یادداشت سردبیر برگرفته از مانتلی ریویو ماه مه ۲۰۲۳
بیشتر تحلیلهای مانتلی ریویو در مورد نقش ایالات متحده در جنگ اوکرائین تا کنون بر گسترش ناتو (از جمله تعهد ایالات متحده/ناتو برای ورود اوکرائین به اتحاد نظامی)، نقش کاخ سفید در هدایت کودتای یورومیدان در سال ۲۰۱۴ و کمک های نظامی و اقتصادی واشنگتن به کی یف در جنگ داخلی هشت ساله بین کیف و دونباس متمرکز بوده است. این وقایع، همراه با عبور مداوم از خطوط قرمز مسکو، مداخله نظامی روسیه در فوریه ۲۰۲۲ را برانگیخت و اوکرائین را به محل یک جنگ نیابتی تمام عیار تبدیل کرد. ما همچنین تهدید فزاینده مبادله گرما هستهای جهانی را در این زمینه که موجودیت کل بشریت را تهدید میکند، بررسی کردهایم . { درباره جنبه های مختلف جنگ اوکرائین، به علاوه دشمنی فزاینده ایالات متحده با چین، رجوع کنید به جان بلامی فاستر، جان راس، و دبورا ونزیاله، جنگ سرد جدید واشنگتن: دیدگاه سوسیالیستی(مجله مانتلی ریویو ۲۰۲۳)}.
با این حال، یکی از حوزههایی که در تحلیل ما بسیار کمتر مورد توجه قرار گرفته است، هدف ایالات متحده در استفاده از جنگ اوکرائین به عنوان بهانهای برای تخریب خطوط لوله گاز طبیعی نورد استریم است که مستقیماً از روسیه به آلمان میرود، و واشنگتن آن را تهدیدی مستقیم علیه قدرت ایالات متحده در اروپا میداند. ایالات متحده در مراحل مختلف با ساخت نورد استریم مخالفت کرد و بارها و بارها اعلام کرد که به هر وسیلهای از فعالیت خطوط لوله جلوگیری خواهد شد. با این وجود، خطوط لوله علیرغم مخالفت های ایالات متحده ساخته شد، نورد استریم ۱ در سال۲۰۱۱ و نورد استریم ۲ در سال ۲۰۲۱ کلید خورد. با این تفاصیل، جای تعجب نبود که در سپتامبر ۲۰۲۲ در گرماگرم جنگ اوکرائین، خطوط لوله به طور مخفیانه توسط ایالات متحده و با کمک نروژ منفجر شد – این امردر گزارش های اخیر سیمور هرش روزنامه نگار برنده جایزه پولیتزر (شهرت او بیشتر بواسطه گزارش او در مورد کشتار مای لای در طول جنگ ویتنام است) تأیید شده است. علاوه بر این، اکنون می دانیم که واشنگتن برنامه های خود را برای منفجر کردن نورد استریم حتی قبل از مداخله روسیه در اوکرائین در سال ۲۰۲۲ تنظیم کرده بود. در مواجهه با این اقدام ایالات متحده، دولت های اروپایی با سکوتی کر کننده پاسخ داده اند(سیمور ام. هرش، «چگونه آمریکا خط لوله جریان نورد استریم را حذف کرد،» ساب استک، ۸ فوریه ۲۰۲۳.
برای درک تاریخی تحولات ژئوپلیتیکی که منجر به خرابکاری ایالات متحده در خطوط لوله نورد استریم شد، نگاهی به آخرین تحلیل امانوئل والرشتاین، شخصیت پیشرو در توسعه نظریه سیستمهای جهانی و از همکاران نزدیک مانتلی ریویو از دهه ۱۹۷۰ تا زمان مرگش در سال ۲۰۱۹ مفید است. در آغاز دهه ۱۹۸۰، والرشتاین این تز را مطرح کرد که بلوک ژئوپلیتیکی پاریس-برلین-مسکو در مرحله ای عملا اجتناب ناپذیر است و هژمونی اقتصادی، سیاسی و نظامی ایالات متحده را در سیستم جهانی تهدید می کند. دههها بعد، در مقالهای با عنوان «محور پاریس-برلین-مسکو دوباره برگشته»، در ۱۵ نوامبر ۲۰۱۱، با ساخت خط لوله نورد استریم ۱ از روسیه به آلمان، این موضوع در نهایت به وافعیت پیوست.
نورد استریم یک شرکت سهامی صادرکننده گاز روسیه بود که گازپروم ۵۱ درصد سهام آن را در اختیار داشت، به علاوه دو شرکت آلمانی که ۳۱ درصد مالکیت آنرا داشتند که هر کدام ۹ درصد از سهامشان متعلق به شرکت های فرانسوی و هلندی بودند.
والرشتاین در سال ۲۰۱۱ خاطرنشان کرد که «هم بخش شرقی اروپای مرکزی و هم ایالات متحده [بواسطه خط لوله نورد استریم] در حال پی بردن به عدم اجرایی بودن طرح جلوگیری از ایجاد محور پاریس-برلین-مسکو هستند… این برای اوکرائین بسیار دشوار است. ، که با این تحولات از هم پاشیده شده است. و ایالات متحده؟ در واقع چه کاری می توانند در مورد آن انجام دهند؟» (امانوئل والرشتاین، «محور پاریس-برلین-مسکو دوباره برگشته»، ۱۵ نوامبر ۲۰۱۱، امانوئل والرشتاین، «ضعف ایالات متحده و مبارزه برای هژمونی»، مانتلی ریویو ۵۵، شماره ۳ {ژوئیه – اوت ۲۰۰۳}).
سه سال بعد، در ۱۵ فوریه ۲۰۱۴ ، در بحبوحه انقلاب/کودتای رنگی به رهبری واشنگتن، والرشتاین خاطرنشان کرد که «اوکراین مدتی است که از شکاف داخلی عمیقی رنج میبرد، شکافی که آنرا تهدید به جنگ های داخلی خانمانبراندازی که در کشورهای بیشترو بیشتری رخ می دهند. مرزهای اوکرائین امروزی شامل یک شکاف شرقی-غربی است که زبانی، مذهبی، اقتصادی و فرهنگی است و هر طرف نزدیک به ۵۰ درصد کل آن است. والرشتاین با تمرکز بر نقش ویکتوریا نولند، دستیار وزیر امور خارجه در امور اروپا و اوراسیا، نومحافظهکار ایالات متحده در آن زمان، که مدیر صحنه کودتا بود، نوشت: «اوکرائین صرفاً بهانهای مناسب یا نیابتی برای یک ژئوپلیتیک بزرگتر است. تفرقه ای که هیچ ربطی به انشقاق داخلی آن ندارد. چیزی که نولاندهای این جهان را آزار می دهد، «جذب» فرضی اوکرائین توسط روسیه نیست – احتمالی که او می تواند با آن زندگی کند. چیزی که او و کسانی را که با او موافق هستند آزار می دهد، اتحاد ژئوپلیتیکی آلمان/فرانسه و روسیه است. (ایمانوئل والرشتاین، «ژئوپلیتیک شکاف اوکرائین»، ۱۵ فوریه ۲۰۱۴. اگر والرشتاین را بتوان تا حدودی به خاطر کم اهمیت جلوه دادن اهمیت شکاف داخلی در اوکرایئن به عنوان بخشی از برنامه های واشنگتن برای آغاز جنگ نیابتی با روسیه و در عین حال اغراق در نگرانی های فوری کاخ سفید در مورد ارتباط پاریس- برلین- مسکو مقصر دانست، شکی نیست که ایالات متحده در تمام طول این مدت درگیر جنگ در دو جبهه بود؛ نه تنها علیه روسیه، بلکه علیه آلمان (همپیمان احتمالی آن)، که بدون خطوط لوله نورد استریم، اکنون به جای گاز طبیعی روسیه به ایالات متحده وابسته است. خرابکاری ایالات متحده در کل سیستم خط لوله نورد استریم برای قطع دائمی این ارتباط اقتصادی حیاتی بین آلمان و روسیه طراحی شده بود و ایالات متحده را در جایگاه هدایت کننده انرژی در قبال اروپا قرار می داد. واضح است که امکان بازسازی خطوط نورد استریم با توجه به تصمیم واشنگتن برای به کارگیری نیروی نظامی برای نابودی آن که برخلاف قوانین بینالمللی، حتی علیه متحدانش در ناتو است، وجود ندارد. شکی نیست که ظهور یک محور پاریس-برلین-مسکو، یک دهه پیش همانطور که والرشتاین مطرح کرد، یک احتمال واقعی بود. اما با تخریب خطوط لوله نورد استریم به دستور کاخ سفید، بدیهی است که ایالات متحده قصد دارد هر کاری را که لازم است انجام دهد تا اروپا را مطیع هدف خود یعنی امپراتوری جهانی تک قطبی مستقر در واشنگتن نگه دارد. همانطور که ویکتور گروسمن در بولتن برلین خود در فوریه نوشت: «سیاستگذاران در کرسیهای قدرت آمریکا به وضوح میخواهند حتی از همکاری ضعیف اما بالقوه رو به رشد بین آلمان با متحدان اروپاییاش و روسیه یا چین که توسط برخی از بخشها در آلمان مورد حمایت قرار گرفتهاند ، اما [اکنون] خفه شده است جلوگیری کنند. («ویکتور گروسمن، «یاس و شادی»، بولتن برلین ۲۰۸، مانتلی ریویو، ۲۸ فوریه ۲۰۲۳).
در اوایل ژانویه ۲۰۲۳، ایالات متحده هواپیمای ترابری س-۱۷ آ ( C-17A ) نیروی هوایی را برای ارسال بمب های هسته ای ب ۱۲-۶۱ (B61-12 ) به اروپا در معرفی سریعتر بمب ها نسبت به برنامه ریزی اولیه، ترخیص کرد. پنتاگون رسماً اعلام کرد که این ربطی به جنگ اوکرائین ندارد ( اگرچه دلیلی برای شک در سخنانش وجود دارد). بمب هسته ای ب۱۲-۶۱ ( B61-12) را منافع ملی( National Interest) به عنوان “خطرناک ترین سلاح هسته ای در زرادخانه آمریکا” معرفی کرده است، زیرا قابل استفاده ترین پروسه کاربرد دوگانه درسلاح هسته ای استراتژیک است که قادر به حمله نیروی متقابل علیه موشک های سخت شده سیلو است ضمن اینکه به عنوان یک سلاح هستهای تاکتیکی در میدان نبرد نیز با آن جُفت میشوند (زاکری کک، «چرا بمب B-61-12 خطرناکترین سلاح هستهای در زرادخانه آمریکاست،» نشنال اینترست، ۹ اکتبر ۲۰۱۸.
ب۶۱-۱۲(B61-12 )، اگرچه بخشی از بمب های هسته ای رده ب۶۱ ( B61) است که برای اولین بار پس از بحران موشکی کوبا معرفی شد، سلاح جدیدی در آن است که به قول هانس کریستنسن( Hans Kristensen)، کارشناس تسلیحات هسته ای در فدراسیون دانشمندان آمریکایی«اولین بمب گرانشی هسته ای هدایت شونده ایالات متحده » است که با مجموعه ابزار در دُم هدایت شونده دقت بسیار بیشتری به آن می دهد. (کلاهکی که دو برابر دقیق تر، هشت برابر کشنده تر است). بمب های هسته ای موجود ایالات متحده دارای احتمال خطای دایره ای (CEP)(ضریب خطا) بین ۱۱۰ تا ۱۷۰ متر هستند، در حالی که B61-12 دارای ضریب خطای۳۰ متر است. این یک سلاح هستهای «کم بازده» در نظر گرفته میشود، اما بازدهی آن سه برابر بمب اتمی است که ایالات متحده روی هیروشیما پرتاب کرد. همچنین دارای قابلیت نفوذ به زمین است، به این معنی که می تواند در زیر زمین منفجر شود. بر اساس گزارش کمپین بینالمللی برای نابودی سلاحهای هستهای (ICAN) که علیه یک هدف زیرزمینی پرتاب میشود، مخرب بودن آن نسبت به هدفش «معادل یک سلاح انفجاری سطحی با بازدهی ۱۲۵۰ کیلوتن – [یعنی] معادل ۸۳ بمب هیروشیما است» که آن را به یک نیروی متقابل فوقالعاده قدرتمند یا اولین سلاح ضربتی تبدیل میکند (هانس کریستنسن)، « C-17A برای انتقال بمب هستهای B61-12 به اروپا پاکسازی شد»، فدراسیون دانشمندان آمریکایی، ۹ ژانویه ۲۰۲۳؛ «B61 -12: کلاهکهای هستهای جدید ایالات متحده در دسامبر به اروپا میآیند»، ICAN، ۲۲ دسامبر ۲۰۲۲؛ هانس کریستنسن، «ویدئو قابلیت نفوذ بمب هستهای B61-12 را به زمین نشان میدهد،» فدراسیون دانشمندان آمریکایی، ۱۴ ژانویه ۲۰۱۶).
اگرچه، B61-12 همچنین سلاحی”dial-a-yield” مجهز به« تنظیم محاسباتی» است که بازده انفجاری را می توان تا ۳/۰ کیلوتن کاهش و یا تا ۵ کیلوتن افزایش دهد. بنابراین بمثابه یک سلاح هسته ای “تاکتیکی” و همچنین “استراتژیک” در نظر گرفته می شود که توسط جت های جنگنده مانند جنگنده رادارگریز (F-35) اف ۳۵ و همچنین توسط بمب افکن های استراتژیک به اهداف خود تحویل داده می شود. ایالات متحده از آن برای جایگزینی سلاح های هسته ای کنونی خود در اروپا استفاده می کند. B61-12 به عنوان یک سلاح هستهای «قابل استفادهتر» همچنین برای استفاده در میدان جنگ نیز در نظر گرفته میشود و بدین ترتیب آستانه هستهای در اروپا را تغییر میدهد. به گفته روسیه، B61-12 به دلیل نزدیکی به اهداف روسی بسیار خطرناک است. اگرچه روسیه دارای ۲۰۰۰ سلاح هستهای تاکتیکی است، اما همه آنها در حال حاضر در انبار هستند، در حالی که بمبهای جدید B61-12 قرار است در ایتالیا، آلمان، ترکیه، بلژیک و هلند “فقط با یک پرواز کوتاه در مرزهای روسیه” مستقر شوند. علیرغم اینکه مثل همیشه این عملیات نیزتحت عنوان “بازدارندگی” ارائه می شوند، شکی نیست که ورود بمب های هسته ای B61-12 به اروپا تعادل هسته ای را در هر دو سطح استراتژیک و تاکتیکی تغییر می دهند و رقابت تسلیحات هسته ای را تشدید می کنند. جهانی که در حال حاضر به طور خطرناکی به جنگ جهانی سوم نزدیکتر است حتی به آخرالزمان نزدیکتر میشود (هانس ام. کریستنسن و رابرت اس. نوریس، “خانواده بمب های هسته ای B61″، بولتن دانشمندان اتمی ۷۰، شماره ۳ (۲۰۱۴): ۸۳- ۸۲؛ گای فالکونبریج، «روسیه می گوید ایالات متحده «آستانه هسته ای» را با بمب های جدیدتر در اروپا کاهش می دهد»، رویترز، ۲۹ اکتبر ۲۰۲۲؛ لن آکلند و برت هابارد، «اوباما متعهد شد زرادخانه هسته ای را کاهش دهد، سپس این سلاح را بازگرداند،» ۱۴ جولای ۲۰۱۵، ریویل نیوز دات اورگ).