از زمان به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی؛ جامعه ما همیشه دارای بحرانهای اجتماعی بوده است که اساسا به دلیل سیاستها و عملکردهایی است که رژیم اسلامی بکار برده و اعمال کرده است.
سرمایهداری در ایران در مرحله گذار خود از رشد بورژوازی خودی و ورود سرمایه امپریالیستی و کالا و ابزار آلات صنعتی و کشاورزی و غیره شکل گرفته است؛ سیاستهای سرمایهداری در ایران همیشه در این دو رابطه پایه ریزی شده است: تامین منافع بورژوازی خودی و امپریالیستی.
بحران در کل ساختارهای سیستم امپریالیستی به مثابه بالاترین مرحله سرمایهداری تاثیرات مستقیم خود را بر سرمایهداری ایران بجای گذاشته و تا وقتی نه تنها رژیم جمهوری اسلامی بلکه هر رژیم سرمایهداری دیگری هم باشد بجای خواهد گذاشت.
رشد بورژوازی ایران که بعدا همراه شد با تولید نفت در سطح کلان؛ به بورژوازی امکان داد که نسبت به سرمایهداری در کشورهای تحت سلطه ساختارهای پرقدرت تری را در دولت بوجود بیاورد و بطور کلی یک بوروکراسی دولتی – نظامی شکل داده و درخواستهای بلند پروازانهای را دنبال کند. از این زاویه می توان گفت که انقلاب سالهای ۵۶ -۵۷ تهاجم بخشی از بورژوازی ایران با سوء استفاده از شرایط انقلابی برای از سر راه برداشتن رژیم شاه و ادامه گسترش سرمایهداری در ایران بود. مقایسه آمارهای زمان رژیم سلطنتی با رژیم اسلامی بخوبی نشان می دهد که اقتصاد ایران بزرگتر و قدرت دولتی آن بسیار افزایش یافته است. درعین حال فقر عمومی به قیمت رشد و گسترش سرمایهداری انجامیده است.
رشد و گسترش سرمایهداری در ایران بالاخره بعد از اصلاحات ارضی که با فرمان شاه و دست امینی و فشار آمریکا انجام شد؛ جامعه فئودالی را پشت سر گذاشت و به مرحله سرمایهداری رسید ولی در تولد تاریخی سرمایهداری ایران صدور سرمایه امپریالیستی حتی نقشی بیش از بورژوازی بازار و نوپای ایران داشت. این تولد تاریخی که برخی به غلط آنرا ناقص نامیدهاند هیچ عناصری از نقص سیستماتیک سرمایهداری را در خود نداشت. آنچه که سرمایههای بینالمللی چه در نقش وام دهندگان چه در نقش کنترل کنندگان سود خود را بردهاند و به مبادله نابرابر بعلت برتر بودن سطح تکامل سرمایهداری خود تحقق بخشیدند.
از زمان مشروطیت که جامعه ایران از پوسته بسته خود بیرون آمد و وارد تحولات بینالمللی شد تا به امروز سرمایهداری جهانی در قدرتهای سیاسی و حکومتهای آن یک بازیگر پر قدرت و تاثیر گذار بوده است. بازگویی تاریخ از کودتای اسفند رضا شاه تا از تخت به زیر کشیدن و سپردن قدرت به محمد رضا شاه و سپس به زیر کشیدن سلطنت پهلوی و قدرت گیری جمهوری اسلامی تاثیر قدرتهای امپریالیستی را به وضوح نشان می دهد. این تاثیرگذاری باعث شده است که دولت ایران ناشی از تضادهای قدرتهای امپریالیستی و بحرانهای دورهای آن دچار دو یا چند دستگی در دفاع و یا ورود به جناحهای مختلف سرمایهداری جهانی شود. ضعف دولت در ایران ناشی از نفرت اکثریت طبقات فرودست از سرکوبگری و نگاه به سرمایهداری بزرگتر و قدرتهای جهانی باعث شده است که دولت از قوای نظامی و امنیتی بیش از آنکه در خدمت حفاظت از مرزها و مواظبت از آنچه که آنها به نام ٌ تمامیت ارضی ٌ که مفهوم آن تامین قدرت رژیم حاکم است باشد در خدمت سرکوب مخالفین بویژه کمونیست باشد. دولت از زمان تسلط سرمایه بر ارکان جامعه؛ هیچگاه یک دست نبوده است. عمدتا سه نیروی سیاسی جامعه را شکل دادهاند که برخی از آنها بعلت حضور در قدرت نتایج تفکرات و عملکردهای خود را نشان دادهاند. اینها عمدتا از نیروهای سلطنت طلب و اسلامیستها و طیفهای گوناگون آنها هستند که بشدت به دنبال قدرت مطلقه و حکومتهای توتالیتر بوده، ضد دمکراسی و عقبگرا می باشند. دوم نیروهای اصلاح طلب و ملیگرا هستند که مدتی کوتاه در قدرت بودند و توسط حاکمین یا به عنوان سوپاپ اطمینان و جلوگیری از جنبش های اجتماعی بکار رفتند و یا آنها را منفرد و از گردونه قدرت بیرون انداختند؛ اصلاح طلبان بیرون و خارج از قدرت هیچگاه نتوانستند تغییرات مهمی در جامعه ایران بوجود بیاورند. سوم کارگران و زحمتکشان و نیروهای سیاسی آنها که عمدتا سازمان های کمونیستی هستند را تشکیل میدهند که همیشه زیر سرکوب حاکمیت بورژوازی در اشکال مختلف قرار داشته و دارند. بورژوازی ایران شدیدا ضد کمونیست می باشد و شدیدا علیه هرگونه آزادیخواهی و تشکل های مستقل خارج از سیستم است. در دورانهای بسیار کوتاهی که نیروهای چپ و سوسیالیست توانستند تا حد محدودی از آزادی برخوردار شوند تاثیرات دیرپایی در جامعه بجای گذاشتند.
ادامه روندهای بالا وضعیت کنونی جامعه ایران را شکل داده است؛ جناحی که دولت سرمایهداری را از رژیم پهلوی تحویل گرفت همچنان با بحران و تلاطمات اجتماعی مواجه است و قادر به گذار از آنها نمی باشد. این بحران که به درون رژیم هم کشیده شده است و آنرا به تکه های مختلف اپوزیسیون اصلاح طلب رژیم محور داخل و خارجش در همان چهارچوب تبدیل کرده است. طنز تاریخ در آن است رژیم های سرکوبگری که تاب تحمل کوچکترین مخالف خود را ندارند؛ بازی با اصلاح طلبان حکومتی برای تحکیم پایههای قدرت را بخوبی آموخته است. امروزه دولت جمهوری اسلامی به جناحهای طرفدار شرق و غرب تبدیل شده اند. حاکمیت ایران بعلت درخواستهای منطقهای؛ و اینکه جناحهای بریکس و شانگهای از قدرت روبه رشدی برخوردار هستند؛ خود را در این جناح بینالمللی تعریف می کند. اصلاح طلبان و بخشهای دیگری از سرمایهداری در ایران تمایلات پرو غربی دارند. اصلاح طلبان حکومتی که بیشترین تکنوکرات های دولتی را در صفوف فکری خود دارند؛ در بحران دولتی که همان بحران ساختاری سرمایهداری است پرچم بازسازی اقتصاد ایران را از طریق نزدیک شدن به غرب؛ پایان دادن به برجام و بازکردن محدود دایره قدرت و تقسیم مجدد آن بین جناحهای مختلف اصلاح طلب و اصولگرا و تغییر قانون اساسی و برداشتن ولایت فقیه را برداشتهاند. در ۴۰ سال گذشته جمهوری اسلامی عمدتا توسط اصولگرایان اداره شده است. آنها همیشه سیاست مشت محکم و آتش به اختیاری بودن را جلو بردهاند. یکی از راهکارهای این جماعت تمرکز بر صنایع نظامی و ادامه هژمونی طلبیهای منطقه ای و شرکت در رقابت های بین المنطقهای در خاورمیانه برای فرار از بحران کنونی است.
بحران دولتی در واقع بازتاب بحران اجتماعی و در زمینه اجتماعی بازتاب بحران سرمایهداری در سطح جهانی و علاوه بر آن سیاستهای ضد دمکراتیک و ضد آزادیهای اجتماعی، فشار به طبقات فقیر و انحصار کردن تمامی نهادهای اقتصادی در بخشهای خصوصی و دولتی است. سقوط ارزش پول بصورت روزانه و تورم دو رقمی دائمی باعث فربه شدن موسسههای اقتصادی نزدیک به قدرت و کاهش حقوق اکثریت مزدبگیران دون پایه شده است. اختلاف حاکمیت که عمدتا بین اصلاح طلبان و اصولگرایان حکومتی در شکل مبارزه برای تقسیم قدرت و ثروت و دست انداختن بر کل امکانات اجتماعی بصورت راهکارهای برون رفت از انسداد اجتماعی و نصحیت کردن خود را نشان میدهد. اما راهکارهای قشرهای دیگر سرمایهداری نه نفی آن بلکه فرار از بحرانهای دورهای آن برای بازسازی و بالا بردن تولید، کنترل شورش های اجتماعی، آرام سازی فضای اجتماعی با سرکوب های فکری و فیزیکی می باشد. روشن است که سیاست اقشار مختلف سرمایهداری در ایران با سایه روشنهایی در همین چهارچوب است. اما کارگران و زحمتکشان و مدافعان سوسیالیست و کمونیست آنان دیگر به دنبال بازسازی و اصلاح سرمایه داری نیستند. آنها خواهان برچیدن کل نظام سرمایهداری هستند و انقلاب سوسیالیستی و آلترناتیو آنرا در جامعه مطرح می کنند. بعد از آلودگی جامعه به کرونا و پیآمدهای آن که ظرفیتهای مناسبی در جهت بستن فضای سیاسی به حاکمیت اسلامی در ایران داد و در ادامه آن جنگ در اوکرائین و بحران سیاسی بینالمللی خامنهای و دایره قدرت در اطرافیان او یک دست کردن حکومت و بیرون راندن حتی کسانی در سطح لاریجانی را در مدیریتهای بالای دولتی در پیش گرفتند و رئیس جمهوری را روی کار آوردند که نماینده جنایت و عقب ماندگی و دست بوسی ولایت فقیه بود. آنها در این روند سرکوب فعالین کارگری؛ هجوم به فعالین اجتماعی و بگیر و ببند را تشدید کرده و حتی به اصلاح طلبان و دوستان و برادران مذهبی قبلی خود هم رحم نکردند.
در شرایطی که جنگ اوکرائین به یک جنگ طولانی تر از انتظار تبدیل شده است و کشاکش های بین المللی در حال رشد است؛ برجام و تحریم ها هم نتوانسته که رژیم جمهوری اسلامی را به تسلیم کامل بکشاند؛ همه نیروهای سیاسی داخلی و بین المللی در حال آماده سازی آلترناتیوهای خود هستند. در این میان امپریالیست های غربی مهره های مشخصی را برای بازی شطرنج سیاسی در نظر دارند. عمده ترین آنها جماعت سلطنت طلبان هستند که بطور مستمر مورد حمایت آمریکا و بطور نسبی برخی کشورهای اروپایی بوده و هستند. البته سلطنت طلبان و دیگر نیروهایی مانند مجاهدین هم در کیسه های آنها قرار دارند. کسانی مانند رضا پهلوی مهرههای دوران گذار (دورانی که ممکن است در شرایط انقلابی اوضاع از دست سرمایه داری داخلی و بینالمللی خارج شود ) هستند.
در ۴۰ سال گذشته وضعیت سرمایهداری در سطح بینالمللی دچار تغییرات جدی شده است. اقتصادهای نوظهوری که وارد عرصه رقابت شده اند اساسا با تمام نیروهای دیگر که خواهان رقابت یا نفی هژمونیک نظم سرمایه داری غرب بوده اند فرق دارند. آنها از رشد و ابتکار و گردش سرمایه بیشتری نسبت به غرب برخوردار هستند. از منظر تکنولوژیکی عقب ماندگی خود را جبران کرده و با شتاب در حال پرکردن جای خالی غرب در کشورهای پیرامونی و تحت سلطه هستند. ارزهای بین المللی مانند دلار و یورو را به چالش کشیده اند و ساختارهای اقتصادی غرب مانند بانک جهانی و صندوق بین المللی پول با رقبای جدیدی مانند بانک توسعه آسیا و منطقه یوروآسیا مواجه ساخته اند. این رقابت های فضای دنیای چند قطبی را باز کرده است و جهان دیگر رهبری هژمونیکی آمریکا را نمی پذیرد. در این میان رژیم جمهوری اسلامی فرصتی یافته است که بورژوازی ایران را بسوی روسیه و چین کشانده و خشم نیروهای سلطنت طلب و دیگر اقشار پروغربی را در بیاورد. اما بعلت این که رژیم جمهوری اسلامی از نزدیکی به روسیه و چین به دنبال مقاصد توسعه طلبانه منطقهای خود است؛ هیچ نفعی برای طبقات تهی دست اجتماعی نداشته و بیشتر به فربه شدن شرکتهای دولتی و نزدیکان آنها انجامیده است. این چرخش رژیم جمهوری اسلامی باعث شده است که غرب یکی از نیروهای سیاسی جامعه را که با کمک خود از قدرت به زیر کشیده است بار دیگر وارد گردونه اپوزیسیون سازی و در ادامه انقلابات مخملی کند. اما مردم ما با تمامی تبلیغاتی رسانههای غرب و سلطنت طلب قصد ندارند که دوباره حیله های سیاسی بی بی سی و صدای آمریکا سالهای ۵۶ – ۵۷در ایران تکرار شود. اگر صدای سرنگون باد رژیم اسلامی در ایران به گوش می رسد. این شعاری برای سرنگونی انقلابی رژیم سرمایهداری جمهوری اسلامی است که اجازه نخواهد داد که سرمایهداری در ایران و اقشار و سازمانهای سیاسی آنها آلترناتیوهای خود را به قدرت رسانده و دوره دیگری از حرمان و سرکوب و بی حقوقی را به مردم ایران تحمیل کنند. در طی یک صد سال گذشته دولتهای مختلف سرمایه داری در ایران حکومت کردهاند که همیشه منافع عمومی را فدای منافع خصوصی خود کردهاند. این وضع با رشد جنبش تودهای و آگاهی انقلابی که در جامعه بسرعت در حال گسترش است به پایان خواهد رسید. سطح و قدرت تشکل و سازمان یابی کارگران و زحمتکشان و نیروهای آزادیخواه، آن نکته مرکزی در به پایان رساندن وضع موجود جامعه و گذار از آن به جامعهای است که دیگر آلترناتیو سازیهای سرمایهداری قادر به تاثیر گذاری و بازگشت به ستم استثمار و ستمگری گذشته نخواهند بود.
مهران پیامی