رژیم جمهوری اسلامی در تب بحران های خود ساخته و درونی اش می سوزد و به مرز هذیاگویی و نهایتا فروپاشی رسیده است. آنچه که در سطح حاکمیت سیاسی اقتصادی و اجتماعی جریان می یابد از بسیاری جهات سال های آخر حکومت شاه را تداعی می کند. دو حزب شاه ساخته به رهبری هویدا و اعلم، بحران اقتصادی بویژه در عرضه تولیدات نساجی رقابت شدید بین وارد کنندگان کالا و تولید کنندگان داخلی، دست بالا داشتن بورژوازی تجاری، دعوت از مخالفین به ترک ایران توسط شاه، تشدید مبارزات مردم علیه حاکمین که به تشدید تضاد در درون حاکمیت وقت انجامیده بود، آزادی “خودی ها” و قلع وقمع ” غیر خودی ها” ضمن تحمل نسبی نیروهای مذهبی و حتی کمک به جناح هایی از آنها توسط رژیم در مقابله با کمونیسم، زندانی کردن مهره هایی مهم در سلسله مراتب دولتی جهت غلبه بر بحران، شروع بحث های داغ در مجلس شورای ملی و غیره
و امروز در جناح تمامیت خواه و اصلاح طلب در قدرت، بحران اقتصادی به مراتب شدیدتر از زمان شاه از جمله در عرصه تولیدات مختلف از جمله نساجی، رقابت شدید بین واردکنندگان کالا و تولید کنندگان داخلی و در این زمینه دست بالا داشتن بورژوازی تجاری و باند مافیایی آن از جمله در کسوت آقا زاده ها که فعال مایشاء اند، دعوت از مخالفین به ترک ایران توسط آیت الله مصباح یزدی، مخالفت پیش از هشتاد درصد مردم با حاکمین، آزادی “خودی ها” و قلع و قمع “غیرخودی ها” و تحمل نسبی نیروهای اسلامی منتقد، زندانی کردن و ترور مهره های رژیم با حاد شدن تضاد بین دو جناح و با دید یک دست کردن حاکمیت به جان هم افتادن نمایندگان مجلس شورای اسلامی و……
مشابهت هایی را نیز در میان نیروهای اپوزیسیون حاکمین از نظر شعارها و وضعیت تشکیلاتی این نیروها بینابینی و اپورتونیسم ( نظیر رهبری حزب توده ) ایجاد جبهه واحد ضد دیکتاتوری شاه را که جبهه سازش طبقاتی بود پیش می کشید و نیروهای بورژوازی یا روی خط شاه باید سلطنت کند و نه حکومت بودند و یا ایجاد حکومت متکی بر مذهب و به رهبری ولایت فقیه و کلا ایجاد جمهوری اسلامی را مطرح می ساختند. در آستانه انقلاب ۵۷ شعارها حول دو شعار استقلال آزادی جمهوری اسلامی و استقلال آزادی رفاه اجتماعی متبلور شدند.
در عرصه سازماندهی و تشکیلاتی به جزء نیروهای مذهبی و تاحدی طرفداران جبهه ملی که از امکانات فعالیت علنی برخوردار بودند، نیروهای کمونیست و بینابینی شدیدا سرکوب و زندانی شده و لذا از نظر تشکیلاتی ضعیف بوده و به علاوه فرقه گرایی در میان آنها سکه رایج روز شده بود و به همین علت در عرصه عملی علیرغم اینکه در میان مردم تاحدی معتبر بودند اما امکانات عملی شان بسیار محدود بود.
و امروز نیروهای مدافع کمونیست شعار سرنگونی جمهوری اسلامی و برقراری حکومت شورایی و سوسیالیسم را مطرح می کنند. هرچند که در ساختمان سوسیالیسم نظرات متفاوتی دارند. نیروهای اپورتونیست و بینابینی ( بازهم به رهبری جناحی از حزب توده ) شعار ایجاد جبهه واحد ضد استبداد را سر می دهند و در جبهه نیروهای بورژوایی طیف گوناگونی از سلطنت طلبان گرفته تا انواع جمهوریخواهان مدافع ایجاد حکومتی سکولار یا اسلامی دمکراتیک هستند که در لفافه “دمکراتیک” و برآمده از “رفراندوم” پیچیده شده است و همه موافق شعار ایران برای ایرانیان می باشد.
در عرصه تشکیلاتی، بجز برخی نیروهای مذهبی که از امکانات فعالیت علنی هنوز برخوردارند و منفردینی که تا حدی شعارهای مترقی مطرح می کنند. نیروهای کمونیست شدیدا سرکوب شده به فرقه گرایی نقطه پایانی نگذاشته و برخی که پولاریسم سیاسی- تشکیلاتی را بیان دمکراسی قلمداد می کنند. به توجیه گران تئوریک فرقه گرایی بدل شده و برخی دیگر در لفافه شوراگرایی از ایجاد تشکل حزبی واحد کمونیست ها سرباز می زنند.
از آنجا که برداشتن یک گام عملی در پیشبرد مبارزه انقلابی از یک دوجین برنامه و شعار بدون پشتوانه اهمیت بیشتری دارد، از آنجا که تغییر رژیمی ارتجاعی مستبد و تا دندان مسلح و استقرار نظامی انقلابی و پیشرو، جز با نیروی مادی آگاه، متحد، منسجم، مبارز و برتر، امکان پذیر نیست. لذا در آستانه فروپاشی رژیم جمهوری اسلامی ایران دورنمای پیروزی فرقه های کمونیستی در جهت تحقق آلترناتیو سوسیالیستی، علیرغم ادعاهای نادرست رهبری برخی از احزاب خودمرکزبین مدعی کمونیست، ضعیف بوده و بار دیگر بورژوازی در اپوزیسیون از حمایت بین المللی برخوردار است، می تواند در تغییرات آینده ایران ابتکار عمل بیشتری را بدست آورد.
جبهه سازی های دوباره مد روز شده، اعم از اینکه در برگیرنده نیروهای چپ مدافع سوسیالیسم باشد با نیروهای مدافع دمکراسی که تکرار کمدی وار تاریخ جبهه سازی قرن گذشته است. با این تفاوت که در زمان کمونیست ها که ابتکار عمل را در میدان مبارزه علیه رژیم های ارتجاعی، در دست داشته اند، بعضا با سوسیالیست ها و حتی نیروهای بورژوازی جبهه ساختن. در این جبهه ها بدون استثناء کمونیست ها و تشکیلات رزمنده، فعال و صاحب اعتبار در میان طبقه کارگر و توده های مردم خود تکیه داشتند و لذا در عمل رهبری این جبهه ها بدست کمونیست ها بود در حالیکه همانطور که انقلاب بهمن نشان داد جبهه واحد ضد دیکتاتوری شاه رهبری حزب توده به دلیل ضعف پایه توده ای این حزب، در عمل در خدمت نیروهای اسلامی به رهبری خمینی قرار گرفت و نتایج انقلاب توسط دزدان جمهوری اسلامی ربوده شد. امروز نیز شعار مشابه جناحی جزء خدمت به روی کار آمدن نیروهای بورژوایی در اپوزیسیون نتیجه ای نخواهد داد. حتی آن دسته از نیروهای چپ که شعار جبهه واحد سوسیالیستی را می دهند، فراموش می کنند که در شرایط فقدان رهبری در جنبش چپ و بخصوص کمونیستی، این شعار در صحنه عمل ناکارآ از آب درآمده، در سطح حرف باقی مانده و جز تشویق به ضرورت وجود فرقه ها و تفرقه اندازی در جنبش کارگری و کمونیستی نتیجه ای به بار نخواهد آورد. ماهیت هر دو جبهه واحد سازی اعم از دمکراتیک و یا سوسیالیستی در شرایط فقدان رهبری نیروی پیشرو کمونیستی به سراب ختم می شود و جز توهم آفرینی در صف نیروهای پیشرو کاری پیش نمی برد! نگذاریم تاریخ بصورتی سطحی و با حرکت در دایره منحوس، دوباره تکرار شود و نیروهای بورژوایی و ارتجاعی در اپوزیسیون برای سومین بار به قدرت برسند. تاریخ در رابطه با کسان و نیروهایی که پی در پی دچار اشتباه شوند، قضاوت سختی خواهد کرد.
این مقاله توسط رفیق علی صادقی در بولتن نظرات شماره ۲۹، سال ۱۳۸۱ شمسی نوشته شده است. ما بعلت توضیح شعار ها در اوضاع کنونی انتشار مجدد آنرا مناسب دانستیم