جنبش کنونی
مرگ مهسا امینی باعث باز شدن چندین باره تمام تضادهای تلمبار شده اجتماعی در طی حاکمیت رژیم اسلامی بود. جنبش زنان بخشی از جنبش امروز علیه نابرابری است این جنبشی است که بعد از حاکمیت رژیم سرمایه داری اسلامی با شعار علیه حجاب اجباری و علیه قوانین مذهبی دولتی به خیابان آمد. این جنبش همچون دیگر جنبش های اجتماعی از پیچ و خم های زیادی عبور کرده است. رژیم اسلامی سعی کرد که علیه آن حقوق بشر اسلامی و خضبلاتی مانند حرمت زن در اسلام و سالروز تولد فاطمه را جایگزین روز جهانی زن و حقوق شناخته شده زنان نماید و آنها را در شکل زنان در خانواده برای بچه داری و خانه داری و به رسمیت بشناسد و حتی حق حضانت و طلاق را از آنان بگیرد و نقش درجه دوم را در جامعه و خانواده به آنان بدهد. اما این جنبش مرزهای درخواست های صنفی را به سطح خواست های مشخص سیاسی رسانده است این جنبش برای کسب حقوق دانشجویان، تشکلات مستقل و حق انتخابات مستقل، آزادی های سیاسی و فردی، طبقاتی در ابعاد مختلف است. رژیم هم فقط برای تمامی آنها یک جواب دار: سرکوب در شکل های مختلف بدون توجه به خواسته های جنبش های موجود.
برخورد سرکوبگرانه طولانی مدت رژیم نه تنها به انفراد و نفرت عمومی از آن انجامیده است بلکه جنبش ها را به سوی آگاهی و انتخاب شعارهای تعیین کننده تری شکل داده است. جنبش کنونی اعتراضی در کف خیابان ها برآمده از دو نکته بالا یعنی سرکوب و بی حقوقی از یک سو و آگاهی توده ای از ماهیت و عملکردهای رژیم جمهوری اسلامی است. این جنبش که در ۸۸ با شعار رای من را پس بده و موسوی حمایت حمایت شروع کرد، در طی سال های بعد به شعار اصول گرا و اصلاح طلب دیگه تمامه ماجرا و مرگ بر جمهوری اسلامی رسید و ادامه داد. روشن است که سطح کنونی این جنبش های هنوز اعتراضی و تاکید بر آن مشکلات و مسائلی در جامعه است که نمی خواهند مانند شعار” حکومت ضد زن نمی خوایم نمی خوایم” ، “مرگ بر دیکتاتور” و غیره. هنوز در ذهنیت توده ای آلترناتیو روشنی وجود ندارد. بورژوازی دارای آلترناتیو های مختلفی است که مورد مقبولیت توده های معترض قرار نگرفته است و آلترناتیو طبقه کارگر با اینکه در بین روشنفکران و تحصیلکردگان و کارگران دارای مقبولیت است ولی بعلت پراکندگی نیروهای کمونیستی توده ای نشده است و برخی از نیروها به این توهم دامن می زنند که نبود رهبری و آلترناتیو خود امر مثبتی در رشد و گسترش این جنبش هاست. اگر به تک تک جنبشهایی که امروز در کف خیابان ها با رژیم درگیر هستند، نگاه دقیق بیاندازیم، متوجه تزلزل و تسلیم طلبی اصلاح طلبان حکومتی و غیره حکومتی در دفاع از حقوق و درخواست های اولیه مردم میشویم. بسیاری از آنان در قدم اول با شعار مرگ بر رژیم جمهوری اسلامی تحت عنوان حفظ تمامیت ارضی مخالف هستند. دوم آنها با مسئله ملی و تامین حقوق ملیت های ساکن ایران بشدت مخالفت می کنند. آنها ملیت های ساکن ایران را اقوام می نامند و حاضر نیستند که حقوق ملی آنها را به بهانه تجزیه طلبی به رسمیت بشناسند. بخشی از اصلاح طلبان خارج از کشور در مخالفت با انقلاب و تحولات پایه ای و ساختار اجتماعی، خواستار پایان دهی به خشونت ها از طرف مردم هستند. این جماعت بعد از ۴۰ سال نفهمیده و یا نمی خواهند بفهمند که بیش از ۴۰ سال است که بر مردم ما خشونت افسار گسیخته ای اعمال شده است و آنکه باید خشونت ها را متوقف کند، رژیم جمهوری اسلامی است.
جنبش های کنونی در ایران که در طی دو دهه زمان برآمدهای آنها کوتاه و پرقدرت تر شده است مرحله ای از انقلاب اجتماعی ایران میباشد که همیشه از طولانی و سخت و بغرنج بودن آن سخن میگوئیم. این جنبش نشان داده است برعکس شعارهای اصلاح طلبان و سلطنت طلبان این انقلاب تا به حال بسیار خونین و برای مردم ما پرهزینه بوده است. در عین حال روند اوضاع نشان می دهد که توده های وسیع مردم برای به سرانجام رساندن آن هر قدر هم طول بکشد عزم و اراده خود را جزم کردهاند.
رژیم جمهوری اسلامی به مثابه یک رژیم تئوکراتیک و مذهبی از همان روز اول سرکوب کمونیست ها و زنان و نیروهای عدالت طلب و آزادیخواه را با شدت هر چه تمامتر شروع کرد و ادامه داد. تجربیات سال های گذشته نشان داد که جنبش های اجتماعی بعلت اینکه از رهبری و تشکلات توانمندی برخوردار نبودند، در عین اینکه تاثیرات بسیار مثبتی از خود بجای گذاشت ولی نتوانست به خواسته های خود دست بیابد و با سرکوب رژیم به آتش زیر خاکستر تبدیل شد. این تجربه تا به حال چندین بار در جنبش های مختلف تکرار و تائید شده است. هر بار با برآمد جنبش این تجربیات بعلت شور و شوقی که بوجود می آید به فراموشی سپرده می شود و عمل انقلابی و مبارزه علیه رژیم وظیفه بلند مدت این جنبش ها را بصورتی موقت به کنار می گذارد.
هر بار که جنبش اعتراضی در ایران سربلند می کند، نه تنها در شعارها بلکه در تاکتیک های مبارزات خیابانی به دستاوردهای جدیدی می رسد. در دور اخیر هم این ویژگی با جنبش زنان و شرکت دانش آموزان و دانشجویان بصورت برجسته ای خود را نشان می دهد و بیش از گذشته همبستگی توده ای بیشتر شده است و بسیاری از اقشار مردد را بطور فعال بسوی خود جلب کرده است. در دور تازه اعتراضات هم مجدداً با این تجربه روبرو هستیم.
یکی از تفاوت های این جنبش که در ادامه جنبش های سالهای اخیر است شرکت وسیع ایرانیان خارج از کشور در حمایت از آن و نیز تلاش غرب برای آلترناتیو سازی و به عقب راندن درخواست های دمکراتیک و پایه ای در این جنبش است. امپریالیست های غربی در خارج کشور در تلاش برای نفوذ سیاسی در بین ایرانیان در خارج از کشور و بویژه نسل جوان امکانات زیادی را در اختیار سلطنت طلبان قرار داده اند. با اینحال آنها هنوز قادر به هژمونی سازی در آن نشده اند. اکثریت مردم با تمام فشاری که در جهت باز کردن فضای سیاسی برای سلطنت طلبان مطرود شده ، از طرف امپریالیست های غربی صورت می گیرد ولی با آنها مرزبندی داشته و حاضر نیستند بار دیگر سایه نوع دیگری از دیکتاتوری و استبداد فردی بورژوایی را بپذیرند. اگر چه خطر دارودسته های سلطنت طلب و کلاً جناح های بورژوازی را در جنبش کنونی آنهم در شرایطی که نیروهای طرفدار سوسیالیسم و انقلاب در پراکندگی به سر می برند، نمی توان نادیده گرفت. ولی نیروهای از دست سلطنت طلبان و مجاهدین به نظر می رسد بیشتر نیروهای دوران گذار در جهت ناپایدار کردن ساختارهای اجتماعی ، در جهت اهداف امپریالیستی هستند، تا آلترناتیوی ثابت برای آینده قدرت در ایران. یکی از تغییراتی که بعد از بیش از دو ماه در خارج از کشور در بین ایرانیان حامی مبارزان داخل بوجود آمده است. ایزوله شدن دارودسته های لومپن سلطنت طلبان و در عین حال روشن شدن مرزبندی ها بین نیروهای مختلف سیاسی، نزدیک شدن بیشتر نیروهای سوسیالیست و چپ به یکدیگر.
برخی از نظریاتی که در جنبش کنونی تبلیغ می شود، عمیقا انفعال طلبانه و ارتجاعی هستند یکی از این نظریات تبلیغ نداشتن رهبری و تشکیلات در جنبش کنونی به مثابه امر مثبتی که توانسته است مردم را بسیج کرده و جلوی سرکوب را بگیرد. جدا از اینکه در صحنه خیابان و مبارزه نه تنها نداشتن رهبری و تشکیلات جلوی سرکوب را نگرفته است بلکه بعلت عدم و کمبود آن دست رژیم جمهوری اسلامی را برای هر نوع جنایتی علیه جوانان که نیروی اصلی خیابان هستند، باز گذاشته است. در عرصه فکری اجازه بسیج نیروی های مبارز را به دور تشکلات و نیروی های مترقی و آزادیخواه و عدالت طلب و سوسیالیست جامعه نمی دهد و دست نیروهای بورژوایی را برای آلترناتیو سازی و خرید زمان باز می گذارد.
جنبش کنونی با شعار زن زندگی آزادی شروع شد با اینحال فمینیسم بورژوایی قادر به تسلط فکری بر خواست های زنان نشد و مبارزات دوشادوش زنان و مردان عملاً خواست های برابری طلبانه را جایگزین آن کرد. در برخی دیگر از زمینه هایی که تلاش شد شعارهای جنبش را به راست بچرخانند مانند مسئله ملیت ها و جایگزینی دفاع از ملیت ها با دفاع از ایران هم موفق نبود که خود نشان از رشد آگاهی در جنبش اجتماعی کنونی است. اعتراضات اخیر نشان داد که مبارزه طبقاتی در حال تشدید شدن است و با رشد و تکامل آن شعارهایی که با تکامل تاریخی و انقلاب اجتماعی ایران همخوانی نداشته در حال رنگ باختن است. ایستادن در شوروشوق انقلابی کنونی نباید ما را از اساسی ترین خواست های انقلابی دور کند و مسئله طبقه کارگر را به موضوعی کهنه شده و فرعی و یا حواله به آینده دور نماید. رفتارهای نیروهای بورژوایی داخل و خارج از کشور نشان میدهد که شعارها و برخوردهایشان نه در دفاع از کارگران و زحمتکشان بلکه ناشی از منافع تنگ نظرانه منافع گروهی و طبقاتی حاکم در سطح کشوری و یا جهانی بسیار مرتجعانه است. بسیاری به دیدگاههایی از جمله: “سوسیالیسم در تئوری خوب است، سوسیالیسم بعداً بوجود خواهد آمد ولی حالا فقط اتحاد و همبستگی مهم است”، “در آینده بعد از سرنگونی همه نیروها باید آینده ایران را رقم بزنند، حالا بحث راجع به رژیم آینده را نباید کرد”، “رژیم آینده در یک انتخابات آزاد معلوم خواهد شد”. مجموعه ای از این شعارها و تفکرات عملا مشغول خاک پاشیدن به چشم کارگران و زحمتکشان در جهت ممانعت از سرنگونی رژیم حاکم و برپا داشتن رژیم و ساختار یک رژیم دمکراتیک که نماینده اکثریت توده ها باشند، هستند. آنها فراموش می کنند که همه این شعارها به دست کدام نیروی طبقاتی انجام خواهد شد. کسی که قادر به سرنگونی رژیم اسلامی و برپایی انتخابات باشد، نمی تواند یک رژیم فرا طبقاتی باشد. رژیم دمکراتیک که پایه های طبقاتی اش نامعلوم و مبهم و بدون ساختارهای دمکراتیک است فقط می تواند متعلق به طبقات ستمگر و استثمارگر باشد. خرده بورژوازی که امروز به طور فعال در جنبش شرکت دارد حتی بیش از بورژوازی به این نوع شعارها دامن می زند. ما وظیفه خود می دانیم با این نوع فریب های طبقاتی مبارزه و آنرا افشا کنیم. خواست های طبقه کارگر در مسئله دولت و دمکراسی روشن است: دولت دیکتاتوری پرولتاریا و دمکراسی شوراهای کارگران و زحمتکشان. انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان هیچ حق ویژه ای نخواهند داشت. امتیازهای طبقات حاکم از بین خواهد رفت و ازهرکسبهاندازهتوانشوبههرکسبهاندازهکارشاساس اولیه جامعه آینده خواهد بود.
در عین حال ما در تظاهرات خارج از کشور با تغییر برخی شعارها روبرو هستیم که بستگی به حضور نیروهای مترقی و یا راست به چپ و یا راست گرایش یافته است. حضور در خیابان بصورت پیگیر و خستگی ناپذیر در داخل ایران و حمایت ایرانیان خارج از کشور، رژیم را تا به حال مجبور کرده که عملا قادر به برخورد به حجاب اجباری نشود و منتظر خستگی جنبش خیابان شود. اما مرتجعین حاکم هم اینرا فهمیده اند که حتی با سرکوب نظامی، کُشت و کُشتار جنبش کنونی، آنرا نمی توانند خاموش کنند و جنبش همچنان در ابعاد کوتاه تر زمانی و پرقدرت تر اجتماعی در آینده نزدیک رودررویشان خواهد بود. همانطور که جنبش امروز از بسیاری از خواست ها و شعارهای گذشته عبور کرده است؛ از ضعف های امروز هم عبور خواهد کرد. نقاط مثبتی که امروز ما در رفتار و عملکردهای جنبش کنونی می بینیم نشان می دهد که توانمندی این را دارد که بر کمبودهای خود فائق آید و این بدون حضور پرقدرت نیروی آگاه سوسیالیست و تشکل توده ایش طولانی مدت و با بهای بیشتری ادامه خواهد یافت. در این نقطه تاریخی نیرویی که خود را در پوسته تشکیلاتی خود پنهان نکرده است بایستی پای در میدان اتحاد و همبستگی با دیگر نیروهای سیاسی طرفدار طبقه کارگر بگذارد. تجربه جنبش کمونیستی در ایران از ۵۳ نفر تا به امروز که در مقاطع مختلف دوران رشد و یا ضعف جنبش کمونیستی جهانی حرکت کرده است، نشان می دهد که رهبری آگاه و حزب کمونیست ابزارهای انقلاب اجتماعی در دست طبقه کارگر برای انقلاب بنیادی ساختاری در نظام ستمگر و استثمارگر سرمایه داری است. جنبش طبقه کارگر بسیاری از شعارهای خود را به خیابان و در بین توده ها کشانده است، اما بعلت این که حزب کمونیست فراگیر و سرتاسری که تحت رهبری طبقه کارگر جنبش های توده ای و پراکنده اجتماعی را به هم پیوند دهد، هنوز بوجود نیامده است. با پیروزی انقلاب اجتماعی به لحاظ مقدماتی و سازمان یافتگی فاصله ای زمانی موجود است. اما شفافیت در خواست ها و شعارهای این جنبش نمی تواند بدون برخورد صریح و روشن ادامه یابد بویژه اینکه هر روز که می گذرد خرده بورژوازی و بورژوازی سعی به تغییر ماهیت و از آن خود کردن آنها دارد. در این تلاش تاریخی سلاح نقد برای سالم سازی جنبش باید بطور جدی بکار گرفته شود.
مهران پیامی
۱۴۰۱