از زمان به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی به مثابه یک رژیم سرمایه داری مذهبی، سرکوب انقلاب توسط ضد انقلاب جدید اسلامی آنهم تحت عنوان دفاع از انقلاب شروع شد. خشونت افسار گسیخته رژیم جدید علیه جنبش های مختلف اجتماعی که تازه دهان باز کرده بود و خواست های خود را فریاد می زد، بکار گرفته شد. چوبه های دار و شکنجه بی وقفه گردن می طلبیدند، جلادان در زندان ها ابعاد جدیدی از شکنجه های ضد انسانی را علیه مخالفان بکار گرفتند تا هر صدای حق طلبانه ای را خفه کنند. سرنگونی رژیم شاهنشاهی و به قدرت رسید ن یک ضد انقلاب جدید به نام رژیم جمهوری اسلامی، موقعیتی را بوجود آورد که نیروهای مرتجع ترجمان های بشدت نادرستی را از مفاهیم انقلاب، آزادی، رهایی، برابری، نفی ستم و استثمار که بیشتر هم برگرفته از تفکرات مارکسیستی بود و کاربرد انقلابیش در انقلاب های دیگر هم به اثبات رسیده بود، در جامعه رواج داده و از این طریق خاک به چشم مردم ستمدیده و استثمار شده بویژه کارگران و زحمتکشان بپاشند. این مفاهیم وارونه و قلب شده، قبلا عمدتا از طرف نیروهای طرفدار رژیم جمهوری اسلامی مطرح می شد. ولی شکست سیاست و عملکردهای جمهوری اسلامی خود به شکست مفاهیم نادرستی که این رژیم بین مردم رواج داده بود، انجامید.
در نبود و سرکوب سازمانهای سیاسی، انقلاب به مفهوم ویران شدن جامعه تلقی شد. که خود ناشی از شکست انقلاب سالهای ۵۷ – ۵۶ بود. بجای آنکه انقلاب تداعی از رفاه ، امنیت، شغل، بهداشت و….. باشد، توسط حاکمیت نمادی از خشونت افسار گسیخته، بی قانونی و هرج و مرج و عقب ماندگی نشان داده شد. جنبش اعتراضی ۸۸ که جناح اصلاح طلب حکومت با نامیدن جنبش سبز به آن سعی کرد که آنرا رهبری کند، نه تنها این مفاهیم را مورد نقد قرار نداد بلکه رهبران اصلاح طلب در تداوم آن کوشیدند و انتخابات پارلمانی و اصلاح ساختارهای رژیم مذهبی حاکم را راهی بسوی درخواست ها بردند که اساسا نه اصول گرایان و نه اصلاح طلبان و نه هیچ رژیم سرمایه داری قادر به حل نهایی آنها نیست. از جمله دمکراسی مردم سالار. این دورانی بود که هنوز اعتراضات بصورت جنبش های اجتماعی در حال شکلگیری بودند.
در این شرایط و فضای سیاسی، جنبش های اجتماعی از ادبیات اعتراضی استفاده می کردند و هنوز خط کشی روشنی با رژیم اسلامی نکرده بودند. روشن شدن ماهیت رژیم اسلامی و عملکرد و سیاست های آن صف بندی اجتماعی را شدت بخشید و این صف بندی در شعارها و مفاهیم و قالب های شرایط موجود به سطوح بالاتری خود را نشان داد. جنبش های اجتماعی از دوره فترتی که با جنگ ایران و عراق و قتل عام زندانیان سیاسی تداعی می شد خارج شد. فضای دانشگاههای کشور در دهه ۷۰ بشدت بطرف سیاسی شدن بیشتر و پیدایش گروههایی مانند طیف علامه و …. پیش می رفت. بحث های سیاسی در درون دانشگاهها بشدت گرم بود. حاصل تغییر این فضا به روی کار آمدن اصلاح طلبان حکومتی بود که در مدتی کوتاه ناتوانی و عدم لیاقت خود را مانند اصولگرایان نشان دادند. با شکست آنها جنبش دانشجویی، پرستاران، زنان، مالباختگان، معلمان و…، جنبش کارگری با شکل گیری تشکل های مستقل کارگری جان تازه ای گرفت و نگاه جامعه را به طرف خود کشید. شعارهای این دوره شامل گذار از خاتمی و سپس مرگ بر دیکتاتور ، دانشجو کارگر اتحاد اتحاد و….. بود. تمام این شعارها ریشه در شرایط اجتماعی آن زمان و سطح سازماندهی و قدرت نیروهایی بود که به روی صحنه کشاکش اجتماعی آمده بودند. این شعارها ریشه های عمیق اجتماعی داشت هم در نقاط مثبتش و هم در ضعف ها و ندانم کاری ها و غلط بودن برخی از آنها. شعار اصلاح طلب ، اصولگرا دیگه تمامه ماجرا نقطه عطفی در بریدن از رژیم و طرح شعار مقابله رو در رو با حاکمیت یعنی شعار مرگ بر رژیم جمهوری اسلامی بود. جنبش خیابان در سال ۹۶ و ۹۸ به رژیم فهماند که بطور واقعی باید منتظر چالش های بزرگتر و جدی تری که پایه های رژیم را خواهد لرزاند، باشد.
رژیم مانند همه رژیم های مرتجع فکر می کرد و می کند که با سرکوب قادر به از بین بردن این جنبش هاست. در واقع حاکمیت در ایران به دنبال پاک کردن صورت مسئله برای ندادن جواب به مسئله یعنی حل مشکلات متعدد اجتماعی است. جنبش سال ۱۴۰۱ که با شعار “زن زندگی آزادی” سربلند کرد،
فرصت هایی را برای انقلابیون بویژه کمونیستها فراهم آورده است که بتوانند برنامه های خود را به پیش ببرند. اما بعلت پراکندگی کمونیست ها هنوز این امر متحقق نشده است. پراکنده کاری اجازه کارهای اساسی را از این نیروها گرفته است. با این حال جنبش های اخیر این پیام را با خود به سرتاسر جهان فرستاد و آن اینکه رژیم کاملا مطرود و توده ها مصمم به براندازی و سرنگونی آن هستند. این پیام از درون جنبش، تنها به دولت ها فرستاده نشد بلکه ۸ میلیون ایرانی خارج از کشور هم آنرا دریافت کردند. برخورد رژیم جمهوری اسلامی سرکوب و اتهام “وابسته به خارج” و برخورد نیروهای امپریالیستی دست و پا کردن یک آلترناتیو برای متحد کردن و در شرایط مساعد به قدرت رساندن آن بعد از سرنگونی رژیم است.
از چندین سال قبل تمام مدیاهای کشورهای بزرگ از بی بی سی و صدای آمریکا، فرانسه، آلمان، تلویزیون های من و تو و اینترناشنال در هر روز خبری از رضا پهلوی و خانواده اش و اپوزیسیون اولترا راست در خارج از کشور با آب و تاب جهت سمت دهی به افکار عمومی ایرانیان خارج از کشور انتشار می دهند. عناصر مشکوکی یک روزه چهره سیاسی و سلبریتی و رهبری این جنبش را گرفتند. و در جنبش زن زندگی آزادی در فحاشی و لات بازی دست دیگر اوباش داخل را علیه اپوزیسیون در خارج بستند. رضا پهلوی همچون خمینی سال های ۵۷-۵۶ ناگهان به وکیل دمکرات و وطن پرست و مبارز بالا کشیده شد. و کنفرانس پشت کنفرانس این منتظر السلطنتههای قرن بیست و یکمی در راه رویاهای پارلمان های کشورهای امپریالیستی به صف شدند. این جماعت سلطنت طلب و منشور شش نفره در حال تکرار راهی هستند که مجاهدین از سال های گذشته به کرات رفته است و دست خالی باز گشته است.
تمام تلاش این آلترناتیو سازی کارت برنده سازی برای سازش با رژیم و یا تحت فشار قرار دادن آن در مناسبات بین المللی از طریق غرب و عربستان و اسرائیل می باشد. اما جنبش های اجتماعی در ایران فریب این آلترناتیو سازی را نخوردند. عدم توجه جنبش داخل به این آلترناتیو سازی سیاست غرب را برای اینکه انقلاب مردم ایران را که امروز مرحله ای از آنرا می گذرانیم به انقلاب رنگی دست پخت اتحادیه اروپا و آمریکا تبدیل کند با شکست روبرو کرده است. در عین حال جنبش انقلابی اتهام همیشگی وابسته به خارج، توسط رژیم اسلامی را هم نقش برآب کرد.
در عین حال همانطور که گفتیم این جنبش فرصتی برای تشکلات صنفی – سیاسی کارگری و زحمتکشی بود که توانستند حدود بیست تشکل را به منشور مشترکی فرا بخوانند و حداقل بخشی از خواستهای خود و جنبش انقلابی کنونی را مطرح کنند. ما راه طولانی در مسیر انقلاب اجتماعی واقعی را در پیش رو داریم. منشور فوق اولین قدم توسط تشکلات داخل است که دارای کمبودهایی است که با شرکت در این جنبش بایستی تصحیح و تکمیل شود. نه آلترناتیو سازی پرو امپریالیستی و نه سرکوب های رژیم جمهوری اسلامی نمی توانند، امر تحقق انقلاب اجتماعی را ناممکن کنند. آنها تا زمانی که جنبش های توده ای حضور فعال دارند و جنبش کارگری کمونیستی به طرف متحد شدن بیشتر تا ایجاد حزب کمونیست و سرنگونی سرمایه داری و ایجاد جامعه سوسیالیستی پیش می رود، مانند خارهای مغیلان بر سر راه آن هستند. نزدیکی به هر یک از این نیروها، رژیم اسلامی و یا آلترناتیو پرو امپریالیستی خیانتی است که آرمان های این انقلاب را در حداکثر تاثیر خود، کمی به عقب خواهد انداخت.
محرک درونی انقلابات رنگی تحریک و تبدیل یک تفاوت و اختلاف به یک تضاد آنتاگونیستی (آشتی ناپذیر) بصورت کاملا صوری و با دخالتگری بیرونی است. در این نوع از قدرت مردم و سازمان های انقلابی آن یا نادیده گرفته می شوند و یا با تبلیغات متمرکز سعی به حاشیه ای کردن آنها می کنند. انقلابات رنگی برعکس نامشان اساسا نه انقلاب هستند و نه طیف ها و اقشار مختلف مردم را در بر می گیرند. در واقع آنچه که انقلابات رنگی نامیده می شوند تلاش برای براه انداختن شورش ها بدون چشم انداز، بدون سازماندهی و رهبری دسته جمعی سیاسی است.
به دنبال منشور درخواست های حداقلی که بیست نهاد صنفی سیاسی در ایران انتشار دادند، دیگر آلترناتیوها از جمله منشور شش نفره، منشور جمهوری خواهان هم انتشار یافت که نشان از تدارک نیروهای سیاسی برای چالش های آینده در قبل و بعد از رژیم جمهوری اسلامی است. قدم اول برای نشان دادن اینکه جنبش انقلابی کنونی یک انقلاب رنگی و وابسته به خارج و یا تحت تاثیر نیروهای مشکوک قرار دارد و یا تبدیل کردن آن به یک انقلاب رنگی با شکست روبرو شده است. نه رضا پهلوی و دارودسته های سلطنت طلب و نه هیچ نیروی راست نمی توانند نقش آلترناتیو واقعی جامعه سرمایه داری یعنی سوسیالیسمِ را انکار کنند. آنها می توانند برای به قدرت رسیدن به هر گونه بند و بست با امپریالیست ها و نیروهای راست از جمله اصلاح طلبان حکومتی و سپاه پاسداران و مرتجعین منطقه دست بزنند اما انقلاب اجتماعی در ایران با سرنگونی نه تنها رژیم جمهوری اسلامی بلکه کل سیستم سرمایه داری استثمارگر و ستمگر حاکم را هدف خود قرار داده است. منشور حداقلی بیست تشکل گامی در جهت فوق است. انقلابات رنگی، نه تنها انقلاب نیستند بلکه توطئه های جناح های بورژوازی داخلی و خارجی برای رقابت علیه یکدیگر و سوءاستفاده از نارضایتی توده های مردم از رژیم های فاشیستی شان است. اما جنبش انقلابی کنونی که در ادامه جنبش ۹۶ و ۹۸ شکل گرفته بخشی از انقلاب مردم علیه کل دستگاه حاکمه است. ۴۴ سال حاکمیت رژیم اسلامی سرمایه نشان داده است که هر روز وضع توده های مردم بد و بدتر میشود.
اصلاح دستگاه حاکمه و یا جانشینی یک جناح از سرمایه داری ایران بجای جناح دیگر از درون و بیرون حاکمیت جوابی به خواست های مردم که اکثرا از کارگران و زحمتکشان تشکیل شده است نیست. آلترناتیو های راست و بورژوازی از مجاهد و سلطنت و اصلاح طلب با شکست روبرو شده اند و مردم برای نجات از وضع کنونی خواهان ایجاد یک آلترناتیو مردمی هستند که از منافع اکثریت مردم دفاع کرده و ساختارهای نهادینه ای را در زمینه دمکراسی، حقوق برابر زن و مرد، تحصیل و آموزش و بهداشت رایگان و ایجاد تشکلات مستقل….. بنیاد گذارد. استثمار کارگران و مزدبگیران جامعه بایستی پایان یابد. شعار از هرکس به اندازه توانش و به هر کس به اندازه نیازش باید اساس جامعه آینده ای باشد که به رهایی انسان از ستم و استثمار بیانجامد و این امر خطیر تاریخی برعهده توده های وسیع کارگر و فرودستان جامعه است. بیش از صد سال بورژوازی ایران آلترناتیو خود را به جامعه ارائه کرده است که نتیجه اش وضعیت بحرانی کنونی را بوجود آورده است. تمام تلاش سرمایه داری ایران برای فربه تر شدن مبنی بر استثمار مزدبگیران و زحمتکشان جامعه به فقر اکثریت مردم انجامیده است. سرمایه داری ایران را هیچ راه گریزی از بحران کنونی نیست. سرمایه داری ایران هر بار که از بحرانی به بحران دیگری در میغلتد، خانه خرابی و فقر بیشتری را برای اکثریت جامعه بوجود می آورد. همه وعدههای رژیم شاهنشاهی و جمهوری اسلامی در زمینه عدالت و برابری ، دمکراسی و آزادی و…… فریبهایی بودند که هیچگاه تحقق نپذیرفتند. جامعه همانطور که از وعده های فریبنده گذر می کند از رژیم های مرتجع هم تاریخا گذر خواهد کرد و در این میان انقلاب که از مراحل مختلف با قهر عبور می کند نقطه سرانجامی را بر این محنت و حرمان های تاریخی خواهد گذاشت. انقلاب رنگی و خزبلاتی از این دست به نام انقلاب اجتماعی به نام جنبش انقلابی در همان بهار عربی مرد. اما جنبش های انقلابی همچنان سر برمی آورند و پرشور و زنده آینده رهایی بشریت را رقم می زنند.
زنده باد انقلاب اجتماعی
سرنگون باد رژیم سرمایه داری
زنده باد سوسیالیسم