سرمایه داری و فاشیسم دشمنان قسم خورده ملت های تحت ستم اند
ترزا از کودکی فقر را با تمام وجودش لمس کرده بود. او از سن 7 سالگی پادویی می کرد سبد نان را بر روی سرش می گذاشت و به خانه ها می برد. او با اینکه در مدرسه ابتدایی شاگرد موفقی بود ده ساله بود که به ناچار مدرسه را رها کرد و در خیاط خانهای به کار تمیزکاری و نظافت مشغول شد. مادرش هم کارگر بود و در خانه های مردم کار می کرد. ترزا از همان دوران کودکی به مطالعه علاقه داشت و هر نوع کتابی را می خواند. او در نوجوانی به کار در کارخانه فیات در زادگاهش تورینو مشغول به کار شد. با شروع جنگ جهانی اول شرایط زندگی مردم رو به وخامت گذاشته بود. مبارزات مردم به خاطر گرانی سرسام آور قیمت ها و کمبود ارزاق در ایتالیا، شکل گرفته بود و گسترش می یافت. ترزا همواره در کنار مردم محله اش بود و درکار خانه در مبارزه علیه کارفرما پیشتاز بود. او در جریان مبارزه و دنبال کردن اخبار و مبارزه سیاسی سازمان ها و گروه های سیاسی، راه خود را انتخاب می کند. درآن زمان در روسیه ” منشویک” ها موافق جنگ بودند و “بلشویک” ها با جنگ مخالفت می کردند. این گونه بود که او با نظریات ” بلشویک” ها و” لنین ” آشنا شد. بعد از جنگ او در کمیته محل که “سوسیالیستها ” در برگزاری آن نقش به سزایی داشتند فعالیت خود را شروع کرد. او در کنگره اول” حزب سوسیالیست” شرکت کرد. او از همان آغاز در “حزب سوسیالیست” به “فراکسیون کمونیست ” پیوست. زمانی که “فراکسیون کمونیست” از” حزب سوسیالیست” جدا شد و” حزب کمونیست” تشکیل شد، او همچنان استوار و معتقد به” اصول مارکسیسم” براساس مبارزهای طبقاتی میان نیروهای مولده و ابزار تولید، به حزبش وفادار ماند و مبارزه را تا به آخر ادامه داد.
اکنون از زبان ترزا گزینه هایی از خاطراتش را مانند شماره های قبل ادامه می دهیم: در طول تدارک تهاجم فاشیستی به حبشه، در سازمان ملل متحد کنفرانسی به نام کنفرانس زنان در ژنو تشکیل شده بود. این یک نشست بین المللی از نمایندگان همه کشورهای اروپایی بود که لازم بود در جهت ایجاد حرکت در سازمان ملل عمل کند. غرض این بود که سازمان ملل را در برابر تدارک واقعی فاشیسم در برابر جنگ برانگیزد….. من با رفقای زن فرانسوی در تشکیلات زنان “علیه فقر و جنگ” و همچنین با برخی رهبران “بورژوازی” همین تشکیلات، روابط نزدیک و صمیمانه ای داشتم، رهبرانی که در ژنو به خوبی شناخته شده و مورد قبول بودند. اینان در عین حال نسبت به شرکت من به عنوان نماینده رسمی ایتالیای ضد فاشیست در کنفرانس، تمایل چندانی از خود نشان ندادند.
خودم را با پاسپورت ایتالیایی به کمیته تدارکات معرفی کردم. اصرار داشتم در جمع نمایندگی فرانسوی باشم، زیرا این هیات نمایندگی قرار بود از طرف “بن” که آن زمان رئیس سازمان ملل بود پذیرفته شود. بنا بر این مقدماتی فراهم شده بود، قرار شد بی آن که سخنی بگویم در جلسه شرکت کنم و برای کسی ایجاد زحمت نکنم….. پس از تشکیل جلسه زنانی که مرا می شناختند زیرچشمی براندازم کردند و گویی به هیچ وجه به بی آزاری من باور نداشتند.
حدس آنها درست بود، چراکه به مجرد تمام شدن گزارش رئیس هیات فرانسوی در برابر “بن” و پیش از آن که رشته سخن به دست دیگران بیفتد، آغاز سخن کردم و کوشیدم برخی واقعیت ها را درمورد فاشیسم ایتالیا و تدارکی که “موسولینی” برای جنگ می دید باز گو کنم. طبعا “بن” و سازمان ملل ترجیح می دادند گزارشم را نادیده بگیرند. با وجود این از فرصت استفاده کردم و اسنادی را که حزب کمونیست ایتالیا در اختیارم گذاشته بود در برابر دیدگان خبرنگاران، در اختیار “بن” قرر دادم. از آنچه گفته بودم، بیش از هر کس این دوشیزه خانم های سازمان های مختلف زنان بودند که برغم فرمالیسم شان به تکان آمده بودند. آنان تا لحظات پیش از وقوع جنگ، گویی به آینده نگری من تردید داشتند، در حالی که مواضع آنان به من کمک کرد تا وظایف ام را در طرح مطالب، موثرتر ادا کنم. خواست مشترک کمیته تدارکات سازمان ملل و پلیس سوئیس این بود که از بحث های ضد فاشیستی خودداری شود و تنها پس از بررسی مطالب سخنرانان که باید روی کاغذ می آمد به آنان اجازه سخنرانی داده شود. در چنین شرایطی طبعا اجازه هیچ سخنی داده نمی شد. سخنانم در برابر “بن” موجب شده بود که به هیات نمایندگی فرانسوی اخطار شود و در صورت اصرار در ادامه سخن، آن هم بدون کسب اجازه، پس از کنفرانس با خطر دستگیری و اخراج از سوئیس روبرو می شدم، که این البته برای من تازگی نداشت. با کمک رفقای زن فرانسوی موفق شدم “استلا” راهم در لیست سخنرانان جلسه که به ریاست “مادام دوشن” بود قرار دهم. “مادام دوشن” اگرچه هرگز کمونیست نبود اما واقعا انسان دموکراتی بود. او مرا می شناخت و به من علاقه داشت. او همین که اسمم را در لیست دید، با وجود ترسی که از عواقب کار داشت به من اجازه صحبت داد. اما کمی قبل از اینکه سخنرانی ام را شروع کنم چند خطی برایم نوشت: “کوتاه حرف بزنید همین که حرفتان تمام شد از در عقب خارج شوید و دیگر دیده نشوید، دستگیری شما به کنفرانس لطمه خواهد زد.
او حق داشت چرا که به مجرد این که شروع به صحبت کردم با آشفتگی و حالت عصبی هیات رئیسه مواجه شدم. سعی کردم مطالب را فشرده کنم و بر خطوط اصلی مطالب که اکثر نمایندگان را تحت تاثیر قرار می داد تاکید و رزم. خواست اصلی ما همین بود، درحالی که دستخوش هیچ گونه تصور باطلی نسبت به جامعه ملل نشدیم، با وجود این فکر می کردیم بیان مطالب ما از تریبون بینالمللی زنان و دوستداران واقعی صلح برای همه کشورها مفید خواهد بود. سخنانم کوتاه، اما مهیج بود. فریادی بود که از دل زنان زندانی ایتالیا، زنان کارگری که علیه فاشیسم و جنگ مبارزه می کردند. حاضران در جلسه که در جریان سخنرانیم سراپا گوش بودند، با کف زدن های ممتد از من استقبال کردند.
در لحظاتی که هیات رئیسه بپا ایستاده و همراه با حاضران به کف زدن ادامه دادند، من به همانگونه که “مادام دوشن” توصیه کرده بود خود را از در عقب سالن به بیرون رساندم. تمام وسائلم را که در یک کیف داشتم برداشتم تا هرچه زودتر “ژنو” را ترک کنم. حتی فرصت تشکر از رفیق زنی که با صمیمیت مهماندارم بود را نداشتم. بی شک او مسئله را فهمیده بود. فعالیت هایی از این دست برای پیشرفت کار در روزنامه هم مفید بود و به توسعه آن کمک می کرد و تیراژ آن به برکت پخش کنندگان بیشتر می شد، که سرانجام موجب شد برای چاپ بیشتر مطالب صفحات آن را بیشتر کنیم و از چهار صفحه به شش صفحه برسانی” سال ۱۹۳۲ سالی پر حادثه بود. توده های کارگری بسیاری از کشورها، سرانجام مبارزه متحد علیه فاشیسم و جنگ را با نامها و اشکال مختلف که از وحدت عمل و پیمان های متحد بین احزاب و سازمان های جبهه واحد نشات می گرفت به چشم دیدند. “گئورکی دیمیتروف” که در اواخر سال ۱۹۳۳ با دفاع افتخار آمیزش در دادگاه “لیسپیا” به دنیا درس مقاومت و شایستگی داده بود، آزاد شد. در اسپانیا مبارزات معدنچیان “آستوریه “به وقوع پیوست. “موسولینی” تهاجم خود را در مرزهای حبشه تدارک می دید.
در سال ۱۹۳۵ دامنه رویدادها بازهم بیشتر شد، گسترش مبارزات توده ها علیه فاشیسم و جنگ، تشکل پذیری جبهه خلق در اسپانیا و فرانسه و اجلاس هفتمین کنگره بینالمللی کمونیست از آن جمله بود. در این کنگره “دیمیتروف” گزارشی در ارتباط با ضرورت تشکیل جبهه متحد داد، که خود مقدمات تغییر سیاست کلیه احزاب کمونیست بود. گزارش دیگر علیه جنگ و بیان عواقب آن بود که توسط “تولیاتی” مطرح شد. شرایط سیاسی جدید، ابراز نظریات جدید متناسب با اوضاع را طلب می کرد. اگر تا آن زمان در چهار دیواری “فعالیت های غیر قانونی” محبوس بودیم و کارمان در حد حرف زدن و نوشتن، آن هم با ایماء و اشاره بود، اینک شرایط به یاری ما شتافت تا زبان و چگونگی کارمان را تغییر دهیم. وارد جوی شده بودیم که دوباره با همان اسامی واقعی همدیگر را صدا می زدیم. در عین حال اسامی مستعار خود را نیز حفظ کرده بودیم. رفقا مرا “استلا” صدا می زدند و امضای من در روزنامه ها به همین نام بود.” ص ۲۶۵
این بخش از کتاب “انقلابی حرفه ای” چهره واقعی فاشیسم و سرمایهداری را بیش از پیش روشن می کند. ارتش ایتالیا در سال ۱۸۹۷ به ” اتیوپی” حمله برده بود و با اینکه ” ایتالیا” ارتشی قدرتمند داشت، اما به دلیل نا کارآمدی فرمانده، در برابر ارتش اتیوپی با امکانات ضعیف نظامی اش شکست می خورد. “ایتالیا ” به علت این شکست مورد تمسخر جهان قرار می گیرد. در اکتبر ۱۹۳۵ زمانی که “موسولینی ” به قدرتی بلامنازع می رسد، بدون اعلان رسمی به “اتیوپی” حمله می کند، آنجا را تصرف می کند و “فدراسیون شاخ آفریقا” را بنیان می نهد. در این جنگ فرمانده ایتالیایی دستور استفاده از سلاح شیمیایی و به کار برد گاز خردلی را می دهد- منابع آبی را مسموم می کنند، به روستاهای غیر نظامی تاسیسات بهداشتی حمله می کنند و جنبش آزادیبخش را شکست می دهند و حکومت راهم سرنگون می کنند. این حمله توسط جامعه ملل محکوم شد، اما تاثیر چندانی در این عمل تجاوزکارانه که افکار دموکراتیک مردم جهان را برانگیخته بود، نداشت. حکومت های فرانسه و بریتانیا نگران اتحاد بین آلمان و ایتالیا بودند به همین دلیل در برابر” موسولینی ” کوتاه آمدند، در حالی که این کوتاه آمدن تاثیری نداشت و شاید هم اثرش منفی بود، چراکه “هیتلر” نسبت به ” موسولینی” موضعی دوستانه اتخاذ کرد و در تصرف “تیوپی” او را ترغیب و از او پشتیبانی کرد. با اینکه کمونیستها و نیروهای آزادیخواه فریادهای آزادیخواهانه و استقلال طلبانه خود را به دنیا رساندند، اما حکومت های سرمایه داری همچنان کر و لال بودند، چرا که منافع شان ایجاب نمی کرد موضعی علیه این تجاوز جنایتکارانه بگیرند. جامعه ملل هم در اینگونه مواقع نیز مانند همیشه کار زیادی از دستش برنمی آمد. زهی بی شرمی برای جامعه سرمایهداری و زهی دل نگرانی و اندوه برای ملتهایی که تحت تجاوز و ستم ابرقدرت های سرمایه داری هستند.
لیلا ۳ دیماه