جنگ روسیه با اوکرائین جنگی است در یک سو ناتو و قدرت نظامی و اقتصادی امپریالیسم آمریکا برای حفظ و ادامه سرکردگی جهان و در سمت دیگر، روسیه بعنوان یک قدرت آسیا – اروپایی برای جلو گیری از بالکانیزه شدنش. جنگی است در ادامه سیاستی که ریشه در مبارزه میان دو طبقه – پرولتاریا و بورژوازی که بیش از صد و پنجاه سال پیش در مانیفست حزب کمونیست بیان شده است. جنگی است که در دوران انقلابات پرولتاریائی و امپریالیسم با گرایش فاشیستی و سرکردهگرای تک ابر قدرتی جریان دارد. این جنگی است نه از نوع جنگهای انقلابی داخلی و نه از نوع جنگهای آزادیبخش ضد استعماری. جنگی است بر سر ادامه سرگردگی امپراتوری آمریکا در دوران افول و بحران ساختاری کل نظام سرمایهداری جهانی. مضمون سیاسی این جنگ با جنگهای گذشته که تا بحال در دوران تسلط سرمایهداری و حتا دوران انحصارات و امپریالیسم رخ داده متفاوت است و الگویی برای توضیح آن موجود نیست.
جنگی است دارای بغرنجیهایی که باید لایههای پیچیده آن باز شود و ویژگیهای آن را از دید طبقاتی و منافع طبقه کارگر جهانی با بکار برد اصول ماتریالیسم تاریخی و شیوه تحلیل دیالکتیکی باز شناسیم.
برای درک این انباشتگی تضادها و تنها بعنوان مشتی در برابر خروار نگاهی بیندازیم به تغییراتی که در همین ده روزه پدید آمده است :
اولین تغییر بزرگ پیروزی سیاسی نئوفاشیسم در سراسر اروپا و متحد شدن جناحهای راست هیات حاکمه آمریکا است.
دومین تغییر پیروزی انحصارات صنعتی اسلحه سازی و افزایش غیر قابل تصور بودجه های نظامی
سومین تغییر جمع شدن کلیه کشورهای ناتو زیر پرچم آمریکا و نشان دادن دندانهای تیز جنگی خود در کمک به اوکرائین علیه روسیه
چهارمین تغییر موضع گیری ممتنع چین در حمله نظامی روسیه و ایجاد یک بلوک عظیم جهانی علیه جنگ –
فرایند این تغییرات چگونه خواهد بود؟
از آنجا که هیج مرجعی نمی تواند تکامل اوضاع را پیشگویی کند و با توجه به بغرنجی صف آراییها، تلاش برای پی بردن به فرایند تکاملی این جنگ بسیار مشکل است اما
از میان نکات بالا خطرناکترین آن قدرتگیری فاشیسم در حال رشد در میان جناح سرمایه داری به اصطلاح غرب است که امروزه بازتاب قوی خود را در کاخ سفید می بینیم و هدف اصلی آن زدن کمونیسم و طبقه کارگر در حال خیزش در سراسر جهان است.
درک تاریخ طولانی مبارزات توده های ستمدیده روسیه تزاری علیه استبداد مطلقه سرواژی، پیروزی طبقه کارگر به رهبری بلشویکها براساس خط مشی انقلابی لنینی با شعار نان، صلح، حکومت شورایی، پیروزی در جنگ داخلی که کل سرمایهداری اروپا و آمریکا در آن شرکت داشتند و نهایتا در هم شکستن قدرت نازیسم آلمان در استالین گراد و بر افراشتن پرچم سرخ داس وچکشی بر بالاترین ویرانههای برلین که هیتلر دست به خودکشی زده بود کلیدی است برای باز کردن جنگ کنونی. نباید فراموش کرد امروز همچنان مشعل استالین گراد در دل نسلهای جوان و پیر مردم شوروی روشن است. بازهم تاریخ را ورق بزنیم. وینستون چرچیل روباه نژاد پرست سرمایهداری جهانی پیروزی مردم شوروی را به تلخی گرفت و هشدار داد نازیسم را فراموش کنید دشمن؛ کمونیسم وشوروی است. جنگ سرد را شیپور زد و سیاست محاصر شوروی از بیرون و تسخیر دژ از درون رابه جهان یک پارچه سرمایهداری تحت عنوان جنگ سرد تحمیل کرد. زمانی که دارودسته رویزیونیستها در اتحاد جماهیر شوروی با کودتا قدرت را بکف گرفتند درها را به روی سرمایهداری آمریکا باز کردند. آنها تسخیر قدرت از درون حزب را مدیون سرمایه جهان امپریالیستی می دانستند. گورباچف ویلتسین از رهبران قدیمی حزب چنین توهمی داشتند که سرمایهداری جهانی وابر قدرت آمریکا چنان امکانی را به آنها خواهد داد که به ابرقدرتی هم ردیف آمریکا تبدیل شوند. خیانت آنها به طبقه کارگر شوروی و نوکری و دریوزگی نسبت به سرمایه آمریکایی تا حدی رفت که درهای کشور را بروی دلالان مافیای انحصارات باز کردند و مشترکن به چپاول وغارت مردم پرداختند. با اینکه در همان زمان طبقه کارگر روسیه و کمونیستها علیه این دریوزگی به مبارزه برخاستند اما زمان لازم بود تا مردم شوروی به فاجعه ای که رخ داده پی ببرند. مافیای آمریکا و دولت پنهان آن دست در دست مافیای روسیه، شوروی را بدون خونریزی از هم پاشاندند وبا اعلام پایان تاریخ توسط ایدئولوگهایشان توهم ابدیت نظام ابرقدرتی را در افکار عمومی پراکندند ونه تنها قرن بیستم را قرن آمریکا پس از جنگ جهانی دوم خواندند، بلکه در آستانه قرن بیست و یکم هم اعلام کردند، قرن ۲۱ هم با آقایی سرمایه انحصارات آمریکا در جهان، با تسلط بلامنازع نظامی، تکنولوژی واقتصادی آن همچنان قرن آمریکا خواهد بود. اما مرتجعان ذهنیگران تاریخاند. سرنوشت غم انگیز مردم شوروی بسی درد آورتر از سرنوشت مردمان ماست که خمینی پس از رسیدن به قدرت رسیدن خدعه کرد. زمان لازم بود تا به خدعه چرچیلی بورژوازی نژادپرست امپراتوری آمریکا و متحدان ناتوی آن پی ببرند. صدر اعظم آلمان فدرال تعهد داد که هیچگاه دامنه بلوک نظامی ناتو به مرزهای روسیه کشیده نشود. کافی است امروز به مرزهای روسیه نگاهی انداخت تا متوجه خدعه غرب شد ودید که چگونه ناتو سراسر مرزهای غربی روسیه را پوشانده و پایگاههای نظامی ناتو با موشکهای توانایی حمل کلاهک هستهای، تزیین شدهاند. تاریخ را نمی توان بریده بریده مورد بررسی قرار داد بویژه تاریخ رشد وتکامل سرمایهداری که ماهیتی تعرضی، جهانی شدن، جنگ طلبی و سرکرده گرایی دارد. از زمانی که نظام سرمایهداری در انگلیس جوانههای اولیهاش را زد، تسخیر سرزمینهای دیگر، شکار نیروی کار و برده کردن مردم آفریقا به جریان اصلی سیاست خارجی پادشاهی بریتانیا تبدیل شد. بحران عمومی بریتانیایی در افول سرکردگیش با سیاست چرچیلی با شریک کردن آمریکا وقبول سرکردگی آن توسط بریتانیا بدون جنگ دیگری همچون دو امدادی توسط همان پایه گزاران ایالت متحده تا به امروز ادامه یافته و جای تعجب نیست که اخیرا برای محاصره چین پیمان سه جانبهای بین آمریکا، بریتانیا و استرالیا بستهاند تا ناتوی دیگری در اقیانوس هند و پاسیفیک بوجود آورند. اسناد معتبری موجودند که در هنگام تسلیم شدن گورباچف به آمریکا در مورد آلمان شرقی، مخالفتهای کمونیستهای آلمان شرقی به رهبری اویلبریشت به جایی نرسید. اما زمان، بهترین معلم است. این تسلیم طلبی و خیانت به مردم شوروی و زد بندهای مافیای روسیه و آمریکا دیری نپائید که بر ملا شد و با محاصره سراسری روسیه توسط ناتو معلوم شد که ادامه ابر قدرتی آمریکا در گرو زدن بیشتر روسیه وبالکانیزه کردن آنست. بخصوص هنگامی که در ارزیابی از چین به اشتباه سیاست خود اعتراف کرد و آنرا کشور کمونیستی تحت رهبری حزب کمونیست خواند و گرایش روسیه به همراهی با چین را خطری جدی برای سرکردگی خود دید. جنگ کنونی را باید از این منظر هم مورد مداقه قرار داد – جنگی است بر سر هژمونی جهانی ابرقدرت امپریالیسم آمریکا که توسط گرایش راست نیوکانها طرح ریزی شده است.
با توجه به این اوضاع وظیفه طبقه کارگر آگاه وفادار به اندیشه کمونیسم علمی چیست؟
رشد سرمایهداری فاشیستی و تحکیم قدرت جناح راست نیوکانها در آمریکا چه وظایفی را دربرا بر پرولتاریای جهانی قرار می دهد؟
وظیفه طبقه کارگرجهانی این است با حرکت از تضاد اساسی میان طبقه کارگر و بورژوازی، با حرکت از بحران عمیق ساختاری سرمایهداری، برای متحد کردن کلیه نیروهای ستمدیده و استثمار شده ی جهان مبارزه کند. این تنها آلترناتیو در برگیرنده و شکست ناپذیریست که می تواند از جنگ جهانی سوم و نابودی کل بشریت جلوگیری کند .
در سطح کشوری وبرای ایران طبقه کارگر ایران به درستی در پی سازماندهی آلترناتیو طبقاتی خود است و گرایش عمومی جامعه تدارک برای انقلابی دیگر با محتوای سوسیالیستی است.
باید با جنگ مخالفت کرد و چنانچه امپریالیستها میان خود راه انداختند آن را به جنگ طبقاتی تبدیل کرد و بجای دامن زدن به جنگهای نیابتی میان جناحهای مختلف امپریالیستی، تدارک برای سرنگونی دولتهای سرمایهداری را بعنوان وظیفه مرکزی قرار داد.
احزاب و سازمانهای کشورهایی که حکومتهاشان در سطح جهانی علیه فاشیسم ابرقدرت آمریکا می ایستند، باید از سیاست مستقل خود برای انقلاب کردن پیروی کنند و به دنبالچه حکومت بورژوازی حاکم تبدیل نشوند. باید برای تغییر انقلابی جامعه بسود اکثریت عظیم و پیروزی سوسیالیسم در آن کشور همچنان مبارزه کنند.
محسن رضوانی مارس ۲۲