کتابی در این میان بدستم رسید و با مروری بر آن مجبورم کرد ادامه این سری مقالات را گذرا بدان اختصاص دهم.
کتابی است به کوشش آقای باقر مرتضوی تحت عنوان ” از وحدت تا فرو پاشی ” بعضاً از کهنه نامه های برگزیده، شماری از اعضای حزب رنجبران ایران که چهل سال پیش در درون حزب بین آنها رد و بدل شده است. این نامه ها و پاره ای اسناد همراه، کوششگر کتاب را بر آن داشته تا در پاسخ به تاریخ به آیندگان انتشار دهد. تا اینجا برای من قابل درک است و حق محققان آینده است که در باره این نوشته ها و ارزش آنها قضاوت کنند. اما ما زندگان که خود در آن روزهای پر آشوب و سخت دستی به آتش داشتیم وظیفه داریم برای روشن شدن درستی و نادرسی اهداف انتشار این کتاب به بحث و گفتگو نشینم؛ به این امید که آقای مرتضوی در چاپ های بعد ی چنانچه بر حق دید دخالت دهد.
اولین نکته این است که نویسندگان این نامه ها در زمان و جای مشخصی و برای حل یک موضوع مشخصی این نامه ها را نوشتند و برای انتشار بیرونی نبوده است. علاوه بر اینکه بعضی ها که امروز دیگر در میان ما نیستند از جمله رفیق هوشنگ امیرپور و فرامرز وزیری در همان زمان به فرار طلبی بعضی از آنهایی که در یک جبهه بودند و مشترکن نامه ها را نوشته بودند پی بردند.
از این ها بگذریم من که یک طرف اصلی این تبادل نظر ها هستم با انتشار آنها مستقیمن مخالفت کردم و وقتی دیدم توجه نمی شود با دو نفر دیگر که میدانستم با ناشر در تماسند مخالفتم را ابراز کردم.
من بعنوان یکی از آنها در این چهل سال تغییرات زیادی در افکارم بوجود آمده است و اگر تجربه و جمعبندی این چهل سال را در آن سالی که نامه ها را نوشتم، داشتم هرگز آنها را نمی نوشتم. و هرگز به کردستان نمی رفتم. ما در سازمان انقلابی بخوبی سه تجربه مشخص سازماندهی را در پشت سر داشتیم- تجربه سازماندهی تشکلات حزبی بدون اسلحه مثل گروه نیکخواه یا تشکیلات سازمان انقلابی تحت رهبری پرویز، شکوه و وفا، سازماندهی کار میان کارگران با گسیل کادر به درون کارخانه و کارگاه ها بصورت کارگر- که رفیق خسرو صفایی نمونه موفقی در سازماندهی این کار بود و تجربه پیوستن به قیام های مسلحانه و تلاش برای حفظ و گسترش آنها. پس از کنگره دوم حزب به این نتیجه رسیدم که باید راه سازمان انقلابی خسرو صفایی را در پیش گیریم. و با بررسی های بیشتر امر سازماندهی حزبی را از طریق پیوند با توده کارگر و تاکید روی پشتیبانی از جنبش های توده ای مشخص کردم. من که لنین و مارکس نیستم که آثارم را انتشار بدم. الان نزدیک هفتاد سال است مقاله نوشته ام اکثر اوقات مسئول انتشارات سازمان انقلابی و حزب رنجبران بوده ام. در طول این سال ها طبق ضرورت تشکیلاتی انجام وظیفه کرده ام نه آنکه طبق آرزوهای شخصی ام دست به قلم ببرم. تا حالا هیچ مقاله ای تجدید چاپ نکرده ام چون بر این نظرم احتیاج به تغییر دارند و باید دوباره روی آنها کار کنم.
خوب با کدام مرام اخلاقی جور می آید که من، نویسنده آن نامه ها وقتی می گویم مخالف انتشار آنها هستم ناشر توجه نمی کند؟ بلاخره ما سالهاست ممکن است دو راه متفاوتی را در مبارزه سیاسی در پیش گرفته ایم اما رعایت بعضی اصول ضروریست. تمام زندگی من که در صندوقی بوده و قبل از رفتن به ایران، آن را در خانه شخصی رفیق کبرا در ایتالیا گذاشتم و به او سپردم را به مایملک شخصی خود تبدیل کرده ای و حتا تا امروز نمی دانم با آنها چه خواهی کرد؟ با انتشار این کتاب می ترسم یک روزی نامه های خصوصی من و وفا هم بعنوان نامه های عاشقانه در بیرون انتشار یابد.
پرسشی به حق از طرف نامه نویسان که بعضی ها دیگر نیستند مطرح است که با چه حقی نامه های درونی یک تشکیلات مخفی را با تمام مخالفت رفقای حزب رنجبران ایران در انتشار آنها، منتشر کردهای؟ پاسخی است که یک ناشر با سابقه آلمانی شاید در باره اش می اندیشید. علاوه براینکه از لحاظ قانونی هم اگر حق داشته باشد از لحاظ اخلاقی حتمن باید رعایت کند وقتی کسی نمی خواهد نامه ای را که در گذشته نوشته و دیگر بدان اعتقادی ندارد انتشار دهد.
اما پرسشی ریشه ای تر مطرح می شود: ناشر در مقدمه ادعا می کند در کمال بی طرفی باصطلاح اسناد را انتخاب کرده است. پرسش در اینست عنوان کتاب را ” از وحدت تا فرو پاشی” حزب رنجبران ایران گذاشتن بی طرفی است؟ یعنی ناشر خبری از این چهل سال فعالیت بی وقفه حزب رنجبران نداشته است؟ در تمام این سالها هیچگاه نشریه رنجبر را که در زمانی که رهبری حزب به خارج منتقل نشده بود، در کردستان تهیه می شد و در خارج چاپ و پخش می شد و سپس در خارج تهیه و چاپ و پخش می شد ندیده بوده؟ به اعلامیه با امضای حزب رنجبران هیچگاه برخورد نکرده بوده؟ چه کسی باور می کند یا می تواند باور کند که عنوان این کتاب را ناشر با بی طرفی انتخاب کرده است؟ در باره این عنوان یک پرسش دیگری هم مطرح است و آنهم کلمه وحدت است که حرفی از آن در این کتاب نیست. در لابلای پانصد صفحه همه جا از اختلافات و اختلافات است تا وحدت.
البته این اولین بار نیست که مخالفان حزب رنجبران ایران چنین پندار خامی را در تخیل خود پرورانده اند که دیگر از حزب رنجبران چیزی نمانده است. همین چندسال پیش بود که نویسندهای بنام محمود نادری کتاب قطوری درست تحت عنوان مائویسم در ایران انتشار داد و کتاب را با جمله ای چنین به پایان رساند: ” از حزب رنجبران داستانی بیش باقی نماند، تو گویی که این حزب هرگز نبود.” از انتشارات موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی صفحه ۴۴۶
در ادامه به مضمون نامه های رد و بدل شده خواهم پرداخت و خطوط مورد مباحثه را که تجربه آموزی در زمینه سبک کار درون حزبی است بیان خواهم کرد.
دیلم – اسفند ۱۴۰۱