تجارب تاریخی نشان میدهند، جنبش های اجتماعی، هر چقدر هم گسترده و تودهای باشند، پیروزیهای آن ها بشرطی پایدار می ماند و به انقلابی اجتماعی ریشه ای در خدمت رهایی طبقه کارگر، تبدیل می شوند که در بستر تاریخی تکامل جامعه بشری قرار گیرند. چنا نچه از این منظر به انقلاب عظیم توده ای پنجاه وهفت ایران نظر کنیم، می بینیم چگونه با تسلط خمینی، انقلاب و جامعه از مسیر تاریخی تکاملی خود که مبارزه برای آزادی و برابری بود خارج شد و پس از چهار دهه به بن بست کامل رسیده است.
سرمایهداری انحصاری با تشدید استثمار کارگران و استثمار مضاعف اکثریت عظیم مردم ستمدیده و استثمار شونده و تخریب محیط زیست، جهان را به لبه پرتگاه کشانده است، و امر انقلاب پرولتاریایی را همچنان بعنوان تنها راه نجات در دستور عاجل ومبرم روز قرار داده است. آگاهی به این واقعیت و حرکت از آن برای هر تشکل کارگری و بویژه حزب پیشرو طبقه کارگر از بایدهاست تا بتواند بر بستر آن سیاست های خود را با توجه به ویژگیهای جامعه پایه ریزی کند. حرکت از این بستر عمومی تاریخی به معنی نادیده گرفتن تغییرات دایمی اوضاع نیست. دراین صد سال گذشته تغییرات شگفتی در جهان بوجود آمده است:
بعضی امپراتورها سقوط کرده و قدرت های نوینی جای آنها را گرفته، صد ها کشوراز زیر یوغ استعمار رها شده و در صحنه سیاسی جهانی مستقلانه عمل می کنند، ملتهایی در جنگ های طولانی علیه ستم گران به پیروزی رسیده اند، دو جنگ جهانی که باعث آن کشورهای امپریالیستی اروپایی بوده اند رخ داده ، انقلاب اکتبر و انقلاب چین تحقق یافته که بنیاد نظام سرمایه داری را به لرزه در آورده، اولین تجربه کشور سوسیالیستی با تسخیر قدرت سیاسی توسط نمایندگان سرمایه در حزب حاکم با شکست کامل روبرو شده است، اما همه این تغییرات نتوانسته تضاد عمده عصر را حل کند.
در ایران سوسیالیسم تنها راه نجات است
بیش از یک قرن است که طبقه کارگر به عنوان یک نیروی اجتماعی آگاه با تشکلات صنفی و سیاسی خود در مبارزه علیه حاکمیت طبقات حاکم از نیمه فئودال تا سرمایه داران وابسته و مستقل شرکت کرده است و امروز به یک نیروی عمده تعیین کننده در سرنوشت جامعه تبدیل شده است. اما هنوز نتوانسته در این مصاف اجتماعی به عنوان طبقهای متشکل و متحد و دارای ستاد سیاسی و جنگی خود نقش تاریخ ساز را در رهبری جنبش های تودهای ایفا کند. جنبشها را تودهها بر علیه ستم و استثمار شدید حاکمان و شرایط بد زندگی –بر پا می کنند وبا هر جنبشی نه تنها مبارزه طبقه کارگر را به جلو سوق میدهند بلکه به نیروهای متشکل پیشرو درسی گرانتر میدهند که با جمعبندی از آن با درایت تر عمل نماید. جنبش پر عظمت توده ای که چهار ماه است ادامه دارد از میان دستاورهایش؛ مهمترین برای کمونیست ها و طبقه کارگر اینست که باید برای یکی شدن تلاش خود را صد چندان کنند. جوانان زن و مرد در صحنه خواستار چنین اقدامی هستند. آیا کمونیست ها منافعی جدا از این جوانان دارند؟ مگر آنها با اقدام های جسورانه خود که تا پای جان رفته اند هدفی جز براندازی نظام سرمایه داری حاکم داشتهاند؟ کمبودی اگر هست از آنها نیست از سوسیالیستهاست که متّحدانه و در یک تشکیلات متحد و مشترک با آنها گام بر نمی دارند.
با توجه به این وضع مشخص است که در برابر نیروهای متشکل کمونیستی و سوسیالیستی که خود را جزوی از طبقه کارگر می دانند پرسش چگونه می توان بطور موثر در تقویت طبقه کارگر برای ایفای نقش تاریخی خود گام بر داشت؟ پیشنهادهای مختلفی ارائه شده است. ما برآنیم
صرفنظر از نام هرگونه حرکتی در جهت همکاری های عملی شرط موفقیت منوط به توافق روی دو نکته زیر است:
یکم
وحدت روی انقلابی سوسیالیستی با ویژگیهای جامعه ایران شرط اساسی را برای وحدتی اصولی و با برنامه سوسیالیستی فراهم می کند.
امروز دیگر بین نیروهای چپ و کمونیست برسر انقلاب ایران اختلافی موجود نیست. آنها جامعه ایران را سرمایه داری ارزیابی می کنند و راه نجات و رهائی طبقه کارگر را از طریق انقلاب سوسیالیستی و در خدمت اکثریت عظیم ستمدیدگان و استثمار شوندگان می دانند. این مهمترین ودر عین حال یکی از اساسی ترین اصول کمونیسم است که امروز جنبش چپ و کمونیستی ایران بر روی آن وحدت دارد. این حلقه اساسی از زنجیر وحدت است که چنانچه محکم بدست گرفته شود بقیه دانه های زنجیر هم یک به یک در دست جمع می شوند با پذیرش اینکه جامعه ایران سرمایهداریست و وظیفه طبقه کارگر سازماندهی خود و تودهها برای براندازی نظام سرمایهداری کنونی و جایگزینی اش با نظامی سوسیالیستی است. مسئله وحدت روی اصول و برنامه تقریبا حاصل است. چون کمونیستها جزوی از طبقه کارگرند و برنامه ای جدا از برنامه طبقه کارگر از خود ندارند. برنامه طبقه کارگر هم امروز چیزی جز سوسیالیسم نیست .خوشبختانه با بررسی نظرات احزاب و سازمان های کمونیستی موجود می توان نکات مشترک اساسی دیگری راهم یافت که حلقه های دیگر زنجیرند. از جمله خط مشی عمومی سیاسی پرولتاریایی برای تحقق چنین برنامه ایست. به عبارت دیگر مشخص کردن خط مشی راهبردی چگونگی براندازی قدرت سیاسی دیکتاتوری بورژوازی و جایگزینی آن باقدرت سیاسی طبقه کارگر است. این خط مشی عام سیاسی چنین است: سازماندهی کلیه نیروهای ستمدیده و استثمار شونده به رهبری طبقه کارگر برای براندازی کل نظام سرمایه داری حاکم و جای گزینی آن با قدرت سیاسی ای که تمامن و کاملن در خدمت همان ستمدیگان و استثمار شوندگان باشد.
دوم
قبول هدف مشترک یکی شدن در حزب سیاسی پیشرو طبقه کارگر از طریق تلاش مشترک برای تقویت و گسترش تشکلات کارگری مستقل بدور از هرگونه فرقه گرایی و ایجاد استخوانبندی چنین تشکیلاتی در میان مراکز کارگری تلاش مشترک و همه جانبه برای تقویت سراسری ومتحد کردن تشکلات کارکری
مشی عمومی سیاسی برای سازماندهی اکثریتی عظیم
با حرکت از این دو نکته اساسی است که در شرایط کنونی ایران می توان وسیعترین نیروهای اجتماعی – ستمدیدگان و استثمار شوندگان را پوشش داد، متشکل ومتحد به گرد خط مشی عمومی سیاسی کرد. پرولتاریا برای انقلابی ریشه ای و پایدار احتیاج به متحدینی تا آخر دارد. در ایران هم ستم وهم استثمار مضاعف هست که باید در محتوای برنامه انقلاب سوسیالیستی ایران ملاحظه شود . اما صرفنظر از ویژگی های نوع سرمایه داری آن – نئولیبرالیستی، بوروکراتیک ، انحصارات بزرگ تجاری، صنعت مونتاژی، وجود کارگاه های فراوان کوچک زیر ده کارگر ، اقتصاد رانت خواری و مافیایی، رشد ناموزون، وابستگی به بانک جهانی و اقتصاد جهانی، ایرانکشوریستسرمایهداری. و انقلابی سوسیالیستی هدف بلاواسطه مبارزه طبقاتی جاری است که برجسته ترین ویژگی هایش ستم مضاعفی است که بر زنان، ملیت ها ،مذاهب غیر شیعی اعمال می شود. واستثمار مضاعفی است که انحصارات و دولت های سرمایه داری جهانی غیر مستقیم بر کارگران ایران تحمیل می کنند. وجود همین ستمهای مضاعف در جامعه سرمایه داری ایران است که سیمای بغرنجی به صف بندی طبقاتی و امر اتحاد طبقه کارگر در وسیعترین شکلش میدهد. پراکندگی نیروهای سیاسی طبقات مختلف ایران تنها بخاطر جاه طلبی های رهبران آنها نیست بلکه ناشی از وجود تضاد های فرعی دیگریست که در هنگام حاد شدن تضاد عمده خود را نشان میدهند. کافی است به هرج ومرج امروزی صف بندی های احزاب وسازمانها ونهاد های سیاسی داخل وخارج کشور را نظر افکنید تا به این معضل پراکندگی بیشتر واقف شوید. درست بخاطر این شرایط بغرنج وپیچیده عینی وتاریخی جامعه ایران است که طبقه کارگر وپیشروان آنرا از همان آغاز بر آن داشته تا با تشکلات سیاسی چپ وکمونیستی تنگاتنگ همکاری کنند و مناسباتی چون لب ودندان باهم داشته باشند. بعضی ها با تاکید روی ویژگی ها نقش طبقه کارگر را در انقلاب کنونی تقلیل میدهند وسیاست همه با همی وانقلاب دو مرحله ای را مطرح می سازند. در جامعه سرمایهداری ایران با تمام ویژگی هایش دو طبقه اصلی موجودند – طبقه سرمایهدار و طبقه کارگر، تضاد آنها آشتی ناپذیراست و تنها با انقلابی سوسیالیستی قابل حل است. هر جا و هر زمان سوسیال دموکرات ها با خیانت به طبقه کارگر تلاش کرده اند میان دو طبقه آشتی بوجود آورند خدمتی به طبقه سرمایهدار کرده اند. جریان راستی که این روزها برای براندازی جمهوری اسلامی در خارج کشور سینه می زنند هدفشان خلع سلاح طبقه کارگر از طریق سازش طبقاتی است.
تاریخ مبارزه طبقاتی در ایران نشان میدهد ریشه تمام انحرافات احزاب و سازمان های چپ در سازش با دشمنان پرولتاریا و دنباله روی از سیاست های همه با هم بورژوازی بوده است. با تکامل ورشد سرمایه داری در ایران به درستی به انقلابات دو مرحله ای، انقلاب دائمی رشد یابنده از دموکراتیک به سوسیالیستی، یا دموکراتیک نوین نقطه پایانی گذاشته شده است. اما بی شک بخاطر وجود مادی واجتماعی ستم مضاعف واستثمار مضاعف باید پرولتاریا بسیار هشیارانه عمل کند و سکاندار آگاه و مدبری در هدایت توده های وسیع استثمارشدگان و ستمدیدگان باشد و برای تحقق چنین خط مشی عمومی این پرولتاریا حتمن باید ستاد سیاسی پیشرو کادری خود را داشته باشد. بدون چنین ستادی همین امروز شاهد تعرض خائنانه دارودسته های بورژوازی هستیم که چگونه با یاری رسانه های پرو سرمایه جهانی تلاش می کنند جنبش کف خیابان توده ها را بسود طبقه خود مصادره کنند.
در طول این چهار ماهه کمونیستهایی که خود را جزوی از طبقه کارگر می دانند در دفاع از جنبش و در تقویت برای پیوند جنبش کارگری با آن تلاش کردند. با اینکه اکثر جوانانی که در جنبش شرکت کردند از خانوادههای اقشار پایینی جامعه هستند ولی بر اثر نبود یک مرکزیت سیاسی طبقه کارگر در پیوند تنگاتنگ با جنبش کارگری، متاسفانه رسانههای خارجی وابسته و طرفدار اپوزسیون بورژوازی خارج از آنها سو ء استفاده می کنند. از این منظر جای رهبری و شرکت مستقل کارگری در این جنبش خالی است. بدون شرکت فعال طبقه کارگر به وسعت سراسری اش و با آگاهی تاریخی اش بعنوان یک طبقه که گورکن نظام سرمایهداریست، نمی توان به پیروزی انقلاب سوسیالیستی و ادامه آن، ساختمان سوسیالیستی اطمینان یافت. بی شک هر جنبش سیاسی توده ای علیه ارتجاع حاکم بسود انقلاب آینده است و این جنبش امکانات نوینی را برای فعالان کارگری و کادرهای کمونیستی فراهم آورده که گامهای مطمئنی را در جهت سازماندهی نیروهای کارگری و تشکلات کارگری بردارند.
فعالان کارگری در ایران در چند دهه اخیر توانسته اند نقش نظام سرمایه داری را در کشاندن جامعه به فقر و از هم پاشیدگی افشا نمایند اعتصابات و اعتراضات کارگری گواهی است براین فعالیت ها و توانسته آگاهی طبقه کارگر و دیگر تودههای تولید کننده را بیشتر از هر زمان دیگر به قدرت اجتماعی خود با لابرد . زیباترین شعارهای این دوران اخیر شعار ” ما فرزندان کارگرانیم ” است که نشانی قوی از اهمیت طبقه کارگر، از قدرت طبقه کارگر در ادامه انقلاب دارد. اما کافی نیست. اکثریت عظیم مردم از اوضاع ناراضی اند، زنان و جوانان در سراسر ایران بعنوان پیشتازان جنبش های اجتماعی پای در عمل و بی هراس از مرگ در برابر نیروهای سرکوبگر ایستاده اند، احتیاج به هدایت و رهبری دارند. فرصت تاریخی است که کارگران پیشرو کارگری ضمن همراهی با آن راهنما برای ادامه مبارزه شوند.
از طرف دیگر پیشتازان جنبش کنونی که خود را فرزندان کارگران میدانند وظیفه دارند در کلیه زمینه ها ی سیاسی طبقه کارگر را در مرکز فعالیت های خود قرار دهند. و در توضیح مسایل در میان توده ها از موضع و جهانینی طبقه کارگر حرکت کنند. سوسیالیسم برنامه ایست طبقاتی و از آن طبقه کارگر. یک مروج کمونیستی چنانچه نقش طبقه کارگر در تولید و در تقسیم محصول را در جامعه سوسیالیستی خوب برای مخاطبانش توضیح دهد شانس موفقیتش بیشتر است تا از تعاریف کتابی در باره سوسیالیسم شروع کند. وظیفه اساسی رفتن به میان توده ها و شرکت در جنبش های توده ایست، توضیح دادن همه جانبه و با زبان توده واز سطح آنها ست که چرا تنها راه نجات سوسیالیسم است. تقلیل گری در این زمینه و عدم طرح مسئله سوسیالیسم بویژه در میان کارگران لطمات زیادی به جنبش کمونیستی در ایران وارد کرده است . جامعه سرمایهداری ایران کاملن به مرحله ای از رشد نیروهای مولد ه رسیده است که تکامل جامعه بستگی به حل تضاد میان نیروی کار تولیدی اجتماعی شده از یک سو و مالکیت خصوصی و بوروکراتیک انحصاری دولتی – دینی از سوی دیگر است. اکثر گرایش های انحرافی ضد انقلاب سوسیالیستی در جنبش چپ کنونی ایران به بهانه ویژگی های سرمایه داری ایران که به پاره ای از آنها در بالا اشاره شد شرایط عینی را نرسیده برای انقلاب ریشه ای اجتماعی میدانند و چنین می پندارند که با دو مرحلهای کردن انقلاب می توان انقلابی از نوع بورژوا دموکراتیک کلاسیک اروپایی را در ایران پیاده کرد. بیش از صد سال حاکمیت های سیاسی متمایل به سرمایه داری کردن ایران نشان میدهد که ماهیتا توانایی ایجاد یک جامعه دموکراتیک را ندارد و از آزادی های بورژوا- دموکراتیک بیزار است و طبقه کارگر را با آگاهی کامل گورکن خود می داند و با تمام نیرو از قدرت گیری آن جلوگیری می کند – تا حد استفاده از سرمایه جهانی برای سرکوب.
با تمام اینکه بیش از صد سال است که طبقه کارگر ایران بعنوان یک طبقه با تشکیلات صنفی و سیاسی خود در صحنه سیاسی ایران وارد شده است. با اینکه این طبقه توانسته کادر های آگاه و مدبّر فراوانی به جامعه ایران تقدیم کند و امروزه ده ها سازمان های کارگری و تشکلات سوسیالیستی و کمونیستی موجودند. با اینکه کمونیسم علمی و تئوری های انقلابی پرولتاریایی بیش از یک قرن است در جامعه بطور وسیع پراکنده شده است اما هنوز راه طولانی برای پیروزی انقلاب سوسیالیستی در پیش است:
هنوز باید طبقه کارگر در کف کارخانه ها، در موسسات و رشته های خدمات خود را سازمان دهد،
هنوز باید میان این تشکلات پیوند در سراسر ایران بوجود آورد،
هنوز باید بین تشکلات کارگری با دیگر تشکلات توده ای و صنفی همگرایی و اتحاد عمل برای هدف های مشترک بوجود آورد. هنوز باید کلیه گرایش های کمونیستی و سوسیالیستی را برا ساس اصول و برنامه سوسیالیستی در سازمانی پیشرو که استخوانبندی آن در مراکز کارگری استوار باشد بوجود آورد با توجه به درماندگی نظام جمهوری اسلامی در حل مشکلات زندگی روزمره اکثریت عظیم مردم، با توجه به تضاد های درون خود حاکمیت و با توجه به جنبش های پی درپی توده ای در اعتراض به وضع موجود و طرح شعار های عبور از نظام و مهمتر جرات زنان و مردان جوان که مشت در برابر مشت با نیروهای سرکوبگر مبارزه کنند می توان گفت کمبود اساسی و عمده در بخش سازماندهی نیروی رهبری طبقه کارگر است. جدال بزرگ تاریخی در سطح جهانی و ایران میان دو طبقه است مقایسه کنید سازماندهی بورژوازی را با کارگری. در همین ایران ما چهل سال است دو جناح سیاسی بورژوازی حاکم با بازی های پارلمانی جنبش های توده ای را منحرف می کنند و امروز هم که جنبش زن زندگی آزادی وسعت بیشتری گرفته است برای جلو گیری از رادیکالیزه شدن جنبش و رفتن به سوی انقلاب کارگری سوسیالیستی دهها تشکیلات دیگر طرفدار سرمایه مثل قارچ سبز شدهاند. سرمایه جهانی به سرکردگی آمریکا به تمام نیرو وارد گود شده تا شاید بتواند جناحی از بورژوازی طرفدار غرب را جانشین حاکمیت کنونی کند.
اما هیچ نیرویی را دیگر توانایی جلوگیری از انقلابی کارگری، سوسیالیستی نیست. دشمنان چنین انقلابی نا چیزند که از پنجههایشان چرک و خون میچکد و در تاریخ صد سال گذشته در اشکال مختلف حکومتی بر گردهی اکثریت عظیم مردم سوار بوده و برای ادامه سلطه خود جنایت ها کردهاند.
محسن رضوانی آذرچهارصد ویک