نگاهی گذرا به پیدایش فاشیسم در ایتالیا و درس آموزی از مبارزات کمونیستها و پارتیزان های ضد فاشیست آگاهی از مبارزات گذشتگان چراغی است که می توان برای مبارزات کنونی ما بر علیه سرمایهداری لجام گسیخته جهانی و به ویژه رژیم مستبد حاکم بر ایران در دست گرفت، از اشتباهات و کاستی های آن پرهیز کرد و نکات مثبت و اصولی آن را آموخت و با شرایط ویژه امروز میهن تلفیق داد.
جنگ یکم جهانی در ۲۹ جولای ۱۹۱۴ آغاز شد، بِنیتو موسولینی(۲۹ جولای۱۸۸۳ – ۲۸ آپریل ۱۹۴۵) از رهبران و مدیر روزنامه ( آوانتی Avanti =به پیش) حزب سوسیالیست ایتالیا بود، او که پیشتر ها مخالف با جنگ بود با آغاز جنگ یکم جهانی تغییر عقیده داد و سخت موافق با شرکت در جنگ شد و با این موضع در درون و بیرون از حزب به تبلیغ، جُستار و پیکار پرداخت، از این روی کمیته رهبری، و حزب که موضع متفق در بی طرفی در جنگ داشتند، برای رسیدگی به این جَدَل ها، گفتگو و قانع کردن موسولینی، نشستی را از ۱۸ تا ۲۱ اکتبر ۱۹۱۴ در شهر بولونیا اعلام کرد اما موسولینی پیش دستی کرده و مقاله خود را در تأیید موضعش مبنی بر شرکت در جنگ در بامداد روز ۱۸ اکتبر به چاپ رسانده بود. در نشست، کوشش کمیته رهبری در قانع کردن او در بی طرفی به جایی نرسید و بیهوده ماند و موسولینی در ۲۰ اکتبر از مدیریت روزنامه استعفا داد و در ۱۵ نوامبر روزنامه خود ساختهِ «مردم ایتالیا»(Popolo di l’talia) را انتشار داد. روز ۱۹ نوامبر روزنامه «آوانتی,Avanti»،ارگان حزب سوسیالیست، مقاله ای در باره ناشایستگیِ کرداری و اخلاقی موسولینی نوشت و او را به استفاده از منابع مالی حزب برای تاسیس روزنامه اش محکوم کرد. روز ۲۴ نوامبر بخش حزب سوسیالیست میلان با اکثریت زیاد رأی بر اخراج او داد و در روز ۲۹ نوامبر کمیته رهبری حزب در میلان نشستی برگزار کرد و در پایان روز اخراج موسولینی را از حزب اعلام کرد.
برخی از خصوصیات موسولینی: او پیکری تنومند داشت و می توانست بی وقفه کار کند، تا نیمروز می خوابید و سپس پانزده ساعت(تا ساعت ۳ بامداد) به فعالیت های سیاسی و روزنامه نگاری می پرداخت، سازمان دهنده بود و زود تصمیم گیر، پُر جرأت، سُست در اِقناع شدن، سخت در دشمنی، تهییج کننده، دَمدمی، خودشیفته، بسیار جاه طلب و….، دوران کودکی او همراه با شورش و خشونت بود، از جوانی و در همه سالیان حکومتش علناً به توانایی جنسی خود می بالید و در بازدیدها و سفرهایِ پیاپی اش با زنان محلی رابطه نزدیک برقرار می کرد، او به بیماری سفلیس نیز مبتلا بود. در اینجا این پرسش پیش می آید که: آیا کسی با این خوی و سرشت می تواند یک انقلابی مترقی و سوسیالیست باشد و در راه حق و دفاع از حقوق مردم و به ویژه کارگران و رنجبران و پیشرفت کشور خود و جامعه بشری مبارزه کند؟ یا اینکه هر آنچه می کند برای ارضای خود شیفتگی و امیال خویش است؟! به هر روی! موسولینی پس از چند روز عملاً با بنیاد کردن« فاشوِ عمل انقلابی»(Fascio d’azione rivoluzionaria) با برنامه عملیات و ورود به جنگ، فاشیسم را پایه گذاری و سپس در روز یکم ژانویه ۱۹۱۵ مانیفست خود را در روزنامه اش منتشر و پس از چندین روز، ۹هزار نفر در آن نام نویسی کردند. در همان ماه یکمین کنگره جنبش نوپای فاشیستی را در روزهای ۲۴-۲۵ برگزار کرد.شوربختانه در ماه مِی ۱۹۱۵ با ورد ایتالیا در جنگ، خواست شورش گرایانه موسولینی برآورده شد و در جنگ شرکت کردند. تقریباً همه اینان، پس از جنگ، در روز ۲۳ مارس ۱۹۱۹ در «میدان سن سِپولْکْرو»(Piazza San Sepolcro) در شهر میلان برای بنیاد فدراسیون «فاشی ایتالیاییهای مبارز »(Fasci Italiani di combattimento) گرد هم آمدند و این نیز پیش درآمد تشکیل «حزب ملی فاشیست» ( Nazionale Fascista Partito)در نهم نوامبر سال ۱۹۲۱ شد. پس از جنگ یکم جهانی و پیامد های جانسوز آن در همه زمینه های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فردی آن، روزنامه نگار و فعال سیاسی بِنیتو موسولینی که به دلیل روحیه خشن و ماجراجویانه اش از جنبش سوسیالیستی اخراج شده بود، با بودن نابسامانی های اجتماعی و بحران های همه گونه پس از جنگ، با بینش و خوی خودشیفتهِ خشونت بار و مستبد در قالب شعارهای «انقلابی» در پیشبرد اهدافش به تهییج مردم پرداخت.
در این زمان طبقه خُرده سرمایه دار و به ویژه خُرده مالکان روستایی که در دوران جنگ با دادن درجه داران تکمیلی به ارتش برای خود جایگاهی یافته بود، به گونه ای از سوی طبقات دیگر، که برنامه و تشکیلات و نمایندگان خود را داشتند، بی نقش و پایگاه و نمایندگی مانده بود و از یک سو، از پایین، با تهییج و مبارزات کارگران و سوسیالیست ها و از بالا از سوی سرمایه داری بزرگ، که وعدهٔ از آنِ خود کردن تولید و بازار را میداد، در زیر فشار بود؛ از این روی تشویش و ناامیدی این طبقه زمینه مناسبی برای اهداف موسولینی شد که در روز ۲۳ مارس ۱۹۱۹ در شهر میلان نخستین گروه «فاشوِ مباز»(Fascio combattenti) را بنیاد کرد. در این جنبش گذشته از «گروه عملیات ضربتی ارتش در جنگ(Arditi)، آینده پژوهان(Futuristi)، آنارشیست ها، ناسیونالیست ها، سندیکاهای انقلابی و جنگجویان بخش های گوناگون ارتش نیز شرکت کردند و سپس افرادی با سرشت و خوی مشکوک و همچنین ماجراجویان نیز به آن پیوستند و پس از ۲۳ روز در ۱۵ آوریل ۱۹۱۹ تیم های عملیاتی «جنبش فاشیست» به سوسیالیست ها و دفتر روزنامه آنان (Avanti= به پیش) یورش بردند و خسارات زیادی به جا گذاشتند.(در آینده به آن خواهیم پرداخت).
سه ماه پس از بنیاد «جنبش فاشیست»، در انتخابات ۱۶ نوامبر ۱۹۱۹، (برای نخستین بار با شیوه «نسبی») حزب سوسیالیست با ۳۲٪ آرا و ۱۵۶ نماینده پیروز شد و نوساخته «حزب مردمی ایتالیا» (Partito Popolare Italiano) – با ایدیولوژیِ نشأت گرفته از کلیسای کاتولیک – با ۲۰٪ آرا و ۱۰۰ نماینده، اما موسولینی و مارینِتّی که در صدر لیست انتخاباتی “جنبش فاشیست” بودند، تنها در حوزه شهر میلان شرکت کردند و کمتر از ۵۰۰۰ رأی از ۳۷۰،۰۰۰ آرا حوزه را به دست آوردند. فرانچِسکو ساوِریو نیتّی(F.S. Nitti)، اقتصاد دان، سیاستمدار، اندیشمند و ضد فاشیست، که از حزب رادیکال بود رییس دولت شد. به هر روی این پیروزی در انتخابات، استحکام و آرامش مورد نیاز در کشور را به همراه نیاورد. حزب سوسیالیست که بیشترین وزنه را دارا بود همچنان به خط و سیاست خود مبنی بر عدم همکاری با «بوژوازی»(حزب مردمی ایتالیا) ادامه داد و از آنسو نیز برخورد اینچنین بود، این موضع گیری ها و عدم همکاری دو سویه و رقابت های سندیکایی شان در آن شرایط سخت، انگیزهِ بر سر کار بودن دولتی ضعیف، و زمینه ساز بحران و رشد و به قدرت رسیدن موسولینی پس از کمتر از دو سال شد، به ویژه این که در آن زمان در ادامه اشغال زمین های مالکان بزرگ کشاورزی در استان های اِمیلیا، تُسکانا و لُمباردیا(در شمال ایتالیا)، مالکان بزرگ ترسیده و مجبور گشته و مقرون به صرفه دیدند که زمین ها و تأسیسات مربوط به کشاورزی خود را با قیمت های نازل و حراجی به خُرده مالکان و کشتکاران مستقیم، بفروشند، در نتیجه این خُرده مالکان قشر نوینی از مالکان شدند و سخت تر و مصمّمتر از مالکان پیشین به دفاع از اشغال زمین ها، ابزار و تأسیسات خود پرداختند.
موسولینی برای گسترش و استحکامِ «جنبش فاشیست» و از سر نیاز در رسیدن به اهداف خود به اینان روی آورد و این قشر را کاملاً به خود پیوسته کرد. از آن روی که این دوران با بحران شدید اقتصادی در غرب، به ویژه در ایتالیا همراه بود، در سال های ۱۹۱۹ و ۱۹۲۰ انگیزه اعتصابات گسترده کارگران صنعتی شمال ایتالیا و همراه با اشغال کارخانجات، و در برخی موارد خودگردانی آن ها شد و سپس به گونه اعتصابات عمومی به دیگر مناطق کشاورزی، شهرها و کارکنان اداری نیز سرایت کرد که با زَد و خوردهای طبقاتی، کشته و زخمی و دستگیری شدن همراه بود و توجیهی برای واکنش فاشیست ها و ادامه راهشان. مبلغین بورژوازی، با ویژگی طبقاتی شان و به گونه ای منفی، این دوره را «دوساله سرخ» نامیدند. تنها در سال۱۹۱۹ شمار اعتصابات اقشار گوناگون، ۱۸۰۰ بود و یک میلیون و نیم نفر در آن ها شرکت کرده بودند، از میان آن ها ۵۰۰،۰۰۰ کارگر با درخواست های افزایش دستمزد، بهبود شرایط کار و کاهش کار روزانه به ۸ ساعت بود که در کارخانجات بزرگ صنعتی خواست هایشان را به دست آوردند؛ اما بخش های دیگر اعتصاب کنندگان هر یک خواست های متفاوت دیگری داشتند. سندیکای کارمزدان کشاورزی، در دست گرفتن انحصاریِ کاریابی، استخدام و کارگزاری را خواستار بود؛ در حالیکه بخش مزد بگیران ثابت و مشترکان محصولی (کشتکاران مشترک در محصول با مالکانِ زمیندار) خواهان قراردادهایی نو، به سود خویش بودند. همزمان، به ویژه در مرکز و جنوب ایتالیا، مبارزات مهمی در اشغال زمین های بایر مالکان از سوی مزد بگیران کشاورزی، ساکنان مهاجر از دیگر نقاط کشور و خُرده مالکان در جریان بود.
عباس دهقان