مردم ایران در مقطع کنونی آینده ناروشنی را در پیش رو می بینند. وضع کنونی قابل دوام نیست. جابجایی و تغییر قدرت به صور مختلف محتمل است. کدام طبقه و نیروی سیاسی آن آینده سیاسی ایران را رقم خواهد زد. این، نگرانی که آینده بعد از رژیم جمهوری اسلامی و یا حتی بعد از خامنه ای برای بخشی از بورژوازی ایران ترس برانگیز است، آنها را واداشته است که به ارگان سازی و شخصیت سازی و تعیین دولت و رهبر و رئیس جمهوری بپردازند و ظاهرا با دست پر خود را برای جانشینی رهبری رژیم ایران آماده کنند.
تاریخ قدرت سیاسی در ایران تاریخ استبداد پادشاهی و مذهبی بوده است. تاریخ قتل عام ها و اشغال ها ، تاریخ ویرانی شهرها و روستاها تاریخ تل هایی از جنازه ها و سرهای بریده و چشم های بیرون کشیده است. 100 ساله گذشته نیز استبداد مطلقه تا حد پادشاه و ولایت فقیه ادامه داشته و حکومت فردی تا حد یک رهبر متمرکز بوده است.
سه نیروی فعال رهبر سازی صوری در این میان ، رژیم جمهوری اسلامی ، سلطنت طلبان و مجاهدین هستند. البته نباید ازحق گذشت که فکر رهبر سازی و غیره را مجاهدین خیلی زودتر با آوردن خانم مریم رجوی و رهبری آقای مسعود رجوی جشن گرفتند و شورای ملی مقاومت را هم کلید دولت آینده قرار دادند. مسعود و مریم نماینده مقاومت و آزادی و…..شدند و مخالفت با آنها از کمترین تهمت ” رژیمی بودن ” برخوردار شد. خوشبختانه و یا به زعم مجاهدین بدبختانه این شانس را با تمام خوش رقصی شان برای امپریالیست ها نیاوردند که به آلترناتیو رسمی رژیم در سطح کشورهای معظم اروپایی قرار گیرند و آنها ترجیح می دهند که با خود رژیم گفتگو کنند و مسائل خو د را تا حد ممکن با رژیم جمهوری اسلامی حل کنند. رهبر سازی مجاهدین هم در آب نمک همچنان خوابیده ماند.
نیروی دوم سلطنت طلبان بودند که با شکست جمهوری اسلامی در سیاست ها و عملکردهایش در قامت یک رژیم هار بورژوایی به فکر رهبر سازی و بازگشت به سلطنت افتادند. این نیرو که بیش از مجاهدین مورد مقبولیت امپریالیست های آمریکایی واقع شده اند با امکاناتی مالی از کشورهای مختلف امپریالیستی و مرتجعین منطقه دریافت می کنند سعی به متشکل کردن گرایشات مختلف سلطنت طلبان تحت عنوان پادشاهی ، پادشاهی مشروطه ، مشروطه پادشاهی ، سلطنت طلبان طرفدار خاندان پهلوی، دارند. در میان اوضاع بحرانی ایران و بن بست سیاسی اقتصادی رژیم اسلامی، توانسته به سیستم تبلیغاتی سلطنت طلبان با سرکوب نیروهای مترقی کمک های شایانی کرده و نیروی را دست و پا کنند. سیاست آنها برعکس مجاهدین که خود را تنها آلترناتیو مقاومت می دانند. رضا پهلوی با تکیه به اهرم فریب دمکراسی خواهی پا به میدان رهبر سازی گذاشته اند. آنها در قالب انتخابات آزاد سیاست های خود را جلو می برند. مصاحبه اخیر فرح دیبا تحت عنوان شهبانو و انتخاب نورپهلوی دختر رضا پهلوی به عنوان ولیعهد رضا پهلوی از همین رهبر سازی های برای و بدون مردم صورت می گیرد. آنها به نوع دیگری از خمینی در رهبر سازی وام گرفته اند. خدعه کردن!!
نیروی سوم : دارودسته پیرامون خامنه ای و دایره مافیایی قدرت آن است که در حال رهبر سازی برای جانشینی خامنه ای است. رژیم اسلامی یک بار بحران رهبری را بعد از مرگ خمینی پشت سرگذاشته است با بهره گیری از آن خواهان باقی ماندن “قدرت مطلقه” در دایره قدرت مافیایی خامنه ای است. خامنه ای سالهاست که با حذف سیاسی و فیزیکی هر عنصری که می توانست روزی بجای او رهبری رژیم را به دست بگیرد و نیز خرید زمان ، در حال شکل دادن به رهبری کسی از خود است. این روزها خبر از آیت الله شدن مجتبی خامنه ای پسر او می شود که نشان از پیش درآمدهای انتقال قدرت به وی دارد. در طی 4 دهه رژیم اسلامی با کنار زدن نیروهای دور و نزدیک سیاسی به خود، دچار یک انحصار و انسداد سیاسی شده است که در ادامه تا سرنگونی رژیم آنرا بیشتر از گذشته به درون خود می کشد. اما مکث روی رهبر سازی رژیم اسلامی بعلت اینکه در قدرت حاکمه جای خوش کرده است، تاثیر بیشتر و مستقیم تری بر کل جامعه ما دارد. دو نکته در این رهبر سازی برجسته است اول اینکه حکومت استبدادی تا حد فرد که دولت در ایران بر آن سازماندهی می شود از زمان شاه هیچ تغییری نکرده و امروز شکل سلطنت پادشاهی به سلطنت مذهبی گذار کرده است. دوم اینکه خامنه ای در داخل روحانیت ایران که همیشه دارای جناح های مختلف رقیب بوده است، در حال کنار زدن دیگر آیت الله های ایران برای رهبری و تحکیم خود است. این رقابت حتی در دوران قاجار هم در داخل روحانیت و بین رهبران روحانی موجود بوده است. در دوران قاجار کمپانی هند شرقی برای استفاده از این رقابت ها تحت عنوان برگزاری روز عاشورا و تاسوعا بودجه ای را به ایران می فرستاد که بین روحانیت تقسیم شود و رقابت برای دریوزگی انگلیس ها و رسیدن به آن پول یکی از موارد ذکر شده تاریخی است. در هر کجا که جناحی توسط جناح دیگری از روجانیت از دربار پادشاهان کنار زده می شد و یا از پول های خمس و ذکات و یا بودحه های دولتی و یا بین المال کمتر دریافت می کرد ناگهان مبدل به مدافع مردم و منبر ها را به سکوی حمله به دولت تبدیل می کردند. همین روال امروز هم در ایران جریان دارد. روشن است اگر بطور واقعی و نه تبلیغاتی مجتبی خامنه ای جانشین خامنه ای بشود و نتواند بخش های مختلف را زیر عبای خود متحد و یا بی طرف نگه دارد از فردا ما شاهد خواهیم بود که تعدادی از آخوندها کنار گذاشته شده از دایره قدرت و مکنت ، منبرها را به سکوی حمله به دولت تحت عنوان ظاهری دفاع از مردم تبدیل خواهند کرد.
هر سه نیروی فوق با رهبر سازی برای و بدون مردم نشان داده اند که رقابتی را در جناح های مختلف سرمایه داری ایران برای جایگزینی قدرت سیاسی سازماندهی کرده اند، هیچ ارتباطی با خواست های مردم نداشته و به عنوان وصی و قیم مردم عمل می کنند. فرق این سه نیروی مرتجع تنها در مذهبی بودن و یا نبودن آنها و نزدیکی شان به غرب و یا شرق است. آنها خود را صاحب و رهبر دائم عمر مردم دانسته و نه برای حال بلکه حتی برای آینده آنها خود را صاحب حق برنامه ریزی و باید و نباید ها می دانند. آنها از هر گونه ادبیاتی که بتوانند مردم را به سوی خود جلب کنند ابا ندارند. فریب و وعده و وعید و پرده ساتری کشیدن بر خیانت و جنایت هایشان به یک رفتار همیشگی آنها تبدیل شده است. آنها بدون اینکه در زندگی نشان داده باشند که برای تغییر جامعه پا در عرصه سیاست گذاشته اند تقاضای رهبری برای کنترل مردم و طبقات فرودست اجتماعی دارند. سخنرانی ها و اسنادی که آنها در توضیح مواضع و برنامه هایشان تا به حال بیان کرده اند حاکی از آن است که به قول معروف از این کوه حتی کاهی زائیده نخواهد شد که علاوه بر آن وضعیت مردم را در دنیای پر آشوب و هرج و مرج و رقابت های افسار گسیخته بین المللی ، بدتر خواهند کرد.
جانب دیگر آینده ناروشن برای کارگران و زحمتکشان، نه در رقابت های سیاسی جناح های در قدرت و اپوزیسیون سرمایه داری بلکه رهایی از رژیم جمهوری اسلامی و رسیدن به آزادی رفاه و امنیت اجتماعی است که توسط هیچگونه رهبر سازی از بالای سر آنها بصورت قیم وار قابل پذیرش نیست، خود را نشان می دهد. تجربه تلخ به قدرت رسیدن خمینی ، آخوندی که از حکومت، “اقتصاد مال خر است” و ” برپایی چوبه های دار و قصاص درخیابانها” را می فهمید ، به اندازه کافی نشان داده است که اینگونه تغییر در قدرت سیاسی اگر وضع را بدتر نکند ،بهتر نخواهد کرد و مشکلات اجتماعی در ابعاد وسیع تری ادامه خواهد یافت. جالب است کسانی که به دنبال رهبر سازی در جنبش برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی هستند به نام مردم ولی بدون حضور و تصمیم گیری مردم به خود عناوین رهبری داده اند. شاید به نظر کمی مضحک به نظر برسد ولی حوادثی که در اولین بار ترادژیک برای دومین بار بصورت طنز خواهد بود. اگر رهبر سازی خمینی ترادژیک بود ،این بار رهبر سازی جدید برای مردم ما مضحک است. رهبر ایدئولوژیک ، شاهزاده، ایت الله هیچ ارزشی مثبتی برای مردم ما ندارند برعکس نیروهایی که در امتحان تاریخی خود در مبارزه برای رهایی جامعه از ستم و استثمار مردود شده اند همچنان از ضد ارزش های به عنوان ارزش استفاده می کنند ، مضحک نیست ؟!!! اگر در برنامه های این نیروهای رهبر سازی برای مردم و بدون مردم توجه کنیم هیچ یک از آنها برنامه مدونی در خدمت خواست های پایه ای ستمدیده گان و استثمار شوندگان جامعه نداشته و تغییرات مورد نظر آنها همسنگ تغییرات رژیم شاه به جمهوری اسلامی و برعکس می باشد.
رهبران واقعی یک جامعه در مسیر مبارزه برای رهایی اکثریت از قید و بندهایی که جامعه را به اسارت گرفته و ایستادن در کنار مردم و زیستن با شادی و غم هایشان به صحنه رهبری پای می گذارند، رهبران جامعه انسان های آگاهی هستند که راههای رهایی را می یابند و تصمیمات و رهنمودهایشان را از منافع و خواست های پائین ترین اقشار ستمدیده و استثمار شونده گرفته اند. رهبرانی که در سالهای 56 -57 جامعه را در هیئت رژیم اسلامی بوجود آوردند، عناصری از عقب مانده ترین اقشار اجتماعی بودند که ناشی از ناآگاهی و حقنه امپریالیستی به قدرت رسیدند. خمینی هیچگاه یک رهبر آگاه نبود او جنایتکاری سیاسی بود، در یک شرایط مشخص بین المللی که بسیاری از دولت های خاورمیانه ای شروع به خارج شدن از گردونه شطرنج سیاسی منطقه ای کرده بودند و سرکوب طولانی و نبود سازمان های مختلف سیاسی در ایران به قدرت دست یافت. او نماینده خرده بورژوازی حقیری بود که با به دست گرفتن دولت بورژوازی ایران و در خدمت آن سیاست های بشدت فاشیستی -مذهبی را اعمال کرد، سیاست هایی که بادرخواست های سرمایه برای سرکوب جنبش انقلابی در ایران همراهی کاملی را نشان داد. او همچنان استبداد مذهبی را ادامه داد و هیچ گونه تغییری در ساختارهای حکومتی به جز اضافه کردن مذهب و قوانین اسلامی به آن نداد. رهبر سازی این دوره نیز از نوع گذشته است.
امروزه رهبران واقعی در درون جامعه ، در زندانها و زیر سرکوب سازمان های اطلاعاتی و امنیتی رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی قرار دارند، هزاران روشنفکر، تحصیلکرده گان، کارگران کمونیست ، با نام و بی نام که تا پای جان در خدمت مردم زحمتکش و کارگر ایستاده اند رهبران واقعی مردم هستند، آنها بجای پارلمان های آماده و رهبران خود خوانده ، خواهان انتخاب واقعی هستند، بجای استفاده از نیروی سرکوب دولت بورژوازی خواهان نیروی توده ای دفاع از مردم هستند. رهبران واقعی و انقلابی مردم نه به دنبال انتخابات توسط سازمان ملل بلکه خواهان شوراهای عظیم کارگران و زحمتکشان که بیش از 90 در صد مردم را تشکیل می دهند هستند. رهبران واقعی ما می دانند که با سیستم ها و ساختارهای سرمایه داری و دست به دست شدن قدرت هیچ تغییر اساسی در وضعیت زندگی و معیشت شان اتفاق نخواهذد افتاد.
در عین حال رهبر سازی های رسانه ای و تبلیغاتی، می تواند فریبنده باشد. ما وظیفه خود و همه نیروهای رادیکال و انقلابی جامعه می دانیم بدون ذره ای توهم در خدمت سالم سازی محیط فکری و سیاسی اپوزیسیون مترقی آنها را افشاء کنیم.