امپریالیسم آمریکا در برابر جنبش زن زندگی آزادی و هراس از عمق و گسترش آن به انقلابی اجتماعی و سوسیالیستی بار دیگر چون در سال ۵۷ که خمینی را انتخاب کرد برای مردم ایران رهبر تراشی می کند. در ایران بقدری نقش خارجی ها در دوران معاصر زیاد بوده که هر گاه کسی در گفتگوهایش برای توضیح مطلبی کم می آورد می گوید ” چه بگم کار انگلیسی هاست “. در صد سال گذشته کلیه رژیم چنج ها در ایران با شرکت مستقیم خارجی ها بویژه انگلیس و آمریکا صورت گرفته است.
اولی کودتای ۱۲۹۹ است که رضاخان میرپنج را به سلطنت رساند،
دومی کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ است که دولت مصدق را سرنگون کرد وشاه فراری را بار دیگر به تخت نشاند،
و سومی که جنبش عظیم مردم را به دام دارودسته خدعه گر خمینی انداخت و معروف به تصمیمات گوادولوپ است، از قرار چهارمین رژیم چنج این روزها در حال شکل گیریست.
تفاوتش با قبلی ها در اینست که دستگاههای امنیتی توطئه را مخفی و بدور از چشم رسانه ها و خبر نگاران پیش می بردند و سالها طول می کشید تا اسناد مربوط به آنها کشف شود اما در سال های اخیر دستگاه های امنیتی علنی کار می کنند. در کشور ما از همان فردای انقلاب که متوجه شدند غُول از بطری بیرون آمده و خمینی در پی استقرار امپراطوری اسلام است، با کمک دستگاههای امنیتی تلاش برای یک آلترناتیو پرو غرب را شروع کردند. اما در مقابل رژیم جمهوری اسلامی در عین حالی که شعار مرگ بر آمریکا را می دادند می بینیم کلیه حکومتها و رئیس جمهوریها طرفدار سرمایهداری نئولیبرالیستی آمریکایی و غرب عمل کردهاند. این دوگانگی خود را در حرکتهای تودهای هم بصورت بغرنجی نشان میدهد.
خیزش های تودهای ۹۶، ۹۸ و خیزش عظیم اخیر بنیاد نظام سرمایهداری حاکم را در کلیت آن به لرزه در آورده است ولی هیچ رنگ ضد آمریکایی را ندارد اما درست زنگ خطری را به صدا در آورده که بورژوازی ایران پرو غرب را به هراس انداخته است. این دوگانگی از سوی دیگر در طول این سالها، هیأت حاکمه آمریکا را هم به دو دسته تبدیل کرده است. گاهی رئیس امنیت ملی شان در مجلس مجاهدین به رئیس جمهور منتخب آنها مریم رجوی نوید سال دیگر در تهران را میدهد، زمانی دیگر جناح دیگر آشکارا راه سازش و مصالحه را در پیش می گیرد.
این روزها چنین به نظر می رسد با توجه به بحران عمیق اجتماعی ایران و قدرت گیری جنبشهای اجتماعی از پائین بویژه با توجه به رشد رهبری های زنان و جوانان مستقل و با گرایشهای رادیکال بر اندازی، دستگاههای امنیتی دست به رهبر تراشی زده و پشتیبان رضا پهلوی شدهاند. اما اوضاع جهانی و ایران سال۵۷ نیست که خمینی را با موفقیت کامل رهبر جنبش کردند. دو فاکتور اساسی تغییر کرده است:
یکم – خامنهای و نیروهای مسلح او در مقابل محمد رضا و ارتش دست نشانده و تربیت شده آمریکاییاش. یکی گوش به فرمان آمریکا و این دیگری مخالف و در برابر آمریکا .
دوم آگاهی کارگران و تودههای وسیع مردم ایران است که بسیار پیشرفته تر از سال های ۵۶ و۵۷ است و احزاب و سازمان های کمونیستی متشکلتر و متحدتر از آن زمان عمل می کنند.
بگذارید یک به یک جوانبی از این معمای بغرنج صف آرایی طبقاتی و سیاسی ایران را تشریح کنیم و در انتها به اهمیت مبارزه با جناح بورژوازی راست فاشیستی پرو آمریکایی بپردازیم.
چون انقلاب ایران جزوی از حرکت بشریت مترقی جهانی است و در کلیه برنامه های راهبردی جهانی قدرت ها کاملاً به حساب می آید و همانطور که در بالا اشاره شد در این دو قرن گذشته استعمارگران و امپریالیستها مستقیم نقش تعیین کننده ای در استقرار قدرتهای سیاسی در تهران را داشتهاند و از سوی دیگر با جهانی شدن جنبش – زنزندگیآزادیکه پیروزی اش بر کل جنبش رهایی ستمدیدگان جهان تاثیر می گذارد، ضروریست برای شناخت همه جانبه، صف آرایی انقلاب و ضد انقلاب را در مناسبات جهانی و منطقه مورد بررسی قرار دهیم.
***
در ۲۹ ژانویه ۲۰۰۳، رئیس جمهور وقت آمریکا جرج دبلیو بوش نماینده جمهوری خواهان و از جناح نئوکانها، در سخنرانی خود در مجلس سنا؛ کره شمالی، عراق و ایران را در محور شرارت یا شیطانی معرفی کرد و سیاست راهبردی جهانی آمریکا را به سیاست دوران جنگ جهانی دوم و محور ضد فاشیستی- آلمان، ژاپن و ایتالیا پیوند زد. برای خیلی ها در آن زمان این پرسش مطرح شد که این سه کشور چه ویژگی دارند که در محور شرارت آمریکا قرار گرفته اند؟ هنوز هم بر سر درستی و نادرستی آن در حاکمیت آمریکا مناقشه موجود است. تنها نکته ای که می توان در توضیح این تز جرج دبلیو بوش برجسته کرد؛ به چالش گرفتن قدرت بلامنازع آمریکا توسط حاکمیت های این سه کشور می تواند باشد. نئوکانهای آمریکا نه تنها نژاد پرست اند بلکه برتری دین مسیح را بر دیگر ادیان از ویژگی خود می دانند. اما مشکل از آنجا بوجود می آید که این دکترین به ابزاری در دست انحصارات عظیم اسلحه سازی و مالی تبدیل می شود: ” آمریکا اول ” ” قرن، قرن آمریکاست ” جهان به یک رهبر بلامنازع نیاز دارد و گرنه به هرج ومرج کشانده میشود و آنهم آمریکاست. بدین ترتیب در فاصله کوتاهی بدون توافق شورای امنیت، رئیس جمهور بوش در فاصله کوتاهی حمله به عراق را تحت عنوان اینکه سلاح های شیمایی دارد با تمام قدرت نظامی آمریکا و انگلیس شروع کرد. بر فشار تحریم های حداکثری علیه کره شمالی و ایران افزود. نتیجه چنین سیاستی راهبردی پس از دو دهه چیست ؟
از سه کشور محور شرارت
* کره شمالی را با تحریم های حداکثری و محاصره نظامی تروریست خواندند. نتیجه آن کره شمالی امروزی است که مرکز اتمی و موشکی اش به یکی از پیشرفتهترینها در جهان تبدیل شده است. کارشناسان نظامی ارزیابی می کنند که ارتش کره شمالی توانایی فنی زدن آمریکا را با موشکهای بالستیک خود دارد.
*عراق را با تحریم های حداکثری و سپس حمله مستقیم نظامی هوایی و زمینی به ویرانه ای تبدیل کردند که طی آن میلیون ها انسان غیر نظامی زنان و کودکان کشته و آواره شدند.
*ایران ترکیبی از این دومی باشد. موشکهایش هنوز تا برد قاره پیما نیست و آوارگانشان میلیونی اما مهاجر و دارای خانه و مال و منال. و هنوز در وزارت خارجه آمریکا گرایش های راست جمهوری خواه در پی براندازی مستقیم و حتی دخالت نظامی داعش و گروههای مسلح دیگر محلی هستند و گرایش های دموکرات ها در پی نفوذ در داخل و انقلابات مخملی.
اما ایران نه کره شمالی است و نه عراق و تفاوت اساسی با آن دو در اینست که یک جنبش عظیم میلیونی مردمی از پائین شکل گرفته که مصمم است سرنوشت خودش را خودش بدست گیرد. تاریخ گذشته ایران در برابر هجوم خارجی ها نشان میدهد راههای مبتکرانهای برای بقای خود در پیش گرفته است. نیروهای بورژوازی راست نوکر صفت و جناح راست نئوکان های آمریکایی از درک این واقعیت تاریخی عاجزند چون موضع طبقاتی در درک درست اوضاع نقش تعیین کننده را دارد. در موضع طبقه کارگر قرار داشتن از آن جهت اهمیت دارد که حرکت راستین بشریت را بسوی رهایی و آزادی نشان میدهد. وظیفه کمونیستهایی که خود را جزو طبقه کارگر میدانند این است که این عظمت تاریخی رستاخیر ستمدیدگان و استثمار شوندگان ایران را عمیقا درک کنند و تودهها را بدان مسلح سازند. ضمن جدی گرفتن دشمنان در مقطع مشخص و از لحاظ تاکتیکی، باید نیروهای کار و زحمت به پیروزی نهایی و استراتژیک خود مطمئن باشند.
متاسفانه بر اثر تاریخ خیانتها، و خود فروشیهای نمایندگان قشرهای بورژوازی ایران در صد سال گذشته خارجیها همیشه دل به آنها بستهاند که به نجاتش بیایند و بار دیگر جلو پیش روی جنبشهای کارگری و کمونیستی را سد کنند. این روزها آشکارا می بینیم گرایشهای سیاسی بورژوازی و خرده بورژوازی درست بخاطر وابستگی های طبقاتی شان و پیوند تنگاتنگشان با وزارت خانههای خارجی و مراکز امنیتی، دعوت از کشورهای خارجی برای دخالت تا حد نظامی می کنند. در برابر این جریان جناحی از حاکمیت که سپاه پاسداران بازوی اصلی اجرائیش است با روی کار آوردن رئیسی و به اصطلاح یک دست کردن قدرت به جنگ این جناح برخاسته است.
هر دوی این گرایشها که متعلق به طبقه بورژوازی است ضد مردم ایران است و با مخالفت جنبشهای متشکل کارگری و تودهای و چپ و کمونیست روبرو شده اند. بگذارید سیمایی از این صف آرایی را نشان دهیم:
بر اثر مقاومت و مبارزه طبقه کارگر و جنبشهای وسیع اجتماعی بویژه جوانان که بر بستر بحران ساختاری اقتصادی قرار دارد و میلیونها انسان را به زیر فقر کشانده، بر اثر وجود نیروی صاحب نفوذ اصلاح طلبان در مراکز قدرت و بویژه در رسانه ها و امور اقتصادی که سالهاست گردانندگان اصلی آن بودهاند، بر اثر وجود یک جبهه وسیع دول خارجی از قدرتهایی مثل آمریکا و اروپا گرفته تا کشورهای همسایه که با روی کار آمدن بایدن رویکرد دولتش این بوده که سر خامنهای را با مذاکرات برجام شیره بمالد و وقت بدست آورد که در کلیه زمینهها متحد علیه حکومت ایران جور کند که در این زمینه با موفقیت روبرو شده است.
حال میماند جنبش انقلابی، جنبشهای کارگری، جنبش معلمان و دانش آموزان و دانشجویان، جنبش زنان، جنبش بازنشستگان و همین جنبش پنج ماهه که «نه شاه میخواد نه رهبر» اما هنوز نتوانسته اکثریت عظیم ستمدیدگان و استثمار شوندگان را به میدان مبارزه کشاند. در برابر این جنبش نه تنها خطر سرکوب موجود است بلکه خطر به انحراف کشاندن آن توسط اپوزسیون بورژوازی خارج هم موجود است. در برابر نیروهای چپ و کمونیستی وظیفه دوگانه ای قراردارد کوشش برای بسط و توسعه و سازماندهی هرچه بیشتر جنبش جاری از یک سو و مبارزه علیه بورژوازی راست سلطنتی از سوی دیگر. این وظیفه سنگینی است که نیروهای کمونیستی و کارگری به تنهایی نمی توانند با موفقیت جلو برند. آنها باید یکی شوند و براساس برنامه ای مشترک عمل کنند.
ظاهر امر اپوزسیون راست خارج کشور با بر گزاری تظاهرات برلین و ترونتو و جلب پشتیبانی دولت های اروپایی و آمریکا بویژه داشتن رسانه های ۲۴ ساعته با امکانات مالی زیاد و بکارگیری شیوه های چماقداری و تهدید، جو خارج را بسود خود و رهبری رضا پهلوی تبدیل کرده است. اما این توهمی بیش نیست. چرا ؟
اول اینکه پایه تبلیغ آنها بر دروغ و وارونه جلوه دادن وقایع تاریخی قرار دارد. آنها کودتای ۲۸ مرداد آمریکایی را قیام ملی می خوانند، خیزش میلیونی پابرهنگان و حاشیه نشینان شهرهای باد کرده ایران را در انقلاب ۵۷ نفی می کنند و وجود دیکتاتوری شدید تک حزبی محمد رضا شاه را نادیده می گیرند و مهمتر اینکه با قدرتهای امپریالیستی جهان که سابقه دهها جنگ، از جنگ ویتنام گرفته تا عراق، افغانستان و سوریه را در پرونده شان دارند همکاری تنگاتنگ دارند و از طرف آنها پشتیبانی مالی می شوند.
دوم اینکه با علم کردن رضا پهلوی و خانوادهاش تضاد بین جناحهای اپوزسیون راست خارج زیادتر شده و صدای پای فاشیسم بلند بلند دارد می آید. با این کارزار اخیر وکالتی ماهیت چگونگی کسب قدرت سیاسی آمریکایی آشکار شده است.
سوم اینکه هنوز معلوم نیست که هیأت حاکمه آمریکا متّحداً پشت خط براندازی باشند. اسنادی که اخیراً سنای آمریکا علنی کرد نشان میدهد بایدن بعنوان معاون اوباما راه حل تغییر روش حکومت ایران را درست میدانسته و چه بسا مجموعه اپوزسیون سازیها و تلاش برای تروریست خواندن سپاه پاسداران، تهدید مصادره اموال و دارایی های فک و فامیل حاکمیت از جانب کانادا، همه و همه در خدمت گرفتن امتیاز بیشتر از خامنهای باشد.
چهارم اینکه چنانچه خامنهای که یک سیاست مدار بورژوایست و عملگراست، مکتبش در سیاست، حرکت از امکانات است و تاریخ رفتاری محمد را با دشمن حتماً می شناسد. امروز حلقه به حلقه در محاصره است، بعید نیست که مثل خمینی برای حفظ قدرتش جام زهری را سر بکشد و با آمریکا سازش کند. اینها همه واقعیات است. چنانچه چنین اتفاقی بیفتد و بعید هم نیست آنوقت خانه مقوایی این اپوزسیون راست را باد خواهد برد.
هر کدام از این راه ها که طی شود نیروهای کمونیستی و انقلابی چنانچه متّحدانه عمل کنند، نه تنها چیزی از دست نمی دهند بلکه چنانچه در تاکتیک نرمش پذیر طبق شرایط تغییر یافته عمل کنند بسیاری هم بدست خواهند آورد. چرا ؟
مهمترین زمینه برای کسب دستاوردهای بیشتر ادامه جنبش کنونی با بسیج و متشکل کردن تودهها علیه رژیم جمهوری اسلامی است. این جنبش درست است که هزینه سنگینی در این پنج ماهه داده است ولی قربانی ارادهی جوانان را تقویت بخشیده. آنها با خاک کردن هم رزمانشان، غم را به نیرو تبدیل می کنند، با جمعبندی دائمی با درایت ترعمل می کنند. این روز ها شاهد اعتصابات و اعتراضات وسیع کارگران در سراسر ایران هستیم و در خارج کشور ده تشکل چپ، سوسیالیستی و کمونیستی و منفردان در پی اتحاد و عمل مشترک با هم هستند.
حزب رنجبران ایران با تمام نیرو پشتیبان جنبش های تودهای برای سازماندهی وسیعترین صف ستمدیدگان و استثمار شوندگان به رهبری طبقه کارگر است. کلید در هم شکستن تعرض بورژوازی برای جابجا کردن قدرت سیاسی تقویت جنبشهای داخل کشور با هدف ایجاد صف مستقل طبقه کارگر است.
.* باید از کلیه تشکلات مستقل کارگری و توده ای پشتیبانی کرد و برای بسط و توسعه آنها به هر شکلی با حرکت از شرایط مشخص اقدام نمود.
*باید برای سراسری کردن و اتحاد کلیه تشکل های مستقل کارگری و تودهای همچنان مبارزه کرد. برای اینکار از تجارب جنبش جاری در همسویی سراسری کمال استفاده را نمود. این جنبش تجارب بسیار آموزندهای در همسویی نیروها با هم را داشته است.
*باید حزب سیاسی پیشرو طبقه کارگر را از یکی شدن نسل های جوان و پیر و در بستر جنبشهای تودهای بویژه در مراکز کارگری بوجود آورد.
*باید پرچم سرخ اول ماه مه را در روز تاریخی جهانی در سراسر ایران و جهان امسال به نشان همبستگی ستمدیدگان و استثمار شوندگان برافراشت.
به پیش برای سازماندهی بازهم بیشتر نیروهای انقلابی به رهبری طبقه کارگر
سرنگون باد نظام ستمگر و آدم کش سرمایهداری جمهوری اسلامی
نه به دخالت امپریالیستها در ایران
زنده باد سوسیالیسم