چند نکته کوتاه:
۱. داستان و تاریخ حزب کمونیست ایتالیا از بسیاری جهات مهم و آموزنده است. حزبی با تاریخ بیش از یک صد سال با رهبرانی بسیار خوشنام همچون گرامشی، و با رهبرانی بسیار نزدیک به کمینترن همچون “پالمیرو تولیاتی”، با هم زیستی دورهای کوتاه با جانوران فاشیستی همچون “موسولینی” (سردبیر نشریه “به پیش” – Avanti ، از نشریات حزب سوسیالیست – تا ۱۹۱۴)…… حزب کمونیست ایتالیا در دهه هفتاد میلادی دارای بیش از سی درصد آرای انتخاباتی بود،…….
۲. در یک دوره چهار ساله ۱۹۲۲ تا ۹۲۶، تقابل داخلی درون حزبی، و هم چنین تضاد اکثریت رهبری آن دوره (به زعامت “بوردیگا” – Amadeo Bordiga 1888 – 1970 ) با خط رسمی کمینترن بر سر سیاست ها و مواضع عمومی حزب کمونیست ایتالیا و هم چنین برخورد به پدیده موسولینی می باشد، که در واقع به نوعی بازتاب دو نگرش متفاوت در کمینترن است. این نامه بخش بسیار کوچکی از تلاش های مستمر گرامشی می باشد.
۳. در این نامه به کرات از کلمه “مانیفست” استفاده می شود، که ارجاع به نظرات گروه “بوردیگا” می باشد که خود آن را “مانیفست” نامیده بود.
م. اسفندیاری
- فکر می کنم که جهت درک بیشتر و بهتر مقوله فوق، لازم است اندکی بیشتر در این حیطه تعمق کنیم؛ روشن است که حزب بلشویک روسیه، دارای هژمونی عملی در تشکیلات کمینترن می باشد، در نتیجه برای شناخت بیشتر و بهتر خطوط نظری متفاوت در بین الملل ۳، باید به نظرات گوناگون در حزب کمونیست روسیه احاطه داشته باشیم؛ از طرفی باید توجه داشت که به علت نقش برتری رفقای روس در کمینترن و نمایندگی آن ها از خط رسمی دولت و حزب کمونیست روسیه، امکان دسترسی بیشتری به اطلاعات درباره حزب و تشکیلات ما را دارا می باشند. نکته بسیار مهم این است که جهت گیری نظرات آن ها اساسا بر مبنای تجارب و پراتیک عملی آن ها از انقلاب در روسیه می باشد، که ما متاسفانه از این تجربه فعلا بی بهره هستیم.
- مانیفست چپ کمونیست – اکنون به مساله اصلی خودمان می پردازم. رفیق “اوربانی” نوشته است که من در ارزش گزاری و جمع بندی ام از “مانیفست” او مبالغه کرده ام. کماکان اعتقاد دارم که او با این نامه، دست به شروع و آغاز یک مبارزه همه جانبه را با انترناسیونال کمونیستی زده است. که در آن به روشنی درخواست تجدید نظری کلی در مقوله تاکتیک را پس از کنگره سوم کمینترن می کند.
- از نکات به اصطلاح جمع بندی شده در “مانیفست” و در نامه دوم آن ها می خوانیم که: “باید در ارگان های وابسته به انترناسیونال، بدون در نظر گرفتن نحوه سازماندهی های گذشته، درباره شرایط مبارزاتی پرولتاریا در سال های متأخر به بحث وسیعی و اساساً موقتی و اختیاری دامن بزنیم؛ تجربه سازماندهی های قبلی معمولاً به ریشه یابی و راه حل هایی برای مسایل و مشکلات اصلی، ضربه می زند.” این چه معنایی می دهد؟ جز درخواست امکان یک تجدید نظر طلبی؟ و آن هم نه فقط در حیطه تاکتیک های کمینترن در ایتالیا پس از کنگره سوم انترناسیونال، بلکه بحث و به تشکیک کشاندن اصول اولیه و اساسی که زیربنای این تاکتیک ها می باشند؟ وانگهی واقعیت ندارد که پس از سومین کنگره انترناسیونال (22/06/1921 – 12/07/1921 مسکو – یکی از دستورهای جلسات، وضعیت ایتالیا و حزب کمونیست آن بود.)، به طور مکتوب شرایط و وظایف ما در ایتالیا تشریح نشده است. در شماره ۲۸ نشریه “انترناسیونال کمونیست”، نامه سرگشاده مارس ۱۹۲۲ مسئولان کمینترن به کمیته مرکزی حزب کمونیست ایتالیا، درج شده است.
- از آن نامه ها به راحتی می توان درک کرد که چرا و چگونه تزهایی را به کنگره “رم” پیشنهاد می کنند. آن ها با ارائه تصویری دروغین و وارونه از واقعیات، در اصل مخالفت تمام و کمال خود را با کنگره سوم انترناسیونال اعلام می دارند. در آن نامه به وضوح چهار نکته زیر را که از مصوبات کنگره سوم انترناسیونال می باشد را مطرح کرده و به چالش می کشند: ۱. چگونگی نایل آمدن به اکثریت؟ ۲. امکانات ما و در چه شرایطی باید دست به نبرد بزنیم؟ ۳. درک ما از اتحاد و یکپارچگی چیست؟ ۴. شعار اصلی و مرکزی دولت کارگری چه می باشد؟
- در واقع در نکته سوم، مسئله اتحاد و یکپارچگی را در ارتباط با سندیکاها و هم چنین در حیطه سیاست مطرح می کند، یعنی به وضوح می گویند که حزب باید در کمیته های مشترک و مختلط، جهت تبلیغ و مبارزه شرکت کند. در نکته چهارم، سعی در ارائه خط مشی تاکتیکی و بلافصل و راهبردی، برای دولت کارگری ایتالیا در آینده می کنند. نامه آن ها با این جمله به پایان می رسد: “ترجیحاً بهتر است که فغلاً حزب از تزهای کنگره سوم و دولت شوراها رضایت داشته و حمایت کند.” من نمی دانم که پس از جوابیه دولت شوراها به کمیته مرکزی حزبمان، چه راه حلی باقی می ماند؟ پافشاری بیشتر، حزب کمونیست ایتالیا را هر چه بیشتر از کمینترن و اصل مبارزه دورتر خواهد کرد.
- سنت های حزبی – من مطلقاً اعتقاد ندارم که این سنت های حزب ما، آن برداشتی است که از “مانیفست حزب کمونیست” در نامه ها آمده است. بلکه مجموعه ای از نظرات گروه ها و صف بندی هایی از بنیان گزاران اولیه حزب ما می باشد. هم چنین اساسا ًاعتقاد ندارم که یک بحران اعتماد میان انترناسیونال کمونیست و مجموعه حزب ما اتفاق افتاده است، این بحران فقط میان انترناسیونال و بخشی از رهبران کنونی حزب ما وجود دارد. حزب ما در کنگره اول “لیورنو” Livorno ، نه بر اساس و پایه یک نظرگاه منسجم و قبلی شکل گرفت و نه در ادامه بر اساس آن توسعه یافت؛ بلکه بر اساس یک خواست مشخص و بلافاصله و فوری شکل گرفت. اما در این مدت کوتاه و دو سه ساله، دو اتفاق مشخص روی داده است: از یک طرف دوری و جدایی رفرمیست ها و دیگرانی که از آن ها علیه انترناسیونال پشتیبانی می کردند، و از طرف دیگر جناح اکثریت که با حمایت بخش هایی از کارگران توانسته بود در کنگره “ایمولا” Imola ، در رهبری کمیته موقت قرار گرفته و اعتماد خود را به انترناسیونال کمونیست اعلام کرده بود. در نتیجه به وضوح روشن است که واقعیات بر خلاف نظرگاه نامه های نگارندگان “مانیفست” می باشد.
- امضاکنندگان این به اصطلاح “مانیفست” حق دارند که بگویند متهم به عدم درک و به بیراهه رفتن از سنت های حزبی مان شده اند. البته مطلب فوق تماماً در اسناد حزبی ثبت شده اند، و این فقط ظاهر ماجرا می باشد؛ و در واقع مسئله مقوله ای سیاسی است. “آمادئو” ( Amadeo Bordiga 1889 – 1970 ، یکی از بنیان گزاران اصلی حزب کمونیست ایتالیا در ژانویه ۱۹۲۱ در کنگره اول بود) وقتی در رهبری حزب قرار گرفت، سعی می کرد که نظرات خود را به عنوان نظرات حزب ترویج دهد. امروز هم او با انتشار “مانیفست” در پی همین سیاست می باشد. اینکه ما در گذشته در مقابل تلاش های او کم کاری کرده ایم، یک مسئله است؛ و این که امروزه هم او در پی به کرسی نشاندن نظرات خود با امضا کردن به اصطلاح “مانیفست” می باشد، که حزب را در موقعیتی خطرناک و بی عملی قرار می دهد، مسئله دیگری است. البته ما هیچ گاه اجازه نداده ایم که نظرات و اوضاع به وجود آمده قوام و تحکیم یابد. من حد اقل قبل از کنگره “رم”، در بحث خودم در گردهمایی “تورینو”، به روشنی گفته ام که تزهای مطرح شده درباره تاکتیک های امروزه مان را فقط به علت رعایت نُرم های حزبی قبول می کنم، اما به وضوح اعلام کرده ام که موافق با اتحاد و همکاری (Fronte Unico) ، تا به سرانجام و قدرت رسیدن دولت کارگری می باشم. از طرفی مجموعه تزهای فوق هیچ گاه به طور ریشه ای در هیچ ارگان حزبی و حتی کنگره “رم”، مورد بحث و تبادل نظر قرار نگرفته بودند. اما مسئله و تصمیم بسیار روشن بود، به این معنا که: اگر هیئت اجراییه و رهبری نتوانند به یک جمع بندی واحد با نمایندگان کمینترن بر روی سندی مشترک برسند، و با توجه به اینکه اکثریت نمایندگان حزب تمایلی به نظرات رهبری نداشتند، تزهای فوق می توانند فقط به عنوان یک نظرگاه پیشنهادی مطرح باشند، و پس از کنگره چهارم می توانند جایگزین گردند.
- وفاداری بین المللی از اصول سنت های حزبی است و هر چه به غیر از آن خلاف سنت های حزبی می باشند. پس از بحث های “کولاروف” (Vasil Kolarov 1877 – 1950 – بلغاری و از مرکزیت کمینترن)، و اولتیماتوم انترناسیونال به حزب ما، و پس از مشورت با نمایندگان ایالت پیئمونت (Piemonte)، مطلقاً به این نتیجه رسیده بودم که، باید جلو تسلط غیر قابل پیش بینی اقلیت را بر کل حزب گرفت، و وزن رأی گیری و اعتبار کنگره “رم” را بیش از یک مقوله ی سازماندهی درون حزبی، ارزیابی نکرد.
- مسائل مطرح شده در “مانیفست” – گذشته از مقوله فوق، که کمابیش در ارتباط با نُرم ها و سبک کار درون حزبی می باشند؛ من عمیقاً اعتقاد دارم که زمان آن فرا رسیده است که خط مشی و راه و هدف حزب کمونیست ایتالیا را دوباره باز تعریف کنیم. ما در آغاز دوره جدیدی از تاریخ و زندگی حزب و کشورمان می باشیم، در نتیجه باید با روشنی و وضوح بیشتر درباره روابط درون حزبی و ارتباط خود با انترناسیونال صحبت و موضع گیری کنیم. در اینجا و به دور از زیاده گویی، بر روی چند مسئله مهم متمرکز خواهم شد. و با امیدواری به اینکه در پرتو آن ها، درباره برخی از نکات فراموش شده ی دیگر هم روشنایی ایجاد گردد.
- یکی از مهم ترین اشتباهات که، چه در گذشته و چه هم اکنون مرتکب شده ایم، و تاثیر بسزایی در فعالیت هایمان گذاشته است، را می توان از کلمات و جملات “تزهای” مطرح شده در “مانیفست”، درباره مقوله تاکتیک، درک و استخراج نمود. که می گوید: « اشتباه خواهد بود که تصور کنیم همیشه می توان دو فاکتور “آگاهی” و “خواست” را، که دو خصلت متفاوت می باشند، در افراد مختلف به آسانی به وجود آورد. ولی با جذب آنها و فعالیت آنها در یک ارگانیزم کالکتیو و متحد، این هدف در بسیاری از افراد امکان پذیر خواهد بود.»
- درک فوق زمانی می تواند درست باشد که منظور طبقه کارگر است، ولی اگر منظور حزب در کلیت خود باشد، اشتباه و بسیار خطرناک خواهد بود. این درک تا قبل از کنگره اول حزب توسط “سرراتی” (Giacinto Menotti Serrati , 1872- 1926 – سردبیر نشریه پیشگام پس از موسولینی، شرکت در کنگره دوم کمینترن در مسکو 1920، و از پایه گزاران اصلی حزب سوسیالیست ایتالیا) بیان می شد. او اعتقاد داشت که حتی اگر گرایش های متفاوت سوسیالیستی در درون حزب به هم زیستی با یکدیگر ادامه دهند، این حزب در مجموع خودش انقلابی خواهد بود. جالب توجه است که یادآور شوم که این نظریه در کنگره انشعاب از سوسیال دموکراسی روسیه مورد حمایت منشویک ها قرار گرفته بود. آن ها عنوان می کردند که حزب را در مجموعه خودش مورد ارزیابی قرار می دهند، و نه با افراد تاثیرگزارش، در نتیجه کافی است که این افراد اعلام موضع کنند که سوسیالیست می باشند. در حزب ما این برداشت و نظرگاه تا اکنون نتوانسته است این درک آپورتونیستی را به طور همه جانبه در حزب غالب کند. البته نمی توان نادیده گرفت که این اقلیت توانسته است، به علت عدم وجود بحث و گفتگو و پلمیک درون حزبی، پیروان تازه ای برای خود دست و پا بکند. به این معنا که اهمیت لازم را به نظرات تک تک رفقای مان را نداده و دست به تصحیح نزده ایم، و راه را برای اطلاعیه ها و بخش نامه های دستوری باز گذاشته ایم.
- در حزب ما، صدای اعتراض و انتقاد به یکی دیگر از نکات و تبعات خطرناک و برآمده از نگرش فوق، به روشنی قابل مشاهده است: ایده پاک و منزه بودن رفقای مسئول و تصمیم گیرنده از انحراف، کنار گذاشتن توده های حزبی از تصمیم گیری ها، به پاسیو شدن آن ها انجامیده است، در پرتو این گرایش احمقانه که فکر می کند اوضاع آرام است و خطری ما را تهدید نمی کند، تصمیماتی بسیار خطرناک و با تأثیرات عمیق و منفی در حیطه سازماندهی گرفته شده است. به طوری که امکان انتخاب از حزب سلب شده و با بحث ها و دلایل به اصطلاح ملی و ناسیونالیستی، گرایش اعتماد غیر قابل خدشه به برخی از رفقای مسئول و تصمیم گیرنده، رو به افزایش است. این تصمیمات ناگهانی که اساساً بر پایه عمل گرایی، و بر اساس شناخت فردی و شخصی از برخی از رفقای رهبری می باشند، بدون حمایت سازمان های محلی اتخاذ شده اند. و با توجه به عدم حداقل کنترل حزبی و جمع بندی از نتایج وظایف واگذار شده، نتیجه ای جز عدم اعتماد غیر قابل اجتناب و دوری و شکاف میان رهبری و توده های حزبی را دربرنداشته است.
- به نظر من شرایط فوق کماکان موجود هستند، و حامل خطرات بی شماری می باشند. در مدت اقامتم در مسکو، با بسیاری از مهاجران و پناهندگان و فعالین سیاسی ایتالیایی که از اقصی نقاط کشورمان آمده بودند، ملاقات کردم. تمامی آن ها در حالی که به ناپختگی کمیته مرکزی مان انتقاد داشتند، اما از دیسیپلین و اطاعت حزبی دفاع می کردند. اشتباه حزب این بود که فرمول یک جانبه ی : “از پراتیک مشخص به جمع بندی تئوریک” میرسیم را سرلوحه رفتار خود و به ویژه در امر سازماندهی قرار داد. که در واقع نتیجه آن در عمل فقط تشکیلات وسیله ای شد در خدمت صاحب منسبان حزبی متعصب و ارتودوکس، و در ارتباط با سلسله مراتب حزبی به سوء استفاده انجامید. چه در گذشته و چه هم اکنون به نظر می رسد که برخی فکر می کنند، که انقلاب فقط و فقط به وجود حزب و تقلیل آن به یک ابزار و وسیله، احتیاج دارد.