ترزا نوچه از اوضاع پرتلاتم پس از جنگ می نویسد:
در سالهای ۲۲-۱۹۲۱ فاشیسم در حال شکل گرفتن بود، اگرچه تظاهر و نشانههای آن از سال ۱۹۱۸ شروع شده بود….. در آن زمان، اولین برخورد بین باندهای مسلح و کارگران بی سلاح شروع شد. ما از نزدیک شاهد بودیم که چگونه نیروهای پلیس و دادستانی، از گروههای فاشیست دفاع و پشتیبانی می کنند، چیزی که تا ۵۰ سال بعد هم ادامه داشت. از کتاب انقلابی حرفه ای- خاطرات ترزا نوچه ص ۸۶
ترزا ادامه میدهد: سوسیالیستها و رفرمیست های “کنفدراسیون سراسری کارگری” برای اینکه جواب این تحریکها را ندهند مخالف “خشونت” بودند. بدین ترتیب گروههای فاشیست قدرت گرفتند. آنها بشکل باندهایی که از پشتیبانی حکومت و ارگانهای آن برخوردار بودند در آمدند و با تجاوزات خود تا مرز جنایت پیش رفتند. آنها به تهاجم خانه ملت اکتفا نکردند، بلکه به آتش زدن و تخریب دست زدند. فاشیسم در حزب سازماندهی شد و با هویتی قانونی در حکومتی به اصطلاح دموکراتیک بورژوایی، به زندگی خود ادامه داد….. وقتی که فاشیستها، محل اتحادیه کارگران را آتش زدند، زمانی که خانه زیبای ملت را که با پول کارگران اتحاد تعاونی ساخت شده بودبه آتش کشیدند، ما تصمیم گرفتیم مسلح شویم. اما بی آنکه سلاحی داشته باشیم، نمی توانستیم استفاده از آن را یاد بگیریم. همانجا ص۸۶ و ۸۷
تاریخ به روشنی عیان می سازد که چگونه بورژوازی دشمن طبقه کارگر است و چگونه از جنایتکارترین نیروها کمک می گیرد که کارگران و جنبشهای کارگری را سرکوب کند تا کارگران نتوانند حتی به ابتداییترین حقوق خود دست یابند. کشف بزرگ “مارکس” در این است که توضیح می دهد، چگونه ارزش اضافی توسط کارگران و بهره برداری از آن توسط سرمایهداران صورت می گیرد. این گفته “مارکس” به بهترین شکل استثمار بی رحمانه صاحبان سرمایه علیه نیروهای مولده را توضیح می دهد. و در طول تاریخ ما شاهد اینکه چگونه نمایندههای صاحبان سرمایه در حکومتهای سرمایهداری از هر امکانی برای خاموش کردن صدای حق طلبانه کارگران استفاده می کنند بوده ایم. نمونه آن را امروز در ایران مشاهده می کنیم که حکومت سرمایهداری مذهبی اعتراضات کارگران را سرکوب می کند، آنها را دستگیر میکند شکنجه می کند و به زندانهای طویل المدت محکوم می کند، اما کارگران مقاومت می کنند، چرا که چیزی برای از دست دادن ندارند. سرمایه کارگران، دستان پینه بسته است که با آن تولید می کنند و دستمزدشان همان مبلغ حداقلی است که بتوانند زنده بمانند تا برای صاحبان سرمایه ارزش اضافی بسازند. بنابراین همانگونه که “ترزا” در مورد جنبش کارگری ایتالیا توضیح می دهد مشاهده می کنیم که کارگران در همه جای دنیا در برابر این استثمار بیرحمانه مقاومت می کنند.
“ترزا” که خود کارگری پیشرو و پیشتاز بود توضیح می دهد، چگونه کارگران به کمک یکدیگر سلاح تهیه کردند، گروههای کمک اولیه را سازماندهی کردند و بلاخره “گروه مسلح خلق” را بهمراه بقیه کارگران، که آنها نیز به فکر مسلح شدن برای مقابله با فاشیسم شدند، بوجود آوردند:
ترزا در کتاب خاطراتش ادامه می دهد: “….. از بهار سال ۱۹۲۱ هر بار بیشتر آوازه “گروه مسلح خلق” به مثابه یک گردان واقعی رزمندگان بگوش می رسید. این گروه از کسانی تشکیل شده بود که بطور واقعی در جنگ شرکت کرده بودند و موارد استعمال سلاح را به خوبی می دانستند ما جوانان، شیفته “گروه مسلح خلق” بودیم و این اسم مورد تحسین ما بود، اما سوال اینکه چرا حزب چیزی در این باره نمی گوید و چرا رفقایی که تمایل داشتند در “گروه مسلح خلق” نام نویسی کنند، تشویق به اینکار نمی شوند. در این مورد تحقیق کردیم، تقاضا کردیم و پافشاری کردیم. با وجود این جوابی که به ما دادند منفی بود. به ما گفتند نمی توانیم به “گروه مسلح خلق” بپیوندیم، زیرا سازمانی است که از نظر سیاسی اصالت ندارد و احتمالا در دست افراد مشکوک است، کارگران خوبی هم در صفوف آن بودند، ولی امکان داشت مورد سوء استفاده افراد ناباب و مشکوک قرار گرفته باشند. ما مطرح کردیم اگر به طور گروهی به آنان بپیوندیم رهبری را می توانیم در دست بگیریم و از افراد ناباب خود را خلاص کنیم. هر چه پافشاری کردیم کاری از پیش نبردیم. دستور همچنان پا برجا بود….. ما هیچ گاه نفهمیدیم این دستور از جانب چه کسی بود و منظور از آن چه بود….. جوانان می گفتند مرض رفرمیسم به رهبران ما هم سرایت کرده است. شاید به خاطر همین نا خوشنودی بود که بعدها ایجاد گروهی رزمنده با ترکیبی مورد اعتماد را هدایت کردند” همانجا ص ۸۹ وجود تشکیلات کمونیستی و هوشیاری شوراهای کارگری که امروز به آن اشاره می شود، چگونه لازم و ملزوم یکدیگرند و همواره در دوران سوسیالسم نیز لازم است این دوبه موازات یکدیگرادامه یابند. در این صورت حزب کمونیست پیوندش با توده قطع نخواهد شد که طبعا خود مقوله ایست که نیاز به گفتمان و بحث در جنبش چپ از یکطرف و آلترناتیوهای کارگری از طرف دیگر دارا است.
ترزا در ادامه می نویسد: “ آن روز صبح گروههای ما در برابر”گرکو” که برای ما سخنرانی کوتاهی می کرد و وظایف ما را تذکر می داد به صف ایستادند. “لونگو” به عنوان فرمانده همه تیمهای تورینوتعیین شد. به گردان دختران نام “رزا لوکزامبورک” داده شد و تحت فرماندهی رفیق “ترزا رکیا” قرار گرفت. به من مسئولیت گرفتن پرچم را دادند و آنگاه که به تریبون خوانده شدم تا با تشریفات خاص پرچم را تحویل بگیرم از شدت هیجان راهم را گم کردم و به داخل حفره زیر سن که برای سوفلور در نظر گرفته شده بود افتادم. “روجرو” فورا دستش را بطرف من دراز کرد، تا قبل از انفجار خنده مرا از سوراخ بیرون بیاورد. در پایان تظاهرات باید همه عقل و توانمان را جمع می کردیم تا از دست پلیس که خانه ملت را محاصره کرده بودجان به سلامت در ببریم. به عنوان پرچمدارنمی بایستی بگذارم پرچم به دست دشمن بیفتد. از این جهت چوب پرچم را که از چند تکه درست شده بود و تکه ها ازهم جدا می شد را جدا کردیم و زیر پالتوی دو رفیق زن قد بلند پنهان کردیم. پارچه آن را هم خودم به دور کمرم پیچیدم. وقتی به منزل رسیدم چوب و پرچم را سرهم کردم. سپس زمانی که مخفی شدم پرچم و چوب آنرا زیر شیروانی اتاقم در خیابان ” کنسولاتو” مخفی کردم. اگر هم موشها خدمت پرچم رسیده باشند، احتمال دارد تکه چوب آن تا حال باقی مانده باشد”. ص۹۰ و ۹۱
تا سال ۱۹۲۱ تنها حزب، از نیروهای چپ در ایتالیا بود، سال ۱۹۱۴ اختلاف هایی در حزب سوسیالیست بوجود آمد. جناحی از حزب سوسیالیست با تظاهر به دفاع ازمنافع ملی در جنگ شرکت کرد. در حالی که جنگ اول جهانی، جنگی بین کشورهای سرمایهداری برای گسترش سرزمینهاشان بود. در سال ۱۹۱۴ ایتالیا در جنگ شرکت می کند و بخشی از زمینهای شمال ایتالیا را بنام “ترنتینو” را که حکومت اتریش با تجاوز به خاک خود منضم کرده بود باز پس می گیرد، اما این پیروزی به بهای کشته شدن جوانها و مردم بیگناه ایتالیا در این جنگ خانمانسوز بود. جنگی که درهم گسیختگی اقتصادی، فقر، گرانی و بیماری برای مردم ایتالیا به ارمغان آورد. کمونیستها این جنگ را جنگی بین کشورهای سرمایهداری برای اهداف پلید و تجاوزکارانه خود به سرزمینهای یکدیگر می دانستند. کارگران نیز مخالف جنگ بودند، چراکه می دانستند خسارتهای ناشی از جنگ بردوش کارگران و مردم فقیرخواهد بود. پس از جنگ در سال ۱۹۱۹ یک جوان کمونیست بنام “آنتونیو گرامشی” از “جزیره ساردنی” به شهر “تورینو” که شهری کارگری است، میرود. او که مطالعات زیادی در زمینه مارکسیسم داشت نشریهای انتشار می دهد بنام “نظم نوین”، در این وقت کارگران جوان به گرد این نشریه جمع می شوند. در این پیوند بین گرامشی کارگران جوان و یادگیری متقابل آنها از یکدیگردر چگونگی پیشبرد جنبش کارگری برای رسیدن به اهداف طبقه کارگر و آزاد شدن بیش از ۹۹ درصد مردم از اسارت و بردگی سرمایهداران چه از جهت مادی و چه از جهت معنوی و فرهنگی به دستاوردهای با ارزشی که همانا شوراهای کارگری بود، می رسند. پس از آن شوراها وسندیکاهای کارگری قدرت می گیرند. کارگران در شورا های کارگری می توانستند عضو سندیکا باشند ویا نباشند. درسال ۱۹۱۹ کمونیستها از حزب سوسیالیست انشعاب می کنند و همراه با “ آنتونیو گرامشی” “حزب کمونست “ را پایه ریزی می کنند. در سال ۱۹۲۱ حزب کمونیست کنگرهای برگزار می کند و به عضویت بینالملل کمونیست نیز در می آید. درکنگره حزب، هیات رهبری انتخاب می شود و”آنتونیو گرامشی” به عنوان دبیراول برگزیده می گردد. “آنتونیو گرامشی” در سال ۱۹۲۱ زمانی که فاشیسم به قدرت رسید با اینکه نماینده مجلس ایتالیا بود و مصونیت داشت دستگیر و پس از ده سال، در زندان بر اثر بیماری فوت می کند.
ماه اکتبر سال ۱۹۲۲ شاه موسولینی را به کاخ سلطنتی در رم می پذیرد. ترزا نوچه در کتاب خاطراتش ادامه می دهد:
“ این یک کودتا بودکه از قبل پیش بینی شده بود و مورد قبول حکومت، سلطنت و بلاخره دولت به اصطلاح دموکراتیک بود. رفرمیستهای ما هنوز امیدوار بودند و معلوم نبود امیدشان به چه بود، به قانون بود؟ و بلاخره چه کسانی نگران این وضع بودند؟ زمینداران، صاحبان صنایع، پلیس و ارتش، بخش وسیعی از آنان مثل دولت و کلیسا برله “دسته جوانان” پیراهن سیاه بودند. این جریان تب بحران ایتالیا را بالا می برد و پیش در آمد خطرناکی بود برای کمونیستها، برای کارگران و کشاورزانی که خواستاراجرای قول و قرارهایی بودند که دولت در دوران جنگ به آنها داده بود، همه آنها نان بیشتری می خواستند و زمینی را مطالبه کردند که روی آن کار می کردند. کوچکترین مقاومت قانونی علیه فاشیسم، سرکوب می شد. حکومت نظامی اعلام شد، موسولینی به درون دولت فراخوانده شد و به این ترتیب دوران بیست ساله سیاه آغاز شد.
در شماره بعد رنجبر ادامه دارد…..
لیلا آوریل ۲۰۲۲