هدف دوگانه اکوسوسیالیسم دموکراتیک
با آغاز قرن بیست و یکم ما با یک بحران دوگانه روبرو هستیم. از یک طرف، بحران زیست محیطی: تغییرات آب و هوایی و چندین فشار دیگر سیستم زمین که به میزان خطرناکی از مرزهای سیاره ای فراتر می رود. از سوی دیگر، این نیز یک بحران اجتماعی است: چندین میلیارد نفر از دسترسی به کالاها و خدمات اساسی محروم هستند. بیش از ۴۰ درصد از جمعیت انسانی نمی توانند مواد غذایی مغذی را تامین کنند. ۵۰ درصد امکانات بهداشتی مدیریت شده را ندارند. ۷۰ درصد از آنها مراقبت های بهداشتی لازم را ندارند. محرومیت در کشورهای پیرامونی شدیدتر است، جایی که دینامیزم تعدیل ساختاری و مبادله نابرابر امپریالیستی همچنان فقر و توسعه نیافتگی را تداوم می بخشد. اما این نیز در مرکز هم مشهود است: در ایالات متحده، تقریبا نیمی از جمعیت نمی توانند بیمههای بهداشتی را تامین کنند. در انگلستان ۳/۴ میلیون کودک در فقر زندگی می کنند. در اتحادیه اروپا ۹۰ میلیون نفر با ناامنی اقتصادی مواجه هستند.
این الگوهای محرومیت با نابرابری های وحشیانه نژاد پرستانه و جنسیتی ظاهر میشوند.
هیچ برنامه سیاسی نمی تواند تجزیه و تحلیلی خوش بینانه و موفقی را برای حل بحران زیست محیطی ارائه دهد، مگر آنکه به طور همزمان – یعنی با همان ضربه – تجزیه و تحلیل و حل بحران اجتماعی را بدهد. تلاش در پرداختن به یکی بدون دیگری، تناقضات اساسی را تثبیت می کند و در نهایت منجر به عروج شگفتیهای هیولایی می شود. در واقع، هیولاها در حال ظهور هستند.
درک این که بحران دوگانه اجتماعی-زیست محیطی در نهایت توسط سیستم تولید سرمایه داری هدایت می شود، بسیار مهم است. این دو بعد علائم یک آسیب شناسی اساسی هستند. منظورم از سرمایه داری در اینجا صرفا بازارها، تجارت و کسب و کارها نیست، همانطور که مردم اغلب به راحتی فرض می کنند. این چیزها هزاران سال قبل از سرمایهداری وجود داشتند و به تنهایی بی ضرر. ویژگی کلیدی تعریف کننده سرمایه داری که ما باید با آن مقابله کنیم این است که به عنوان یک شرط وجودی، اساسا ضد دموکراتیک است. بله، بسیاری از ما در سیستم های سیاسی انتخاباتی زندگی می کنیم – هراندازه که ممکن است فاسد ارزیابی شوند – جایی که ما رهبران سیاسی را هر از گاهی انتخاب می کنیم. اما با این حال، وقتی پای سیستم تولید به میان میاید، حتی کم عمقترین توهم دموکراسی هم در آن دخالت ندارد.
تولید به شدت توسط سرمایه کنترل می شود: شرکت های بزرگ، شرکت های بزرگ مالی و ۱ درصد که سهم عمده ای از دارایی های قابل سرمایه گذاری را دارند. سرمایه از قدرت بسیج کار جمعی ما و منابع سیاره ما برای هر آنچه که می خواهد استفاده می کند، تعیین می کند که ما چه چیزی تولید می کنیم، تحت چه شرایطی و چگونه مازاد تولید را باید مورد استفاده و توزیع قرار دهیم.
و اجازه دهید صریح باشیم: برای سرمایه، هدف اصلی تولید برآورده کردن نیازهای خاص انسانی یا دستیابی به پیشرفت اجتماعی نیست، چه برسد به دستیابی به اهداف زیست محیطی مشخص. در عوض، هدف اصلی به حداکثر رساندن و جمع اوری سود است.
نتیجه این است که سیستم جهانی سرمایه داری با اشکال منحرف تولید مشخص می شود. سرمایه تامین مالی را به تولید بسیار سودآور مانند وسایل نقلیه ورزشی، گوشت صنعتی، مُد سریع، سلاح، سوخت های فسیلی و سوداگری املاک هدایت می کند، ضمن آنکه کمبود مزمن کالاها و خدمات لازم مانند حمل و نقل عمومی، مراقبت های بهداشت عمومی، مواد غذایی مغذی، انرژی تجدید پذیر و مسکن مقرون به صرفه را باز تولید می کند.
این دینامیزم در اقتصاد ملی رخ می دهد اما ابعاد امپریالیستی آشکاری نیز دارد. زمین، نیروی کار و ظرفیت های تولیدی در سراسر جنوب جهانی به تامین زنجیره های کالای جهانی تحت سلطه شرکت های شمالی – موز برای چیکیتا، پنبه برای زارا، قهوه برای استارباکس، گوشی های هوشمند برای اپل و کولتان برای تسلا، همه در خدمت مرکز،
همه با قیمت هایی که بطور مصنوعی پائین آورده شده، به جای تولید مواد غذایی، مسکن، مراقبت های بهداشتی، آموزش و پرورش و کالاهای صنعتی برای رفع نیازهای ملی. انباشت سرمایه در مرکز به تخلیه کار و منابع از حاشیه بستگی دارد.
بنابراین جای تعجب نیست که علیرغم سطوح بسیار بالای تولید انبوه و سطوح مورد استفاده مواد و انرژی که فشارهای زیست محیطی را فراتر از مرزهای امن و پایدار هدایت می کند، محرومیت در اقتصاد جهان سرمایه داری به جای خود باقی است.
سرمایهداری بیش از حد تولید می کند، بله، اما نه تولید کافی از چیزهایی که مناسب است. دسترسی به کالاها و خدمات ضروری با کالایی سازی محدود می شود. و از آنجا که سرمایه در هر فرصتی به دنبال ارزان کردن نیروی کار است، به ویژه در کشورهای پیرامونی، مصرف از جانب طبقه کارگر را محدود میکند.
پیتر کروپوتکین بیش از ۱۳۰ سال پیش متوجه این دینامیزم شد. در فتح نان، او مشاهده کرد که با وجود سطح بالای تولید در اروپا حتی در قرن نوزدهم، اکثر جمعیت در بدبختی زندگی می کردند. چرا؟ «زیرا تحت سرمایهداری، تولید حول هر چیزی که بیشترین سود را به انحصارات ارائه میدهد» سازماندهی میشود.
او نوشت: “چند مرد ثروتمند، فعالیت های اقتصادی کشور را به زیر نفوذ خود در میآورند.” در حالی که، تودههایی که از تولید نیازهای خود منع میشوند، شرایط امرار معاش یک ماه یا حتی یک هفته خود را از پیش ندارند”.
کروپوتکین اصرار داشت: “تمام نیروی کاری را که به هدر می رود در نظر بگیرید – یکجا، در نگه داشتن اصطبل ها، لانه ها و خدم و حشم ثروتمندان؛ جای دیگر، در ارضای هوس بازیهای اجتماع و تمایلات فاسد اوباش مد روز؛ دوباره در آنجا، در مجبور کردن مصرف کننده به خرید آنچه که او نیاز ندارد، و یا تحمیل کالای بنجل با استفاده ازتبلیغات پرسرو صدا، و در تولید از سوی دیگر کالاهایی که کاملا مضر هستند، اما برای تولید کننده سودآور است”.
اما تمام این فعالیت تولیدی می تواند به سمت اهداف دیگر سازماندهی شود. کروپوتکین نوشت: “آنچه که به این شیوه به هدر می رود، برای دو برابر کردن تولید چیزهای مفید کافی است، یا به همین ترتیب کارخانه ها و مراکز تولیدی ما با ماشین الاتی تجهیز میشود که به زودی مغازه ها را با تمام آنچه که در حال حاضر دو سوم کشور فاقد ان است، غرق می کند.”
اگر کارگران و کشاورزان کنترل جمعی بر ابزار تولید را داشتند، به راحتی می توانستند آنچه را که کروپوتکین به عنوان “رفاه برای همه” نامید، تضمین کنند. فقر تودهای، محرومیت و کمبودهای ساختگی که از مشخصات سرمایه داری است، می تواند کم و بیش بلافاصله پایان یابد. استدلال کروپوتکین امروز پا برجاست. بمثابه سهمی از کل ظرفیت تولید جهانی، برای تضمین یک زندگی مناسب برای همه در این کره ارض، چیز زیادی لازم نیست. اما با واقعیت بحران زیست محیطی، ما باید با یک چالش دوم نیز روبرو شویم، چالشی که کروپوتکین در قرن نوزدهم نمی توانست درک کند:
برای دستیابی به رفاه عمومی در حالی که همزمان برای کاهش استفاده از انرژی و مواد (به ویژه در مرکز) برای فعال کردن کربن زدایی به اندازه کافی سریع و بازگرداندن اقتصاد جهانی به مرزهای کره خاکی؛ نوآوری تکنولوژیکی و بهبود بهره وری برای این امر بسیار مهم است، اما کشورهای با درآمد بالا نیز باید اشکال تولید کمتر ضروری را به منظور کاهش انرژی اضافی و استفاده مستقیم از مواد کاهش دهند. اگر سرمایهداری هیچگاه قادر به دستیابی به هدف پیشین (رفاه برای همه) نبوده است، قطعا نمیتواند به هدف دوم دست یابد. این یک عدم امکان ساختاری است، که در مقابل منطق اصلی اقتصاد سرمایهداری، یعنی افزایش تولید انبوه به طور نامحدود، حفظ شرایط انباشت دائمی اجرا می شود.
روشن است که چه کاری باید انجام شود: همانطور که کروپوتکین استدلال می کند، ما باید به کنترل دموکراتیک بر امور مالی و تولید دست یابیم و اکنون آن را حول هدف دوگانه رفاه و محیط زیست سازماندهی کنیم. این امر مستلزم آن است که ما، مانند کروپوتکین، بین تولید ضروری اجتماعی که به وضوح باید برای پیشرفت اجتماعی افزایش یابد، و اشکال مخرب و کمتر ضروری تولید که باید فورا کاهش یابد، تمایز قائل شویم.
این هدف انقلابی تاریخی جهان است که نسل ما با آن مواجه است.
چنین اقتصادی چگونه خواهد بود؟ چندین هدف کلیدی برجسته است.
برای تامین پایه های اجتماعی، ابتدا باید خدمات عمومی جهانی را گسترش دهیم و کالازدایی کنیم. منظورم مراقبت های بهداشتی و آموزش و پرورش است، بله، اما همچنین آسکن، حمل و نقل عمومی، انرژی، آب، اینترنت، نگهداری از کودکان، امکانات تفریحی و غذای مغذی برای همه. بیایید نیروهای تولیدی خود را بسیج کنیم تا اطمینان حاصل کنیم که همه به کالاها و خدمات لازم برای رفاه دسترسی دارند.
دوم، ما باید برنامههای بلند پروازانه کارهای عمومی را برای ایجاد ظرفیت انرژی تجدید پذیر، عایق بندی خانه ها، تولید و نصب لوازم کارآمد، بازگرداندن اکوسیستم ها و نوآوری فن آوری های اجتماعی ضروری و زیست محیطی کارآمد ایجاد کنیم. اینها مداخلات ضروری هستند که باید در اسرع وقت انجام شوند. ما نمی توانیم منتظر بمانیم تا سرمایه تصمیم بگیرد که آنها ارزش انجام دادن دارند.
سوم، ما باید یک تضمین شغلی عمومی را معرفی کنیم، مردم را قادر به شرکت در این پروژه های جمعی حیاتی، انجام کارهای معنی دار و اجتماعی ضروری با دموکراسی در محل کار و دستمزدی درخور زندگی . تضمین شغل باید توسط صادر کننده ارز تامین شود، اما باید به صورت دموکراتیک در سطح مناسب محلی اداره شود.
قدرت این رویکرد را در نظر بگیرید. این به ما اجازه می دهد تا به اهداف ضروری زیست محیطی دست یابیم. مضافاً بیکاری را نیز لغو می کند. ناامنی اقتصادی را از بین می برد. و زندگی خوب برای همه را صرف نظر از نوسانات در تولید انبوه تضمین می کند ، در نتیجه رفاه را از رشد متمایز میکند.
در مورد بقیه اقتصاد، شرکت های خصوصی باید دموکراتیک شوند و در صورت لزوم تحت کنترل کارگران و جامعه قرار گیرند و تولید باید حول اهداف رفاه و محیط زیست تجدید سازماندهی شود. سپس، همانطور که ما بخش های ضروری اجتماعی و زیست محیطی را تامین و بهبود می بخشیم، باید اشکال تولید اجتماعی کمتر ضروری را کاهش دهیم. سوخت های فسیلی در اینجا آشکار هستند: ما نیاز به اهداف الزام آور برای کاهش این صنعت، در یک راه عادلانه و درست داریم.
اما همانطور که بورسیه رشد اشاره می کند، ما همچنین باید تولید انبوه در سایر صنایع مخرب (خودرو، خطوط هوایی، ساختمانها، گوشت صنعتی، مد سریع، تبلیغات، سلاح و غیره) را کاهش دهیم، در عین حال طول عمر مفید و ممنوعیت منسوخ شدن برنامه ریزی شده را افزایش دهیم. این فرایند باید به صورت دموکراتیک تعیین شود، اما همچنین بر واقعیت مادی محیط زیست و الزامات عدالت استعمار زدایی استوار باشد. در نهایت، ما باید فورا قدرت خرید بیش از حد ثروتمندان را با استفاده از مالیات بر ثروت و حداکثر ضریب درآمد کاهش دهیم. در حال حاضر میلیونرها به تنهایی در مسیر سوزاندن ۷۲ درصد از سهمیه کربن باقی مانده برای حفظ کره ارض زیر ۵/۱ °درجه سانتیگراد گرمایش هستند. و هیچ کدام از ما نباید آن را بپذیریم.
این غیر منطقی و ناعادلانه است که همچنان انرژی و منابع خود را برای حمایت از مصرف بیش از حد نخبگان در گرماگرم یک اورژانس زیست محیطی منحرف کنیم. اگر پس از برداشتن این گام ها، متوجه شویم که جامعه ما نیاز به کار کمتری برای تولید آنچه که نیاز داریم دارد، می توانیم هفته کاری را کوتاه کنیم، به مردم وقت آزاد بیشتری بدهیم و کار لازم را به طور مساوی تقسیم کنیم، بنابراین برای همیشه از هر گونه بیکاری جلوگیری می کنیم.
بُعد انترناسیونالیستی این انتقال باید جلو و مرکز باشد. انرژی اضافی و استفاده از مواد باید در مرکز برای دستیابی به اهداف زیست محیطی کاهش یابد، در حالی که در کشورهای پیرامونی ظرفیت های تولیدی باید بازسازی، سازماندهی مجدد و در بسیاری از موارد افزایش یابد تا نیازهای انسانی و دستیابی به توسعه را، با همگرایی در سطح جهانی به سطوحی که برای رفاه جهانی کافی و سازگار با ثبات زیست محیطی است، برآورده کند.
برای جنوب جهانی، این امر مستلزم پایان دادن به برنامه های تعدیل ساختاری، لغو بدهی های خارجی، تضمین دسترسی جهانی به فن آوری های لازم و فعال کردن دولت ها برای استفاده از سیاست های صنعتی و مالی مترقی برای بهبود حاکمیت اقتصادی است. در غیاب اقدامات چند جانبه موثر، دولت های جنوبی می توانند و باید گام های تکسویه یا جمعی به سوی توسعه حاکمیتی بردارند و باید برای این منظور حمایت شوند.
همانطور که همه اینها باید روشن کند، کاهش رشد – چارچوبی که تخیل دانشمندان و فعالان را در دهه گذشته باز کرده است – به بهترین وجه به عنوان یک عنصر در مبارزه گسترده تر برای اکوسوسیالیسم و ضد امپریالیسم درک می شود.
آیا این برنامه که در بالا ذکر شده است مقرون به صرفه است؟ بله. طبق تعریف، بله. همانطور که حتی اقتصاددان با نفوذ سرمایه داری جان مینارد کینز اذعان کرد – و همانطور که اقتصاددانان سوسیالیست همیشه درک کردهاند – هر چیزی که ما واقعاً می توانیم انجام دهیم، از نظر ظرفیت تولیدی، می توانیم هزینه آن را بپردازیم. و وقتی صحبت از ظرفیت تولیدی می شود، ما خیلی بیشتر از حد کافی داریم.
با ایجاد کنترل دموکراتیک بر امور مالی و تولید، ما می توانیم به سادگی استفاده از این ظرفیت را از تولید بیهوده و انباشت نخبگان برای دستیابی به اهداف اجتماعی و زیست محیطی تغییر دهیم.
برخی خواهند گفت که این اتوپیایی به نظر می رسد. اما این سیاست ها بسیار محبوب هستند. خدمات عمومی جهانی، تضمین شغل عمومی، برابری بیشتر، اقتصاد متمرکز بر رفاه و محیط زیست به جای رشد – آمار ها و نظرسنجی ها نشان می دهد که اکثریت قوی از این ایده ها حمایت می کنند و مجامع رسمی شهروندان در چندین کشور دقیقا خواستار این نوع انتقال شدهاند. این پتانسیل را دارد که به یک برنامه سیاسی محبوب و امکان پذیر تبدیل شود.
اما هیچ کدام از اینها به خودی خود اتفاق نخواهد افتاد. این امر مستلزم یک مبارزه سیاسی بزرگ علیه کسانی است که به طرز شگفت انگیزی از وضعیت موجود بهرهمند می شوند. حالا زمان اصلاح طلبی خفیف، نیشگون گرفتن در اطراف لبه های یک سیستم شکست خورده نیست. حالا زمان تغییر انقلابی است. با این حال، روشن است که جنبش محیط زیست که در چند سال گذشته بسیج شده است، نمی تواند به عنوان تنها عامل این تغییر عمل کند.
در حالی که جنبش موفق به آوردن مشکلات زیست محیطی به خط مقدم گفتمان عمومی شده است، فاقد تجزیه و تحلیل ساختاری و اهرم سیاسی برای دستیابی به انتقال لازم است. احزاب سبز بورژوایی به ویژه با بی توجهی خطرناک خود به مسئله معیشت طبقه کارگر، سیاست اجتماعی و دینامیزم امپریالیستی، به ویژه برجسته هستند.
برای غلبه بر این محدودیت ها، برای طرفداران محیط زیست ضروری است که با اتحادیه ها، جنبش های کارگری و سایر تشکل های سیاسی طبقه کارگر که اهرم سیاسی بسیار بیشتری از جمله قدرت اعتصاب دارند، متحد شوند.
برای انجام این کار، فعالان محیط زیست باید سیاست های اجتماعی را که در بالا ذکر کردم، پیش زمینه کنند، سازماندهی برای لغو عدم امنیت اقتصادی که منجر به ترس از پیامدهای منفی آن در نهادهای کارگری و بسیاری از اتحادیه ها می شود، که اقدامات زیست محیطی رادیکال ممکن است در غیر این صورت بر معیشت آنها داشته باشد.
اما اتحادیه ها نیز باید حرکت کنند. من این را نه به عنوان یک منتقد از خارج، بلکه به عنوان یک عضو اتحادیه مادام العمر می گویم. چگونه اجازه دادیم افقهای سیاسی جنبش کارگری به نبردهای خاص صنعت بر سر دستمزدها و شرایط کاهش یابد، در حالی که ساختار کلی اقتصاد سرمایهداری دست نخورده باقی بماند؟ ما باید جاه طلبی های اصلی خود را احیا کنیم و در بخش ها و همچنین با بیکاران متحد شویم تا پایه های اجتماعی همه را تامین کنیم و به دموکراسی اقتصادی دست یابیم.
در نهایت، جنبش های مترقی در مرکز باید با جنبش های اجتماعی رادیکال و ضد استعماری در جنوب جهانی متحد شوند، از آنها حمایت و دفاع کنند. کارگران و دهقانان کشورهای پیرامونی ۹۰ درصد از نیروی کار را که اقتصاد جهانی سرمایه داری را در بر میگیرد، تامین می کنند و جنوب اکثریت زمین های زراعی و منابع حیاتی جهان را در اختیار دارد که اهرم قابل توجهی را در دست آنها قرار می دهد. هر فلسفه سیاسی که کارگران جنوب و جنبش های سیاسی را به عنوان عوامل اصلی تغییر انقلابی پیش زمینه قرار ندهد، به سادگی اهمیت این نکته را درنیافته است. این امر مستلزم کار سخت سازماندهی، ایجاد استحکامات و متحد شدن حول خواسته های سیاسی مشترک است. این نیاز به استراتژی و نیاز به شجاعت دارد. امیدی هست؟ بله. ما می دانیم که دستیابی به یک اقتصاد جهانی عادلانه و پایدار از نظر تجربی امکان پذیر است. اما امید ما فقط می تواند به اندازه مبارزه ما قوی باشد. اگر امید میخواهیم، اگر میخواهیم چنین جهانی را به دست آوریم، باید مبارزه را بسازیم.