در شانزدهم آذر ماه امسال در تظاهراتی که به مناسبت روز دانشجو در شهرها و دانشگاههای کشور برگزار شد، شعارهایی علیه نئولیبرالیسم بکار برده شد که بسیار بحث انگیز بود تا آنجا که بی بی سی فارسی گفتگویی را در روشن کردن اینکه نئو لیبرالیسم چیست پخش نمود.
جنبش دانشجویی در ایران از زمان تاسیس خودش یکی از مراکز حساس سیاسی کشور بوده است و نیروهای چپ و کمونیست ها اکثراً دست بالا را در سازماندهی و گفتگوهای نظری و مجادله ای در جنبش صنفی و سیاسی دانشجویی داشته اند.
یکی از آخرین شعارهای این جنبش ” فرزند کارگرانیم کنارتان می مانیم ” که حاکی از پیوند و نزدیکی این جنبش با خواست های رادیکال و مترقی کارگری است. این ارتباط بین جنبش کارگری و دانشجویی تاریخاً تا آنجا پیش رفته است که بسیاری از کادرهای جنبش چپ از درون جنبش دانشجویی بیرون آمدند. جنبش دانشجویی در دوران رژیم جمهوری اسلامی هم بر سرخواست های خود ماند و تن به سازش با رژیم ضد علم و ضد دانشجوی جمهوری اسلامی نداد. روشن است بر اساس تحولات طبقاتی و سیاسی در سطح جامعه نیز شعارهای جنبش دانشجویی نیز تغییرکرده است. البته دیگر نیروهای سیاسی نیز در این جنبش حضور داشته اند ولی تاثیر گفتمان سوسیالیستی در دانشگاههای ایران از همه نیروهای سیاسی دیگر کارآ و موثرتر بوده است. اوضاع کنونی جامعه را بحران شدید اقتصادی و فقر گسترده گرفته است و به همین دلیل مسئله اقتصاد سیاسی بطور کاملا چشمگیری به صورت یک معضل اجتماعی در آمده است که بایستی جواب بگیرد. این معضل اگر چه مختص ایران نیست و پدیده ای بین المللی است ولی فشار این بحران اقتصادی عمدتا بر دوش کشورهای پیرامونی و تحت سلطه قرار دارد. مبادله نابرابر، فشار اقتصادی از طریق اهرم های بین المللی مانند صندوق بین المللی پول و بانک جهانی، فشار نظامی در جهت فشار به بودجه کشورهای پیرامونی جهت صرف مخارج هنگفت، و دخالت گری تا حد حمله مستقیم نظامی و اشغالگری، از جمله مواردی هستند که به تشدید بحران و گسترش فقر و دیکتاتوریهای فاشیستی کمک شایانی کرده است. و بالاخره رقابت امپریالیستی در سطح جهانی به این بحران دامن زده است و باعث نکات زیر شده است
1 – از بین رفتن ثبات شغلی
2 – کاهش دستمزدها و سیال بودن حقوق کارگران و اقشار فرودست اجتماعی و ازمیان رفتن حمایت دولتی از حداقل دستمزدها و باز گذاشتن دست شرکت های سرمایه داری خصوصی و دولتی در برخورد به نیروی کار
3 – کاهش و یا از میان برداشتن وظایف دولت نسبت به تامین حقوق حداقل اجتماعی برای شهروندان بویژه کارگران و زحمتکشان
4- سرکوب آزادی های اجتماعی، ممنوعیت اتحادیه های مستقل کارگری و تشکلات مستقل اجتماعی
5 – رشد و گسترش بورکراسی دولتی و دستگاه سرکوب
6- رشد انحصارات در سطح جهانی و کشوری. تمرکز ثروت در دست عده قلیلی از شرکت های بزرگ بین المللی
7- خصوصی سازی منابع اقتصادی و اموال عمومی و رد نظریه عدالت اجتماعی در خدمت بالا بردن ساعت کار و ……
با توجه به مشخصات ذکر شده ولی برخی می گویند اقتصاد ایران نئولیبرالیستی نیست. اقتصاد ایران رانتی است، اقتصاد ایران بوروکرات نظامی است، اقتصاد ایران حتی لیبرالی هم نیست. در نتیجه این سئوال مطرح است که اگر با توجه به مشخصات بالا اقتصاد ایران یک اقتصاد نئولیبرالی نیست پس چه نوع اقتصادی است.
جواب به نکته فوق در نگاه اول یک مسئله اقتصادی است که خبرگان و مدیران اقتصادی می بایستی به آن جواب دهند. ولی در حقیقت جواب به این موضوع که آیا همه نکات بالا باعث عدم قطعیت و فعلیت سرمایه داری است و یا اینکه تمامی آنها سرمایه داری با درجات مختلف رشد و تکامل خود هستند و بالاخره اینکه امروز به شکل نئولیبرالی و در گذشته به صورت لیبرالی بوده است از نفس سیستم که سرمایه داری است نمی کاهد ولی در تاکتیک پرولتاریا برای بسیج بزرگترین نیروهای اجتماعی بسیار مهم هستند. و اینکه نئولیبرالیسم پاسخ و راه حل مبارزه طبقاتی در ایران از طرف جناح هایی از بورژوازی است.
آنچه نئولیرال های جهانی و وطنی از آن سخن می گویند، گویا رفت و آمد سرمایه و آزادی گردش آن در بخش های مختلف جهان خود باعث تنظیم بازار خواهد شد. و بازار جهانی بدون دخالت دولت با خدمات اجتماعیش قادر است که بربحران هایش فائق آمده و رفاه اجتماعی را تامین کند. آنها معجونی از سوسیال دمکراسی را با نئولیبرالیسم به اسم راه حل بحران ساختاری سیستم سرمایه داری ارائه می دهند که به هیچ وجه نه پایه علمی و نه تجریه تاریخی دارد. سوسیال دمکراسی بعد از جدائیش از تفکرات سوسیالیستی به خط دهنده و تحکیم کننده سیستم سرمایه داری تبدیل شده و خود بخشی از سیستم سرمایه داری جهانی است. می توان گفت نئولیبرالیسم در شکست سوسیال دمکراسی در تبیین سرمایه داری و بن بست بحران های آن خود را سازمان داده است. بسیاری از قوانین که به نام نئولیبرالیسم اقتصادی مطرح شده است از دوران سوسیال دمکراسی به جای مانده است. روشن است که دوران نئولیبرالیسم جامعه خشن تر و ناعادلانه تر جلو می رود دلیل آن رشد بحران سرمایه داری در کل جهان و عروج کشورهایی مانند چین است که بازارهای اقتصادی را از حیات خلوت غرب آزاد کرده و رقابت چند قطبی را در سطح اقتصادی بوجود آورده است. لیبرالیسم و نئولیبرالیسم اقتصادی هیچ چیز بجز سرمایه داری نیستند. نئولیبرالیسم یک طرح از پیش تهیه شده برای سازماندهی سرمایه داری نیست لیبرالیسم نتیجه بحران سیستم سرمایه داری است که می خواهد بطور اساسی با آزاد کردن دستمزدها از قید و بند مقرراتی که ناشی از مبارزات نیروی کار بدست آمده، این امکان را برای سرمایه داری بوجود بیاورد که بتواند بطور یک جانبه وضعیت بازار و قیمت ها را تعیین کند. نئولیبرالیسم یک بخشی از سرمایه داری نیست. نئولیبرالیسم سیاست های الزام آور سیستم سرمایه داری در دوران گلوبال سرمایه داری برای تحرک بیشتر اقتصادی است. در نتیجه وقتی شعار دانشجویی مبارزه علیه نئولیبرالیسم است؛ کامل نبوده و این توهم را بوجود می آورد که آنها فقط یک چهار چوب از سرمایه داری را مورد هدف قرار می دهند.
جنبش دانشجویی شعارهایش بطور عمده در رابطه با مسائل داخل ایران است. سئوال اینجاست این شعار چه ارتباطی با اوضاع کنونی ایران دارد؟ همانطور که گفته شد، لیبرالیسم به فقر و فائقه نیروهای کار دامن زده و خواهان پس گرفتن همه دست آوردهای اجتماعی در رابطه با اولیه ترین حقوق اجتماعی افراد به عنوان شهروند و کارگران و زحمتکشان و مزدبگیران دون پایه است. این فشاری که اکثریت جامعه را علیه نئولیبرالیسم متحد می کند. در عین حال بعلت اعتراضات گسترده به سیاست های نئولیبرالیستی رژیم جمهوری اسلامی بخشی از حاکمیت برای تخریب بخش دیگری از حاکمیت در جهت قبضه کردن تمامی ارگان های رژیم پرچم کاذب مبارزه علیه نئولیبرالیسم را علیه جناح های غیر اصول گرا و عمدتاً اصلاح طلب برداشته اند. به همین دلیل شعار علیه نئولیبرالیسم در عین این که هنوز بطور مستقیم سرمایه داری را مورد حمله قرار نداده و سیاست های سرمایه داری در اوضاع کنونی را مورد انتقاد قرار می دهد و این کمبود اجازه سوء استفاده جناح های مختلف بورژوازی از آنرا می دهد ولی با شعاری که جنبش دانشجویی و یا حداقل بخش هایی از آن علیه نئولیبرالیسم موضع گرفته اند کاملا متفاوت است. جنبش دانشجویی کل رژیم جمهوری اسلامی را باعث ویرانی و مسبب شرایط کنونی می داند و اساسا در عین توضیح جهانی بودن سرمایه رو در رو حاکمیت ایستاده است. اینکه این شعار دارای کمبودهایی است که بجای کل سیستم سرمایه داری سیاست های نئولیبرالیستی را مورد حمله قرار می دهد با این حال نمیتوان آنرا در نظر نگرفت که مبارزه علیه سرمایه داری بصورت سر و دم بریده آن است. به همین دلیل موضع بخشی از حاکمیت علیه نئولیبرالیسم یک موضع فریبکارانه و شیادانه است و ما را با آن کاری نیست.
جنبش دانشجویی با شعار مبارزه علیه نئولیبرالیسم پنهان نمی کند که نه فقط از رژیم جمهوری اسلامی گذر کرده است بلکه به هر رژیم سرمایه داری در آینده هم نه می گوید و در مبارزه طبقاتی علیه طبقات ستمگر و استثمارگر موضع می گیرد. آنچه در اینجا مورد بحث قرار دارد فقط طرح این شعارنیست بلکه چگونگی عملی کردن آن است.
بعلت اینکه جنبش دانشچویی یک جنبش یک پارچه طبقاتی علیه استثمار نیست در نتیجه جنبش دانشجویی با آگاهی بالایی شعار فرزند کارگرانیم کنارتان می مانیم را مطرح کرده است. این پیوند تحقق شعار مبارزه علیه نئولیبرالیسم را نه تنها امکان پذیر بلکه به جلو خواهد انداخت. تاریخ ۱۰۰ ساله اخیر نشان داده است که فقط طبقات فرودست اجتماعی و عمدتاً کارگران و زحمتکشان یدی و فکری توانسته اند علیه دولت های مرتجع و به خاطر خواست های مترقی مبارزه پیگیری را جلو ببرند. تکیه به این نیرو، مبارزه جنبش دانشجویی را بیش از پیش مورد حمایت اکثریت توده های مردم قرار داده است.
تاریخ مبارزه طبقاتی نشان داده است که بدون تغییر قدرت سیاسی در جامعه تحولات اجتماعی بسیار کند جلو رفته و طبقات حاکم در برابر تغییراتی که منافع سیاسی شان را دچار تزلزل کند می ایستند. برای تغییرات اساسی بایستی قدرت سیاسی به مثابه رژیم حاکم را تغییر داد و در دوران سرمایه داری برای تغییرات اساسی بایستی نه تنها دولت سرمایه داری که می تواند اشکال گوناگونی داشته باشند بلکه دولت بورژوازی را در هم شکست. به همین دلیل آنچه که شعار علیه نئولیبرالیسم در جنبش دانشجویی است فقط می تواند با درهم شکستن دولت نه تنها جمهوری اسلامی بلکه هر رژیم سرمایه داری دیگری تحقق پذیرد.
اما سیاست های نئولیبرالیستی ساختارهای مشخصی را که بخشی از آن در دولت های رژیم شاه بود تحکیم و بخشی را بدور انداخته است. یکی از این سیاست ها تغییر هرم قدرت از خانواده سلطنتی در دوره شاه به یک دایره قدرت بین روحانیت با همراهی بخش هایی از بورژوازی دولتی و خصوصی و اهرم های نظامی است، که بخش های متعددی از صنعت را بصورت انحصار در آورده است. شراکت بزرگترین شرکت های اقتصادی تحت سلطه روحانیت که به دولت هم وابسته نیست، باعث شده است که قوانین کار هر چه بیشتر موضوعیت عملی خود را از دست داده و نیروی کار را از حقوق اولیه محروم کند. قرار دادهای سفید امضاء ، قراردادهای موقت و…..از آن جمله هستند.
از سوی دیگر بسیاری از منابع ملی با فروخته شدن به بخش خصوصی نه تنها باعث درآمد زایی برای دولت شده است بلکه بخش خصوصی آنرا در خدمت منافع خود بکار برده و آنرا مانند کالاهای دیگر به بازار اقتصادی رانده است بطور مثال برق، آب، گمرگ ، معادن و…..
اقتصاد رانتی. اقتصاد رانتی که تمام منابع مالی از پول تا زمین و کشاورزی و صنعت را در بر می گیرد، نه کارآیی براه انداختن اقتصاد و گردش پول و کالا و تحرک بازارهای اقتصادی را دارد بلکه از طریق یک مافیای مالی پول های کانالیزه شده را به بخش هایی از بورژوازی در خدمت تجارت و حداکثر سود آوری تزریق می کند. خصوصی سازی شرکت های دولتی همین منافع را برای انگل های اقتصادی مانند روحانیت و آقا زاده ها فراهم می کند. در اقتصاد رانتی، منابع مالی را بصورت زدوبند و در دایره قدرت و عناصر وابسته بصورت کاملاً غیر قانونی تقسیم می شود.
تکیه به نفت در خدمات بوروکراسی دولتی و نظامی. یکی از صنایع ۱۵۰ سال گذشته در ایران صنعت نفت بوده است و از آن تاریخ تا به حال درآمدهای نفتی یکی از ارقام درشت بودجه سالیانه همه دولت های شاهنشاهی و جمهوری اسلامی بوده است. ثروت عظیمی که ناشی از فروش نفت به دست می آید دولت را از جوابگویی و احتیاج به مالیات ها و متقابلاً ارائه خدمات عمومی با استانداردهای بین المللی بی مسئولیت می کند.
صنایع نظامی که در خدمت مناسبات سرمایه داری و سیاست های نئولیبرالیستی است در ابعاد وسیعی گسترش پیدا کرده است و یکی از منابع دولت جهت سلطه و دخالتگری های منطقه ای است. تعداد افرادی که در نیروهای نظامی در عرصه های گوناگون کار می کنند بیش از دو میلیون تن برآورده می شود.
سازماندهی یک سیستم پخش بخاطر خرید و توزیع کالاها که در جهت ویرانی تولید داخلی و بی ثباتی نیروی کار و تکیه به خدمات جهت خدمت به پخش و توزیع کالاهای وارداتی و قاچاق به انحصارات کمک می کند که دولت هر موقع که خواست با گران کردن کالاها طبقه کارگر و زحمتکشان را بیش از پیش به زیر خط فقر براند. عملی که اینک بطور روزمره در جریان است.
از بین رفتن خدمات اجتماعی و یا تقلیل آن؛ از جمله از بین رفتن بخش های بزرگی از خدمات بهداشتی، آموزش و پروش و سپردن آن به بخش خصوصی.
در ساختارهای قدرت سیاسی، منتخبین و انتخابات و دولت و مدیران سیاسی از بیخ و بن مهندسی شده و صوری بوده و قدرت سیاسی امکان شرکت احزاب و رسیدن احزاب مستقل را به قدرت سیاسی غیر ممکن کرده اند.
سازماندهی ارگان های سرکوب با هدف سرکوب احزاب مستقل طبقات کارگر و زحمتکش و غیر قانونی کردن آنها. برقراری سانسور و از بین بردن امنیت فکری در جامعه و مبارزه با کمونیست ها و آزادیخواهان جامعه. ازبین رفتن آزادی های فردی و شکستن حریم خصوصی از طریق فضای مجازی تحت عنوان ارائه اطلاعات کاربران.
مجموعه این ساختارها نشان می دهد که تغییر اشکال و سیاست های بورژوازی نمی تواند نافی مبارزه طبقاتی باشد. طبقات اجتماعی در سطح مرگ و زندگی در حال جدال برای حفظ وضع موجود یا تغییر ساختاری و بنیان های آن هستند. در این بین کارگران و زحمتکشان در یک سمت و بورژوازی داخلی و بین المللی در سمت دیگر ایستاده اند. بدون ایستادن در سمت کارگران و زحمتکشان نمی توان شعارها و آرمان هایی که نه تنها جنبش دانشجویی بلکه تمامی کارگران، معلمان، پرستاران و……فریاد می زنند را تحقق بخشید. حتی مبارزه کارگران و زحمتکشان و طبقات فرودست اجتماعی بدون آلترناتیو روشن سوسیالیستی هم نمی تواند به پیروزی و ریشه کن کردن فقر و ناعدالتی اجتماعی بیانجامد. برای رسیدن به سوسیالیسم به مثابه یک جامعه نوین که از دل چرک و خون سرمایه داری سربلند می کند ” چاره رنجبران وحدت و تشکیلات است “
ع.غ