می گویند :” شکست مادر پیروزی است ” اما شور بختانه در مورد جنبش چپ وکمونیستی ایران چنین نبوده است. درنتیجه بررسی ما اینجا جستجوی علل آنست. پرسش تازه ای نیست؛ در این چند دهه بارها به این پرسش پاسخ داده شده است. آنچه ممکن است با توجه به روز شدن فاکت ها و تحولات اوضاع، تازگی داشته باشد، در پاسخ به پرسش است.
طرح موضوع
بیش از صد سال است مارکسیسم به ایران راه یافته است و جنبش های کارگری در پیوند با جنبش های کارگری جهان، برای رهایی طبقه کارگر بعنوان یک طبقه با ایجاد تشکلات مختلف خود مبارزه کرده است. اولین حزب کمونیست ایران را خود کارگران متشکل و پیشرو با جلب عناصر روشنفکر کمونیست بنیاد نهادند. در این صد ساله هزاران اعتصاب ،اعتراض وچندین قیام مسلحانه وخیزش های عظیم توده ای در جامعه ای که صاحب تمدنی متنوع و دیرینه بوده، کشوری که بارها مراکز قدرت های امپریالیستی خطر انقلاب پا برهنگان را قویا حس کرده اند وبرای جلوگیری از پیروزیشان همواره توطئه چیده اند. اما هنوز پرولتاریا از تشکیلات همه جانبه و سراسری خود محروم است و برای لقمه نانی می جنگد. احزاب وسازمان هایی که برای آلترناتیو کارگری در برابر آلترناتیو بورژوازی مبارزه می کنند همراه و متحد نیستند. چرا؟ به عوامل خارجی که طبعن مهم هستند در این بررسی کاری نداریم، روی عوامل خودی و داخلی خم می شویم و میخواهیم دریابیم چرا چپ ایران هر بار که در نبردی شکست خورده، نتوانسته از دشمنانش آنچه را که از دست داده باز پس گیرد و همچنان صد سال است استعمارگران و انحصارات خارجی با دستیاری سرمایه داخلی سرنوشت مردم ما را رقم می زنند.
اهمیت موضوع
یافتن پاسخ صحیح و تلاش برای اصلاح در این برهه از زمان بسیار مهم است و بیش از هر زمان دیگری ضروریست چون نه تنها نظام فرومانده و وامانده است، بلکه نیروهای امپریالیستی و دشمنان طبقه کارگر در کمینند تا بار دیگر جلو پیروزی نیروهای کارگری وچپ یعنی آلترناتیو کارگری را بگیرند و بجای آن یک آلترناتیو بورژوازی دیگری را جایگزین کنند. ما با یک اوج گیری منظم اکثریت عظیم مردم ستمدیده واستثمار شونده روبرو هستیم و بار دیگر اتاق های فکری بورژوازی وحامیان جهانیشان دست در دست هم برای انحراف این جنبش ها از سوراخ ها بیرون خزیده اند . در اینجا روی سخن ما با جنبش های توده ای نیست، منطق آنها مبارزه است و در پی هر شکستی بازهم ادامه مبارزه است تا پیروزی. این مسیر را طبقه کارگر ایران طی کرده است و امروز هم با درایت بیشتر همچنان ادامه می دهد. موضوع ما احزاب وسازمان هایی است که خود را همسو وهمراه با ارودی کار وزحمت می دانند، اما با تمام تلاش های قابل تقدیری نتوانستند بویژه دراین چهار دهه پس از شکست، خود را جمع وجور کنند. امروز ما این واقعیت درد آور را بخوبی حس می کنیم. توده ها وکارگران در سراسر ایران در حال سازماندهی مبارزات خود هستند ومتاسفانه، تشکل های چپ وکمونیستی فاقد توانایی لازم در اندیشه و تشکل یابی در مداخله گری موثر هستند. چنانچه گفته معروف انگلس را قبول کنیم که بزرگترین کشف مارکس نه کشف طبقات ومبارزه طبقاتی بود، بلکه کشف این حقیقت تاریخی که مبارزه طبقاتی تا آنجا پیش می رود که طبقه ای طبقه ی دیگر را بر میاندازد وخود جایش را می گیرد. در عصر کنونی این طبقه کارگر است که وظیفه تاریخی براندازی نظام سرمایه داری را بعهده دارد. این نتیجه گیری تاریخی است که مارکس وانگلس را بر آن میدارد که به نوشتن ” مانیفست حزب کمونیست” مبادرت کنند. در اینجاست که معلوم شد پرولتاریا علاوه بر تشکیلات کارگری خود در کارخانه ها، نیازبه ایجاد یک حزب راستین پرولتاریایی درانجام چنین وظیفه تاریخی دارد. در ایران به درستی و بشکرانه پیروزی انقلاب اکتبر، کارگران پس از سازماندهی خود دراتحادیه و سندیکاها، اولین حزب کمونیست ایران را در بندر انزلی بنیاد گذاشتند. این یک واقعه بزرگ تاریخی در جامعه ماست و مایه سربلندی کلیه زحمتکشان ایران است. اما رضا خان میرپنج که با کودتای انگلیسی از قزاقی به پادشاهی رسید به اشاره ی انگلیس انقلاب مشروطیت را تعطیل کرد، حزب کمونیست ایران وجنبش کارگری را سرکوب و کلیه کادر هایش را به زندان انداخت و دکتر تقی ارانی یکی از رهبران حزب کمونیست را در زندان با شکنجه به قتل رساند. این امر یکی از شکست های بزرگی است که تا به امروز پرولتاریای ایران نتوانسته آنرا جبران کند. چه اینکه ایجاد حزب توده ایران در پس از تبعید رضا شاه مهمترین ضربه را به جنبش کمونیستی زد. تشکیل دهندگان حزب توده همگی کمونیست نبودند و آنهایی هم که خود را کمونیست میدانستند، درک درستی از حزب کمونیست، ماهیت آن و ترکیب آن نداشتند و یا طبق ادعای بعضی از رهبرانش، داشتند ولی تاکتیکی نظرات خود را پنهان کردند. اما آنچه آنها بنیاد نهادند حزبی نبود که مارکس وانگلس در مانیفست حزب کمونیست اصولش را بیان کردند و مطمئنا آن نبود که حزب کمونیست ایران را بر اساس آن در انزلی در سال ۱۳۰۰ پایه ریزی کرده بودند.
حزب کمونیست چگونه حزبی است
حزب پیشرو پرولتاریایی یک تشکیلات نیست یا حد اقل تنها یک تشکیلات نیست بلکه تشکیلات ویژه طبقاتی است .تشکیلاتی است با تئوری راهنما و خط مشی ایدئولوژیکی که آشکارا اعلام می کند گورکن سرمایه داریست و برای پیروزی انقلاب سوسیالیستی تدارک می بیند. جزیی جدا ناپذیر از طبقه کارگر است یعنی پیشروان طبقه کارگرند که استخوابندی آنرا تشکیل می دهند. لنین پیروزی حزب بلشویک را در درجه اول وجود استخوانبدی حزب در میان کارگران روسیه، بویژه جایی که کارگران متمرکز بودند می داند. حزب کمونیست بنابراین یک تشکیلات کارگریست ،هرنوع تشکیلاتی نیست، آوانگارد است، از کادرهایی تشکیل می شود که قبل از عضویت، دوران نوسازی وآموزشی رامی گذراند و مهمتراینکه دارای پایه توده ای بوده و در میان دوستان انقلاب حد اقل در محیط کار از پشتیبانی آنها برخوردار است. حزب توده ایران براساس چنین اصولی تشکیل نشد. شرایط مناسب جهانی پس از پیروزی بر دشمن بشریت – نازیسم و فاشیسم وپشتیبانی حزب کمونیست شوروی از این حزب، با سرعت به یک حزب سراسری، متشکل با ده ها نشریه و تشکیلات دموکراتیک تبدیل شد. می گویند سنگ بنا را چون کج نهی، دیوار تا ثریا می رود کج .بنابراین چنانچه بخواهیم روی علل ضعف جنبش چپ انگشت بگذاریم، اولین آن همین بنیاد نهادن حزب تود ه براساس پلاتفرم سوسیال دموکرا سی وبدور از اساسی ترین شرط، یعنی تئوری راهنما بوده است. ایجاد چنین حزبی که دامنه فعالیتش هم بسیار گسترش یافت، شاید مهمترین دلیلی باشد که چرا جنبش چپ وکمونیستی برنامه هایش باشکست روبروشده و پس از شکست هم به درستی تجاربش را جمعبندی نکرده ودر نتیجه همچنان پراگماتیستی، از این ستون به آن ستون یا فرجا ادامه داده است. بگذارید کمی این نکته را در باره وضع مشخص خودمان پی گیری کنیم. حزب رنجبران ایران با اینکه تشکیل دهندگانش سابقه طولانی مبارزه با حزب توده را داشتند، باوجود اینکه روی تئوری راهنما و اصول کمونیستی پافشاری می کردند، اما در ارزیابی از رژیم اسلامی دچار انحراف شدند و تاکتیک پشتیبانی از آنرا برای مدت نه ماه در پیش گرفتند. ریشه این اشتباه در زمینه تئوری و اصول کمونیسم در این بود که در اصول کمونیسم چیزی بنام اسلام مبارز موجود نیست. می توان از مسلمانان مبارز حرف زد ولی نه اسلام مبارز. دین افیون توده هاست و در دوران تاریخی ما که کمونیسم بعنوان علم رهایی کل بشریت اصولش پراکنده شده است؛ اسلام یک اید ئولوژی ارتجاعی عقب مانده ایست که جز بدبختی و ستمدیدگی برای توده ها به بار نمی آورد. در زمینه سیاسی این ارزیابی نادرست از ماهیت رژیم اسلامی، حزب ما را به راست روی کشاند واز نیروهایی که از همان آغاز خطر دشمن قهار را شناخته بودند دور کرد. این سیاست اپورتونیستی راست خیال واهی را نسبت به دشمن طبقاتی بوجود آورد وعلنی گری را در زمینه تشکیلاتی دامن زد. اینها همه ریشه در همان تفکراتی دارد که بنیان گزاران موثر حزب توده داشتند که از لحاظ طبقاتی یا جامعه شناسی متعلق به خرده بورژوازی است.
شکست بدون جنگیدن و خیانت رهبری حزب توده واکثریت
شکست دهه ی شصت نیروهای چپ وکمونیست علاوه بر ارزیابی نادرست از ماهیت رژیم اسلامی بر اثر حمله غافلگیرانه حکومت به کل نیروها ی چپ، با تاکتیک یک به یک، نفاق انداز وحکومت کن بود. در تحلیل نهایی معلوم شد حاکمیت نابودی فیزیکی کل جنبش چپ را، صرفنظر از تفاوت های خط مشی ای دنبال میکند. پراتیک نادرستی نظریه ای را که اگر مقاومت مسلحانه نمی کردی کاری به تو نداشتند ثابت شد. دارودسته کیانوری – نگهدار چنین می پنداشتند با پیروی از خط امام و نقش عامل اطلاعاتی بازی کردن در لودادن نیروهای مخالف جمهوری اسلامی می توانند زیر سایه ولایت فقیه زنده بمانند. آنها در حقیقت همانطور که بازماندگان عوامل ساواک از جمله افسران عالی رتبه تربیت شده ی موساد وسیا بنا بر تربیت ضد کمونیستی شان از همان روز اول در خدمت قدرت سیاسی جدید در آمدند و در بنیاد گذاردن دستگاه امنیتی جدید نقش مهمی داشتند، رهبری حزب توده هم در این زمینه به دستور کاگبه چون حزب ما سال ها پیش ماهیت نظام تغییر یافته شوروی را بر ملا کرده بود، در مبارزه با به اصطلاح مائوئیست ها یاری دهنده و دستیار جنایتکاران خمینی چی شدند. این عمل مشترک حزب توده ایران با دستگاه های امنیتی در لو دادن نیروهای حزب ما بخاطر گذشته مشترک بویژه اطلاعات موثقی که کیانوری داشت که به گفته خودش نود در صد اعضای حزب در اروپا به سازمان انقلابی پیوسته بودند و او همه آنها را یک به یک می شناخت، لطمه سنگینی وارد کرد.
پس از آشکار شدن حمله سراسری رژیم خمینی مبارزه میان دوخط مشی در درون احزاب وتشکل های کمونیستی شدت یافت – جنگیدن ومقاومت کردن یا تسلیم وفرار. احزاب وتشکلاتی که از همان آغاز مشی مبارزه با رژیم حاکم را داشتند بر مقاومت خود افزودند و حزب ما به درستی وبا افتخار در بهمن ۵۹ خط مشی مبارزه تا آخر را در پیش گرفت، اما نظری هم بود که همچنان نسبت به حکومت خیال واهی داشت و موضع جدید را ماجراجویی می دانست. بهر حال با اینکه اینجا وآنجا بعضی مقاومت های مسلحانه صورت گرفت ولی تدریجن پاسیویته و انحلال طلبی و نتیجتا فرار طلبی و بریدن از تشکیلات به جریان اصلی تبدیل شد. حتا در کردستان هم که نیروی مسلح سابقه داری موجود بود تدریجا به همان مسیر کشیده شد. بنابراین ما با شکستی روبرو شدیم که نه تنها دشمن ما را سرکوب کرد بلکه متحدانی چون رهبری حزب توده را داشت که از لحاظ سیاسی تسلیم طلبی را اشاعه میداد. این نوع برخوردها تاثیر خود را در درون احزاب وسازمان های چپ گذاشت و مشی راست تسلیم وفرارطلبی را تقویت کرد. البته باید آگاه بود که این تنها از دست دادن رفقای زندانی و اعدامی نبود که شکست خوردیم برعکس ایستادگی آنها مایه تقویت روحیه ها در بیرون زندان شد، این ادامه ی انحلال طلبی به نفی گرایی و پشت کردن به کمونیسم بود که بیشترین لطمه را زد. بازجویان وشکنجه گران در زندان ها در دهه شصت دنبال تسخیر مغز های زندانیان بود ند، چون بر اثرعلنی گری اکثر تشکیلات کمونیستی وچپ، چیزی برای کشف نمانده بود. بنابراین در برخورد های اولیه در زندان، بازپرس ها اعلام می کردند ما همه چیز را می دانیم و برای تضعیف روحیه زندانی چنین جلوه می دادند که رفقایشان آنها را لو داده اند.از اینجا ببعد عمدتا، زور، شکنجه وتهدید به اعدام در خدمت تبدیل کردن زندانیان به مخالفان تشکیلات خود وتلقین اینکه آنها قربانی مشی انحرافی رهبران و سازمانشان شده اند. شوهای تلویزیونی نیز برای دنبال کردن همین هدف بیرون از زندان و نفی کامل باورهای کمونیستی بود.
نفی گرایی وگسترش دامنه آن
این خط نفی گرایی پس از شو های تلویزونی به اشکال دیگر در خارج از زندان ادامه یافت. در این چهار دهه با میلیون ها صفحه دروغ و هزاران مستند سازی های جعلی، تاریخ درخشان چپ وکمونیسم را کاملن وارونه جلوه دادند البته این نکته مهم تاریخی واجتماعی را به اثبات می رساند که کمونیسم وتشکلات موجود چپ وکمونیستی چه مرزبندی تیز وتندی با رژیم جنایتکار اسلامی حاکم دارند. در این تاریخ صد ساله، مرتجعین صرفنظر از با تاج زرین یا با دستارکرباس بر قدرت سیاسی تکیه کرده، دست در دست سرمایه جهانی وامپریالیسم، نسل اندر نسل به کشتار وسرکوب نیروهای چپ وکمونیست ادامه داده اند.
این نفی گرائی در جنبش ما با تسخیر قدرت سیاسی در کشور اتحاد شوروی توسط نمایندگان جهانی سرمایه و اعلام تعرضی امپریالیسم آمریکا که پایان تاریخ رسیده و نظام سرمایه داری به ابدیت پیوسته، تقویت شد و به ایدئولوژی تمام عیارضد کمونیستی تبدیل شد. نفی گرائی از مرز درونی جنبش چپ وکمونیستی، از یک اشتباه ویک تاکتیک عبورکرد و باور ها ی کمونیستی را زیر سوال برد. اسلام به پرچمی توسط سرمایه جهانی علیه کمونیسم وجنبش کارگری تبدیل شد. وجود سکتاریسم وفرقه گرایی که سابقه دیرینه ای در جنبش چپ داشت این بار فرصت مناسب تری یافت تا هردسته وفرقه ای «برند» خود را اختراع کند. یکی پرچم ضد پوپولیسم را برداشت تا تمام دستاوردهای کومله را خوار شمارد وبا یک گروه کوچکی از روشنفکران خارج کشور که حتا در جنبش کنفدراسیون جهانی فعال نبودند رهبری کومله را دربست تسخیر نماید. این جا دیگر نفی دستاورد های چپ وکمونیست را با بلند کردن پرچم سرخ که تحت نام طبقه کارگر، صورت می گرفت چیزی جز برای پوشاندن هدف های نابودی جنبش کومله نبود. دزدی بود که با چراغ آمده بود و پرچمی بود که تا شکست خوردگان باقی مانده جنبش چپ را در کردستان که دل به ادامه مبارزه کومله بسته بودند به خود جلب کند. این اولین حرکت نفی گرایی از به اصطلاح چپ بود که امروز پس از چهار دهه نتیجه آنرا می بینیم . تسخیر کامل کومله وتسلط خط سکتاریسی بر آن لطمه بزرگی به امر وحدت کمونیستی وارد کرد. در آن سال ها کلیه نیروهای چپ وکمونیست پس از گسترش دامنه سرکوب ها در کردستان جمع آمده بودند وبا رهبری کومله در ارتباط بسیار رفیقانه بودند و گفتمان وحدت، تم اصلی کلیه نشست ها با کومله ودیگر تشکل های کمونیستی بود. اما خط جدید پس از تسلط بجای وحدت، خط انشعاب و پراکندگی را پیاده کرد.
مبارزه با نفی گرایی از پائین و کف کارخانه ها
حزب رنجبران ایران هم در این روند جمعبندی شرکت کرد واسناد کنگره دوم را همان سال ۱۳۶۳ در نشریه رنجبر علنا در اختیار همگان گذاشت. در برخورد به اشتباهات خود همه جانبه در کلیه زمینه ها توضیح داد. برخورد دو گانه به رژیم تازه شکل گرفته اسلامی را بعنوان یک خط مشی اپورتونیستی راست افشا کرد، زمینه های اجتماعی وطبقاتی آنرا بررسی نمود و دامنه انتقاد وانتقاد از خود را تا فرد گسترش داد در نتیجه کنگره دوم حزب رنجبران توانست با تاکید روی اصول کمونیسم و روی تئوری راهنمای خود مارکسیسم- لنینیسم- اندیشه مائوتسه دون برنامه ای مدون در تلاش برای پیوند با جنبش کارگری و ایجاد حزب پیشرو طبقه کارگر ارائه دهد. حزب رنجبران ایران در این چهار دهه توانسته همچنان استوار از کمونیسم از ضرورت ایجاد حزب پیشرو پرولتاریایی از طریق وحدت کمونیستها در پیوند با جنبش کارگری دفاع نماید. حزب ما وفادار به اصول کمونیسم در این سالها علیه نفی گرایی این بیماری چپ مبارزه کرده نه تنها ازدستاورد های جنبش کمونیستی جهانی بلکه از دستاوردهای جنبش کمونیستی بدور از هرگونه فرقه گرایی دفاع کرده است. اما با خیزش جنبش های توده ای در ایران، با تولد جدید پیشروان آگاه ومدبر در این جنبش ها، تدریجا نفی گرایی به گوشه ای در داخل کشور کنار زده شده است. تنها عناصر نادر ضد کمونیست هستند که پرچم نفی را همچنان بر دوش می کشند. همانطور که سکتاریسم را خود جنبش های توده ای با خیزش خود از بین می برند، نفی گرائی هم در جنبش های توده ای رنگ می بازد. درست بدین دلیل است که حزب رنجبران با تمام نیرو از بسط وگسترش جنبش کارگری و دیگر جنبش های توده ای پشتیبانی می کند و پیوند با آنها را از وظایف عمده خود می داند. امروز چالش بس تعیین کننده ای در برابرما قرار گرفته است. دورانِ در خارج کشور ماندن و سرگرم تدارک دیدن برای شرکت در انقلاب آتی تمام شده است، دیر یا زود اما زود تر باید تصمیم گرفت به کاروان در حال حرکت – جنبش کارگری پیوست یا سهم خود را محدود به خارج کشور کرد وبا جنبش داخل همراهی کرد. درست ازاین منظر باید همه جانبه با نفی گرایی مبارزه کرد. با نقد علمی وبکاربرد ماتریالیسم دیالکتیک و ماتریالیسم تاریخی، برنامه نوینی را با توجه به شرایط تغییر یافته جهان وایران برای پیروزی طبقه کارگر و در پیش روی انقلاب سوسیالیستی ریخت. امروز جنبش های توده ای احتیاج مبرم به کادر های پیشرو، مدبر، از خود گذشته و مستقل در کارخانه، موسسات کار و سرویس دارند. آنها کمونیست هایی هستند که کارگرند و استخوابندی جنبش های توده ایند. وجود آنها در حزبی یکی شده است که می تواند قدرت متحد وسراسری توده ها را به یک مشت فشرده آهنین تبدیل کند و با تکیه به اکثریت عظیم توده های استثمارشده وستم دیده نظام سرمایه داری اسلامی را سرنگون کند و بجای آن قدرت سیاسی همان اکثریت عظیم توده های میلیونی ستمدیگان واستثمار شدگان را بنشاند و برنامه سیاسی دوران ساز طبقه کارگر یعنی انقلاب سوسیالیستی را بی وقفه پیاده کند. محسن رضوانی
حزب ما همچنان استوار درسمت پرولتاریاست نه بخاطر اینکه هرگز اشتباه نکرده بلکه بدان علت است که با اشتباهات خود جدی برخورد کرده و با انتقاد وانتقاد از خود به نوسازی ادامه داده است