تاریخ مدون بشر، تاریخ مبارزه طبقاتی است که فقط با اهرم تشکیلات به پیش رفته است.
انسان غیر متشکل قاعدتا ميبايسيی مثل حيوانات در جنگل و یا غار زندگی کند: نه مثل مورچه و شیر که زندگی اجتماعی دارند بلکه مثل سوسک و پلنگ که زندگیشان انفرادیست. از آن جائی که همهی انسانها غیر از جوکیهای هند و یا گم گشتگان در جنگل در اجتماعات مختلف زندگی می کنند، همه متشکل هستند، هیچ انسانی نمی تواند از حیطه تشکل بگریزد. کسی هم که این مسئله را انکار می کند، از ناآگاهیست. بر این مبنا هر انسانی چه بخواهد یا نخواهد، چه آگاه باشد و یا نباشد، در رشتهای و یا در زمینهای از کار متشکل است. کارگران در کارخانه، معلمین و محصلین در مدارس و موسیقی دانان در ارکستر، مؤمنین در مسجد و همه در ادارهی شهرداری، استانداری و….
جامعه نیز که زندگی گسترده و متشکل انسانها در محدوده جغرافیائی و سیاسی خاصی است تشکلی است هدفمند. پس اینکه چه کسی هدف جامعه را تعیین می کند و مهر خود را بر آن میزند، اجبارا در دستور کار هر جامعهای قرار دارد؟
از آن جائی که جامعه به دو طبقهی متضاد تقسیم میشود طبقهی حاکم هدف جامعه را بر مبنای رسیدن به منافع طبقاتی خود معین می سازد.
امروز سرمایهداری در شکل رژیم جمهوری اسلامی در ایران جامعه را در سمت اهداف غارتگرانه خود هدایت میکند. سرمایهداران که قشر نازکی از جامعه هستند، با اهرم دولت مجموعه جامعه را چپاول مینمایند و در این راه از قربانی کردن هزاران انسان نیز ابائی ندارند. علیه چنین هدف خانمان براندازی در آن جائی که طبقات تحت استثمار متشکل هستند؛ جوشش، اعتراض و عصیان وجود دارد. مثلا در سال ۱۳۸۱ بیش از ۱۰۰۰۰۰ نفر و در سال ۱۳۸۲ بیش از ۲۰۰۰۰۰ نفر از زحمتکشان ایران علیه رژیم جنایت کار جمهوری اسلامی، دست به تظاهرات زدند و جانهای پاکی را نیز در این راه فدا کردند. این غلیانات و اعتراضات که بر زمینهی بلاواسطه زندگی معیشتی آغاز گشته و در همان جهت رشد و تکامل می یابد پیشروان خود را تربیت می کند که دیگران بر مبنای شرایط خواست و آگاهی به گردشان جمع می شوند. به این ترتیب، در درون یک تشکیلات اقتصادی (کارخانه) تشکیلات صنفیای به وجود می آید که در خلاف جهت منافع حاکمین و صاحبان آن تشکل اقتصادی میتواند حرکت کند موضع بگیرد. این تشکلهای لحظهای و یا پر دوام، آن مشت کوبنده ایست که میتواند سرمایهداری را در جهت خواستهای صنفی خود، در آن محیط کوچک تا حدی به زانو در آورد و از این طریق روحیهی مبارزه جویانهی دیگر بخشهای کارگری را تقویت نماید.
در نتیجه باید هر چه بیشتر در تشکلهای صنفی مستقل متشکل شویم و با ارتقاء دادن سطح مبارزاتمان از صنفی به سیاسی، کل نظام سرمایهداری را به چالش بطلبیم.
تجربهی تاریخی و مبارزات سالهای اخیر طبقه کارگر و دیگر زحمتکشان، نشان داده است که اگر فعالیتهای عدالت خواهانه و مبارزات اقتصادی در یک جایگاه تولیدی، محدود و بسته باشد، دولت با تمرکز نیرو آن را به شکلی خونین سرکوب می نماید. به این جهت، پیوند تشکلهای صنفی منطقهای با هم و ایجاد اتحادیه سراسری آن اهرم قدرتمندی است که یک صنف و یا طبقه به وسیله آن می تواند درخواستهای اقتصادی و تا اندازهای سیاسی خود را علیه سرمایهداران و دولت حامی آنها به کرسی بنشاند.
به این دلیل باید اتحادیههای مستقل سراسری را سازمان دهیم در آنها متشکل شویم. اتحادیههای مستقل در هر رشتهای از کار با مبارزات خود می توانند به خواستهای بزرگ و کوچکی دست یابند و رژیم را گامهائی به عقب نشینی وا دارند. ولی این اتحادیهها هرگز نمیتوانند از نظر سیاسی تا آن سطح از شناخت قانونمندیهای جامعه پیش روند که کل رژیم سیاسی ایران را زیر علامت سئوال ببرند در این جاست که هر طبقه و قشری باید بتواند نمایندگان سیاسی خود را به صورت حزب و سازمان به وجود آورد.
این عناصر سیاسی باید برای تحقق آرمانهای خود متشکل شوند. به دلیل این که مبارزات صنفی طبقه کارگر اساسا نمیتواند خود به خود به مبارزهی سیاسی براندازی و ساختمان سوسیالیسم بیانجامد؛ به دلیل این که یکی از لبههای تیز شمشیر نمایندگان طبقات و اقشار غیر پرولتری علیه پرولتاریا و تشکلهای اوست؛ به دلیل این که فقط و فقط کمونیسم به صورت علم رهائی پرولتاریا قادر به هدایت این طبقه و اقشار دیگر زحمتکشان در براندازی رژیم و ساختمان سوسیالیسم می باشد؛ ما کمونیستها باید برای این رسالت متشکل شویم. اگر پرولتاریا در پراکندگی نمی تواند به خواستهای اولیه صنفی خود دست یابد، کمونیستها نیز در پراکندگی نمی توانند به اهداف خود دست یابند. ما کمونیستها میبایست در سمت پیوند با پرولتاریا و جنبش تودههای خلق تلاش والای خود را برای ایجاد حزب کمونیست راستین پرولتاریا به کار ببندیم.