جهان به کدام سو می رود و نقش تاریخی طبقه کارگر در براندازی نظام سرمایهداری چگونه می تواند تحقق یابد؟ حزب ما بنا به وظیفه و بعنوان گردانی از لشگر طبقه کارگر ایران سالهاست در حد توانایی خود با افت و خیزهایی علیه نظامهای سرمایهداری حاکم از سلطنت گرفته تا ولایت فقیه مبارزه می کند و درسطح جهانی هم سنگر با جنبش کارگری و کمونیستی قرار داشته و همچنان از شعار ” کارگران جهان متحد شوید ” پیروی می کند.
پای در عمل بودن حزب ما از همان آغاز بریدن از رهبری حزب توده ایران در شصت سال پیش کادرهای ما را با تمام بی تجربگی، تعلق به طبقات خرده بورژوازی و بورژوازی، وارد دریای بیکران مبارزه اجتماعی کرد که باید می آموختند، صحت و سقم نظرات و تئوریهای راهنمای خود را در تلفیق با شرایط مشخص جامعه ایران و در پراتیک تودهها می سنجیدند و با جمعبندی دایمی از کارها به نوسازی خود و برنامه و سیاستها می پرداختند و اشتباهات را اصلاح می کردند و با درایتتر به راه خود ادامه می دادند. در مرام ما هیچ راه دیگر ی نبود جز رفتن به ایران و به جنبش داخل کشور پیوستن و در عمل یافتن را ه درست تلفیق یافته با شرایط ایران و سطح تودهها. با اینکه از تجارب احزاب و سازمانهای دیگر بسی می آموختند، با اینکه در سراسر جهان کادرهایمان تجاربی چند بدست آورده بودند اما از شما چه پنهان بارها افتادیم و بلند شدیم، کوچک بودیم بزرگ شدیم بازهم کوچک شدیم، بعضی از رفقای ما را دستگیر کردند و کشتند، بعضی در نیمه راه کنار رفتند و خسته شدند، بعضی دیگر به ستیز با کمونیسم برخاستند و اما هیچگاه پرچم سرخ ما به زمین نیفتاد و ادامه دهندگان همچنان در شرایط بسیار سخت ادامه دادند.
پراتیک حزب ما جنبههای مختلفی دارد. از کار در خارج کشور میان دانشجویان شروع می شود، تا انتقال نیرو به داخل، کار با نیروهای چپ در اوایل دهه چهل توسط گروهی که به ایران گسیل شده بودند که به اتهام دروغین ساواک به بهانه ترور شاه دستگیر شدند، شرکت در مبارزه مسلحانه ایل قشقایی به رهبری بهمن قشقایی، پیوستن به گروه مسلحانه کمیته انقلابی حزب دموکرات کردستان به رهبری اسماعیل شریف زاده و ملا آواره، شرکت در مبارزه انقلابی و میهنی خلق کرد در عراق و بردن اندیشههای کمونیستی در میان انقلابیون کرد و ایجاد پیوندی ناگسستنی با انقلابیون کرد هر چهار پارچه کردستان، کار طولانی در میان کارگران ایرانی مهاجر در خلیج فارس، موفق شدن در رسیدن به ایجاد یک رهبری داخل که از همان آغاز با رهبری حزب توده اساس اختلاف بود، هستهای از رهبری که اکثریت زنان بودند ودر جنبش کارگری ایران تازگی داشت – رفقا پرویز واعظ زاده مرجانی، پزشک معصومه طوافچیان، پرستار وفا جاسمی، خسرو صفایی که توانست از سال ۱۳۴۷ تا اواخر ۱۳۵۵ در داخل دوام آورند وپس از دستگیری اکثرا زیر شکنجه به قتل رسیدند. اما آنها لب نه گشودند تا رفقای کادر باقی مانده در ایران زنده بمانند و جای خالی رهبری را پر کنند- عباس صابری، عباس تمرچی و خسرو سجادی جای آنها را پر کردند. بی شک در میدان جنگ طبقاتی این دستاورد بزرگی بود که با تمام کینه توزیهای مستقیم شاه با سازمان انقلابی حزب توده، با تمام دشمنیهای رویزینستهای حزب توده با تمام نقش مخرب سیروس نهاوندی سازمان توانست خود را نوسازی کند و همچنان به کار در داخل ایران ادامه دهد. وجود این تشکیلات داخلی توانست در سالهای انقلاب پنجاه شش وپنجاه وهفت شرایط را برای گسیل بازهم بیشتر نیرو به داخل فراهم آورد و با سرعت در مدتی کوتاه پس از انقلاب در اکثر استانها تشکیلات را گسترش دهد.
پس از انقلاب ۹ سازمان و گروه با گرایش م.ل.ا. طی روندی بر اساس اصول و برنامه متحد می شوند و حزب رنجبران ایران را بنا می نهند. امری که در تاریخ جنبش کمونیستی ایران تا آن زمان نادر بود و در مدتی کوتاه با استفاده از شرایط مناسبی که بر اثر عدم تسلط کامل دستگاههای امنیتی قدرت سیاسی جدید وجود داشت تشکیلات حزب توانست در کارخانهها سازماندهی کند، تشکلات تودهای بوجود آورد. با اینکه مدتی کمتر از یک سال دچار انحراف سیاسی راست شد. اما به اشتباه خود پی برد، جنگید و بموقع بخشی از کادرهای خود را با کمک و یاری رفقای کومله و حزب دموکرات به کردستان انتقال داد و در کنگره دوم حزب در چخماق با نقد همه جانبه خط مشی سیاسی برخورد دو گانه به رژیم تازه تاسیس شده خمینی علل انحراف را مورد تحلیل قرارداد. از آن زمان تابحال حزب رنجبران ایران برای یکی شدن احزاب و سازمانهای کمونیستی در پیوند با جنبش کارگری بر اساس اصول و برنامه مبارزه می کند و همچنان روی ایجاد چنین وظیفهای بعنوان امری ضروری و مبرم پافشاری دارد. نتیجه این سالهای طولانی می توان گفت اینست که طبقه کارگر بدون داشتن یک تشکیلات آوانگارد، متشکل از کادرهایی مسلح به کمونیسم علمی و با شناخت عمیق از شرایط جامعه ایران نمی تواند پیروزی بر دشمن خود یعنی طبقه سرمایه را محقق سازد. ما در سلسله مقالاتی به نقد این گذشته به شیوه دیالکتیکی خواهیم پرداخت و زمینههای تکاملی حزب را مورد بررسی قرار میدهیم. در اینجا با توجه به اوضاع کنونی جهان و ایران روی نکته ای بعنوان یکی از دستاوردهای حزب رنجبران ایران خم می شویم:
حزب ایسمها را کنار گذاشت و اساس اندیشه خود را کمونیسم علمی قرار داد.
روند تکاملی تضادهای اجتماعی بر اثر بحران ساختاری سرمایهداری، ورشکستگی کامل نئولیبرالیسم، رشد گرایش فاشیستی در کشورهای سرمایهداریهای اروپایی، تلاش امپریالیسم آمریکا برای ادامه سلطه بر جهان بعنوان ابر قدرت بلامنازع به جنگ و آشوب کشانده شده است. چنین بنظر می رسد جنگ اوکرائین یکی از آن درنگهای تاریخی است که تغییرات کیفی بزرگی را در پی خواهد داشت. صف آرائیها چنان در هم ریخته که سگ هم صاحب خود را نمی تواند پیدا کند. امپریالیسم آمریکا زیر پرچم دروغین دفاع از دموکراسی و اصول حقوق بشر، از راستترین جناح نئوفاشیستی تا نئولیبرالها و سوسیال دموکراتها را به صف کرده است و تمام قدرت نظامی، سیاسی، رسانهای خود را بکار گرفتهاند که حاکمیت کنونی روسیه فدرال را به سرکردگی پوتین سرنگون کند. زدن پوتین برای بالکانیزه کردن قدرت روسیه فدرال در خدمت استراتژی جهانی برای حفظ نظام سرمایهداری به تنهایی و به سرکردگی آمریکاست. کودتای پارلمانی علیه عمران خان در پاکستان این روزها کاملا نشان دهندهی این نقشه استراتژیکی است که همچنان با شیوههای جنگ و کودتا توسط آمریکا سالهاست دنبال می شود.
از سوی دیگر خرده بورژوازی ایران، آلترناتیوهای گوناگون خرده بورژوازی وبورژوازی ایران هم همچنان در سنگر ضد کمونیستی و کارگری برای جانشینی واستقرار نظام سرمایهداری دیگر پرو آمریکایی در تلاشند. بنابراین درک عمیق این اوضاع و نتیجهگری درست از منظر طبقه کارگر و انقلابات پرولتاریایی برای ما دارای اهمیت تعیین کننده ایست.
در برابر ما این پرسش مطرح است که مادی باوران تاریخی و دیالکتیکی چگونه اوضاع را می بینند و ارزیابی می کنند؟ پاسخ صحیح دادن می تواند نقشی تعیین کننده در تکامل اوضاع بسود طبقه کارگر، جنبشهای اجتماعی و چه بسا تحولات بزرگ انقلابی آینده داشته باشد. برای اینکه بتوان پاسخی صحیح به این اوضاع داده شود، چه ابزار درستی را باید بکار گرفت؟ چگونه می توان اینهمه اختلاف را در باره واقعیتی که جلو چشمان همگان در جریان است توجیه کرد و از آن سر درآورد؟ برای این کار کمونیسم علمی سبک کاری را پیشنهاد کرده است که چگونگی رسیدن به پاسخ صحیح را مشخص می کند. بنابراین در گام اول برای نشستن به قضاوت این راه و روش را تشریح می کنیم تا زمینهای فراهم شود که با کار جمعی و بکار برد شیوه صحیحی کار تحقیق و بررسی نتیجه را همه جانبهتر و ژرفتر بیابیم.
موضع طبقاتی کمونیسم علمی که بر سنگ خارای مادی باوری تاریخی و دیالکتیکی قرار دارد بر اینست که موضع طبقاتی نقش تعیین کنندهای در امر تحقیق و بررسی دارد و نتیجه حاصله را مشخص می کند. امروز ما بطور عریان با همین حقیقت روبرو هستیم. صاحبان رسانهها گنجشک را رنگ می کنند و بعنوان قناری در بازار آب می کنند. بقول لنین وقتی منافع طبقاتی در میان باشد بدیهیترین معادلات هندسی هم زیر سوال می رود، نتیجه دو ضرب در دو میشود پنج. نه چهار. حال این پرسش طرح می شود چگونه می توان چنین موضعی را مشخص کرد و مطمئن شد انسان محقق و قاضی حاکم در این موضع قرار دارد؟ در این مورد باید اولین آزمایش را با دل و احساس شروع کرد. به نقلی از مائوتسهدون توجه کنید: در خانوادهام می گفتند با کارگران نشست و برخاست نکن چون کثیفاند و دستهای چرکینی دارند. بعدها که بزرگ شدم و با کارگران آمیختم فهمیدم آنها خوش قلبترین انسانها هستند. باور بدین نکته داشتن، باور به این قضاوت تاریخی مارکس داشتن که طبقه کارگر است که گور کن سرمایهداریست و تا آنجا پیش رود که باور کند که تاریخ را تابحال تودهها ساختهاند ولی به دروغ بنام شاهان و حاکمان ثبت کردهاند و مهمتر اینکه زیبایی زندگی را در تلاش برای تغییر این اوضاع تا تفسیر آن. آنوقت می توان مطمئن بود در موضع راستین طبقه کارگر قرار داری. کمونیسم علمی همانطور که لنین بیان کرده است از ترکیب سه زمینه پراتیک اجتماعی کشورهای اروپایی شکل گرفته است و توسط مارکس و انگلس تدوین گردیده است. برای مطالعه بیشتر ضروریست به آثار آنها رجوع کرد. ما در اینجا در زیر گذرا به بعضی جنبههای آن اشاره می کنیم که سیمایی عمومی از آن بدست دهیم.
اصول
رویزیونیستها اصولی را در کمونیسم نمی شناسند و کسانی را که روی اصول پافشاری می کنند دگماتیست، سنتی برچسب می زنند. کمونیسم علمی مانند هر علم دیگری دارای اصول و تئوریهای خود است. موضع طبقاتی کارگری هنگامی مستحکم و استوار می شود که از مرحله دل عبور کند و به مرحله مغزی یعنی شناخت و شیوه درست اندیشه برسد. اساسترین اصول در کمونیسم علمی اینست که نه تنها قبول کنی که در جامعه طبقات موجودند و هر روز در توصیف طبقه کارگر و وجودش بنویسی و سخن برانی، نه تنها به مبارزه طبقاتی و وجود مبارزه طبقاتی در تاریخ اذعان کنی و مراحل تکاملی جوامع بشری راهم بشناسی بلکه مبارزه طبقاتی را نیروی محرکه جامعه بدانی که در روند تکاملی طبقهای طبقه دیگر را بر می اندازد و دیکتاتوری خود را جایگزین می کند. این روزها رویزیونیستهای مدرن اصل اساسی دیکتاتوری طبقاتی را رد می کنند. آنها جنایات بورژوازی را در حق ستمدیدگان نادیده می گیرند، زالو صفتی و جنایتکاری رهبران بورژوازی را می پوشانند. کافی است تنها به تاریخ صد ساله حاکمیت بورژوازی ایران رجوع کنیم تا به کینه سرمایهداران نسبت به کارگران پی ببریم. در پرتو این اصل اساسی است که ضرورت ایجاد یک حزب کادری پیشرو طبقه کارگر، ایجاد تشکیلات مسلح و سازماندهی سراسری کلیه جنبشهای اجتماعی مطرح است و امروز ما در ایران با تمام ناراضی بودن اکثریت مردم از حکومت و مشتی کوچک صاحبان قدرت همچنان بیش از چهار دهه است بر سرکارند.
تئوری
کمونیسم علمی هم مانند هر علم دیگری دارای تئوری است که در روند تکاملی خود پرداخته شده، صیقل خورده و تکامل می یابند. در اینجا روی چند مقوله که می تواند در تحلیل اوضاع بکار گرفته شود خم می شویم. میدانیم که کار سترگ مارکس در نقد اقتصاد سیاسی سرمایهداری است. می شود گفت تمام زندگیاش را وقف شناخت نظام سرمایهداری کرده است. در تحلیل سرمایهداری به تئوریهایی دست یافت که هنوز هم با تغیرات عظیمی که سرمایه کرده هنوز معتبرند. ایدئولوگهای ضد کمونیست مذبوحانه تلاش کردهاند که طبقه کارگر را از این دریای راستی دانش محروم کنند. اما هیچ تبلیغات پوچی نمی تواند برای همیشه جلو واقعیات را بگیرد. مگر بحران ساختاری ۲۰۰۸ نبود که مجله تایم نوشت مارکس درست گفت. تئوری مارکس در باره اجتناب ناپذیری بحران عمومی نظام سرمایهداری همچنان ادامه یافته است. تئوری انباشت سرمایه و گرایش سود به آهنگ نزولی و تکامل سرمایهداری به مرحله انحصارات مالی، تفیلیگری و امپریالیسم که لنین بر این گنجینه افزود از جمله ابزاری هستند که امروزه برای شناخت دقیقتر باید بکار گرفت. تدارک انقلاب اکتبر، پیروزی آن و استقرار دیکتاتوری پرولتاریایی پس از گذشتن از یک جنگ داخلی و آغاز ساختمان سوسیالیسم گنجینه ایست که هر انقلابی پرولتاریایی باید بدان دست یابد. بیست سال مبارزه ایدئولوژیکی بُلشویکها به رهبری لنین علیه نارودنیکهاو منشویکها و در سطح جهانی با رویزیونیسم کائوتسکی مرتد، جمعبندی لنین از نتایج انقلاب اکتبر و دو اثر برجسته امپریالیسم……….. و چپ روی بیماری کودکانه در کمونیسم دامنه تئوریک کمونیسم علمی را گسترش داد. بی شک پراتیک انقلاب چین هم دارای دستاوردهایی است که از میان آنها نظریه مائو در باره مبارزه میان دو خط مشی در درون حزب و ضرورت آشکار کردن این مبارزات و شرکت دادن تودهها در نوسازی حزب کمونیست و کل جامعه دارای ارزش تاریخی است. مبارزه حزب کمونیست چین به رهبری مائوتسه دون علیه رویزیونیسم خروشچفی و تولیاتی نقش بسزایی در ایجاد جنبش نوین کمونیستی داشت که متاسفانه با مرگ او در زمانی نتوانست ثمره آن را درو کرد.
تلفیق به شرایط مشخص
مادیگرائی تاریخی و دیالکتیک پراتیک را اساس شناخت می داند و درستی تئوری ها را با پراتیک اجتماعی محک می زند. در این مورد جنبشهایی توانستند به پیروزی رسند که اصول را با شرایط مشخص اجتماعشان تلفیق دادند و راهی را در پیش گرفتند که با خصوصیات زیر بنایی و روبنایی جامعه میخواند و تطابق داشت. برّایی و نیروی کمونیسم علمی در تلفیق آن با شرایط مشخص است، الگو برداری در کشور ما لطمه بزرگی به مبارزات تودههای زحمتکش کشورمان وارد کرده است. با اینکه می شود گفت امروز کل نیروهای چپ بر این نظرند که جامعه ایران سرمایهداریست اما سر خصوصیات آن و برنامه سیاسی انقلاب تفاوتهایی دیده می شود و این خود یکی از عللی است که امر وحدت کمونیستها را مشکل کرده است. برای یکی شدن و وحدت تا سطح یک حزب پیشرو پرولتاریایی تنها نمی توان روی اصول به وحدت رسید بلکه اصول تلفیق داده شده را هم باید همراهش کرد یعنی باید هم روی اصول و هم روی برنامه متحد شد. برنامه را باید ازدل جنبش های کنونی بیرون کشید و طی یک روند از پراتیک به تئوری و از تئوری به پراتیک آنرا صیقل داد.
شیوه تفکر
اندیشیدن و چگونه اندیشیدن هم جنبه طبقاتی دارد. پرولتاریا در تکامل اوضاع هیچ ندارد که از دست بدهد و ستم و استثماری که قرنهاست می شود درست ناشی از خلع سلاح کردن ستمکشان و تبدیل آنها به هیچ بودگان است. رسیدن به حقیقت و یافتن راه حل درست نقش مهمی در رهایی پرولتاریا و کل بشریت دارد. چنانچه تاریخ مبارزات طبقاتی را بررسی کنیم بویژه در دوران معاصر می بینیم ذهنیگری نقش مهمی داشته است. یعنی کافی نیست یک حزبی، دستهای و یا فردی بگوید من چون در موضع طبقاتی درستی هستم، یا چون کارگرم پس به خطا نمی روم. در اینجاست که تحلیل مشخص از اوضاع مشخص، یافتن همه جانبه تضادها، در نظر گرفتن مناسبات بین تضادها، عمده و غیر عمده بودن آنها، جابجا شدن تضادها و هزاران مناسبات دیگر را باید برای رسیدن به قضاوت صحیح در نظر گرفت تازه با تمام این همه تلاش و رعایت اصول بردن آن در عمل است که صحت و سقم آنرا مشخص می کند. در مورد سیاستها کار کمونیستها بسی سختتر است چون درستی سیاست خود را تنها با بردن آن میان تودهها و قبول آن توسط تودهها می توان سنجید. اصرار حزب ما در این سالهای طولانی برای پیوند با جنبش کارگری و حرکت از خواست تودهها در امور آنها از این اساسیترین اصل مادی باوری تاریخی و دیالکتیکی بر می خیزد.
جمعبندی
ما تا اینجا به تشریح کمونیسم علمی پرداختیم یعنی اهمیت موضع طبقاتی، اصول در کمونیسم علمی، تئوریهای آن و نقش برّایی و سبز بودن آنرا در امر تلقیق با شرایط مشخص برجسته کردیم و پس از آن نقش شیوه تفکر پرولتاریایی را برای رسیدن به حقیقت و مناسبات آنرا با پراتیک شناساندیم حال می رسیم به نقطه آغازین یعنی بکار بردن همه این آموزشها برای رسیدن به یک نظر علمی و درست در باره جنگ اوکرائین.
ادامه دارد…….
محسن رضوانی