نسل جوانی در ایران پس از جنبش های ۹۶، ۹۸ و ۴۰۱ پا به مبارزه اجتماعی گذاشته که انقلابی ریشه ای را که برنامه سیاسی طبقه کارگر است راه حل میداند . آنها برای اولین بار مضحکه انتخابات را در ایران تجربه می کنند. حاکمیت جمهوری اسلامی در برابر این جنبش ها روش سرکوب را در پیش گرفت. مطالبات آنها پایهای ترین احتیاجات مردم یعنی نان، کار و آزادی بود. کارگران، زحمتکشان، دانشجویان، معلمان، بیکاران زن و مرد را که در این خیزشها شرکت کردند، اغتشاشگر و دست نشانده امپریالیسم آمریکا و اسراییل خواند و نه تنها در نبردهای خیابانی با تمام قوا به سرکوب این اعتراضات پرداخت بلکه همچنان تا به امروز زندان ها پراز دستگیر شدگان شرکت کننده در این اعتراضات است که در این ماه گذشته چندین نفر از آنها را اعدام کردند. این شیوه حکومت مداری رژیم جمهوری اسلامی ادامه همان شیوه حاکمیت پهلوی است تنها تفاوت آنها اینست که اولی ناسیونالیسم پان ایرانیستی سومکایی را پوشش میداد و این دیگر شیعگری دوازده امامی را تبلیغ می کند. ماهیت طبقاتی هر دو یکی است، سرمایه داری را در برابر سوسیالیسم پشتیبانند آنها در عمل به طبقه سرمایه داری و مافیای نظامی – بوروکراتیک خدمت می کنند. و مانند همه سلطه گران تاریخ که نمایندگان طبقات ستمگر و استثمارگرند علاوه بر گلوله های آتشین که علیه دشمنان خود بکار می گیرند، از گلوله های شکر آلود هم استفاده می کنند. بورژوازی استعمارگر اروپایی برای تسخیر جهان پرچم تمدن مسیحیت را بلند کرد و بخشی از غنائم و استثمار شدید بردگان و کارگران در کشور های استعمار زده را با قشرهای بوروکراتیک کارگران کشورهای خودی تقسیم کرد. در کشور ما بورژوازی چون وابسته به سرمایه جهانی است و در هر دو نظام پهلوی و خمینی اقتصاد کشور تنگاتنگ با سرمایهداری جهانی عجین بوده است استثمار مضاعفی را تولید کنندگان می بایستی تحمل کنند تا بورژوازی کشورهای متروپل بتوانند ریزه ای را پیش پای اریستوکراسی کارگری بریزند و اتحادیه های زرد را پا برجا نگهدارند. اما در برابر بورژوازی موفق اروپایی و آمریکایی که خود را بعنوان دموکراسی پایان تاریخ معرفی می کند و دموکراسی پارلمانی را همچنان بعنوان نظام برتر جهانی به رخ تودههای زحمتکش جهانی می کشد، بورژوازی لاغر جهان پیرامونی چون امپریالیسم هنوز بر بازار و اقتصاد ایران تسلط دارد؛ گلوله شکر آلودی ندارد که اریستوکراسی کارگری ای را بوجود آورد. در نتیجه یک راه بیشتر ندارد جز گلولههای آتشین و صدور حکم اختیار به آتش به مزدورانش. درک این ویژگی توسط نیروهای انقلابی از اهمیت ویژهای برخوردار است. این ویژگی و موقعیت استراتژیکی ایران شرایط بغرنجی را بوجود آورده است که مبارزه برای استقلال و رهایی از سلطه امپریالیسم جهانی همچنان عامل مورد جدالی در حاکمیت سرمایهداری است همه درد و رنج مردم ایران و بحران کنونی ساختار سیاسی و اقتصادی ایران از حاکمیت سرمایهداری نئولیبرالیستی است و برای ادامه سلطه راهی جز سرکوب و دیکتاتوری مطلقه ندارد و ستمکشان و استثمار شوندگان هم به درستی راهی جز انقلابی ریشهای، آلترناتیو کارگری سوسیالیستی در پیش ندارند. رژیم جمهوری اسلامی با براندازی رژیم سلطنتی توسط توده های وسیع مردم، به یاری امپریالیسم بر موج وسیع تودهای علیه دیکتاتوری سلطنتی سوار شد اما از همان فردای قدرت با مقاومتی سراسری از طرف تودهها مجبور شد به جمهوریت قانون اساسی تن دهد. البته اینهم خدعهای بیش نبود و پس از سرکوب نیروهای دموکراتیک و کمونیست ها قدم به قدم نظام ولایت فقیه مطلقه را مستقر سازد و برای ایجاد توهم در میان توده نظام پارلمانی را حفظ کند و هر چند وقت یکبار میان خودی ها رقابت های انتخاباتی برای ایجاد توهم برگزار کند. در این چهار دهه تجربه نشان داده است که انتخاب بد و بدتر هم نتیجهای به سود تودهها به بار نیاورده است و توهمی بیش نبوده است. از رفسنجانی گرفته تا رئیسی همگی نمایندگان سرمایهداری و خدمتکار مشتی سلطهگر روحانیت به قدرت رسیدهاند. پرسش اساسی اینست که طبقه کارگر در چنین جامعه ای و چنین شرایطی چه باید کند؟ در انتخاباتی که از پیش شورای نگهبان ممیزی کرده و کسانی را از صافی خود گذرانده که جیره خوار نظام است. طبقه کارگر چه اقداماتی را می تواند بکار گیرد تا توهم زدایی صورت گیرد؟ طبقه کارگر ایران تجارب خوبی از همان آغاز تشکیل حزب سیاسی پیشرو خود- حزب کمونیست ایران در این زمینه بدست آورد. این حزب نه تنها استخوان بندیاش را کارگران تشکیل می دادند بلکه پایه تودهای آن بقدری گسترده بود که ستارخان قهرمان ملی و مدافع مسلحانه انقلاب مشروطیت به سر حیدر عموغلی از رهبران آینده حزب کمونیست قسم می خورد و از رهنمودهای او پیروی می کرد. اما دستاورد های انقلاب مشروطیت را انگلیس ها با طرح کودتای ۱۲۹۹سید ضیاء و روی کار آوردن رضا میر پنج لشکر مزدور قزاق پایمال کردند و از آن زمان تا بحال مردم ایران با تمام تلاششان برای استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی همچنان استبدادی مطلقه به سرکوبشان مشغول است. بنا براین پاسخ به چه باید کرد بر اساس تجربه طولانی افشای همه جانبه این دستگاه سرکوبگر ضد مردمی است که جلو هرگونه سازماندهی صنفی و سیاسی را گرفته است. در کشوری که احزاب سیاسی حق هیچگونه فعالیتی را ندارند و کوچکترین اجتماعی را سرکوب می کنند چگونه می توان از انتخابات آزاد حرفی به میان آورد. هم اکنون جنبش کارگری و جنبش های اجتماعی دیگر در حال اعتراض به وضع نامساعد معیشتی خود هستند، تضادهای میان جناح ها و فرقهها و گروه بندیهای مافیایی حاکم برای کسب قدرت بیشتر در حاکمیت، شرایط را برای پیشبرد مبارزات جاری اجتماعی با استفاده از شکافها مساعد می تواند کند. درست از این منظر کلیه نیروهای سیاسی کمونیستی و کارگری باید متحدا به پشتیبانی از جنبشهای اعتصابی و اعتراضی جاری به پردازند و با هرگونه خیالات واهی به انتخابات مبارزه کنند و خود را در خدمت پیروزی جنبشهای جاری اجتماعی گذارند. امروز ایران به زندان بزرگی از زنان و جوانان چپ و آزادیخواه، رهبران کارگران و معلمان و بازنشستگان تبدیل شده است. مبارزه برای آزادی زندانیان سیاسی را باید با مبارزه برای معیشت و حقوق پایمال شده ستمکشان و استثمار شوندگان هم را ه و همسو کرد و زمینه و توانایی پیروزی را ارتقا داد.
اگر ممکن است مطالب را با پاراگراف بندی بگذارید. طوری که الان هست، مطالعه را مشکل می کند. با تشکر.