به واردات زده و بیش از پیش در زمینه قطعات صنعتی و کالاهای خارجی وابسته به خارج و عمدتا کشورهای امپریالیستی غرب شود. در اغلب سالها بویژه از ۱۳۳۸ ( از زمان آمار گیری در ایران ) تا ۱۳۵۰ تراز تجاری ایران با بیشتر کشورها منفی بوده است. واردات غلات ۱۷ برابر شد و صادرات نفت ایران در فاصله ۱۳۵۰ تا ۵۷ با افزایش قیمت نفت ۲۰ برابر شد. با این حال نرخ تورم ۴ درصد در سال ۱۳۵۱ به ۲۵ درصد در سال ۱۳۵۶ رسیده بود. به نظر نمی رسد که رشد اقتصادی در ایران دارای ساختارهای پایهای صنعتی و کشاورزی بود. اساس این ساختارها با دلارهای نفتی تغذیه می شدند و همین باعث شد که با سقوط قیمت نفت و سر بر آوردن بحران اقتصادی و بالا رفتن نرخ بیکاری و فقر جامعه را به یک بحران اجتماعی سوق دهد.
توانمندی و شتاب رشد اقتصادی ایران باعث رشد طبقه کارگر و نیز روشنفکران و دیگر نیروهای جامعه سرمایهداری گردید. منتها در سیاست، شاه در یک دایره مافیای دربار اجازه حضور هیچ نیروی غیر خودی را در مدیریتهای بالای جامعه نمی داد. در عین حال این رشد با اینکه وضع عمومی را بهتر کرده بود و سطوح آموزش و پرورش و تغذیه بالا رفته بود ولی باعث تعدیل ثروت و عدالت اجتماعی نشده بود. عدم ناموزن رشد سرمایهداری از تهران یک شهر با امکانات ساخته بود در حالیکه مردم در شهرهای کناری و مرزی و روستاها با فقر دست و پنجه نرم می کردند. اکثر روستاهای ایران از برق و سیستم آب آشامیدنی و جاده و بهداشت بی بهره بودند. در آلونکهای اطراف شهرها بویژه تهران فقر چهره کریه خود را نشان می داد.
شاه مردی متدین بود و سعی کرد که با امتیازات گوناگونی که به دستگاه روحانیت می داد، در مبارزه با کمونیسم آنها را متحد خود داشته باشد. تحولات اجتماعی دوره مشروطیت به بعد نشان داده بود که بخشهای مهمی از روحانیت که همیشه متحد شاه بودند. اما تحولات اجتماعی ایران از مناسبات فئودالی به سرمایهداری که باعث کوتاه شدن دست روحانیت در دخالت در بسیاری از امور کشور شده بود، آنها را قدم به قدم به مخالفت با شاه سوق داد. اما این مخالفتها باعث نشد که رژیم شاه با نهادهای مذهبی به مخالفت برخیزد و تمامی بودجههای مذهبی و کمک به سازمان اوقاف و غیره ادامه پیدا کرد. با تمام این احوال شاه همیشه مخالفتهای آخوندها را تحمل می کرد، ولی با دیگر نیروهای دمکرات و انقلابی کمونیست به زبان زندان و اعدام سخن می گفت. در سالهای پایانی رژیم شاه، جامعه ایران یک جامعه سرمایهداری و در عین حال پیرامونی بود که تمامی مشخصات یک ساختار و سیستم سرمایهداری را در خود نشان می داد. با سرمایهداری شدن ایران تقریبا تمامی جناحهای سرمایهداری ایران دور محور ناسیونالیسم ایرانی متحد شدند. این محور جایگاه روحانیت و مذهب را محدود می کرد و ابزارهای آنها را برای کنترل جامعه ضعیف کرده و یا از چنگ آنها بدر آورده بود. در عین حال با اینکه کارگران به یک طبقه اجتماعی فرا روئیده بودند ولی دارای هیچ تشکل مستقلی نبوده و هرگونه تشکلی یا می بایستی دولتی می بود و یا بشدت سرکوب می شد. سازمانهای کارگری کمونیستی هم از این سیاست دور نبودند و همگی مورد سرکوب قرار داشتند. در واقع قدرت واقعی مطلقه وقتی از طرف شاه بدست آمد که او با کمک آمریکا و انگلیس کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ را با موفقیت جلو برد و از آن به بعد همه نخست وزیران ایران فقط چاکران دربار بودند و بس. همین وضعیت بین شاه و نخست وزیرانش، امروز بین خامنه ای و رئیس جمهورهای مختلف در رژیم جمهوری اسلامی باز سازی شده است. روشن بود که سیاست اقتصادی مونتاژ و واردات باعث نارضایتی بخشهای دیگر بورژوازی شده بود که عمدتا در بازار لانه کرده بودند. و نه تنها در قدرت به بازی گرفته نشده بودند بلکه امنیت اقتصادی خود را هم گاها از دست می دادند. در سالهای پایانی که قیمت نفت بشدت سقوط کرد و طرحهای عمرانی متوقف و شاهد تورم اجتماعی بودیم. بحران اقتصادی همراه بحران در رهبری شاه و دربار، جامعه نفرت خود را به رژیم شاه در تظاهرات عظیم ، تف کرد.
نفرت از رژیم شاه در مقطع سال های ۵۶ و ۵۷ شکل نگرفت. این نفرت در سرکوب هر گونه آزادی و عدالت اجتماعی در طی ۵۰ سال و در حوادث مختلف تاریخی بر روی هم انباشته شده بود. رژیم سلطنت هم مانند رژیم تازه به قدرت رسیده اسلامی بر اساس حکومت مطلقه شکل گرفته بود .
دولت در ایران با قدرت سیاسی جدید بغیر از حضور مذهب در دولت تغییر چندانی نکرد. در حقیقت سرمایهداری ایران در یک توافق نانوشته با امپریالیستهای غربی دیگر به رژیم سلطنت احتیاج نداشتند. رژیم سلطنت نه قادر به سرکوب و جلوگیری از جنبشهای اجتماعی در حال رشد بود و نه در رقابت جنگ سرد آنهم در شرایطی که روسیه خود در حال فروپاشی و بحران اقتصادی بود، بازیگر خوبی بود. رشد اقتصادی در اواخر دوره محمد رضا شاه او را کاملا خود رای و خود باخته کرده بود. رژیم شاه تا جایی پیش رفت که بعد از تولد یک شبه حزب رستاخیز به مردم التیماتوم داد که مخالفان پاسپورت بگیرند و از ایران بروند. در چنین فضای بینالمللی و داخلی اولین اعتراضات شروع شد. شاه سرمست و از خود راضی به آن توجهی مبذول نکرد و همین باعث شد که تنها سازمان متشکل ( روحانیت و مساجد و حوزه های علمیه ) از موقعیت پیش آمده کمال استفاده را کرده و با تکیه بر ضعیف ترین اقشار حاشیه نشین و ناآگاه جامعه نقش خود را در رهبری اعتراضات قدم به قدم تحکیم کنند. البته کمک های کنفرانس گوادالپ را در این روند نباید فراموش کرد.
۲۲ بهمن سالروز به قدرت رسیدن یک رژیم سرمایهداری فاشیستی بود که با تمام جنایتها و سفاکیهایش، بعلت مقاومت و مبارزات مردم، قادر نشد به طالبان ایران تبدیل شود.
ایرانیان از زمان انقلاب مشروطیت که درهایش بسوی جهان تازه که با روابط و مناسبات و سیستمهای جدید سرمایهداری در حال شکلگیری بود، باز شد، دارای تجربیات خوبی از مبارزه علیه نیروهای ارتجاعی روحانیت، دستگاه سلطنت و دشمنان خارجی میباشند. ایران در انقلاب مشروطیت یک آیت الله را در میدان شهر به چوبه دار سپرده بود. با انگلیسها در جنوب و قزاقهای روسی در مناطق مختلف شمال ایران جنگیده بود. دو بار اشغال کشور را به دست قوای خارجی در صد سال گذشته تجربه کرده بود و…… با تمام این احوال انقلاب وقتی در کف خیابانها شعار مرگ بر شاه را سر داد که بعلت سرکوبهای طولانی گذشته، هیچ نیروی آگاه، مترقی و تودهای به عنوان یک آلترناتیو پرقدرت در صحنه اجتماعی نبود.
به قدرت رسیدن رضا شاه و محمد رضا شاه که ادامه سرمایهداری شدن ایران را همراه با وابستگی شدید به قدرتهای استعماری و امپریالیستی دنبال می کردند، باعث تغییرات بزرگ طبقاتی در ایران شد. در زمان سلسله پهلوی طبقه کارگر همراه با رشد سرمایهداری کمپرادوری بوجود آمد و رشد کرد.
درآن دوران که شوروی با شتاب هرچه بیشتر در حال رسیدن به ۱۳ درصد رشد اقتصادی بود و همراه این رشد ایدههای کمونیستی در سرتاسر جهان جذب شده و باعث صف بندیهای سیاسی نوینی در جهان شده بود . ایران به عنوان کشوری که هم مرز کشور شوراها بود و خطر انقلاب اجتماعی از دید امپریالیستها هر لحظه آنرا تهدید می کرد. بیش از پیش مورد توجه نیروهای امپریالیستی بود تا با سیاستهای مشخصی بتواننند جلوی نفوذ کمونیسم در ایران را بگیرند. تقابلات بینالمللی بعد از جنگ دوم جهانی یکی از دلایلی بود که غرب به رشد اقتصادی ایران در دوران شاه کمک کرد. رشدی که در چهارچوب تقسیم کار بینالمللی و به عنوان یک کشور رو به توسعه انجام گرفت. در عین حال امپریالیسم نقش ضد کمونیستی نیروهای مذهبی را هم فراموش نکرده و آنها را در آستین داشتند.
رشد اقتصادی ایران، تبدیل ایران به یک ژاندارم منطقهای، در سطحی که سرمایهداری ایران دارای درخواستهای برتری طلبی منطقهای شود، از جمله سیاستهای امپریالیستهای غربی در رابطه با ایران بود. تا بتواند جلوی نفوذ روسیه در ایران را بگیرد. در عین حال رژیم شاه خود را در جنگ سرد در بلوک غرب تعریف می کرد و با هر سیاستی که در مخالفت با غرب حتی در زمینه استقلال ایران بود مخالفت می کرد.
با از سر گذراندن سالهای ۱۹۷۰ که امپریالیسم آمریکا دهه ابر قدرتی و شکوفایی اقتصاد را تجربه کرده و عملا به بزرگترین قدرت اقتصادی و نظامی دنیا تبدیل شده بود. و ضعف اقتصادی روسیه، سیاست غرب در خاورمیانه را تغییر داد و باعث تغییر بسیاری از دولتهای خاورمیانه از جمله ایران، اردن و بعدها عراق و لیبی و…. شد.
سرکوب بی امان سیاسی از طرف رژیم شاه و نفرت مردم از او، سقوط قیمت نفت، رشد بیکاری و توقف بسیاری از طرحهای اقتصادی و بی علاقگی غرب به دفاع از رژیم شاه، تمامی عوامل داخلی و خارجی را بر سر رفتن رژیم شاه هم نظر کرده بود. رفرمهایی که شاه در سال ۵۷ از جمله تغییر نخست وزیران، هم نتوانست جلوی روند سقوط رژیماش را بگیرد. عواملی که روی هم انباشته شده بود، با یک حرکت اعتراضی در قم و تبریز به آتشی تبدیل شد که در ادامه خاکستر رژیم شاه را از خود بجای گذاشت. اما این اعتراضات هنوز نه دارای برنامه و نه سازماندهی بود. زمانی شاه مجبور شد که عکسالعمل نشان دهد که دیگر دیر شده بود و او سالها حتی به نصحیتهای اطرافیانش هم برای جلوگیری از سقوط رژیماش گوش نکرده بود.
شاه رفت اما او در سرمایهداری شدن ایران و تغییر یک جامعه فئودالی به سرمایهداری نقش پررنگی داشت. به همین دلیل هنوز بخشی از سرمایهداری رانده شده از قدرت خواب بازگشت به دوران او را می بینند. در دوران او شهرهای ایران بزرگتر و همپای سرمایهداری اقشار وسیعی از خرده بورژوازی را در خود پرورش داد.
انقلابی که با شعارهای استقلال آزادی عدالت اجتماعی به میدان آمده بود. با به قدرت رسیدن یک رژیم ضد انقلابی و فاشیستی، با شکست ایدههایش درهم کوبیده شد و اختناق، شکنجه و زندان جای آزادی، ازدیاد فاصله بین فقر و ثروت و گسترش خط زیر فقر، رشد بیکاری، فحشا و اعتیاد، جای عدالت اجتماعی و افزایش واردات و وابستگی به دلارهای نفتی و ویران شدن ارزش پول کشور، تورم و واردات بی حد و حساب جای استقلال را گرفت .
در سالهای ۵۶ تا ۵۷ وقتی که انقلاب در کف خیابانها جریان داشت و رژیم شاه را به لرزه انداخته بود. جامعه امکان یافت که ناشی از قدرت متحد مردم درهای زندانها را باز کند و زندانیان سیاسی را آزاد و فعالیتهای سازمانهای سیاسی (ناشی از خلاء قدرت) آغاز شود. اتحادیهها و سندیکاها و شوراهای کارگری و مردمی رشد و گسترش یابد. اما شروع مجدد فعالیت سازمانهای سیاسی در شرایطی صورت گرفت که عملا رهبری تظاهرات و اعتراضات بدست روحانیتی افتاده بود که از حمایت امپریالیستهای غربی برخوردار بودند، اما با تحکیم قدرت روحانیت تازه به قدرت رسیده که بخشا ناشی از دنائت و ترس بورژوازی لیبرال تحت لوای سیاسی جبهه ملی و نهضت مقاومت ملی بازرگان و طیف های نزدیک به آنها و بازسازی دولت در شکل دولت اسلامی تمامی دستاوردهایی که در طی انقلاب بدست آمده بود، از دست برود. بسیاری از فعالین کارگری دستگیر و شوراهای کارگری با خشونت هر چه تمامتر در هم کوبیده شد. حمله به کتابفروشیها؛ زنان بی حجاب، تجمّعات سیاسی، براه انداختن دارودستههای لات و چاقوکش همراه عناصر متعصب روستایی و حاشیه نشینها در سرکوبها و زدو خوردهای خیابانی با معترضین، ترورهای خیابانی و…. از جمله رفتارهای رژیم برای ایجاد ترس و دلهره در جامعه بود. ضد انقلاب هاری به قدرت رسیده بود که می خواست انتقام خود را از جامعه و همه نیروهایی که او را ترک و تحقیر کرده بود، بگیرد.
انقلاب شکست خود را نه ناشی از ندانم کارهای چپ بلکه خیانت و زد و بند بورژوازی لیبرال ایران و حمایت امپریالیستها و سرکوبهای بی امان گذشته دریافت کرد. مقطع یکساله انقلاب برای کمونیستهای ایران که عمدتا یا در زندان بودند و یا کادرهای درجه اول خود را در مبارزه علیه شاه از دست داده بودند و بطور ملموس با جنبش های عظیم تودهای درنیامیخته بودند، قدمهای اول شرکت در آن بود. دست به دست شدن سریع قدرت این امکان را به روی تودههای مردم بست که نیروهای واقعی و انقلابی را در یک پروسه طولانی بپرورانند و آزمایش کنند. تبلیغات کر کننده امپریالیستها و نیروهای مذهبی در ایجاد توهم بین تودهها از مشکلاتی بود که چالشهای طبقاتی با دشمنان مردم را در فضای مسمومی که ساخته شده بود، سختتر می کرد.
انقلاب در عین اینکه یک رژیم تاریخی ۲۵۰۰ ساله را برانداخت، اما قادر نشد که برخی از ساختارهای تاریخی دولتاش را هم براندازد، ولایت مطلقه فقیه بجای شاه، مجلس شورای اسلامی جای مجلس، بیت رهبری و خبرگان بجای دربار نشستند و نهادهای دیگر در اشکال قبلی با اسمهای دیگر بازسازی شدند. مذهبی که در کنار رژیم نقش خود را به عنوان حافظ قانون اساسی بر پایه اصول اسلامی بازی می کرد، خود به قانون گذار و قانون نویس و مجری تبدیل شده بود
با تمام فداکاری و از جان گذشتگیهایی که اکثریت جامعه برای انقلاب و رهایی از سلطه رژیم شاهنشاهی از خود نشان دادند ولی عدم وجود یک نیروی کمونیست سازمانده باعث شد که سرمایهداری ایران بتواند با دست به دست شدن قدرت سیاسی در بین طبقه خود، آنرا به شکست بکشاند. اعتصاب کارگران شرکت نفت و بسیاری دیگر از بخشهای کارگری در ماههای آخر که ضربات نهایی و بسیار تعیین کنندهای را به رژیم پهلوی وارد کرد هم نتوانست انقلاب را به پیروزی برساند و عملا به نردبان ترقی بورژوازی تبدیل شد. اما این شکست طبقه کارگر را به عقب نراند. کارگران با تشکیل شوراها و اتحادیههای کارگری مطالبات خود را از سر گرفتند.
مجموعه حرکات سیاسی در مقطع سالهای قبل از انقلاب نشان داد که
۱- اپوزیسیون ایران نتوانست شرایط طبقاتی در ایران را به شیوه درست طبقاتی تحلیل کرده و تاکتیکهای مناسب آنرا بیرون بکشد. و این نقطه ضعفی بود که امپریالیستها و دارودستههای مذهبی از آن بیشترین استفاده را کردند.
۲- مسئله دیگر پراکندگی نیروی چپ چه به لحاظ سازمانی و چه به لحاظ خط مشی سیاسی ایدئولوژیک در برابر نیرویی بود که از یک سازماندهی نسبتا بزرگ و با سنت و تفکرات طولانی و پایدار (هرچند ارتجاعی – روحانیت) و پشتیبانی امپریالیستها برخوردار بود.
۳- اشکال سوم توهم نسبت به بورژوازی و برخورد دوگانه و تبلیغ سازش طبقاتی بود. توهم چپ نسبت به قدرت جدید و فراموش کردن تلفیق کار مخفی و علنی بود.
۴- انقلاب ۵۷ و شکست آن نشان داد که، انقلاب در ایران بدون رهبری طبقه کارگر با شوراها و حزب کمونیستاش در آینده باز هم با شکست مواجه خواهد شد. انقلاب اجتماعی در ایران یک انقلاب سوسیالیستی خواهد بود که هم از منافع اکثریت جامعه حمایت می کند و نیز با دنائت و خیانت بورژوازی مرزبندیهای روشنی کرده است.
۵- بورژوازی ایران و طیفهای مختلفاش نیروهایی ضد کمونیست و مرتجع هستند که در دوران ما کاملا با سرمایهداری جهانی و امپریالیستها در پیوندی سرطانی قرار دارند.
۶- در ۴۵ سالی که رژیم ضد انقلابی و مرتجع بر آمده از انقلاب سالهای ۵۷-۵۶ در اریکه قدرت است، جمعیت ایران نزدیک به سه برابر شده است، طبقه کارگر به اکثریت جامعه تبدیل شده است، قدرت نهادهای مذهبی در بین مردم بشدت فروریخته، نفرت از رژیم جمهوری اسلامی همانند نفرتی است که مردم در سالهای انقلاب به رژیم پهلوی داشتند. قدرت سازماندهی دولت در زمینه نیروهای امنیتی نظامی بیشتر و نفوذ معنوی بین مردم حتی از زمان شاه کمتر شده است. تکنولوژیهای جدید در عین اینکه آگاهی مردم را بالا برده است ولی همزمان توهم انگاری و تفکرات نادرست و سمت داده شده را هم بطور سیستماتیکی اشاعه داده است.
۷- به لحاظ آزادیهای فردی وضعیت بسیار بدتر از رژیم گذشته است. ولی تکنولوژیهای نوین اجازه اظهار نظرات سیاسی را آسانتر کرده است. می توان گفت انقلاب و ضد انقلاب هر دو قویتر شدهاند و اقشار میانی را به سوی تجزیه بیشتر سوق می دهند. تجزیهای که نیروی اساسی آن را به سوی مخالفان حاکمیت و عمدتا نیروی کار و کارگران سوق می دهد.
۸- اگر کمونیستها در اوضاع کنونی به پراکندگی خود بصورت آگاهانه و نه از روی اجبار حکومت های مرتجع پایان ندهند، اگر نیروهای کمونیست و انقلابی نتوانند با نشستهایی برای پایان دادن به وضع موجود خود را در سطح عالیتری سازماندهی کنند، آنوقت می توان انتظار شکستهایی مانند ۲۲بهمن های دیگری را داشت .
ع غ