تهاجم “هیتلر”
“ترزا نوچه” این گونه حکایت می کند:
“فضای جنگ احساس می شد و همه منتظرش بودند، اما شعلههای جنگ از آن حدی که بیم آن می رفت گسترده تر بود. شاید هم، این وضع نتیجه اغتشاش سیاسی بود که در آغاز عملیات خصمانه جریان داشت. نه تنها پیشروی صاعقه آسای “هیتلر”، دفاع ضعیف لهستان را همچنان که در چکسلواکی اتفاق افتاد فرو ریخت، عدم جنگ روسی-آلمانی هم، مردم و کلیه احزاب اروپایی را به اغتشاش کشاند.
همگی در برابر حرکت نا منتظری قرار گرفتیم، تا روز قبل به خاطر این که فرانسه و انگلیس با شوروی علیه “هیتلر” متحد شوند مبارزه می کردیم و هر دولت به اصطلاح دموکراتیکی را که نمی خواست از این اتحاد پشتیبانی کند خیانتکار به حساب می آوردیم. حال، مسلم این که هیچ کس انتظار نداشت که شوروی با آلمان نازی قرارداد عدم جنگ امضا کند. اگرچه تعلل و تردید فرانسه و انگلیس، مانع از پیش بینی چنین حرکتی نمی شد.
اولین واکنش این بود که می گفتند به خبر نمی توان اعتماد کرد، این احتمالا یک تحریک است. اما بعد که فهمیدیم جریان واقعیت دارد، به دنبال دلایل آن می گشتیم. رهبری “حزب کمونیست ایتالیا” هم آن گونه که قبلا اشاره کردم، نقش چندانی ایفا نمی کرد، حرکتش کند بود و نمی توانست به موقع مسائل موجود را توضیح دهد. یکی از رفقا متوجه شده بود که دلیل این قرارداد را باید در وضعیت اتحاد شوروی جست و جو کرد. او این حرکت را ناشی از سرباز زدن فرانسه و انگلیس از بستن قرارداد با شوروی می دید. اما بقیه رفقا هر نوع توضیحی را رد می کردند. یکی دیگر از رفقا پیشنهاد شرکت در جنگ را رد می کرد، درحالی که دیگران معتقد به جنگ در کنار فرانسویان بودند.
“لونگو” هم معتقد بود که باید در کنار فرانسویان جنگید. قبل از این که جنگ بین فرانسه و آلمان اعلان شود، او و تعداد زیادی از داوطلبان “بریگادهای بینالمللی” معتقد بودند همان طوری که در اسپانیا جنگیدیم لازم است به جنگ علیه آلمانیها درفرانسه نیز ادامه دهیم. در آن روزها کسی چندان به تفاوت شرایط اسپانیای جمهوری که مورد تهاجم فاشیستهای نازی بود و فرانسه یا انگلیس که با موضع “عدم دخالت” خود، مسئول انهدام جمهوری اسپانیا و بعد هم تجاوز به چکسلواکی بودند و سرانجام هم از اتحاد با شوروی امتناع می کردند، نمی اندیشید، بلکه آن چه بیش از همه ضرورت داشت جنگ با “هیتلر” بود. تا جایی که ورود لژیون داوطلبان ایتالیایی در ارتش فرانسه مطرح شد. از اینها گذشته، فرانسه رادیکال سوسیالیست بورژوا، به “بریگادهای بینالمللی” اعتماد نمی کرد. هرچند که دست رد به سینه آنان نمی زد، اما همچنان بی نتیجه در اتاق انتظار نگه شان می داشت. همین که امضای قرارداد روس-آلمان پخش شد، دولت فرانسه شروع به توقیف ضد فاشیستها و در درجه اول کمونیستها کرد، چه کمونیستهای فرانسوی و چه آنها که همچون ایتالیاییها، لهستانیها، اسپانیاییها، چکها و یهودیانی که از کشورهای دیگر آمده بودند. بدین قرار طبیعی بود که دولت نه تنها ایتالیاییها، بلکه داوطلبان “بریگادهای بینالمللی” را هم دستگیر کند.
در شرایط حساس آن روزها، موضوع خیانت “رومانو کوکی”-“آدامی”- منشی “اونیونه پوپولاره ایتالیانو” هم مطرح بود. او به نشانه مخالفت علیه قرارداد روسی-آلمانی از “حزب کمونیست ایتالیا” بیرون رفت و علیه “لونگو” به عنوان رئیس اتحادیه شکایت کرد و او را لو داد.
دولت فرانسه امیدوار بود که با دستگیر شدن “لونگو”، اکثریت “اونیونه پوپولاره” به پشتیبانی از “آدامی” بلند شوند. اما این یک توهم بود که به رغم اغتشاش موجود و با توجه به این که دلائل این قرارداد خوب فهمیده نشده بود، اکثر مهاجران نسبت به حزب کمونیست وفادار باقی ماندند.
دستگیری “لونگو” ضربه سنگینی به “جی جی” وارد کرد. او تازه از دریا برگشته بود، از جایی که چند هفتهای محل اردوی بینالمللی جوانان ضد فاشیست کشورهای مختلف بود. وقتی که پدرش به زندان روانه شد، “جی جی” گیج شده بود. او می گفت: چطور ممکن است؟ پاپا یک ضد فاشیست است. همه این را می دانند. او در “بریگادهای بینالملل” علیه دشمنان فرانسه و اسپانیا جنگیده است و حالا چطور او را دستگیر کردهاند.
……………….
….. رفقای ما یکی پس از دیگری دستگیر شدند. کسی که در درجه ای نبود که مخفی شود، سعی می کرد خانهاش را عوض کند. نشریات کمونیستی یکباره به حالت تعلیق در آمد و همراه با آن “وچه دلی ایتالیانی”. برای ما غیرقانونی شدن تازگی نداشت، بنابراین کارها یکسره متوقف نشد و حتی “حزب کمونیست فرانسه” هم با آن که اختلاف ناشی از سمتگیری در داخل آن، رفته رفته عمیقتر می شد، سعی می کرد کارهایی انجام دهد.
برای کمک به خانواده رفقایی که دستگیر شده بودند “امداد سرخ” را دوباره سازماندهی کردیم. تا آن زمان برای اینکه “امداد سرخ” کاملا از بین نرود، فعالیتش را بیش از همه تا حدی در جهت ایتالیا حفظ کرده بود و اما حالا باید به رفقای زندانی هم در فرانسه کمک می کرد. این فعالیت به عهده من گذاشته شد.
طبعا باید برای آزادی “لونگو” هم در پی تهیه مدارک قانونی باشیم. من به عنوان زنش تنها کسی بودم که می توانستم به مسئولین حکومتی فرانسه مراجعه کنم، در عین حالا این موضوع خود می توانست پوششی باشد تا به خانوادههای زندانیان دیگر هم رسیدگی کنم.
دستگیری ایتالیاییها و داوطلبان بریگادهای بینالمللی سابق، در یک زمان و پشت سرهم صورت گرفت. وقتی انتشار “اومانیته” متوقف شد و شکار کمونیستهای فرانسوی آغاز شد، نمی توانستیم جز از بعضی حقوقدانان و پزشکانی که حاضر به رسیدگی به رفقای زندانی و بیمار بودند از افراد دیگری توقع داشته باشیم. از رفقای فرانسوی هم که دیگر نمی شد انتظار کمک داشت.
رفقایی مثل “جولیانو پپایتا”، “ائوجنیو رئاله” که دکتر بود و معالجه خیلی از رفقا را به عهده داشت، “فرانکو لئونه” و….. و بقیه کادرها، یکی پس از دیگری دستگیر می شدند. هر روز یکی از رفقا جایش بر سر قرارخالی بود و وقتی به خانهاش می رفتیم زن و بچهاش را گریان می یافتیم. فعالیت امداد بیش از پیش دشوار شده بود. دستگیر شدگان زیاد بودند و پول کم. بایستی صرفه جویی می کردیم تا به خانوادههایی که از هیچ امکانی برخوردار نبودند کمک شود.
سپس “لونگو” و تقریبا همه کسانی که در پاریس زندانی بودند به بازداشتگاه “رولان گارو” که یک استادیوم ورزشی بود و در آن وقت برای زندانیان غیر فرانسوی در نظر گرفته شده بود فرستاده شدند………..
……………….
دستگیر شدگان به بازداشتگاه “ورنه” در “پیرنه”، جایی که خیلی از رفقای “بریگادهای بینالمللی” را به آن جا برده بودند، فرستاده شدند. روشن بود که در آن بازداشتگاه، زندگی خود به خود دشوار بود و اکنون با رسیدن صدها زندانی وضع بدتر می شد. بدتر این که زمستان هم شروع شده بود. “ورنه” منطقه ای بود با سوز و سرمای زیاد. باید به رفقا کمک می شد. به عنوان مسئول امداد سرخ، دست به کار شدم تا این که خانوادههای مهاجرینی که هنوز آزاد بودند و شغلی داشتند برای زندانیان “ورنه” پول و مواد غذایی جمع آوری کنند. “جی جی” سعی می کرد به من کمک کند، اما از طرفی “پوتیش” بیشتر به کار من می خورد که خوشبختانه هنوز هم در “نرماندی”، در اردویی مانده بود که از تابستان گذشته از او نگهداری می کردند.
تضمین مالی برای خود من هم مطرح بود. تا زمانی که از حزب ماهانه کمک می گرفتم سعی کرده بودم پولی صرفه جویی کنم، اما آن هم تمام شده بود و نمی خواستم با کمک “امداد سرخ” زندگی کنم. شنیدم یک مدرسه حرفهای ایجاد شده است تا تعدادی کارگر تربیت کنند جای کسانی را که در آینده به ارتش فرا خوانده می شوند بگیرند. بدیهی بود که حق تقدم با جوانان فرانسوی بود، اما از آن جا که من در کارخانه فیات کار کرده بودم خود تضمینی برای قبول شدنم بود…………
……….. وقتی که کلاس حرفهای را شروع کردم، “جی جی” در بعضی از فعالیتها به کمکم آمد. او از “امداد سرخ” شروع کرد، ارتباط با زنان رفقا را حفظ کرد، تقسیم پول و آذوقه بین آنها را به عهده گرفت. حتی در منزل هم هرچه از دستش بر می آمد انجام می داد. نه تنها اتاقش را مانند همیشه مرتب می کرد، بلکه به فکر خرید و حتی پخت و پز هم بود. وقتی از کار بر می گشتم، خوشحال بود از این که می تواند یک فنجان چای گرم به من بدهد….. تا وقتی که کلاس را تمام نکرده بودیم برای خرج هفتگی پول مختصری می دادند. ناهار هم رایگان بود و بی شک از آن چه در کارخانه می خوردم بهتر بود.
پیش از گذراندن سه ماه کار عملی و زمانی که رفته رفته به پایان کلاس آموزش نزدیک می شدیم، عملا شروع به کار کردم. کار تهیه قطعات ماشین که مورد استفاده دستگاههای خودمان بود به من واگذار شد. پس از آن که قطعه را خوب به خاطر می سپردم طرحی از آن می کشیدم، سوار ماشین می کردم و قال قضیه را می کندم. در کلاس تنها زنی بودم که علاوه بر کار با چرخ دنده با ماشین پرس هم کار می کردم. قطعاتی را که با چرخ دنده درست می کردم قبلا با ماشین، پرس می کردم.
سنم برای این که در کارخانه کار کنم زیاد بود. اما چنین کاری را لازم می دیدم، البته نه تنها به خاطر دستمزد خوباش به عنوان تراشکار، بلکه بیشتر به خاطر این که در بین کارگران فرانسوی باشم، با آنها بحث کنم – با مراقبتهای لازم – افکار آنها را در ارتباط با جنگ، وضع سیاسی در مورد قرار داد روسی- آلمانی و هم چنین در مورد کمونیست ها بدانم.” ازص ۳۳۴ تا ص۳۳۹
مترجم:
خاطرات “ترزا نوچه” از کتاب” انقلابی حرفه ای” مجموعه ای از تجاربی با اهمیت و قابل تعمق است که می تواند به کمونیستها و تشکلهای کمونیستی کمک کند. با مطالعه سلسله نوشتههایی از این کتاب که در “رنجبر” به چاپ رسیده امروز می تواند در زمینه سازماندهی، موضع گیری در شرایط متفاوت و بسیاری از مسائل دیگر نظر خواننده را جلب کند. نوشته بالا که بخشهایی از خاطرات ترزا است که خواننده خود می تواند بر روی نکات قابل توجه خم شود. من نیز به سهم خود به چند نکته از این بخش اشاره می کنم: یکم – کادرهای حزب کمونیست ایتالیا در عین برخورد به نظرات یکدیگر و نظرات رهبری به حزبشان اعتماد داشتند و در شرایط سخت و دشوار از تشکیلات نبریدند و به کمونیسم وفادار ماندند. در جریان جنگ جهانی دوم کمونیستها نسبت به سیاست استالین دچار تردید شدند، حتی رهبری حزب نمی توانست جوابی در برابر چنین سیاستی داشته باشد. آنها صبر و حوصله را پیشه کردند، دست به تحقیق زدند و تلاش کردند اوضاع را بفهمند. کمونیستهای ایتالیایی و حتی حزب کمونیست در جریان اغتشاش بوجود آمده و نسبت به سیاستی که استالین در پیش گرفته بود، بلافاصله موضع نگرفتند بزودی متوجه شدند ارتش شوروی چگونه در موقع مناسب به نازیها ضربه زد. زمانی که نیروهای انگلیسی، فرانسوی و آمریکایی با چتر از طریق هواپیما خود را در مرزهای آلمان مستقر کرده بودند، ارتش شوروی در موقع مناسب به ارتش آلمان حمله کرد. ارتش آلمان که تا استالینگراد پیش رفت ارتش شوروی و مردم استالینگراد قهرمانانه علیه ارتش نازی جنگیدند، ارتش آلمان را به عقب راندند و در نتیجه برلین سقوط کرد و به این ترتیب جنگ تمام شد. زمانی که برلین توسط ارتش شوروی سقوط کرد، نیروهای ارتش فرانسه، انگلیس و آمریکا که از طریق هواپیما با چتر پائین آمده بودند هنوز درحال جنگیدن در مرزهای آلمان بودند. در حالی که زمانی که برلین توسط ارتش شوروی سقوط کرد، ارتشهای انگلیس، فرانسه و آلمان در مرزهای آلمان می جنگیدند. به این ترتیب بود که متفقین یعنی شوروی، انگلیس، فرانسه و آمریکا خاتمه جنگ را اعلام کردند. در جنگ دوم نباید تلاشها و رشادتهای پارتیزانها را که در کنار کمونیستها می جنگیدند را فراموش کرد. موسولینی در حال فرار به دست پاتیزانها افتاد و کشته شد.
دوم_ “ترزا” نمونه یک کمونیست تمام عیار بود. در صرفه جویی نمونه بود. او اهمیت خدمت به خلق را به درستی درک کرده بود. مادری خوب بود، درعین حال که لحظهای از خدمت به حزب غافل نبود، مادری نمونه بود. او خدمت به خلق را به درستی درک کرده بود. به رفقایش و خانواده آنها به مهاجرین ایتالیایی و همه آنهایی که با مشکلی روبرو بودند، در رفع مشکلاتشان به آن ها کمک می کرد. او زمانی که با سن بالا کار گرفت توانست در شرایط دشوار مشکلات مالیاش را حل کند و به هدف بالاتری هم برسد، در کارخانه و در ارتباط با کارگران قرار بگیرد. وظیفهای که هر کمونیستی در هر کجا هست مهم است ارتباطش را با همکاران و افراد دوربرش حفظ کند و در این زمینه فعال باشد.
لیلا مرداد ۱۴۰۲