بزرگترین موفقیت ما در این سال ها پر فراز ونشیب مبارزه، استواری در پیروی از آموزش لنین در باره امپریالیسم بوده است. ما درک درستی از مبارزه علیه امپریالیسم داشتیم و زمانی که رویزیونیست های حزب کمونیست شوروی قدرت را در حزب غصب کردند و راه سرمایه داری را در داخل اعمال کردند و در سیاست خارجی سیاست های تجاوز گرانه ای را در پیش گرفتند، مبارزه علیه هر دو ابر قدرت را با مبارزه علیه ارتجاع داخلی تواما به پیش بردیم. زندگی صحت این خط مشی حزب ما را ثابت کرده است امپریالیسم همچنان در جهان موجود است اما تغییرات فاحشی در مناسبات و توانایی های آنها رخ داده است.
اوضاع تغییر یافته چگونه است و مبارزه علیه امپریالیسم در کجای وظایف ما جا دارد؟
اوضاع تغییر یافته عینی جهانی در این چند دهه اخیر بویژه پس از ارزیابی دولت پنهان آمریکا در اینکه چین کشوریست کمونیستی و دشمن اصلی امپراتوری آمریکا ، بازتابی تکان دهنده در کلیه سطوح جهانی داشته است . آمریکا موکدا یادآوری می کند و در عمل با اقداماتی سیاسی ،اقتصادی و نظامی نشان می دهد که با تمام نیرو در برابر پیشروی چین خواهد ایستاد. جنگ در اوکراین وصف آرایی میان ناتو و روسیه در هشت ماه گذشته، باز هم بیشتر هدف امپریالیسم آمریکا را در محاصره کامل ، تضعیف با هدف تجزیه روسیه در خدمت استراتژی محاصره چین نشان می دهد.
دوران همچنان دوران انقلابات پرولتری و امپریالیسم است و تضاد های اساسی جهان همچنان باقی مانده اند اما تضاد عمده جهان که زمانی ما آنرا با دو ابر قدرت مشخص می کردیم نیست بلکه یک ابرقدرت و آنهم امپریالیسم آمریکاست.که توانایی یافته با قدرت اقتصادی و نظامی خود نقش ژاندارم جهانی را بازی کند و سیاست های جهانی خود را به دیگر کشور ها دیکته کند.در شناخت این پدیده شیوه های متفاوتی را بکار برده اند. از جمله است توانایی های اقتصادی ،علمی و تمرکز سرمایه و قدرت نظامی ما در اینجا ضمن به حساب آوردن کلیه این عوامل از شیوه شناخت تضاد های اساسی جهان کنونی و تعیین مناسبات میان ها استفاده می کنیم. با توجه به بحران ساختاری سرمایه داری جهانی و عدم توانایی صاحبان قدرت سیاسی جهانی سرمایه در مهار کردن آن با توجه به این بحران ادامه دار که هر روز آهنگ توسعه اقتصادی نزول می کند ولی تمرکز سرمایه در دست مشتی کوچک در جهان بیشتر می شود تضاد اصلی جهان را میان تهیدستان و ثروتمندان میدانند.و این تضاد را نه تنها اصلی بلکه عمده ارزیابی می کنند.اشکال این نوع ارزیابی ها در اینست که نقش طبقات و مبارزه طبقاتی را در این جدال تاریخی کمرنگ می کند و آتش حمله را روی دشمن عمده فعال در صحنه را پراکنده می کند. بنوعی ریشه در ایدئولوژی همه باهم خرده بورژوازی دارد و در ایران باز خرید آن داغ است. بنظر ما روش تحلیل تضاد ها ی جهان کنونی زمینه را برای شناخت مشخص تر فراهم می کند و طبقه کارگر وکمونیست ها را در مبارزه جاری چه در سطح جهانی و چه در سطح کشور خود بهتر مسلح می کند.
هدف ما از این تحلیل دستیابی به دانشی است واقعی و مشخص که بتواند قدرت طبقه کارگر و توده های ستمدیده واستثمار شونده را بیفزاید وزمینه را برای انقلاب اجتماعی فراهم نماید. تضاد ها ی کنونی جهان کدام اند؟ اول عامترین وعمومی ترین که مادر تضاد ها را بشناسیم. در صحنه واقعی جهان کنونی مجموعه ای از تضاد های اساسی اند که تضاد اصلی را شکل داده اند. تضادهایی در زمینه های مختلف که.سرنوشت بشریت بستگی به چگونگی حل آنها دارد.
یک – تضاد میان پرولتاریا و بورژوازی
دو- تضاد میان نظام سوسیالیستی و نظام سرمایه داری
سه – تضاد میان اجتماعی شدن تولید و خصوصی ماندن مالکیت بر وسایل تولید
چهار – تضاد بین کشورها،ملل ستمدیده وکارگران وزحمتکشان از یک سو و امپریالیسم ابرقدرت آمریکا از سوی دیگر
با تغییرات عظیم جهانی در کلیه زمینه ها و آغاز دوران افول ابرقدرت بلامنازع جهان امپریالیسم آمریکا که همچنان بر نقش ابر قدرتی خود اصرار دارد و نبود امپریالیستی دیگرپرقدرتی که ادعای جای گزینی داشته باشد ، شرایط نوینی را در سطح جهانی فراهم ساخته است. در دوران افول ابرقدرت بریتانیا آمریکا آشکارا وارد میدان برای پرکردن جای بریتانیا بعنوان ابر قدرت جهانی شد.و قرن بیستم را قرن آمریکا خواند وبرای سرکردگی کامل جهان نقشه تجزیه روسیه را در پیش گرفت. با سلطه سرمایه اری مافیایی آمریکایی در اتحاد جماهیر شوروی وتجزیه کامل آن، اعلام پایان تاریخ سوسیالیسم وگسترش قدرت نظامی خود در سراسر جهان ، قرن بیست ویکم را هم قرن آمریکا خواند. اما تدریجن ادامه چنین موقعیتی توسط اکثریت کشور های جهان به چالش کشیده شده است.مردم سراسر جهان با این همه نا برابری ها بستوه آمده اند.تاریخ جنایات کشور های استعماری و امپریالیستی هرچه بیشتر بر ملا شده است ، توده ها ملت های ستمدیده و بسیاری کشورهای تازه مستقل شده اما فقیر و درمانده نظام جهانی ابرقدرتی را امپریالیستی و باعث وضع اسفنک خود می بینند. آنها نه تنها با ابر قدرتی بلامنازع یک کشور مخالفند .اساسا هرگونه قطب بندی نظامی وسیاسی واقتصادی را ضد خود وضد تاریخ میدانند. تجربه چند قطبی شدن جها ن ، تجربه دوقطبی شدن و ابرقدرتی بلامنازع شدن هیچکدام نه تنها صلحی برای جهان به ارمغان نیاورده بلکه آنرا به لبه پرتگاه و نابودی کشانده است. دنیا بر سر دوراهی رسیده است . باید انتخاب کند چگونه جهانی را میخواهد. حل کلیه تضاد های اساسی بالا گره خورده به حل تضاد بین کشورها،ملل ستمدیده وکارگران وزحمتکشان از یک سو و امپریالیسم ابرقدرت آمریکا از سوی دیگر
ائیدولوگ ها ی بورژوازی تلاش کرده اند کمونیسم علمی را یک آیه آسمانی، یک مکتب متافیزیکی و دیترمنیستی، جلوه دهند.کمونیسم علمی اصولش بر روند تکاملی مادیگرایی طبیعی و اجتماعی استوار است ،سبز است وپویا و مادی گری دیالکتیک را در روند شناخت بکار می گیرد.. پراتیک را معیار سنجش درستی ونادرستی تئوری ها میداند. امروز که سرمایه داری، جهان را به لبه پرتگاه کشانده است و خطر جنک هسته ای آینده تیره وتاری را برای بشریت رقم می زند جنبش کارگری جهانی بر آنست که رقابت های امپریالیستها حتمن نباید به جنگ بکشد و کارگران واحزاب کمونیست همراه توده ها می توانند از بروز آن جلو گیرند. رسالت تاریخی طبقه کارگر جهانی همراه با کل بشریت، مبارزه برای جهانی بدون ابرقدرت ها، بدون صف بندی های نظامی وقطب بندی های ناشی از رقابت های امپریالیستی است. طبقه کارگراز هدف انقلاب جهانی، از درد همگانی بشریت کنونی حرکت می کند و بنا بر موقعیت اجتماعی اش وفادار ترین طبقه به همبستگی جهانی و انترناسیونالیسم است. اما این مبارزه ایست سخت ؛بغرنج وطولانی. مرتجعان هیچگاه راضی نمی شوند که صحنه تاریخ را ترک کنند. ازکشورها ،ملت ها گرفته تا خلقها و توده های استثمار شونده وستمکش مخالف اوضاع کنونی جهانند است. امپریالیسم آمریکا و متحدانش در برا بر کلیه گرایش ها ی استقلال طلبانه کشورها ،گرایش ستمدیدگان برای آزادی و استثمار شوندگان برای سوسیالیسم و کمونیسم ایستاده اند. این صف آرایی بطور برجسته ای در خاور میانه که ایران در آن قرار داد و سلطه بر آن نقش تعیین کننده ای برای ابرقدرتی دارد، نمایان است.از کودتای 28 مرداد 32 ایران این روند صعودی برای تبدیل شدن به آقای خاور میانه شروع می شود امپریالیسم آمریکا با حمله به عراق،افغانستان،سوریه ،لبنان و لیبی وپشتبانی از راست ترین نیروهای ارتجاعی منطقه هدف تسلط کامل به منابع نفت وگاز منطقه را همچنان دنبال می کند. ایران تنها کشوریست که هنوز دربرابر آمریکا در منطقه زانو نزده است . اما وجود اقتصاد اسلامی نئولیبرالیستی وطرفداران وسیع آمریکا در میان جناح های بورژوازی ایران – داخل وخارج حاکمیت آمریکا هنوز به تسخیر دژ از درون در ایران دل بسته است. از این منظر طبقه کارگر ایران ضمن مبارزه علیه نظام سرمایه داری داخلی باید مبارزه علیه آمپریالیسم – ابرقدرت آمریکارا فراموش نکند. آمپریالیسم آمریکا پشتبان جهانی سرمایه داری جهانی است وضد کمونیسم وهرگونه جنبش کارگری انقلابی با هدف های سوسیالیستی است. بورژوازی ایران در این صد ساله عمدتا همراه با استعمار وامپریالیستها به چپاول وغارت منابع ملی ایران پرداخته و چنانچه جناحی از آن تلاش کرده مستقل عمل کند با کودتا با همدستی بخش دیگری از همان طبقه سرنگون شده است.امروز بخشی از حاکمیت در برابر زیاده خواهی های امپریالیسم آمریکا مقاومت می کند. این مقاومت با توجه به وجود چرخ پنجم طرفدار آمریکا در حکومت،با توجه به فروماندگی نظام در حل مشکلات تود ه های وسیع مردم و با توجه به دیکتاتوری ضد کمونیستی وکارگری پا گلی است مگر اینکه تغییرات اساسی طی مبارزه بدست توانای کارگران ومتحد آنها در جهت بالا بردن حل مشکلات عدیده جامعه تحقق یابد. و با گسترش تشکلات مردمی روحیه مقاومت مردمی علیه آمپریالیسم تقویت شود.. ما همیشه تاکید کرده ایم راه انقلاب ایران سخت وبغرنج است . امروز ما با چنین بغرنجی ای در حل تضاد میان دو تضاد عمده با دشمنان پرولتاریا روبروهستیم. پرسش اینجاست طبقه کارگر ایران چگونه باید به حل مناسبات این دو عمده بپردازد.؟ اینکه گفته اند پرولتاری هر کشور باید اول حسابش را با سرمایه داران کشور خودش حل کند از اینجا ناشی می شود که در زبان تضاد ها باید هر قلمروی را جدا از هم مورد تجزیه وتحلیل قرار داد و بر اساس تضاد های اساسی همان قلمرو تضاد عمده را دریافت. در اینجا اهمیت واصولی بودن اصل حرکت از شرایط مشخص هر کشور روشن می شود.قلمرو جهانی هم برای خودش تضاد های اساسی خود را دارد و از میان آنها هم با توجه به شرایط مشخص جهانی تضاد عمده خود را دارد . قاطی کردن این دو قلمرو باهم در گذشته ضرر های زیادی به جنبش کارگری جهان از جمله ایران زده است . حزب رنجبران هم از این انحراف لطمه خورده است.مسئله بر سر حل مناسبات این دو تضاد عمده است تضاد طبقه کارگر با سرمایه داران کشور خود و تضاد طبقه کارگر با آمپریالیسم در سطح جهانی است.پرولتاریا باید برای براندازی بورژوازی حاکم خود بعنوان تضاد عمده عمل کند و در عین حال با آگاهی از تضاد عمده جهان با امپریالیسم، مبارزه با آن را بعنوان یک وظیفه انترناسیونالیستی مبارزه انقلابی داخلی خود را تکمیل کند. تا وقتی که امپریالیسم مستقیم وارد کشور نشده همیشه تضاد عمده با طبقه حاکم است و هیچگاه مبارزه علیه امپریالیسم پرولتاریا نمی تواند با بوارژوازی چه در حاکمیت وچه در اپوزیسیون جناحی از بورژوازی همراه وهمسو شود.سیاست انتخاب بد وبد تر تهی از صف کشی راستین طبقاتی است.اما اوضاع تغییر یافته جهان در صد سال گذشته ما را چون نیک بنگریم به یک واقعیت دیگری نزدیک تر کرده است و آنهم عظمت عظیم طبقه کارگر جهانی است.طبقه کارگر جهانی که خود بزرکترین وبا ارزشترین عامل تولید است امروز تنها نیروی است که می تواند کل بشریت را با براندازی نظام سرمایه داری جهانی ، نجات دهد، آزادی برای مردم جهان به ارمغان آورد، ستمدیگان را رهایی بخشد واز نابودی کره زمین که ناشی از نظام سرمایه داری به لبه پرتکاه کشانده شده است را نجات دهد.از این منظرمبارزه طبقه کارگر یک کشور برای انقلاب سوسیالیستی در حقیقت موثر ترین راه برای حل همان رسالت تاریخی در قلمرو جهانی است وبه حل تضاد عمده جهان خدمت می کند.
محسن رضوانی – اول سپتامبربیست دو