۲۲ بهمن ۱۳۵۷ روز نمایش قدرت مردم در سرنگونی رژیم استبدادی پهلوی و در عین حال نشان ضعف مردم در رهبری و تشکل آگاه انقلابی متعلق به کارگران و زحمتکشان و به قدرت رسیدن رژیم استبداد مذهبی اسلامی در ایران است. روز دست به دست شدن یک رژیم بورژوایی در شکل سلطنت به قدمت بیش از ۲۰۰۰ سال با رژیمی بورژوایی دیگری در شکل مذهب. رژیم جدید حاصل توافق منافع بورژوازی مذهبی ناراضی ایران با امپریالیستها است که در کنفرانس گوادالپ به نتیجه رسید و قرار شد که از بین آلترناتیوهای آنها خمینی به عنوان بهترین گزینه جای شاه و خاندانش را در ایران بگیرد.
مردمی که طی ۵۰ سال سلطنت پهلوی شاهد سرکوب و قلع و قمع هر گونه مخالفت و اعتراضی بودند، آنهم در حالیکه خود رژیم سلطنتی با دو کودتای اسفند ۱۲۹۹ و مرداد ۱۳۳۲ با کمک خارجی ها به قدرت رسیده بود، هیچگونه آزادی رسانه و بیان وجود نداشت، حتی احزاب شاه ساخته تعطیل و فقط یک حزب رستاخیز به عنوان مجیزگوی دربار پهلوی و آنهم بصورت کاملا صوری و فرمالیته وجود داشت، در شرایطی که رژیم شاه با کمک دارودسته های روحانیت ناشی از ترس مرگ آورش از کمونیسم به رشد آنها کمک های موثری کرده بود و همزمان اکثر رهبران سازمان ها و اتحادیه های کارگری و روشنفکران در زیر شکنجه و اعدام بودند. وضعیت مناسبی برای روی کار آوردن یک آلترناتیو بشدت ارتجاعی را بجای خواست های مردم کف خیابان بوجود آورده بود. سرکوب طولانی نیروهای مترقی و نبود دمکراسی و آزادی بیان و بجای آن پرو بال دادن به دارودسته های روحانیت و اسلام خواهی شخص شاه شرایط قدرت گیری و احیا عقب مانده ترین عقاید اسلامی را در جامعه بوجود آورد.
رضاخان و پسرش محمد رضا پهلوی در دوران سلطنت خود سرکوب کمونیست ها را شدیداً پیگیری می کردند. مجالس شورای ملی عملاً به یک مجلس دست آموز بویژه در دوره محمد رضا شاه بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تبدیل شده بود. اقتصاد نفتی ایران و نیز تسلط بازار های غرب بر اقتصاد ایران، که در دوره کوتاهی باعث رشد اقتصادی شده بود، با سقوط قیمت نفت به بحران عظیمی در جامعه تبدیل شد. پول نفتی که قرار بود ایران را به دروازه های تمدن بزرگ برساند، توسط حاکمین در بانک های خارج به سپرده های پس انداز گذاشته شد و اقتصاد فاسدی که از فرار دلار های نفتی چه از طریق خرید های نظامی و چه از طریق رشوه های میلیونی باعث معوق ماندن طرح های اقتصادی و رشد بیکاری و حلبی آباد ها در کنار شهرهای بزرگ شده بود خود به بحران اجتماعی افزود. رژیمی که با تکیه بر یک فرد مغرور و ترسو وبزدل استوار بود فروریخت.
در سطح سیاست جهانی رژیم شاهنشاهی به عنوان یک رژیم آلت دست غرب و غربگرا شناخته شده بود ولی به عنوان یک کشور جهان سومی فروش نفت ودر اختیار گذاشتن بازار ایران به طرف غرب و حضور گسترده نظامی آمریکا از سپاه صلح تا واحدهایی از ارتش آمریکا که در جنگ ویتنام بودند، در ایران به اعتراض و نفرت بیشتر مردم به رابطه های تسلیم طلبانه حاکمین ایران با غرب انجامید. در عین حال استبداد فردی شاه و کنترل همه سیاست های داخلی و خارجی توسط شخص او حتی نزدیکان او را به نارضایتی کشیده بود.
غرب با روندی که در اتحاد شوروی سابق جریان داشت فهمیده بود که بزودی شاهد فروپاشی آن خواهد بود، دیگر به رژیم هایی نظیر شاه، ملک حسین و غیره برای مبارزه و محاصره اتحاد شوروی احتیاج نداشت. از طرف دیگر غرب با آوردن دولت های جدید اسلامی موفق شد که به بحران های اجتماعی این جوامع دامن زده که پی آمد آنها جنگ های داخلی و بین کشورهای منطقه و غارت منابع آنها ست. رشد خرافه و عقب افتادن جوامع، براه انداختن جنگ های داخلی و بین المنطقهای و خلاصه برداشتن هر مانعی که بتواند جلوی فوق سود امپریالیستی را بگیرد، بود.
رژیم مذهبی جدید به تمامی خواست های بورژوازی مذهبی و امپریالیست ها عمل کرد و نه تنها تمامی نهادهای ارتجاعی و سرکوبگر داخلی را در ابعاد بزرگتری بازسازی کرد، بلکه به علت گستردگی جنبش اعتراضی علیه اش، به آن نهادها افزود، با اضافه کردن چندین نهاد نظامی و اطلاعاتی، در بعد امنیتی و چندین نهاد در قوه مقننه مانند شورای نگهبان، شورای تشخیص مصلحت نظام، ارتجاعی ترین قوانین ۲۰۰۰ سال پیش قبایل عرب را به نظام قانونی در ایران تبدیل کرد. ضد انقلاب تازه به قدرت رسیده سیاست سرکوب بی رحمانه نیروهای کمونیست و انقلابی و دمکراتیک جامعه را با کمک برخی از نهادهای اطلاعاتی باقی مانده از ساواک و ضد اطلاعات ارتش را از همان روزهای اول به قدرت رسیدنش پی گرفت و در سیاست عمومی با رادیکال نمایی کاذب مانند تسخیر سفارت و تعطیل سفارت اسرائیل و غیره، سعی کرد که پرچم عدالت خواهی را از دست نیروهای چپ بدر آورد. کشتار نیروهای مخالف، هنوز صدای درگیری های نظامی مردم با ارتش شاهنشاهی خاموش نشده بود که توسط نیروهای کمیته های انقلاب در خیابان ها و زندان ها شروع شد.
حقوق بشر کارتر همچون کشته شدن مهسا امینی، آن جرقه ای بود که تمام تضادهای تلمبار شده اجتماعی را به حریقی گسترده تبدیل کرد. تمامی تلاش رژیم شاه برای خواباندن اعتراضات و تظاهرات خیابانی با شکست روبرو شد. عوض کردن چند نخست وزیر، اعتراف به فساد رژیمش، آوردن ارتش به خیابان ها و کشتار مردم، نزدیکی بیشتر به آخوندها و مذاکره با آنها، بالا بردن حقوق ها هم نتوانست از سقوطش جلوگیری کند. در چند سال گذشته قبل از انقلاب که با افت دلارهای نفتی، اقتصاد ایران دچار بحران شده بود بیشتر طرح های اقتصادی متوقف شده بود. ناشی از ورشکستی تولیدات دهقانی و کشاورزی روستایی و هجوم روستائیان به شهرها، اطراف شهرهای بویژه بزرگ آلونک هایی ناشی از این مهاجرت به شهرها بدون هیچگونه امکاناتی شروع به رشد کرده بود. سقوط قیمت نفت اولین ضربات خود را به مردمی با درآمد متوسط به پائین بویژه کارگران و روستائیان وارد آورد. هر صدای اعتراض و مخالفتی با شدت و حدت و سرکوب ساواک روبرو می شد.
در عین حال انقلاب سال های ۵۷ – ۵۶ خود باعث رشد تشکلات و خواست ها و رشد آگاهی تودهها شد. در عین اینکه رژیم جدید بر عقب مانده ترین اقشار اجتماعی تکیه کرد ولی اکثریت مردم از همان روزهای اول جابجایی قدرت این آگاهی اولیه را پیدا کرده بودند که رژیم جدید آن رژیمی نیست که آنها به دنبالش بودند. این آگاهی اولیه در هر قدم و عملکرد اسلامی بیشتر حقیقت خود را نشان می داد. در مدتی کوتاه بعد از به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی و خلاء قدرت همه جانبه دولتی، سازمان های سیاسی مجدداً دست به سازماندهی مبارزات دمکراتیک و انقلابی زدند. در مدت کوتاهی هزاران شورا و سندیکا در سرتاسر جامعه سر برآوردند. کارگران فهمیده بودند که مبارزه متشکل کارگری می تواند بسیاری از مشکلاتشان را حل کند و حتی حکومتی را به زیر بکشد. مبارزه کارگران نفت که آخرین ضربه را به سقوط رژیم پهلوی زد، دارای درسهای فراوانی برای طبقه کارگر بود که در فضای بعد از بهمن ۲۲ به دوری و ضدیت بیشتر و مبارزه با آن می انجامید. در طی ۴۳ سال عمر رژیم اسلامی دهه ۶۰ و قتل عام ۶۷ جایگاه ویژه ای داشت. در طی جنگ ایران و عراق جمهوری اسلامی به توسل و سوء استفاده از وضعیت جنگی همه نیروهای سیاسی را سرکوب و با اعدام های گسترده به طرف انهدام کشاند. خفقان سال های دوران جنگ و قتل عام بیش از ۵۰۰۰ زندانی در مدتی کوتاه ،آتش نفرت و انتقام زیر خاکستری را پروراند که در نسل های بعد در شکل آگاهی در جنبش دانشجویی، اعتراضات ۸۸ ، ۹۶ و ۹۸ و اینک ۱۴۰۱ خود را نشان میدهد.
تلاش رژیم از همان اوان به قدرت رسیدن برای یک دست کردن مجلس شورای اسلامی به آسانی حاصل نشد. جو انقلابی آن سالها به رژیم چنین اجازه ای را بصورت بی پروا نمی داد بویژه اینکه حضور همزمان جنبشی که با سرنگونی رژیم پهلوی همچنان پیگیر مطالبات و در خواست های خود بود و بحران اجتماعی، جناح های جدیدی را از دل ارتجاع بوجود آورده بود. شکست سازمان های کمونیستی و پروژه خفقان گورستانی کردن جامعه با شکست مفتضحانه ای روبرو شده بود. رژیم سعی کرد که با بازی با کارت اصلاح طلبان حکومتی اعتراضات اجتماعی را سمت و سو داده و در کنترل خود نگاه دارد. شکست اصلاح طلبان و رانده شدن از قدرت، خود به قدرت گیری و فعال شدن جنبش کارگران تا معلمان و دانشجویان و زنان و بازنشستگان و…. انجامید.
در طی ۴۳ سال گذشته کشوری با ۳۵ میلیون جمعیت به ۸۳ میلیون نفر رسید و همراه آن ایران در همه ابعاد اجتماعی بزرگتر شد، شهر تهران از ۲ میلیون به ۱۵ میلیون رسید و بسیاری از شهرهای ایران با در صدهای کم و بیش همسانی رشد کردند. اما روابط اجتماعی بشدت به عقب رانده شد، حقوق زنان در بسیاری از زمینه ها از بین رفت، و بجای یک قانون اساسی سکولار و دمکراتیک قانون اساسی جای آن را گرفت که قوانین اسلامی را در رأس تصمیم گیری هایش جای داده بود. رشد سریع و انگلوار روحانیت و سپردن بودجه های عظیم به رشد مذهب، رشد نظامی گیری که بعد از جنگ ایران و عراق بوجود آمد خود به بلعیدن بازهم بودجه های عظیم دیگری منجر شد، کاهش درآمدهای نفتی و کمک های گسترده خارجی به نیروهای مذهبی عمدتاً خاورمیانه ای، از دیگر عواملی بودند که قدم به قدم خالی شدن خزانه دولتی و بودجه های عمرانی بغیر از بودجه های فزاینده نظامی، به کاهش ارزش پولی ایران و گرانی قیمت ها و به زیر فقر کشیده شدن بسیاری از توده های مردم انجامید.
همچون زمان رژیم پهلوی، تبلیغات یک جانبه و کر کننده این بار نه در شکل خاندان پهلوی و مجیز گویی شاه بلکه در شکل درسهای اسلامی و حقنه کردن اسلام به مردم و تابعیت ولایت فقیه، به لحاظ روان کاوی اجتماعی به سرخوردگی و نفرت و تحقیر شدگی درونی عمومی رسید. موضوعاتی که در بیشتر اوقات از درک و فهم رژیم یا خارج بود و در آنجاهایی که می توانست بفهمد منافع طبقاتی و تیغ سرکوب جلوی اصلاح و یا رفرم در چهارچوب رژیم را می گرفت.
رژیم در ۴ دهه گذشته همیشه رژیمی بحران زا بوده و شکنجه و اعدام یک دم از حیات اجتماعی ما مردم ایران متوقف نشده است. می توان گفت رژیم در فساد و رشوه و رانتخواری بصورت همه جانبه، وضع معیشتی را برای مزدبگیران و کارگران و استثمار شدگان که اکثریت جامعه را تشکیل می دهند، بوجود آورد که سطح دستمزدها را بسیار فراتر از خط فقر کاهش داد. امروزه در ایران بر طبق گفته های مقامات حکومتی ۸۳٪ مردم در سطح خط فقر و یا زیر خط فقر زندگی می کنند. کارگاه های کمتر از ۱۰ نفر از بسیاری از قوانین کار استثناء شدند و بخشی از طبقه کارگر ایران حتی از قوانین عقب مانده حقوق کارگر بی بهره شد. شوراهای کارگری که در اوایل سرکوب شده بودند، اجازه فعالیت نیافتند و فعالین که خواهان ایجاد تشکلات مستقل بودند، با شدت و حدت هرچه تمامتر سرکوب و شکنجه و بطرق مختلفی کشته شدند.
ستم بر ملیت های ایران در ابعاد بسیار ستمگرانه تری ادامه یافت و حقوق ملیت های ایران تحت عنوان قومیت های ایرانی کاملا نفی شد. سرکوب ها با ترکمن صحرا آغاز و با کردستان و خلق عرب و بلوچستان و بگیر و ببند در آذربایجان تاکنون ادامه داشته است.
رژیم اسلامی که خود را حکومتی الهی می خواند از روز اول خود را جوابگوی مردم نمی دانست، انتخابات مختلفی هم که تحت عنوان وجود دمکراسی براه می انداخت به تمامی مهندسی شده توسط خود حکومتیان و مدافعان خامنه ای و ولایت فقیه بودند. مجلس به یک شوی نمایشی در خدمت اهداف رژیم تبدیل شده است و مردم هیچ گونه اراده ای در حکومت نداشته و ندارند. و تعدادی از حکومتیان به مثابه یک دایره قدرت محدود، کاملاً رژیم را در احاطه کامل خود اداره می کنند. اصلاح طلبان حکومتی طرد شدند و نمایندگان واقعی این جناح که خود جزء مرتجع ترین و سرکوبگرترین عناصر گذشته بودند از حکومت کنار گذاشته شدند.
سیاست های رژیم در رابطه با دانشجویان و تحصیلکردگان همانند بقیه سیاست ها به فرار و مهاجرت گسترده به خارج انجامیده است و بسیاری از روشنفکران و نویسندگان متعهد در زندان و زیر تیغ سانسور هستند و یا به خارج مهاجرت کرده اند.
در طی ۴۳ سال گذشته کاری که رژیم اسلامی در ایران با محیط زیست و منابع انسانی و طبیعی در ایران انجام داده است، فقط می تواند توسط دشمنان قسم خورده مردم صورت بگیرد. آلودگی محیط زیست از آبها و هوای طبیعی تا احداث سدهای ویران کننده طبیعت و عدم مدیریت علمی و تنها به دنبال سود و کسب درآمد آقازاده ها صورت گرفته است. از بین رفتن هزاران هکتار از دشت های پر حاصل و سرسبز، رودخانه و دریاچه های منطقه ای و آب های زیر زمینی و غیره را منجرشده است.
رژیم جمهوری اسلامی در عرض ۴۳ سال با پایمال کردن حقوق دمکراتیک زنان و جایگزینی آن با قوانین ضد زن اسلامی، تلاش کرد که زنان را به خانه ها برگرداند. اما جنبش زنان به مبارزه علیه رژیم تازه به قدرت رسیده از همان روزهای اول برخاست و تا امروز جنبش زنان به یکی از پرقدرت ترین جنبش های اجتماعی تبدیل شده است. شعار زن زندگی آزادی نتیجه همین مبارزات است
اعتراضات اجتماعی از اعتصابات، تحصن، اشغال کارخانه و محیط کار، راهپیمایی و بالاخره رودر رویی خیابانی همیشه وجود داشته و هیچوقت استثمار شدگان و ستمدیدگان جامعه در برابر خواسته های خود کوتاه نیامد و به نسبت توان مبارزاتی خود مبارزه علیه رژیم را به پیش برده اند. جنبش هایی مانند مالباختگان، پرستاران، معلمان، جوانان و…..
خلاصه کنیم رژیمی که در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ به قدرت رسید، رژیم سرمایه داری مذهبی و یکی از رژیم های دیکتاتوری سرمایه داری فاشیستی است که به شدت زیر ضربات جنبش های توده ای قرار گرفته است. فاصله و شکاف طبقاتی که جمهوری اسلامی در جامعه افزایش داد، بازسازی و گسترش آن بعد از رژیم شاهنشاهی بود. تمامی تضادهای طبقاتی و اجتماعی باز تعریف اسلامی شدند و در ابعاد عقب مانده و عمیق تری ادامه یافتند. مردم سالهاست که دیگر این رژیم را نمی خواهند فقط تیغ سرکوب و عدم وجود یک آلترناتیو طبقاتی توانسته به بقای این رژیم کمک کند. توده های مردم نشان دادند که در کف خیابان ها و با حضور گسترده می توانند تیغ سرکوب را کند کنند، اما عدم وجود یک رهبری توده ای آگاه و مترقی، یک آلترناتیو قوی کارگری با همه فداکاری و از خودگذشتگی و جانبازی مردم در کف خیابانها و علیه رژیم، هنوز نتوانسته است که تعادل قوای طبقاتی را بین کارگران و دیکتاتوری سیاه رژیم جمهوری اسلامی در ایران و در جهت سرنگونی این رژیم برهم بزند. این کاری است که بعهده تاریخی جنبش کارگری و کمونیست ها و همه نیروهای انقلابی و دمکراتیک جامعه گذاشته شده است.
می گویند تاریخ تکرار می شود یک بار بشکل تراژدیک و دومین بار به شکل کمیک، جنبش اعتراضی اخیر که بخشی از انقلاب ایران در راستای سرنگونی این رژیم است، در اشکال مختلف و موج وار ادامه دارد. اگر در شکل اول انقلابیون و مردم می دانستند که چه نمی خواهند ولی نمی دانستند که چه چیزی را باید جایگزین آن کرد، تکرار آن در دوران جدید به هیچ وجه جایز نیست. اگر جنبش کمونیستی در پراکندگی و ندانم کاری به زیر سرکوب بورژوازی کشیده شد. و رژیم اسلامی با استفاده از نقاط ضعف آن نه تنها شوراهای کارگری را درهم کوبید بلکه دست به قتل عام مخالفین خود زد. این بار جنبش کمونیستی به مثابه ستون فقرات انقلاب اجتماعی ایران نمی بایستی اشتباهات گذشته را تکرار کند. باقی ماندن در پراکندگی در اوضاع کنونی پاشنه اشیلی است که نیروهای بورژوازی قادر خواهند بود آلترناتیوهای خود را بر این جنبش تحمیل کنند. ۲۲ بهمن ثابت کرد که بورژوازی ایران یک طبقه ضد کمونیست مرتجع، ضد دمکراسی و ضد عدالت اجتماعی است و فقط با سرنگونی نه تنها رژیم جمهوری اسلامی بلکه هر رژیم سرمایه داری دیگری جامعه روی خوشبختی و رفاه و آزادی را به خود خواهد دید و این امر بدون سوسیالیسم و بدون حضور مستمر کارگران و زحمتکشان و تجلی اراده اکثریت از طریق شوراها، در رژیم آینده، امکان پذیر نیست.
مهران پیامی