در جنگ غزه ابعاد بربریت و خشونت و شکستن قوانین بینالمللی و حقوق بشر و دمکراسی که ظاهرا خط قرمز بسیاری از کشورها و نهادهای بینالمللی بود، ناگهان مانند یخی ذوب شد و اثری جزء لکهای تر از آن باقی نمانده است. بدون شک جنگ غزه نه از ۷ اکتبر بلکه نزدیک به ۷۵ سال پیش که تصمیم گرفته شد برای یهودیان جهان کشوری خلق کنند شکل گرفته است. این جنگ در ادامه اشغالگری و بیرون راندن فلسطینیان از سرزمینهایشان و نسل کشی اسرائیل علیه آنان شکل گرفته آمارهای بیشمار و موثقی از سازمان ملل و سازمانهای آمار بینالمللی نشان می دهد که اسرائیل پیش از ۷ اکتبر تنها در یک دهه گذشته تا به حال هزاران فلسطینی را کشته و زخمی و یا به اسارت گرفته است. با محاصره غزه و جدا سازی جغرافیایی خلق فلسطین در دو منطقه کرانه باختری و نوار غزه، بستن راههای ورود و خروج غزه و اخیرا آب و برق و سوخت، نه زندان بلکه جهنمی را برای خلق فلسطین رقم زده است که مدیاهای مزد بگیر حتی قبل از ۷ اکتبر با سکوت خبری با آن مواجهه می شدند.
جنگ غزه موقعیتی بوجود آورد که نیروهای سیاسی در همه جهان نسبت به آن برخورد داشته باشند آنهم بدلیل اینکه مسئله اسرائیل و فلسطین یکی از طولانیترین و خونبارترین مبارزه ملتی تحت ستم با یک حکومت فاشیست و نژادپرست اسرائیل است. در ایران هم نیروهای سیاسی در موضعگیری نسبت به مسئله فلسطین چند دسته شدند.
یکم: آنهایی که تاریخ سازی صهیونیستهای اسرائیل را به رسمیت شناخته و تحت عنوان دفاع از خود، نسل کشی اسرائیل را لاپوشانی می کنند. این دسته از نیروها نسل کشی دولت صهیونیست اسرائیل را یا منکر و یا توجیه کرده و از عملکرد نه تنها اسرائیل بلکه نیروهای پشتیبان آنها بویژه آمریکا دفاع می کنند. سلطنت طلبان به این دسته تعلق دارند. نوع موضعگیری آنها نشان از نحوه برخورد آنها به مردم در ایران و دیگر دولتها در خاورمیانه در صورتیکه با فشار امپریالیستی به قدرت برسند می دهد. این دسته از نیروها حتی احساس انسانی در همبستگی با ملتی که هر روز توسط مدرنترین هواپیماهای رژیم اسرائیل به خاک و خون کشیده می شوند، را در پیش پای تکریم به سیاستهای امپریالیستی له می کنند.
دسته دوم که کمی خجالتیتر و پوشیدهتر سیاست فوق را بکار می برند، مجاهدین خلق هستند که بعلت کمکهای رژیم اسلامی به نیروهای نیابتی از جمله حماس در جنبش فلسطین، حاضر به محکوم کردن اسرائیل در نسل کشی ملت فلسطین توسط اسرائیل نیستند. و بخاطر دخالت رژیم جمهوری اسلامی و حمایت از حماس بین جنبش انقلابی فلسطین در جهت رهایی از نسل کشی، بی خانمانی و اشغالگری از یک سو و مرتجعین حماس در آینده سازی فلسطین از سوی دیگر فرقی نمی گذارند. موضع آنها یک موضع پرو اسرائیلی است.
دسته سوم: طرفداران محور مقاومت و برخی از نیروهای سیاسی است که ظاهرا حماس را مرتجع می دانند اما معتقدند که عملکرد حماس عملا به نفع جنبش فلسطین تمام شده و آنها عملا امپریالیسم را مورد حمله قرار می دهند. این نیروها بر تقابلات امپریالیستی و کشورهای مرتجع منطقه، اهمیتی بیش از تاثیر جنبشهای انقلابی در تحولات اجتماعی قائل هستند.
و بالاخره دسته چهارم: این دسته که عمدتا از نیروهای رادیکال چپ سوسیالیستی تشکیل شده، با اینکه از جنبش مترقی و انقلابی و خواستههای جنبش فلسطین دفاع می کند. اما در عین مرتجع دانستن حماس به هیچ وجه چشم خود را بر اعمال جنایتکارانه و نسل کشی اسرائیل و متحدین امپریالیستش نمی بندد. این دسته از نیروهای سیاسی دخالتگری امپریالیستها و دول مرتجع و نیروهای سیاسی مذهبی که عمدتا شیعه و یا سنی در شکل گروههای اسلامی ظاهر اسلامی و ملی ظاهر می شوند، را در سرنوشت مردم منطقه نمی پذیرند و این دخالتگری را به ضرر مردم منطقه و سرنوشت آنرا در ترسیم جوامع بشدت دیکتاتور زده در اشکال ملی و مذهبی می بینند که تحت حمایتهای امپریالیستی قرار دارند.
این نوشته هنوز به پایان نرسیده بود که حمله اسرائیل به کنسولگری ایران در سوریه و بعد از بیش از یک هفته حمله متقابل ایران با موشک و پهپادهای جنگی به اسرائیل اتفاق افتاد. سیر رشد درگیریهای منطقهای به ضرر مردم خاورمیانه و نیروهای انقلابی و دمکرات منطقه تمام خواهد شد. رشد تقابلات منطقهای خاورمیانه به مثابه یکی از مناطق مهم استراتژیکی جهان در رقابتهای ملی، منطقهای و جهانی نقش مهمی ولی نه تعیین کننده را در سرنوشت مردم کشورهای این منطقه داشته و خواهد داشت بویژه که مسئله فلسطین خود مشکل بزرگی است که به یکی از نقاط ثقل کشمکشها تبدیل شده است. نقطه تعیین کننده انقلابی از نوع انقلابات بهار عربی نخواهد بود بلکه انقلابی است که ساختارها و نیروهای مرتجع سرمایهداری منطقه را با انقلاب سوسیالیستی به زیر خواهد کشید.
جنگی که در خاورمیانه گسترش یافته است نبایستی آنرا با تعداد و مقدار و سطح تکامل تکنیکی جنگ بلکه باید با سیاست طبقاتی حاکم بر جنگ و نیز اهداف آن و شرایط سیاسی – اقتصادی جهانی و منطقهای بررسی کرد. بررسی غیر از آن بطور واقعی روندهای پراگماتیستی درگیریهای ما را از درک پشت پرده طبقات رهبری کننده این جنگ و اهدافشان دور می کند.
درهم تندیگی سرمایهداری با سیستمهای سرکوب و رسانههای صوتی و تصویری در جهت افکار سازی، ایجاد جنگهای منطقهای و پمپاژ اسلحه به کشورهای پیرامونی، به یک سیستم هیولایی و هژمون گرا، با شیوه های گوناگون تمایل خود را به ادامه درگیری و تشنّجات خاورمیانه نشان می دهند. محکوم نکردن و یا ضمنی از بمباران مردم بی دفاع فلسطین گذر کردن، بطور مستقیم و غیر مستقیم به شعله ور شدن بیشتر آتش جنگ و درگیری دامن می زند.
بمباران کنسولگری ایران را نظاره کردن و به شکستن قوانین دیپلماتیک بینالمللی بی اعتنا بودن و در عین حال دفاع یک جانبه از رفتارهای اسرائیل حتی در حمله به بیمارستانها و کشتار زخمیان، همان رفتارهایی است که خواهان ادامه جنگ در خاورمیانه است. رژیم جمهوری اسلامی در رفتارهای خاورمیانهاش از جمله دفاع از نیروهای مرتجع نیابتی و براه انداختن و سازماندهی آنها در جهت اهداف خود محکوم است. “کمک” جمهوری اسلامی به نیروهای محور مقاومت با ظاهری ضد امپریالیستی در عین اینکه مانند آب سردی از جانب تودههای تحقیر شده عرب بر دامن نفرت علیه امپریالیستها و صهیونیستهاست اما بعلت اینکه خود یک نیروی مرتجع و ضد انقلابی است این کمکها نه کمک به رهایی ملت فلسطین بلکه در اختیار گرفتن و یا تامین و نفوذ هژمونیکی در جهت بلند پروازیهای بورژوازی ایران است .
ما با دخالتگری همه نیروهای ارتجاعی در سرنوشت ملتها مخالف هستیم و اولین اصل آزادی را ایجاد تشکلات کارگران و زحمتکشان و سازمانهای دمکراتیک و قوانین اساسی که از آزادیهای وسیع ترین حمایت کرده و متعهد به اجرای آنها از طریق کنترل از پائین تودهها می شود، توسط خود مردم جوامع دیکتاتور زده است، می دانیم. اینها برخی از عواملی برای رسیدن تصمیمات درست در رفتارهای اجتماعی یک ملت و دولت است. اما اینها تنها عواملی نیستند که آزادی و استمرار آنرا تعیین و تضمین می کنند، شرایط مشخص اجتماعی تاریخ فرهنگی می بایستی بر اصول شناخته شده تطبیق یابد.
در این مبارزات حضور هر نیروی مرتجع در رهبری آن به عقب افتادن و شکست مبارزات مترقی اجتماعی و سرکوب آن کمک می کند در این شرایط حضور دولتهای انقلابی و دمکراتیک و بویژه مبارزات متشکل مردم مهمترین نیروی دفاع از دمکراسی برای اکثریت جامعه است. با شناخت از قوانین اجتماعی و رفتار اسرائیل به مثابه دولتی ارتجاعی با تفکرات بشدت صهیونیستی میتوان دریافت که اسرائیل به عنوان یک کشور نیابتی و دستیار امپریالیستها در خاورمیانه، یکی از عوامل اصلی تشنّجات سیاسی و جنگ در خاورمیانه است. اسرائیل کشوری که به هیچ قطعنامه سازمان ملل تمکین نکرده است بر اساس منافع اربابان و حاکمان این کشور هر کاری را که خواسته انجام داده است بدون اینکه هیچ گونه فشار و یا اعتراضی را تحمل کند. اسرائیل آینه تمام نمای سیاست امپریالیستهای غربی نه تنها در خاورمیانه بلکه تمامی کشورهای پیرامونی است.
طبقه کارگر که با رشد تولید و مبادله هر چه بیشتر به یک طبقه جهانی با سازمانها و گروهها و احزاب کمونیستی در کشورهای مختلف به یک نیروی تعیین کننده در سرنوشت آینده جهانی فرا روئیده است، خواهان آیندهای بر بشریت است که جنگ و مرزهای بینالملی که سرمایه جهانی در ابقاء آنها نقش داشته و به تداوم آن کمک می کند برای همیشه به موزه تاریخ سپرده شود. انسانهای جدا از نژاد، مذهب، ملیت، زبان، رنگ پوست، نگاه جنسیتی در کنار هم در محیطی سرشار از عشق انسانی، برابری و عدالت زندگی کنند. مانع بزرگ در این راه طبقه سرمایهداری در سطح جهانی و ملی است که از این نابرابری و خشونتها در اشکال مختلفش سود می برد، نابرابریهایی که به کارخانههای اسلحه سازی و افکار سازی و ایجاد نفرت بین ملتها و کشورها، بیشترین سود را می رساند و سرنوشت خود را به تحمیق و عقب ماندگی جوامع و جنگهای بی پایان و…. گره زنده است.
اسلحههای مدرن و به روز شده با دقت ،سرعت و قدرت تخریبی و کشتار بیشتری به میدانهای جنگ روانه می شوند. روند سیاسی در کشورهای امپریالیستی جهان در حال گردش به اولترا راست است و پی آمدهای این روند بیرون کشیدن اسلحهها از زرادخانههایی است که برخی از آنها سالها در انبارها خاک خورده اند. جهان در یک شرایط صلح مسلح قرار گرفته، بودجههای نظامی در همه کشورهای جهان در حال رشد است و این رشد بدون کاهش درآمد اکثریت مردم جهان نا ممکن است. سرمایهداری در حال بیرون کشیدن اسلحه از انبارهایش علیه رقبا و کارگران و زحمتکشان جهان است. صنایع و تحقیقات نظامی در صدر اولویت کشورها قرار گرفته است. دو روند همزمان چهره سیاسی جهان را نمایش می دهد. یک عده از معظمترین سرمایههای جهان مشغول غارت و جنگ افروزی و در برابرش مبارزه اکثریت مردم جهان برای رهایی از وضع موجود است. فارغ از استثمار و ستم و دنیای طبقاتی.
لنین به مناسبت اول ماه مه می نویسد: رفقای کارگر! روز اول ماه مه فرا میرسد، روزی که کارگران همهی سرزمینها بیداری خود را برای یک زندگی همراه با آگاهی طبقاتی، همبستگی خود را در مبارزه علیه همهی زورگوییها و ستمهای انسان بر انسان، مبارزه برای رهایی میلیونها نفر زحمتکش از گرسنگی، فقر و تحقیر، جشن میگیرند. در این مبارزهی خطیر، دو جهان رو در روی یکدیگر ایستادهاند: دنیای سرمایه و دنیای کار، دنیای استثمار و بردگی و دنیای برادری و آزادی.
وضعیت امروز خاورمیانه و جهان تصویر روشن و دقیقی از آنچه که لنین بیش از۱۰۰ سال پیش گفت، است. وظیفه ما تغییر نیافته، اگر تغییر یافته آنرا در تغییر جهان کنونی به سوی رهایی و گذار از سرمایهداری می توان یافت.
دست امپریالیستها و مرتجعین از سر مردم جهان کوتاه
زنده باد جنبش انقلابی مردم فلسطین
زنده باد سوسیالیسم
زنده با اول ماه مه
ع.غ