جنبش ۱۴۰۱ که با کشته شدن ژینا امینی توسط گشت ارشاد شروع شد، همه نیروهای سیاسی را در عرصه عمل و سیاست و اندیشههای اجتماعی به جلوی صحنه سیاسی کشاند و در مدتی کوتاه بسیاری از شعارها و عناصر و سازمانها، توان و ظرفیتهای خود را نشان دادند. اپوزسیون چپ سوسیالیستی بدون توهم از جنبش ۱۴۰۱ به دفاع از خواستهای مترقی آن برخاست و تلاش کرد که با تمام کم و کسریهای خود، فریبکاری و دروغ گویی اپوزسیون راست را افشاء کند. جنبشی که در روزهای اول با مرگ بر دیکتاتور، مرگ بر جمهوری اسلامی شروع کرده بود. با شعارهای می رویم برای سرنگونی، ادامه راه آینده خود را ترسیم کرد. حتی در روزهایی که جنبش در حال فروكش کردن بود مردم از بالکن خانه، شعارها علیه رژیم را ادامه می دادند.
برای درک چگونگی رفتارهای نیروهای سیاسی در این جنبش بایستی در درجه اول به ساختارهای سرمایه داری، سطح تکامل اجتماعی و قطب بندی طبقاتی و ویژگیهای آن توجه کرد. عدم حضور تشکلات وسیع سیاسی و فرهنگی غیر دولتی به مدت طولانی در جامعه ایران در رژیم شاهنشاهی و جمهوری اسلامی باعث شده است که شکلگیری نیروهای سیاسی بر اساس خواستهای صنفی و سیاسی شکل عمومی داشته، تمایز دقیق آنها بر اساس خواست طبقات و اقشار جامعه کاملا تطابق و همخوانی نداشته باشد. با اینحال خط مشی و نیروهای سیاسی که سالهاست در جامعه در قطبهای عمومی خود را نشان می دهند در سه دسته قابل مشاهده هستند:
یکم: نیروهای طرفدار طبقه کارگر و سازمان های چپ و کمونیستی که این طیف اساسا روابط جامعه را که بر اساس مالکیت خصوصی بردگی، کار مزدوری، ستم و استثمار انسان از انسان است را قبول نداشته و برای جامعه نوین با آرمانهای بسیار مترقی و نوینی مبارزه می کنند. با تمام اختلافات و درکهای متفاوتی که بر سر موضوعات بالا بین این دسته از نیروها که ما خود را بخشی از این طیف می دانیم، موجود است ولی این نیروها؛ آگاه، مترقی و پیشروترین نیروهای جامعه هستند که بیش از هر نیرویی در جامعه تاثیر گذاشته و بیش از همه نیروهای سیاسی تاریخ جدید ایران مورد سرکوب قرار گرفته است، اکثر شعارهای مترقی و رادیکال جنبش ۱۴۰۱ از طرف این دستهه نیروهای سیاسی در جامعه مطرح و نسج گرفته است. مانند آزادی بی قید و شرط زندانی سیاسی، علیه اعدام علیه شکنجه، عدالت اجتماعی، وسیع ترین آزادی های اجتماعی، حق برابر زن و مرد در تمامی عرصههای اجتماعی، حق ملل در تعیین سرنوشت خویش و…، با منشور ۲۰ تشکل نشان داد که همچنان در ساختارهای آینده بیشترین نقش تاریخی را خواهد داشت.
دسته دوم نیروهای اصلاح طلب حکومتی هستند که حتی سابقه وجودیشان به قبل از سرمایه داری شدن کامل جامعه بر میگردد. نیروهای این طیف شامل اصلاح طلبان درون و بیرون حکومتی، ملیگراها، می شود. این نوع نیروها همیشه دنبال تعدیل قدرت و جلوگیری از “تندروی” جناحهای در قدرت برای حفظ وضع موجود بودهاند. هر چه مناسبات سرمایه در ایران مستحکمتر شده است، نقش آنها در گذار به جامعه مرفه و دمکراتیک کمرنگ تر شده است. امروز همین نقش را این نیروها در شکل بسیار ضعیف تری در جامعه ایفاء می کنند. شعارهای آنها رای من را پس بده، علیه دیکتاتوری شاه و ولایت فقیه و… است. اصلاح طلبان حکومتی که با اصطلاح رایج شده ماله کشی به میدان آمدند تا هر جنایت و اعمال و سیاستهای ننگین و ویرانگر جمهوری اسلامی را با آه و ناله انتقادی تائید کنند. آنها موج سوارانی هستند که در جزر و مد جنبش شدت انتقادات شان برای حفظ نظام جمهوری اسلامی کم و زیاد می شود. بعلت اینکه در درون اصلاح طلبان حکومتی جناح های نزدیک به غرب دست بالا را دارند، آنها با رضا پهلوی به مثابه یک اپوزیسیون مطرح و معتبر برخورد می کنند و از حق نباید گذشت که رضا پهلوی هم در نرد عشق سیاسی از سپاه و نیروهای امنیتی کم نگذاشته است. این روابط متقابل را باید در منافع متقابل آنها و در پیچیدگی قدرت و تاریخ سرمایه در ایران جستجو کرد. ما از این ” شخصیتها ” در زمان شاه کسانی مانند داریوش همایون و در زمان حاضر مانند حجاریان را کم نداریم، که در عین سرسپردگی همچنان حاضر به توسری خوری از سیستمهایشان و نق زدن و تائید کردن، بودند و هستند، اما حاضر نشدند علیه حاکمیت بشورند. طیفهای گوناگون اصلاح طلب را حتی در نوع انتقادات و شدت هم نمی توان از یکدیگر باز شناخت. اینها سوپاپهای اطمینان رژیم هستند. همانطور که جناحهای سلطنت طلب متخصصین تبلیغاتی خود را دارد، جماعت اصلاح طلبان هم با استفاده از نیروی خود تعدادی از استادان اصلاح طلب را در طی این سالها به عنوان متخصصین و با انتقادات “سخت و کوبنده” به میدان می آوردند که آب خنکی بر دل گرسنگان و محرومان شورشی جامعه بریزند و قضیه را در همین حد خاتمه دهند.
در بین گروههای اپوزیسیون راست رژیم مجاهدین خلق وضعیت ویژه ای دارد. تاریخ شکلگیری آنها تاریخ همراهی با قدرت نیست ولی این نتیجهگیری مستفاد نمی شود که آنها مخالف نظام اجتماعی موجود هستند. حتی آنها نوع و شکل ویژهای از قدرت را مطرح نمی کنند آنها همچنان به دنبال رهبر سازی و قدرت و نهاد سازی دولتی بدون دخالت مردم هستند. جدا از اینکه رفتارهای چند دهه گذشته آنها کاملا مورد طرد مردم واقع شده است، اما در تفکر آنها هیچ موضوع تازهای در اندیشههای فکری و ایدئولوژیک شان دیده نمی شود. سطح تفاوت آنها با رژیم جمهوری اسلامی نه حکومت سکولار که ظاهرا این روزها تحت فشار جنبش گاه شعارش را می دهند و نه در ساختار قدرت نیست. آنها کپی از قدرت به بیرون رانده شده رژیم جمهوری اسلامی هستند. آنها نه تنها هیچ نقدی را به خود نمی پذیرند بلکه فحاشی و رژیمی قلمداد کردن مخالفین به یک روش آنها تبدیل شده است که در صورتیکه به قدرت برسند، اجازه هیچ گونه صدای مخالفی را نمی دهند. مجاهدین جزء آندسته از سازمان های سیاسی در مرزهای فکری بسیار درهم با جمهوری اسلامی و در رفتارهای سیاسی به جناح های پرو امپریالیستی نزدیک هستند.
سوم سلطنت طلبان: در حالیکه جوانان دختر و پسر در خیابانها در حال مقابله با نیروهای سرکوبگر رژیم بودند، اپوزسیون راست و بورژوایی رژیم در حال چانه زنی با رژیم و دیگر نیروهای همرنگ خود برای تقسیم قدرت بود. رضا پهلوی و دارودستههای سلطنت طلب در خواب احیا ساواک و دربار با محوریت رضا پهلوی به دنبال گرفتن رای وکالت و وصی برای او بودند. از شانس بد این گروه، امپریالیستهای غربی ترجیح دادند که با رژیم وارد گفتگو شوند با تمام دوندگی های رضا پهلوی و اطرافیان در کنفرانس مونیخ و دیگر نشستهای کشورهای اروپایی، آنها بغیر چند حمایت آنهم در حد پارلمانتاریستهای برخی احزاب هیچ جواب روشنی نگرفته و دست از پا درازتر برگشتند و صد البته با موجی از تبلیغات موفقیت و پیروزی در معرفی جنبش در اپوزیسیون راست سلطنت طلبان خیلی با عجله و توهم اینکه بزودی در ایران رضا پهلوی را در کاخ سعد آباد و نیاوران خواهند دید، منشوری را برای ادامه همکاری و گرفتن قدرت بیرون دادند. همزمان تصفیه حسابشان را با دیگران در تظاهرات خارج از کشور با فرستادن لومپنها و گردن کلفتها وقاحت و بیشرمی را با حمل پرچم سه رنگ شیرو خورشید و فحاشی و درگیری با دیگران را با شعار “مرگ بر سه مفسد، آخوند چپی مجاهد” آغاز کردند. محاسبات سلطنت طلبان و نیروهای خجالتی که یا تازه به آنها تعظیم شاهانه می کردند و یا افرادی که همیشه در به گردن انداختن طوق بردگی جلو دارد هستند و وکالت گرفتن از ایرانیان خارج از کشور به نتیجه نرسید. افت جنبش،۱۴۰۱ بحران دورانی سلطنت طلبان و اطرافیانشان مانند حامد اسماعیلیون و مهتدی را به جدایی کشاند و طیفی از عناصر امنیتی، نظامی رژیم شاه و اسلامی را در حلقه رضا پهلوی باقی گذاشت. یکی از جناح های راست پرو امپریالیستی کاملا صحنه را واگذار کرده بود و با سر شکستگی به سوی صهیونیستهای اسرائیلی روانه شد تا شاید در آنجا مفری برای بازگشت به سلطنت بیابد. باید دید آیا پولهای دریافتی از دلار درآینده موانع بازگشت به قدرت را برایشان حل خواهد کرد؟.
روشن است که رفتارهای نیروهای اپوزیسیون راست عمدتا در خارج و بخشا در داخل کشور باعث شد که جمهوری اسلامی در سرکوب خیابانی جنبش ۱۴۰۱ قدمی به جلو بردارد. نیروهای اپوزیسیون راست دچار بحران و آشفتگی عمومی سرمایهداری کنونی هستند. شعارهای فریبنده همانند وعدههای پارلمانتاریستهای کشورهای سرمایهداری در زمان های انتخابات است. در این دوره اپوزیسیون راست بدترین رفتارهای ضد زن، ضد دمکراتیک و ضد ملیتها و غیره را در راستای منافع طبقاتی شان از خود نشان دادند. فقط و من تاکید می کنیم فقط نیروی کارگران و روشنفکران و فرودستان جامعه می توانند جلوی این رفتارها را بگیرد. در این بین خود فروختگان سیاسی، با فضل فروشیهای بی محتوا سعی به کُند کردن چالشهای اجتماعی بویژه چالشهای زنان علیه رژیم اسلامی نمودند. بدون مبارزه بی وقفه علیه ایدههای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی اپوزیسیون راست و منفرد کردن عناصر و تشکلات آنها امکان پیروزی انقلاب اجتماعی نا ممکن است. سازش و نزدیکی به اپوزیسیون راست تحت عنوان، همه باهم بسوی سرنگونی، دفاع از حقوق دمکراتیک، بعد از سرنگونی انتخابات عمومی برای نوع حکومت آینده و … تاریخا خیانت و پشت کردن به منافع اکثریت مردم ایران بوده و خواهد بود
ع.غ