بالاخره آنچه که در پیام مشترک رضا پهلوی و کسانی مانند حامد اسماعیلیون، مسیح علینژاد، علی کریمی، شیرین عبادی و چند چهره دیگر، در سال جدید میلادی رونمایی شده بود، به منصه ظهور رسید و افراد فوق در یک نشست مشترک اتوبوس مجانی خود را سوار شدند. قرار گذاشتند که مشترکات طبقه و سیاست های خود را بزودی اعلام کنند. اعلام حمایت از اتحاد و وحدت فوق از طرف تمامی آنها بالاخره از کوه موش زائیده شده و محوریت رضا پهلوی عملاً تائید شد.
ما بارها گفتهایم که با بحران اجتماعی که سرتاپای جامعه را فرا گرفته، دو طبقه اصلی در ایران و دیگر اقشار میانی را وادار می کند که برای رفع این بحران راه حل های طبقاتی خود را به میان بکشند و آنرا به عنوان آلترناتیو اجتماعی در جامعه به میان تودهها ببرند. در این میان بطور اثباتی و تجربه تاریخی آلترناتیو کارگران ایران نظام سوسیالیستی است که نه تنها خواهان سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی بلکه هر رژیم سرمایهداری دیگری است که می خواهد جای آنرا بگیرد. خواهان ایجاد جامعه ای قانونمند بر اساس دفاع از اکثریت مردم که استثمار شوندگان و ستمدیدگان جامعه هستند، باشد.
نظام سرمایهداری ایران نظامی ضد دمکراتیک ضد کمونیستی و بشدت وحشی و سرکوبگر است که به هیچ وجه به خواست های دمکراتیک کارگران و زحمتکشان که اکثریت جامعه هستند، گردن نمی گذارد. کارگران و زحمتکشان ایران خواهان از بین بردن نظام استثماری و ستمگرانه کنونی که بر مالکیت خصوصی تاکید می کند. کارگران خواهان اعمال اراده مستقیم بر قدرت دولتی هستند و به دولت دیکتاتوری پرولتاریا مبتنی بر شوراهای کارگران و زحمتکشان متکی هستند، سرمایهداری ایران نه تنها دمکراسی شورایی و انتخابات واقعی را بر نمی تابد بلکه با انتخاب نخبه گرایی از بین طبقات حاکم، دایره قدرت مافیایی را سازمان داده است که هیچ مجلس انتخاباتی چه مجلس شورای ملی و چه مجلس شورای اسلامی نماینده ای از کارگران و زحمتکشان جامعه در آن حضور نداشتند. در طی سالها حکومت رژیم شاهنشاهی و جمهوری اسلامی هر دو مجلس شورای ملی و اسلامی به هیچ وجه از انتخابات آزاد برخوردار نبودند و شاه و ولایت فقیه با دستکاری در امور انتخاباتی و کنترل آن نمایندگان مردم را تعیین می کردند و نمایندگان مردم به جای نمایندگی از مردم، دستبوس حاکمان و فرمانبردار عوامل آنها بودند این شرایط فشار و خفقان اجتماعی را به وجود آورده بود که هیچ گونه آزادی سیاسی، رسانهای، عقیدتی در جامعه موجود نبود و نهادهای اطلاعاتی و امنیتی با دست باز به هر جنایتی علیه معترضان دست می زدند این نحوه اداره جامعه باعث رشد فساد و دامنگیر شدن آن در عرصه های مختلف اجتماعی و سطوح وسیعی شده بود. تا جایی که شاه خود از معاملات اسلحه از طریق تیمسار طوفانیان رشوه دریافت می کرد و در بانک های خارج بصورت پس انداز و خرید املاک و غیره مشغول بود.
شاه آنچنان فضای سیاسی را بسته بود که حتی احزاب دست نشانده ایران نوین و پان ایرانیست را نیز منحل و تنها یک حزب فرمایشی رستاخیز را جایگزین آن نمود. انقلاب سال های ۵۷ – ۵۶ در حقیقت جواب به بحران اجتماعی سرمایه داری بود که تمامی عرصه های جامعه را درهم پیچیده بود و جواب دیگری را طلب می کرد. اما سرمایه داری مرتجع ایران با همکاری و تائید امپریالیست های کنفرانس گوادالپ آلترناتیو خود را که خمینی بود عرضه کردند. آنها خمینی را به پاریس آوردند تا بتوانند آنرا به یک آلترناتیو قدرتمندی تبدیل کنند که از بحران اجتماعی را که قرار بود با دست به دست شدن قدرت توسط جناح دیگری از سرمایه داری صورت گیرد بدون هیچگونه خلاء سیاسی انجام دهند.
آیا شرایط کنونی ما در خارج و داخل از کشور همانند سال های ۵۷ – ۵۶ است؟ رژیم ایران در حال تدارک برای جانشینی خامنه ای و آلترناتیو خودی و بهره گیری از اصلاح طلبان در داخل و در خارج از کشور امپریالیست ها و سلطنت طلبان به همراهی عده ای روشنفکر و تحصیل کرده خود فروخته مشغول آلترناتیو سازی علیه رژیم جمهوری اسلامی هستند. آلترناتیو سلطنت طلبان و نیروهایی خودفروخته روشنفکری خارج از کشور که بدون درس گیری از تاریخ به مشاطه گری و یا وکالت دهی به این آلترناتیو و کرنش در مقابل آن روی آورده اند. سرنوشتی بیشتر از یزدی ها و رفسنجانی و بازرگان ها نخواهند داشت. هیچ انسان آگاه و شرافتمندی که بخواهد به آزادی و عدالت اجتماعی خدمت کند نه تنها نمی تواند به این آلترناتیو ها نزدیک باشد بلکه بایستی علیه این نوع رهبر و آلترناتیو سازی بایستد، ماهیت ضد مردمی آنرا افشا کرد تا بتوان به اتحاد و وحدت اکثریت مردم خدمت کرد. هر دو آلترناتیو سازی ارتجاعی در خدمت سرمایه داری و سیاست های امپریالیستی هستند و هیچ ربطی به منافع کارگران و زحمتکشان جامعه نداشته و می توان آنرا در رقابت برای به دست گیری سرنوشت جامعه و باز سازی استثمار و ستم بیشتر توضیح داد.
شکست هر دو این آلترناتیو ها هم سابقه در گذشته دارد. در داخل اصلاح طلبان حکومتی با شکست سنگینی روبرو شدند و از قدرت تا حد زیادی کنار گذاشته شده اند و به ابزار سیاسی حاکمین تقلیل یافته اند و در تصمیم گیریهای حاکمین نقش درجه چندم را بازی می کنند. در خارج هم سلطنت طلبان و نیروهای اصلاح طلبی که به خارج آمده اند توسط رضا پهلوی چندین بار جمع شدند و هر بار با شکستی به شکست دیگری روی آوردند. رضا پهلوی با تشکیل ققنوس، فرشگرد و وکالت گیری هم نتوانست ایرانیان خارج از کشور و روشنفکران مترقی را به دور آلترناتیو سلطنت جمع کند. برای بیشتر ایرانیان خارج از کشور نفرت و سرکوب باعث نشده است که آنها به آلترناتیو عقبگرای دیگری متوسل شوند. بر عکس آنچه رضا پهلوی و آلترناتیو گذارش ادعا دارند، شفافیت در کار آنها نبوده و فریب و عام گویی، از آنها چهره واقعی شان را افشاء کرده است. بسیاری از متوهمین به برخی چهره ها، از اینکه آنها به آلترناتیو سلطنت تحت عنوان اتحاد گردن گذاشته اند، احساس خشم و سرخوردگی می کنند. به این دسته باید گفت بجای احساس خشم و سرخوردگی بایستی در برابر لات ها و چاقوکش های سلطنت طلب ایستاد و اجازه نداد بار دیگر پرویز ثابتی ها جای لاجوردی و گیلانی ها را در ایران بگیرند.
تا به امروز اطلاعیه و اعلامیه تشکلات کارگری، سازمان و احزاب سوسیالیستی و کمونیستی، روشنفکران مترقی و دانشجویان و زنان به این نوع آلترناتیو سازی دست رد زده اند. این موضع گیری ها خط روشنی را ترسیم می کنند که ما خواهان آینده ای بدون ستم و استثمار، بدون رهبری فردی و دائمی، بدون شکنجه و اعدام، بدون سرکوبگری هستیم.
وقتی مبارزه طبقاتی شدت می گیرد، نیروها و افراد سیال سیاسی مجبور هستند که جایگاههای فکری و سیاسی خود را تعیین کنند. این جایگاه ها مانند سنگرهایی هستند که در آنجا سازمان ها و افراد سیاسی به لحاظ منافع طبقاتی، خود را در امنیت می بینند. شرایط امروز هم به همین گونه است. رشد مقاومت سرسختانه علیه رژیم در خیابان ها به دوره ای از “دفاع مدنی” بدون خشونت عملاً پایان داده است. اینکه هنوز هستند برخی از افراد متزلزل که ظاهراً به هیچ گروه یا جناح سیاسی وابسته نیستند و اتفاق این نوع نیروها که امروز به آنها قشر خاکستری می گویند. معترضینی هستند که هنوز آلترناتیو خود را ندیده اند تا صحنه هایی سرنوشت ساز از فداکاری و از خود گذشتگی علیه حاکمین نشان دهند.
رضا پهلوی خود چهره ای فریبکار است که عام گویی عدم شفافیت و فراموشی را به سنت سیاسی خود تبدیل کرده است. در واقع او همان حرفی را می زند که جمهوری اسلامی در انتخابات نه و آری به جمهوری اسلامی بیان کرد. کنه مطلب این است که آلترناتیو ها و احزاب سیاسی بغیر از خود او حق صحبت و نقد ندارند زیرا که به وحدت و اتحاد زیر لوای او خدشه وارد می آید. آنها از باز کردن درهای دمکراسی و بحث و گفتگو کاملا وحشت کرده اند. آنها فریبکارانه مدعی هستند که طرح شعارهای احزاب و سازمان های سیاسی باعث اختلاف شده و صفوف مبارزین ضد جمهوری اسلامی را ضعیف می کند. در حقیقت آنها شیپور را از سر گشادش می زنند. وضعیت جنبش انقلابی کنونی نه ناشی از سکوت بلکه بعلت شکست آلترناتیوهای ارتجاعی و روشنگری نادرستی ها، ناشی از رشد ایده های صحیح و آگاهی توسط مبارزات بیش از ۴ دهه مردم بوده است.
به همین دلیل آنها در مسئله کمک به رشد دمکراسی نه تنها نمره قبولی نمی گیرند بلکه خود همانطور که در گذشته نشان دادند به سرکوبگران آینده تبدیل شده اند. در مورد مسئله سرکوب اجتماعی هم نگاهی بس خطرناک به آن دارند. رضا پهلوی که خواهان کنترل کشور توسط سپاه است و با رشد اوضاع سرو کله پرویز ثابتی ها و ژنرال های هایز نشین هم کم کم در حال پیدا شدن هستند. آنها آینده ای بس خوفناک از اتحاد سپاه پاسداران و ساواک پرویز ثابتی ها را در کنترل و سرکوب ترسیم می کنند. همانطور که ساواک به کمک جمهوری اسلامی شتافت تا در آینده امکان بازگشت باشد، امروز طرح رضا پهلوی هم کمک از او به سپاه پاسداران برای آینده کشور است. می توان با شناختی از تاریخ صد ساله اخیر ایران فهمید که این طرح در دو زمینه دمکراسی و نیروی سرکوب چه دولت فاشیستی را بر سر کار خواهد آورد. اما یک نکته ای را که عده ای از کنفرانس تاون هال متوجه نشده اند، مهره چینی های رضا پهلوی در طی بیش از دو دهه بصورت آرام و با پول و امکانات نیروهای غیبی است. این مهره چینی ها فقط توسط فرشگرد و ققنوس و کنفرانس های نظیر تاون هال انجام نشده است بلکه بیشتر توسط خود فروختهگانی تقویت شده است که در خارج و داخل از کشور برای رسیدن به پول و قدرت حاضر هستند در دامن هر نیروی مرتجعی مجیزگو شوند. می توان گفت که در زمینه سلطنت طلبان و رهبر سازی رضا پهلوی تاریخی که در این بی سابقه هم نیست در حال تکرار شدن است. آیا رضا پهلوی مانند خمینی شانس این را دارد که مورد تائید همه دارو دسته های امپریالیستی قرار بگیرد. این را فقط پول و امکانات تعیین نمی کند. بیش از صف بندی های سیاسی سطح تشکل یابی کارگران و زحمتکشان جامعه و جنبش کمونیستی ایران است که امکان شرکت آلترناتیو های بورژوایی را تعیین می کند. هر چه درجه تشکل یابی و سازماندهی فرودستان جامعه آگاهانه تر و توده ای تر باشد، امکان مانور آلترناتیو سازی حاکمین و بورژوازی در اپوزسیون کمتر و به لحاظ سیاسی کمرنگتر خواهد بود. به همین دلیل کمونیست های ایران تا به مشکل پراکندگی خود و نیز پیوند با طبقه جواب عملی ندهند. وضع کنونی به شیوه های دیگری ادامه خواهد یافت.
ع غ