اوضاع کنونی و مبارزه بین دو طبقه و دوخط مشی
اوضاع وخط مشی سیاسی عمومی
شعار” زن زندگی آزادی “، حریقی را دامن زد که شعله هایش نه تنها سراسر ایران بلکه جهانی را فرا گرفت. مسئله ستم به زن وامر رهایی زن را به موضوع سیاسی روز در وسیع ترین بُعدش در جامعه ایران تبدیل کرد. جنبشی اعتراضی که با مرگ مهسا امینی بدست گشت حجاب اجباری بر پا شد، با قربانی های فراوان، از بلوچستان تا کردستان، در بستر تکامل یافته سرنگونی تمامیت کل نظام قرارگرفت و در عمل به یک جنبش توده ای سراسری خارج و داخل تبدیل شد و همچنان ادامه دارد. با اینکه در آغاز چنین به نظر میرسید که خیزشی است خودبخودی اما با پشتیبانی نیرو های چپ و کمونیست و کلیه تشکلات مستقل کارگری و آزادیخواه و ضد امپریالیست تکامل یافت. اما هنوز با خطر سرکوب توسط حاکمیت از یکسو و مصادره توسط جناح دیگری از بورژوازی با پشتیبانی امپریالیست ها روبروست. شرکت وسیع توده ها بویژه زنان در جنبش عظیم سراسری با خواست بر حق آزادی پوشش و تکامل آن به جنبش علیه نظام سرمایه داری حاکم در چند ماه گذشته در عمل آنرا به بخشی جدا ناپذیر از جنبش سیاسی مبارزه میان دو طبقه و مبارزه برای رهایی زنان را در جامعه زن ستیز اسلامی به امری جدا ناپذیر از برنامه سوسیالیستی طبقه کارگر تبدیل کرده است. سال ها بود حقوق بشری ها و فمنیست های خرده بورژوا و اصلاح طلبان داخلی برای حقوق مساوی زن و مرد به جمع آوری امضاء می پرداختند و دست التماس بسوی حاکمان دراز می کردند تا شاید جا و مقامی را به زنان دهند. این جنبش زن زندگی آزادی کار صد ساله را تحقق بخشید. و چشمان فعالان کارگری را به این واقعیت باز کرد که زنان بیش از نیمی از جهان اند و در ایران ستم علاوه بر استثمار ترکیبی مهم از برنامه طبقه کارگر برای رهایی است. و شرکت زنان در جوامعی چون ایران که زن ستیزی در دین و مذهب، قانون و عادات و اخلاقیات نهادینه شده است در صف نیروهای انقلابی نقش تعیین کننده ای دارد. پایداری و استقامت همین جنبش کنونی گواهی است بر این واقعیت و درسی است سترگ برای کمونیست ها که بدون شرکت زنان حرفی از انقلاب سوسیالیستی نمی توان زد.
تجربه بیش از صد سال نشان میدهد هرگاه و هرزمان جنبش توده ای علیه ستمگران و استثمارگران برخاسته، جدالی عظیم میان دو طبقه و دو راه و دو خط مشی برای رهبری آن شکل گرفته است و جنبش کنونی هم از این قانونمندی مستثنا نیست. بخش بورژوازی حاکم یا انحصار طلبان سیاست سرکوب را بهر قیمتی برای ادامه سلطه خود در پیش گرفته است. بخش دیگر بورژوازی رانده شده از قدرت سیاسی، اصلاح طلبان و جمهوری خواهان در داخل و خارج برای مصادره این جنبش بسود خود تلاش می کنند. اصلاح طلبان برای نجات نظام اسلامی با دفاع از این جنبش علیه انحصار طلبان ایستاده اند. بورژوازی پرو آمریکایی برانداز هم با استفاده از امکانات رسانه ای وسیع زیر پرچم شیروخورشید دیکتاتوری پهلوی، تلاش دارند سهمی در تغییرات آینده داشته باشند. بخش بورژوازی حاکم هم در سه جبهه علیه توده های بپاخاسته، مخالفت با اصلاح طلبان داخلی و مخالفان پرو آمریکایی خارج برای حفظ قدرت می جنگد و کل بورژوازی وحامیان امپریالیستی آنها با هرگونه گرایش چپ و کمونیستی مشترکن مبارزه می کنند. درست بخاطر وجود این صف آرایی سیاسی است که سیمای بغرنجی را مبارزه طبقاتی در ایران امروز نشان میدهد. از این منظر مبارزه بین دو طبقه بر سر آینده این جنبش و اساسن ایران به کدام سو می رود بستگی به مبارزه تعیین کننده جاری بین خود جناح های بورژوازی از یک سو و طبقه بورژوازی و پرولتاریا از سوی دیگر دارد. درست بدین خاطر است که در صحنه واقعی حاد سیاسی در ایران مبارزه میان دو خط مشی عمومی بصورت بغرنجی خود را نشان میدهد. با اینکه طبقه کارگر ایران هم از لحاظ کمی و هم از لحاظ ذهنی به آلترناتیو سیاسی، به گورکن واقعی بورژوازی تبدیل شده است و در چند دهه اخیر در کارخانه ها و محیط کار، در خیابان ها، اعتصابات و اعتراضات بطور آشکار قدرت سازماندهی خود را نشان میدهد اما هر بار خیزشی توده ای به میدان می آید بخش هایی از بورژوازی تلاش می کنند آنرا مصادره کنند و به صورتی نقش انتخاب بد وبدتر را برای حفظ نظام سرمایه داری که در کشور های سرمایه داری غربی مرسوم است بازی کنند.
در عین حال این جنبش بار دیگر نشان داد که دشمنان طبقه کارگر و انقلاب سوسیالیستی با اینکه ماهیتن مشتی کوچکند اما متشکلند، قدرت دولتی دارند و حاضر نیستند به آسانی صحنه سیاسی را ترک کنند و در عین حال جناح هایی دیگر از سرمایه داران در کمین نشسته اند که جای آنها را بگیرند و به نظام برده داری سرمایه رنگ ولابی زنند. از منظر مبارزه بر سر دو راه، دو آینده برای ایران، دو نظام اجتماعی، نه تنها با سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی تمام نمی شود بلکه بر سر چه حکومتی جای آن نشیند ادامه خواهد داشت.
مبارزه جاری در کلیه شئون بر سر سرنگونی نظام سرمایه داری وطبقه بورژوازی و به قدرت رسیدن طبقه کارگر، استقرار حکومت شورایی کارگری و انقلاب سوسیالیستی است با حرکت از شرایط مشخص جامعه ایران خط مشی عمومی انقلاب چنین است:
متشکل کردن وسیع ترین توده های ستمدیده واستثمارشونده برای کسب قدرت سیاسی با براندازی ریشه ای وانقلابی نظام سرمایه داری جمهوری اسلامی، و استقرار حکومت شورایی کارگری سوسیالیستی، تمامن و کاملن در خدمت همان ستمدیدگان واستثمار شوندگان.
این خط مشی عمومی سیاسی از لحاظ جهان بینی بر اصل اساسی مادیگری تاریخی که توده ها سازندگان تاریخند، استوار است و از لحاظ سیاسی کسب قدرت سیاسی را توسط طبقه کارگر برای انقلابی سوسیالیستی هدف قرار داده است. بگذارید به این دو محتوای اساسی این خط مشی عمومی بپردازیم:
انقلاب سوسیالیستی
هیچ انقلابی زیباتر از انقلاب سوسیالیستی نیست چون یکبار برای همیشه به بربریت و بردگی ای که نظام سرمایه داری بوجود آورده است خاتمه میدهد. چون به جنگ، اعدام، شکنجه، ستم ملی و ستم به زن نقطه پایان می گذارد. چون آغازی است برای تحقق جامعه ایدهآل کل بشریت که طی قرن ها تسلط طبقاتی جزوی جدا ناپذیر از آرزوهایشان بوده است.
مبارزه میان دو خط مشی در ایران کنونی درست بر سر سوسیالیسم و یا ادامه بردگی سرمایه داریست. مادیگرای تاریخی بر آنست که تاریخ را توده ها ساخته اند و موتور تحولات اجتماعی مبارزه طبقاتی بوده وهنوز هم هست وتا وقتی طبقات موجودند مبارزه طبقاتی ادامه خواهد یافت. انقلاب سوسیالیستی، ساختمان سوسیالیستی و گذار به کمونیسم از اصولی ترین اصول برای کمونیست هاست و شعار کارگران جهان متحد شوید همراه آن راه اساسی تحقق آن در میزان جهانی است. بنیانگذاران کمونیسم در نزدیک دو قرن پیش در تحلیل از نظام سرمایه و نقد سیاسی آن، جهان را سقف شکفتند و طرحی نو در انداختند. هر روز که می گذرد، تجربه کل بشریت وجود طبقات، مبارزه طبقاتی و اینکه این مبارزه تا حدی تکامل می یابد که طبقه ای طبقه ای دیگر را سرنگون می کند و در دوران ما طبقه کارگر گورکن سرمایه داریست و سوسیالیسم تنها راه نجات است؛ را تائید کرده است. ممکن است. هر روز که میگذرد معلوم می شود که تمام بدبختی های دنیا از محیط زیست گرفته تا فقر و بدبختی میلیاردها انسان ستمدیده و استثمار شونده، از جنگ های محلی ونیابتی گرفته تا جنگ های سراسری و جهانی از نظام سرمایه داریست که در انکشاف جهانی اش به مرحله انحصاری و سرکرده گرایی نه تنها از پنجه هایش چرک و خون می چکد بلکه به دوران گندیدگی رسیده است. شناخت این حقیقت سترگ تاریخی بزرگترین دستاورد بشریت در مسیر حرکت از قلمرو بردگی و اسارت به قلمرو رهایی و آزادی است. اما برای خیلی ها که تازه پا به فعالیت های اجتماعی می گذارند پرسشی مطرح می شود پس چرا این همه سال ها طول کشیده که جا به جایی انقلابی صورت گیرد؟ چرا کارگران کشور های صنعتی شده ی اروپایی که زمانی در احزاب چپ و کمونیستی اکثریت را تشکیل می دادند، تغییر مسیر دادند و به احزاب پارلمانی بورژوازی گرویدند؟ چرا شوروی سوسیالیستی در نیمه راه ایستاد؟
در پاسخ به پرسش ها چنین بنظر می رسد در آغاز چنین تصور می شد که بحران های عمومی سرمایه داری چنان ضربه هایی به نظام سرمایه داری وارد خواهد کرد که سرمایه را در همان مرحله اولیه از پای در می آورد و حتا مارکس احتمال مسالمت آمیز جابه جایی قدرت سیاسی در بعضی از کشور های اروپایی را می داد. اما در عمل معلوم شد سرمایه بنا بر ماهیت گرایش به گسترش درونی هنوز قدرت مانور و تکامل دارد، هنوز می تواند جهانی را تسخیر نماید، پنجه بر منابع طبیعی بشریت اندازد، از استثمار مضاعف نیروی کار ارزان کشور های مستعمره و نیمه مستعمره تکه هایی را هم در کشور های متروپل جلو طبقه کارگر خودی بیندازد و در هنگام بحران های عمومی تحت نظریه اقتصاد دان معروف به کینز وزیر دارایی بریتانیا با تزریق مالی ،بحران را از سر بگذراند واز سوی دیگر با ایجاد ماشین جنگی هرجا و هر زمان جنبشی علیه تسلط سرمایه برخیزد به شدت سرکوب کند. از سوی دیگر در عمل معلوم شد که جنبش کارگری به خودی خود وبدون حزب پیشرو آگاه و مسلح به تئوری کمونیسم، بدون تربیت کادرهایی مستقل و آگاه که تمامن و کاملن خود را در خدمت رهایی بشریت گذاشته اند و بدون آگاهی به این واقعیت که در درون احزاب سیاسی طبقه کارگر هم مبارزه دو خط مشی بازتابی شدید دارد و تا آنجا می رود که ماهیت حزب را عوض کند. در سمت طبقه کارگر هم آنطور که شعار پرولتاریای جهان متحد شوید میخواست همبستگی بوجود نیامد. احزاب سوسیال دموکرات اروپایی که نیروی اصلی شان کارگران بودند به سوسیال شونیست های میهنی تبدیل شدند و با بورژوازی و سرمایه کشوری خود همراهی کردند.علاوه براین وجود خود طبقه کارگر در جامعه سرمایه داری و تسلط همه جانبه فرهنگ و عادات بورژوازی تاثیرات خود را در میان طبقه گذاشت و قشربندی های متفاوتی را با توجه به حرفه و سطح مزدها بوجود آورد. بنابراین در عمل نشان داد تحقق انقلاب سوسیالیستی به آسانی صورت نمی گیرد و مسیر سخت، بغرنج و طولانی را طی می کند. البته در تاریخ مبارزه طبقاتی هیچ طبقه ای هم نتوانسته به آسانی ودر مدتی کوتاه جای طبقه دیگری را بگیرد. تازه کلیه نظام های قبلی در حفظ مالکیت خصوصی بر وسایل تولید همچنان دارای عناصر مشترکی بودند در حالیکه در انقلاب سوسیالیستی اساسی ترین موضوع اجتماعی کردن مالکیت خصوصی بر وسایل تولید است. امروز مشتی کوچک از سرمایه داران جهان که قدرت سیاسی را در اکثر کشورها در دست دارند همراه وهمسو باهم بزرگترین ارتش های مجهز جهانی را برای ابدیت بخشیدن به نظام سرمایه داری بوجود آورده اند و نود ونه درصد از رسانه های تبلیغی را در انحصار دارند که پایان تاریخ را با بهشت سرمایه داری نوید می دهند و در کشور ما شاهنشاهش چنان دچار توهم می شود که هوای امپراطوری کورش کبیر را در سر می پروراند. ذهنی گری بازهم شکست چنین است سرگذشت نمایندگان طبقات ستمگر و استثمارگر. در ایران ما نه تنها محمد رضا شاه سرنگون شد بلکه جانشینان او هم امروز نعش متعفنشان را توده ها به خیابان ها کشیده اند. مشکل، نبود تشکیلاتی است که این نعش را به گور سپارد.
انقلاب ایران با تمام تلاش های طبقه کارگر و توده های ستمدیده، با تمام از خود گذشتگی های نیروهای متشکل سیاسی متعلق به اردوی کار و ایجاد حزب کمونیست ایران در صدوبیست سال پیش با استخوابندی کارگری هنوز به پیروزی نرسیده است. هنوز مشتی کوچک سرمایه داران با یاری سرمایه جهانی قدرت سیاسی را در انحصار دارند و ماشین دولتی سهمگینی را برای حفاظت از آن بوجود آورده اند. اما واقعیت تاریخی نشان میدهد نظام سرمایه داری بنا بر ماهیت درونی اش که زنده ماندنش در گرو تولید ارزش اضافی آنهم در خدمت مشتی کوچک سرمایه دارست؛ نمی تواند مشکلات عظیم بشریت را حل کند. جنبش کنونی سراسری در ایران برای سرنگونی نظام سرمایه داری جمهوری اسلامی گواهی است بر این واقعیت که تضاد طبقاتی در ایران به چنان مرحله ای رسیده است که پیشتازان مردمی زنان و مردان جوان بی هراس از مرگ به میدان آمده اند و بیش از سه ماه است که دربرابر شدیدترین سرکوب ها همچنان مقاومت می کنند و هر روز که میگذرد پشتیبانان خاموششان را به میدان مبارزه جلب می کنند. کمبود اساسی این جنبش در اینست که پیوندی با مبارزات گذشته و مبارزات نسل های قبل خود، جنبش های سترگ اجتماعی قبل ندارد و انقلاب سوسیالیستی را نمی شناسد.
انقلاب سوسیالیستی در گام اول نظام سرمایه داری جمهوری اسلامی را بر می اندازد و بطور ریشه ای به خرد کردن کلیه ماشین ها و ابزارهایی که صاحبان سرمایه توانسته دیکتاتوری خود را به سود مشتی کوچک، با سرکوب ستمدیدگان و استثمار شوندگان اکثریت عظیم اعمال کند، می پردازد. انقلاب سوسیالیستی در درجه اول باید مسئله قدرت سیاسی را حل کند و در ایران امروز بدون کسب قدرت سیاسی توسط طبقه کارگر و ایجاد حکومتی شورائی حرکت بسوی ایجاد جامعه سوسیالیستی امکان پذیر نیست. وظیفه کلیه گرایش های کارگری است که در تدارک چنین انقلابی همین امروز نظرات خود را آشکارا بیان کنند و علیه گرایش های رفرمیستی و فرصت طلبانه انقلاب دو مرحله ای و عبور مسالمت آمیز از سرمایه داری به سوسیالیسم با حفظ ماشین دولتی سرمایه داری مبارزه کنند. انقلاب سوسیالیستی انقلابی است توده ای یعنی طبقه کارگر وظیفه دارد اکثریت عظیم ستمدیگان واستثمار شوندگان را در اتحادی گسترده متشکل کند. چون هنوز بسیاری از وظایف انقلاب دموکراتیک باقی مانده اند که انقلاب سوسیالیستی باید حل کند. انقلاب سوسیالیستی در ایران بار دو انقلاب را یکجا بر دوش می کشد. درست با حرکت از این شرایط اجتماعی است که می بینیم شعار زن زندگی آزادی به شعاری عمومی و توده ای تبدیل می شود. اما هنوز راه پیمایی طولانی ای در پیش داریم. انقلاب سوسیالیستی در ایران پیروزی اش در گرو نه تنها شرکت ورهبری طبقه کارگر بلکه همچنین شرکت توده های وسیع ستمدیگان بویژه زنان می باشد. در نتیجه برای انجام چنین وظیفه بسیار سنگینی یعنی اجتماعی کردن امر انقلاب سوسیالیستی باید ضمن پافشاری روی اصول و مبارزه با گرایش های انحرافی تقلیل گرایی و رفرمیستی از سطح توده ها حرکت کرد و شعار هایی را که مورد قبول توده هاست را به نیروی مادی برای تغییر تبدیل کرد. این وظیفه بسیار سخت و بغرنجی است و با یدک کردن واژه کارگری، یا توده ای نمی توان بدان دست یافت. کمونیست ها باید تشکیلات خود را در درون طبقه کارگر استوار سازند و کارگران باید برای رسیدن به حقوق خود تنها به تشکیلات صنفی وسندیکایی خود اکتفا نکنند، دامنه تشکیلات خود را با دگر نهادهای دموکراتیک و توده ای پیوند دهند. روند این پیوند در جامعه کنونی ایران که کمونیست ها فعالند، طبقه کارگر در نبردی رودررو و پی در پی با حاکمان سرمایه قرار دارد و توده ها در میزانی سراسری به وسعت امروزی برای سرنگونی کل نظام به جنگ خیابانی مشغولند در صورتی بتوان خط مشی سیاسی عمومی را به میان آنها برد و آنها را بدان مسلح کرد این روند هر روز بیشتر سرعت می گیرد و شرایط انقلابی را فراهم میسازد
کارگران، زحمتکشان وستمدیدگان متشکل شوید
امروز مبارزه برای سازماندهی نیروهای کارگری بعنوان یک آلترناتیو اجتماعی در برابر بورژوازی حاکم به وظیفه مبرم وعمده جنبش کارگری تبدیل شده است. سازماندهی است که در اشکال مختلف ودر سطوح مختلف طبق شرایط مشخص جامعه کنونی ایران، کادر های آگاه طبقه کارگر و کمونیستها در به سرانجام رساندن این امر سازماندهی وظیفه تاریخی بعهده دارند؛ چون پیروزی جنبش های کف خیابان ها در چند دهه ی گذشته و امروزی گواهی است بر ضرورت ونقش تعیین کننده ی تشکیلات کارگری سراسری و یکپارچه و متحد. در زیر به پنج نوع سازماندهی اشاره می کنیم که طبقه کارگر نقش تعیین کنندهای در آنها دارد.
یکم
کارگران ایران از اولین کارگرانی هستند که بعنوان یک طبقه متشکل با برنامه خارج از اروپا از وجود جنبش کارگری و سوسیال- دموکراسی با خبرشدند و به شکرانه انقلاب ۱۹۰۵ روسیه و انقلاب اکتبر۱۹۱۷ و شرکت خود در آنها توانستند سازماندهی کنند و تا ایجاد حزب کمونیست ایران پیش رفتند. امروز ما با طبقه ای به گستردگی سراسر ایران روبرو هستیم که خاطره تاریخی را با خود حمل می کند، بطور متوسط روزانه چهار تا پنج اعتصاب و اعتراض را در کارنامه خود دارد. اما هنوز باید خود را بازهم بیشترسامان دهد
با ایجاد سازمان های محیط کار بهرشکل که با شرایط مشخص جور است متشکل کنند و به امر تربیت فعالان آگاه کارگری بعنوان کادر توجه نمایند.
دوم
کارگران ایران در زمینه اتحاد و همبستگی سابقه کار پر ثمری را دارند و از صد سال پیش چون اولین نیروهای کارگری از ملیت های مختلف ایران بودند و کار مشترک در مراکز کار را تجربه کرده بودند شعار چاره رنجبران وحدت و تشکیلات است را پیاده کردند. شورای متحده کارگران ایران پس از شهریور بیست یک نمونه ای از این امر سراسری است. بی شک نقش اعتصابات سراسری کارگران در آستانه انقلاب ۵۷ تعیین کننده در سرنوشت رژیم شاهنشاهی بود. همین امر امروز هم به قوت خود باقی است. جنبش زن زندگی آزادی تکاملش احتیاج به شرکت سراسری طبقه کارگر دارد
سوم
کارگران با اینکه با خانواده هایشان وسیعرین نیروی طبقاتی اجتماعی هستند اما برای انقلاب کردن احتیاج به بازهم توده وسیعتر زنان معلمان، محصلین می باشد. در نتیجه سازماندهی تشکلات دموکراتیک و توده ای فرا گرایشی برای خدمت به مشی سیاسی عمومی مهم است. جنبش اخیر نقش مثبتی در ایجاد آن بازی کرده و باید همچنان گسترده تر گردد. تحقق خط مشی عمومی سیاسی پرولتاریا احتیاج به پایه توده ای وسیعتر از طبقه کارگر دارد بدون سازماندهی توده ها در گسترده ترین شکلش، بدون بردن خط مشی سیاسی عمومی به میان آنها و مطمئن شدن از اینکه آنرا از آن خود کرده وحاضرند برای تحقق آن مبارزه کنند هیچ انقلاب سوسیالیستی پیروز نمی شود و اگر هم در شرایطی ویژه بورژوازی حاکم را به زیر کشد خطر بازگشت بورژوازی همچنان باقی می ماند.
چهارم
سازماندهی حزب کمونیست سراسری
سیاست بیان فشرده منافع طبقات و خواست های آنها ست. خط مشی سیاسی عمومی بالا بیانگر منافع طبقه کارگر ایران با مرزبندی روشن با طبقه سرمایه دار است. این خط مشی راهنمای عمومی و عملی کلیه نیروهای آگاه و فعال پرولتاریایی در صحنه سیاسی برای سازماندهی تشکلات کارگری، توده ای و دموکراتیک و برای سازماندهی نیروی پیشرو طبقه کارگر در حزب انقلابی پیشرو خود است. مارکس و انگلس ضمن حرکت از سازماندهی مستقل کارگری در کف کارخانه، اتحادیه های آنها در رشته های تولیدی و خدمات، سازماندهی نیروهای توده ای متحد طبقه کارگر برای به چالش کشیدن بورژوازی توسط طبقه کارگر ضرورت ایجاد حزب کمونیست را در دستور گذاشتند و ایجاد حزب سیاسی پیشرو طبقه کارگر را در پیروزی بر بورژوازی تعیین کننده خواندند. بر سر همین نکته از همان آغاز مبارزه شروع شد. آنارکو-آنارشیست ها معتقد بودند و هنوز هم هستند که طبقه کارگر و تشکیلات سندیکایی آنها کافی است و مبارزه طبقاتی خود در عمل کلیه مسایل سیاسی و تئوریک و خط مشی را حل می کند. البته در جنبش کارگری ایران هیچگاه چنین انحرافی نتوانسته دوام بیاورد. چون پیشروان طبقه کارگر از همان آغاز تشکل های صنفی خود برای ایجاد تشکل حزبی فعالیت کرده اند. الان در ایران مشکل وجود بیش از یک حزب و تشکل کمونیستی است تا عدم وجود کادر های کمونیستی وظیفه یکی کردن این تشکلات وظیفه ایست در برابر جنبش کارگری.
پنجم
در کشوری که قدرت سیاسی حاکم ضد کمونیست است و حتا هر اعتراضی را با گلوله وادار، پاسخ میدهد پرولتاریا بدون نیروی مسلح خود هیچگاه قادر به پیروزی نخواهد شد. ایجاد نیروی مسلح هم در این سال های طولانی همیشه در دستور کار های کمونیستی در ایران بوده که پیروز نشده است مبارزه مسلحانه ای را که امروز ضروری میدانیم جزوی از خود طبقه کار و سازماندهی آن بدست خود کارگران خواهد بود.
محسن رضوانی سوم دی ۱۴۰۱