مناسبات طبقه کارگر، سوسیالیسمِ و حزب کمونیست روندی ارگانیک، تاریخی و رشد یابنده دارد و درک چگونگی این مناسبات در اوضاع کنونی برای پاسخ دادن به پرسش چه باید کرد از ضروریات است. جنبش هفت ماه گذشته، چنان تحولات بنیادی را باعث شده که راه بازگشت به عقب را سد کرده است، چرا که جنبشی با فدا کردن صدها جوان زن و مرد، د ر نبرد های رو در رویی خیابانی، مقاومت در زندان ها تا آخر و پشتیبانی اکثریت مردم، هزاران ادامه دهندگان را به میدان آورده، تربیت کرده که مصمم اند همچنان در سنگر های مقاومت باقی بمانند. آنها تاکتیک مبارزه خیابانی را به سازماندهی بیشتر، گسترش پایه توده ای خود و پیوند بیشتر با جنبش کارگری که ریشه در تاریخ طولانی مبارزات ستم دیدگان و استثمار شوندگان این سرزمین پهناور تاریخی دارد سوق میدهند. آنها به درستی جمعبندی تاریخ گذشته کارگران و زحمتکشان ایران را بار دیگر تجربه کرده اند: هر با ر که توده ها برپا خاسته با شدیدترین شکلی توسط حاکمان و مستبدان جنایت کار نسل اندر نسل به بهانه دین، مذهب، امت و ملت سرکوب شده اما هیچگاه مایوس نشده، برخاسته، خون ها را شسته، تجارب را جمعبندی کرده وبا درایت تر به مبارزه ادامه داده اند. غنی ترین تجربه جمعبندی شده در این زمینه جنبش کارگری و کمونیستی ایران است که سابقه ای بیش از صد سال در صحنه مبارزه طبقاتی دارد و راه ها و اشکال مختلفی را در مبارزه طولانی، سخت و بغرنج تجربه کرده است. این جنبش سهم برجسته ای در تغییرات و تحولات اجتماعی و سیاسی داشته و اکنون به این ندای جوانان در سنگر ها و توده ها پاسخ داده و با متحد کردن صفوف خود تلاش می کند که برای حاکمان مستبد زورگوی جنایتکار دیگر راه بازگشتی باقی نماند. منشور تشکل های صنفی و مدنی بی شک در ادامه جبنش زن زندگی آزادی پاسخی در این راستا ست که دستاورد های آنرا تا کنون می توان در سه نکته بر شمرد:
یکمین دستاورد و تغییر اینست که جنبش کارگری و صنفی و مدنی در داخل و در صحنه مبارزه تا اندازه ای متحد و متشکل به میدان آمده و منشور ی را به ابتکار وبا تکیه به نیروی خود و طبق شرایط عینی مبارزاتی که در آن درگیر است، تهیه و بی هراس از دشمنان طبقاتی عمده خود – رژیم سرکوب گر اسلامی، آنرا آشکار ساخته و طی پیامی عزم راسخ مردم ایران را برای تغییر بنیادی جامعه و برای جامعه ای بدور از هر گونه ستم – ملی، مذهبی، جنسیتی و استثمار انسان از انسان، دعوت به مبارزه متشکل، یکپارچه و سراسری برای تحقق دوازده مطالبه واقعی، ضروری و قابل دسترس کرده است. این تحول بزرگی در سپهر جنبش چپ و کارگری است. بازگشت به اصل اساسی نقش طبقه کارگر در دوران سرمایه داریست و شاید بتوان گفت تصحیح بزرگترین انحرافی است که در این صد ساله در جنبش کمونیستی ایران بوجود آمده بود.
دومیندستاورد استقبالی است از منشور توسط نیروهای چپ و کمونیست منفرد و متشکل صورت گرفته و دامنه آن هر روز گسترده تر می شود. بنظر می رسد به روند انشعاب و بازهم پراکندگی که در این چهار دهه جریان داشته نقطه پایانی گذاشته است. کاری که سال ها چپ ها و کمونیست ها تلاش کردند با هم وحدت عمل حتا موقتی کنند و نتوانستند، این منشور صنفی و مدنی توانست انجام دهد. سومین دستاورد صف آرایی طبقاتی نیروهای اجتماعی است که این منشور توانسته در سمت طبقه کارگر با فشرده کردن دوازده خواست مبرم توده های وسیع جامعه یعنی نود در صد ی ها در برابر منشور های دیگر که نمایندگی از طبقه بورژوای وابسته به سرمایه جهانی دارد قد علم کند .
حال طبقه کارگر چگونه باید برای تضمین این پیشروی تاریخی به جلو عمل کند و طبق شرایط مشخص کنونی که از یک سو با رژیمی ضد مردمی و ضد کمونیست در مانده و سرکوب گر حاکم روبروست و از سوی دیگر یک آلترناتیو فاشیستی راست پرو امپریا لیستی هم برای جلوگیری از قدرت گیری جنبش کارگری و کمونیستی و دست به دست شدن قدرت سیاسی با حفظ نظام سرمایه داری تلاش می کند، مبارزه خود را تداوم بخشد. در حقیقت بار دیگر جنبش کارگری ایران با همان دشمنان دیرینه: ارتجاع داخلی و امپریالیسم روبروست. برای پاسخ به این پرسش، هم اکنون پاسخ های متفاوتی داده میشود. پاسخ ما حرکت از خط مشی عمومی سیاسی طبقه کارگر است یعنی متشکل کردن اکثریت عظیم ستمدیدگان واستثمارشوندگان برای براندازی نظام سرمایه داری جمهوری اسلامی در خدمت همان آکثریت که در بهترین وجهی برقراری حکومت شورایی و پیاده کردن انقلاب سوسیالیستی است. چنین انقلابی احتیاج به تشکل های کارگران، برنامه سیاسی سوسیالیستی و حزب پیشرو طبقاتی دارد و درک مناسبات ارگانیک این سه مقوله اساسی طبقهکارگر،سوسیالیسمِوحزبکمونیسترا ضروری میدانیم و یکی از علل شکست ها را درست در این می بینیم که جنبش کارگری و چپ و کمونیستی نتوانسته مناسبات درستی میان این سه مقوله مهم بر قرار کند.
طبقه کارگر ایران
پایه های اولین تشکل کارگری ایران را کار گرانی ریختند که از یکسو تنگاتنگ با انقلاب روسیه هزار و نهصد پنج و سپس انقلاب اکتبر هزار و نهصد هفده در ارتباط بودند و در آن انقلابات فعالانه شرکت داشتند و تجربه بدست آوردند و از سوی دیگر در سازماندهی خود در جنوب ایران در یکی از پیشرفته ترین صنایع تولید ی، اتحادیه های خود را استحکام بخشیدند، منطقه نفت خیزی که انگلیس ها اولین لشگر کارگری را از ملیت ها و اقوام ایرانی بدست خود بوجود آوردند. این ویژگی ها در جامعه غیر صنعتی عقب نگهداری شده ، نقش مهمی در نه تنها کیفیت بالای سیاسی و تشکیلاتی جنبش کارگری ایران داشته بلکه تاثیر عمومی تری در جامعه گذاشته که باید کاملن به حساب آورده شوند.
در اینکه طبقه کارگر ایران که در برگیرنده کسانی است که صاحب هیچگونه وسایل تولید نیستند و نیروی کار خود – ید ی و فکری -را برای امرار معاش و زنده ماندن می فرو شد اکثریت عظیم جامعه نود میلیونی ایران را تشکیل میدهند، در اینکه نقش کلیدی در کلیه زمینه های تولید و خدمات، آزمون های علمی و رشد و گسترش امکانات پیشرفت جامعه را برعهده دارند، در اینکه بدست توانای آنها جامعه عقب مانده ایران امروزه به جامعه ای با امکانات مدرن و پیشرفته مجهز شده است و هیچ ربطی به شاه ها و شیخ ها نداشته و ندارد و اگر آنها نبودند و خود کارگران امور را در دست داشتند ایران امروز به این مصیبت کنونی گرفتار نبود، در اینکه این طبقه از همان آغاز سرمایه داری شدن جامعه ، از آگاهی در سازماندهی خود برخوردار بود، بالاخره اینکه از همان آغاز، دارای تشکل هایی نه تنها صنفی و سندیکایی بلکه حزبی و کمونیستی شده و همچنان تا بحال با تمام سرکوب ها ادامه یافته است، همه عوامل بالا حکایت از این دارد که در ایران امروز، ما با طبقه ای رشد یافته از لحاظ کمی و کیفی روبرو هستیم که بیش از صد سال است با دو مقوله دیگر سوسیالیسمِ و حزب کمونیست در پیوند ارگانیک رشد و تکامل یافته است.
سوسیالیسم
قبل از اینکه کمونیست ها یی یا مارکسیست هایی پا به مبارزه طبقاتی متشکل گذارند انواع سوسیالیسمِ زیر نام های گوناگونی موجود بوده است. قیام های بردگان و زنگیان برای براندازی نظام های ستمگر و رعیت کش، طالب یک نوع برابری و عدالت اجتماعی در روی زمین بوده اند. با ورود اسلام این خواست توده ها را به بهشت و دنیای دیگر محول کردند که رسیدن به آن از عبد و عبادت به الله و تسلیم به نمایندگان او بر روی زمین عبور می کرد. آرزوها ی بهشت موعود در روی زمین که باعث قیام های بردگان برای رهایی میشد، بدست پیامبران ابراهیمی به دنیای دیگری حواله گردید که رسیدن به آن عبادت و عبودیت را طلب می کرد. ده قرن طول کشید تا ایده های اولیه و عمومی ماتریالیستی برنظرات متافیزیکی لبریز از جهل و نادانی، خرافات و اسطوره ها پیروز شود. پیشروی در کلیه زمینه ها ی فرهنگی و علمی با آغاز دوران سرمایه داری و انقلابات بورژوازی زمینه را برای جهش بی همتایی در شناخت انسان از طبیعت، محیط زیست، تاریخ تکامل خود و بلا خره جوامعی که بدست توانای خود باز سازی کرده فراهم سازد. از این زمان به بعد است که شرایط عینی و ذهنی برای قد علم کردن سوسیالیسمِ علمی در برابر سوسیالیسمِ تخیلی فراهم می شود.
سوسیالیسمِ علمی مثل هر پدیده دیگر مادی، ادامه روند تکاملی جامعه سرمایه داری است. در نتیجه هرچه قدر بیشتر و عمیق تر به ماهیت نظام سرمایه داری پی ببریم، بهتر و همه جانبه تر می توانیم به سوسیالیسم و نظام سوسیالیستی نزدیکتر شویم. هسته مرکزی سوسیالیسمِ خدمت به اکثریت عظیم مردم است نه به مشت کوچک. اینکار تنها در صورتی امکان پذیر می شود که طبقه کارگر قدرت سیاسی را کسب کند، ماشین دولتی سرمایه داری را از ریشه براندازد و دولت شورایی بر مشتی کوچک تا بحال حاکم، اعمال دیکتاتوری کند یعنی مالکیت خصوصی بر وسایل تولید را که تا بحال در دست مشت کوچکی بود ه به مالکیت عمومی در آورد. اما این تحول اجتماعی به خودی خود صورت نمی گیرد، مارکس محقق را به مارکس کنشگر تبدیل می کند که می گوید : ” فیلسوف ها تا بحال دنیا را تفسیر کرده ، وظیفه اکنون تغییر آنست. “روزا لوگزامبورگ بیش از صد سال پیش یاد آوری کرد، سرمایه داری جهان را به لبه پرتگاه و نابودی کشانده و تنها سوسیالیسمِ می تواند آنرا نجات دهد. از آن زمان تا بحال تجارب گوناگونی را بشریت از سر گذرانده و انواع سوسیالیسمِ را نه تنها در تئوری بلکه طبقه کارگر و سوسیالیست ها و کمونیستها در عمل تجربه کرده اند. همانطورکه تکامل سرمایه داری بر مبنای خصوصیات هر کشور و منطقه شکل گرفته و از رشد نا موزونی پیروی کرده است، سوسیالیسمِ نیز از روندی تکاملی بر مبنای ویژگی های جامعه خود- تاریخی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی همان کشور شکل می گیرد. سوسیالیسمِ کل منطقه خاور میانه بدون شک باید از ویژگی های جامعه کنونی شکل بگیرد که اقتصاد سرمایه داری آن مافیایی، رانت خواری و رو بنایی استبداد مطلقه دینی- سلطنتی است. چنین سوسیالیسمی بی شک باید دارای محتوای مطالبات دموکراتیکی هم باشد که صاحبان سرمایه هیچگاه بدان ها عمل نکرده اند . درست به همین علت است که اکثر برنامه های احزاب چپ و کمونیستی روی جوانب مطالبات دموکراتیک در برنامه های سوسیالیستی خود تاکید دارند و حکومت شورایی کارگری توده ای که در برگیرنده اکثریت عظیم ستم دیدگان و استثمار شوندگان باشد را برای قدرت سیاسی ایران آینده پیشنهاد می کنند.
سوم – حزب کمونیست
سرمایه دار از طریق ماشین دولتی چنان بر گرده طبقه کارگر سوار میشود که تنها با انقلاب می توان رهایی آنرا تضمین کرد. تاریخ تکامل و رشد سرمایه داری نشان میدهد گرایش به انحصار و تمرکز بیشتر، هرج و مرج و جنگ، تخریب محیط زیست با بی شعوری غیر قابل وصفی که نزدیک به دیوانگی است تکامل می یابد. مارکس همه جانبه و هوشمندانه نشان داده است که نظام سرمایه داری زندگی اش به استثمار بیشتر و سود بیشتر دخیل است . مارکس بر اساس بررسی تاریخ مبارزات طبقاتی در جوامع بشری کشف کرد که مبارزه طبقاتی تا آنجا پیش می رود که یک طبقه، طبقه دیگر را با زور سرنگون میکند و قدرت سیاسی طبقاتی خود را جای آن می نشاند. مارکس به روشنی تاکید دارد این نوع حکومت ها دیکتاتوری طبقاتی بوده و نوع پرولتاریائی آنهم تا وقتی که هنوز طبقات در جامعه موجودند دیکتاتوری طبقاتی خواهد بود، با این تفاوت که در دیکتاتوری های قبلی اقلیت بر اکثریت حکومت می کرد و هر روز بر قدرت خود می افزود در حالیکهدر دیکتاوری پرولتاریایی اکثریت بر مشتی کوچک صاحبان سرمایه با سرنگونی شان وعمومی کردنوسایل تولید جمعی قانون دولت شورایی پرولتاریایی را اعمال می کند و رو به زوال می رود. بورژوازی خشن ترین دیکتاتوریرا بعنوان دمو کر اسی اعمال می کند و چهره کریه سرمایه داری را با انسان دوستی وخدا پرستی می پوشاند. انسانیت زیر دیکتاتوری بورژوازی یافت نمی شود، انسانیت آرزوی دیرینه ی مردم ستمدیده و استثمار شده است اما چنین جامعه ای تنها پس ا ز برانداختن کل طبقات و محو دیکتاتوری طبقاتی میسر است و برای تحقق آن کار طولانی، سخت و بغرنجی را با حل صحیح مناسبات بین طبقه کارگر،سوسیالیسم و حزب پیشرو طبقه را طلب می کند. واقعیات زندگی و مبارزه طبقاتی نشان میدهد حرف های پوچ و رویزیونیستی، تنها وتنها برای خلع سلاح کردن پیشتازان انقلابی طبقه کارگر است. کاریست که نیکیتا خروشچف، با طرح سه مسالمت آمیزش و تولیاتی با سوسیالیسم اروپایی به اصطلاح چهره انسانی، کل جنبش کارگری جهان را دو دستی تقدیمبورژوازی کردند تا نمایندگانشان شیپور پیروزی را تحت عنوان پایان تاریخ یعنی ابدی شدن سرمایه داری هر چه بلند تر به صدا در آورند. باید خود را برای یک مبارزه بی امان طبقاتی از طریق نقد رویزیونیسم و اپورتونیسم آماده کرد و با نقد این گرایش ها، صفوف جنبش کمونیستی و کارگری را هرچه بیشتر به حقیقت مبارزه طبقاتی مسلح کرد.تنها با نقد وطرد این نظرات است که می شود به پیروزی برارتجاع تا دندان مسلح داخلی وامپریالیسم جهانی وتحقق انقلاب سوسیالیستی و ایجادجامعه بی طبقه و کمونیستی اطمینان یافت. از این منظر تاریخی است که اهمیت وجود حزب کمونیستی تشکیل شده از کادر های آگاه، مدبر، از خود گذشته و تمامن وکاملن در خدمت خلق برجسته می شود.
حرف پایانی
سرمایه در این روند اجباری بدست خود گور کن خود را هم تولید می کند که در آغاز با دوازده ساعت کار چون بردگان مدرن نا آگاه به موقعیت خود در چرخ تولید ماشین ها را خورد می کرد. زمان لازم بود تا پی ببرد که این سرمایه دار است که باعث همه بدبختی اوست. چنین بود آگاهی اولیه طبقه کارگر در انگلستان که به جنبش های اجتماعی برای کم کردن ساعات کار و بهبود شرایط اقتصادی و معیشتی رو آوردند و جنبش معروف به چارتیست ها را خلق کردند. اما مارکس و انگلس که خود در جنبش های کارگری و آزادی خواهی قبل از اینکه به ماتریالیسم تاریخی پی ببرند شرکت داشتند و در عمل در یافتند که ضمن مبارزه برای سازماندهی طبقه کارگر بعنوان یک طبقه مستقل در برابر دیگر طبقات اجتماعی موجود، پرولتاریا احتیاج به حزب سیاسی پیشرو دارد و برای ایجاد آن ابتدا حزبی جهانی و سپس با توجه به شرایط مشخص هر کشور احزاب مستقل کشوری را از وسایل ضروری طبقه کارگر تاکید کردند. گذشت زمان و با پرولتریزه شدن جهان بطوری که امروزه اکثریت عظیم هشت ملیاردی ساکنان آن را کارگران تشکیل میدهند نشان میدهد تشخیص بنیان گزاران کمونیسم علمی به درستی روی سه مقوله اساسی یعنی طبقه کارگر بعنوان طبقه ای در برابر طبقه سرمایه دار، نظام سوسیالیستی در برابر نظام سرمایه داریو حزب کمونیست در برابر احزاب بورژوازی لازم اند و پرولتاریا بدون تشکل مستقل کاری خود، بدون برنامه سوسیالیستی و بدون تشکیلات پیشرو کادری مسلح به کمونیسم علمی هرگز نخواهد توانست به قدرت برسد و آنرا حفظ نماید.
نتیجه اینکه در پاسخ به پرسش چه باید کرد می توان گفت :
که نقش کلیدی را طبقه کارگر بعهده دارد و ما که خود را جزوی از آن میدانیم در درجه اول برای بالا بردن توانایی این طبقه ضمن یادگیری از آن بر اساس شرایط مشخص و با حرکت از سطح آگاهی و نیازمندی های آن باید تلاش کنیم.
در عین حال به این جنبش پای در عمل که خامنه ای را در مبارزه اش هدف قرار داده بیا آموزیم که نظام سوسیالیستی نظامی است جایگزین نظام سرمایه داری حاکم و یقین داریم دست به دست شدن قدرت میان جناح های سیاسی سرمایه، ادامه همان استثمار و ستم به نود درصد مردم ایران خواهد بود با دارودسته ای دیگر.
مبارزه طبقه کارگر طی این سال های طولانی ثابت کرده که طبقه کارگر همچون یک طبقه آگاه در برابر بورژوازی بعنوان آلترناتیو قد علم نخواهد کرد مگر اینکه دارای حزب سیاسی پیشرو طبقاتی خود، با استخوان بندی محکم کارگری و وحدت تشکلهای موجود کمونیستی در خدمت ایجاد چنین حزبی باشد.
مبارزه طبقه کارگر طی این سال های طولانی ثابت کرده که برای دست یافتن به پیروزی حل مناسبات صحیح میان طبقه، سوسیالیسمِ و حزب دارای اهمیت تعیین کننده ای است
پیش به سوی سازماندهی بازهم بیشتر طبقه کارگر
پیش بسوی ایجاد حزب سیاسی پیشرو طبقه کارگر
زنده باد سوسیالیسم
محسن رضوانی – دهم آوریل۲۰۲۳