جان بلامی فاستر در مقدمه شماره ویژه تابستان امسال درباره «توسعه زدایی برنامهریزی شده»، موضوعات اصلی تفکر توسعهزدایی را تشریح میکند، از جمله و مهمتر از همه، شناخت نیاز به چالش کشیدن مفاهیم فعلی «رشد» و «شکوفایی» و حرکت به سوی نمونه پایدارتری از توسعه انسانی، مدلی که نیازهای افراد و جوامع را برآورده کند. فاستر می نویسد که این امر مستلزم یک تغییر انقلابی عظیم در روابط اجتماعی حاکم بر وسایل تولید و اولویت بندی برنامه ریزی اقتصادی ما حول محور بقای موجودات زنده(گونه ها) است، نه انگیزه پایان ناپذیر برای انباشت که کره خاکی را ویران کرده است.
واژه ( degrowth) توسعهزدایی مخفف رشتهای از رویکردهای سیاسی-اقتصادی است که در مواجهه با بحران اکولوژیکی سیاره ای شتابان امروزی، رشد اقتصادی نامحدود و تصاعدی را به عنوان تعریف پیشرفت بشری رد می کنند. کنار گذاشتن رشد اقتصادی در جوامع ثروتمند به معنای حرکت به سمت صفر شکلگیری سرمایه خالص است. با توسعه مداوم فن آوری و افزایش توانایی های انسانی، سرمایه گذاریِ جایگزین صرف در جوامع صنعتی پیشرفته می تواند پیشرفت های کیفی پایدار در تولید را در حالی که شرایط کار استثماری را حذف و ساعات کار را کاهش می دهد؛ ارتقا دهد . همراه با توزیع مجدد جهانی تولیدات مازاد اجتماعی و کاهش ضایعات، این امر شرایط را برای بهبود وسیعتر زندگی مردم فراهم میکند. توسعه(رشد) زدایی، که به طور مشخص بخش های ممتاز جمعیت جهان را هدف قرار می دهد، نتیجهاش جز بهبود شرایط زندگی اکثریت قریب به اتفاق و حفظ شرایط زیست محیطی موجود و ترویج توسعه پایدار انسانی نیست.
علم بدون شک ثابت کرده است که در “اقتصاد جهانی” امروز، لازم است که در چارچوب بودجه کلی سیستم زمین با توجه به توان فیزیکی مجاز عمل کنیم. با این حال، این امر به جای ایجاد یک مانع غیرقابل عبور برای توسعه انسانی، می تواند به عنوان آغاز یک مرحله کاملاً جدیدی از تمدن اکولوژیکی بر اساس ایجاد جامعه ای با برابری اساسی و پایداری اکولوژیکی یا اکوسوسیالیسم در نظر گرفته شود. رشد زدایی، از این نظر، هدفش ریاضت اقتصادی نیست، بلکه برای یافتن یک «راه شکوفایی» از دنیای استخراجگرا، اسرافگر، زیستمحیطی ناپایدار، توسعهنیافته، استثمارگر، و نابرابر و طبقاتی سلسله مراتبی کنونی ما است. رشد بخشی از حوزه های اقتصادی در واقع با کاهش در سایر بخشها ممکن میشود. هزینه سوختهای فسیلی، تسلیحات، جتهای خصوصی، وسایل نقلیه ورزشی، خانههای دوم و تبلیغات باید کاهش یابد تا فضا برای رشد در زمینههایی مانند بازسازی کشاورزی ، تولید غذا، مسکن مناسب، انرژی پاک، بیمههای بهداشتی قابل دسترس، آموزش همگانی، رفاه جامعه، حمل و نقل عمومی، ارتباط دیجیتالی، و سایر زمینه های مرتبط با تولید سبز و نیازهای اجتماعی فراهم شود.
هنگامی که اولین سیستم های حسابداری درآمد ملی در زمان جنگ جهانی دوم ابداع شد، همه افزایش ها در درآمد ملی، صرف نظر از منبع، به عنوان رشد اقتصادی مشخص شد. تولید ناخالص داخلی، به معیار اولیه پیشرفت بشر تبدیل شد. اگر چه بخش اعظم آن از جانب دیدگاه وسیعتر اجتماعی و زیست محیطی مورد سوال بود. طبق سیستم رایج حسابداری اقتصاد ملی، هر چیزی که مطابق با فرآیند ارزشگذاری در سرمایهداری «ارزش افزوده» را فراهم کند، نشاندهنده «رشد» است. این شامل مواردی مانند هزینه های جنگ می شود، تولید محصولات زائد و سمی؛ مصارف لوکس توسط افراد بسیار ثروتمند؛ بازاریابی (شامل تحقیقات انگیزشی، هدف گیری، تبلیغات و آگهی برای توسعه فروش)؛ جایگزینی مصرف اجتماعی با مصرف خصوصی، مانند جایگزینی خودروی شخصی به جای حمل و نقل عمومی. سلب مالکیت از مشاعات؛ مخارج تجاری برای افزایش استثمار کارگران؛ هزینه های قانونی مربوط به اداره، کنترل، و ارتقای مالکیت خصوصی؛ فعالیتهای ضد سندیکایی توسط مدیریت شرکت؛ به اصطلاح سیستم عدالت کیفری؛ افزایش هزینه های دارویی و بیمه؛ اشتغال بخش مالی؛ هزینه های نظامی؛ و حتی فعالیت های جنایی. استخراج حداکثر منابع طبیعی برای رشد سریع اقتصادی بسیار مهم تلقی می شود، زیرا سرمایه ” ازهدیه رایگان طبیعت ” بهره می برد.
در مقابل، تولید غیر بازاری و معیشتی در سرتاسر جهان پیش رفت: کار خانگی که عمدتاً توسط زنان انجام می شود، مخارج متعدد برای رشد و توسعه انسانی (که نسبتاً غیرمولد در نظر گرفته میشود)؛ حفاظت از محیط زیست؛ و کاهش سمیت تولید همگی بهعنوان «هیچحساب کردن» یا کاهش ارزش تلقی میشد، زیرا بهرهوری را افزایش نمیدهند یا مستقیماً ارزش اقتصادی را ارتقا نمیدهند.
امروز تراژدی اساسی تمام آنها ما را احاطه کرده است. اکنون در سطح وسیعی درک می شود که رشد اقتصادی مبتنی بر انباشت بی وقفه سرمایه، عامل اصلی نابودی زمین به عنوان مکانی امن برای بشریت است. بحران سیستم زمین در عبور از مرزهای سیاره ای مربوط به تغییرات زیست محیطی، اسیدی شدن اقیانوس ها، تخریب لایه اوزون، انقراض گونه های زیستی، اختلال در گردش نیتروژن و فسفر، از بین رفتن پوشش زیرزمینی (از جمله جنگل ها)، کاهش آب شیرین، بارگذاری آئروسل، و موجودات جدید (مانند مواد شیمیایی مصنوعی، تشعشعات هسته ای، و موجودات اصلاح شده ژنتیکی). بنابراین، حرکت به سوی انباشت سرمایه “بحران سکونت” برای بشریت در قرن حاضر ایجاد می کند.
اجماع علمی جهانی، طبق گزارش هیئت بیندولتی سازمان ملل متحد در مورد تغییرات آب و هوایی (IPCC) ارائه شده است، ثابت کرده است که دمای متوسط جهانی باید کمتر از ۵/۱ درجه سانتیگراد افزایش نسبت به سطوح پیش صنعتی در این قرن حفظ شود. در غیر اینصورت با درجه نامتناسب بالاتری از خطر، “بمراتب کمتر از” افزایش 2 درجه سانتیگراد – اگر قرار نباشد بی ثباتی آب و هوا تهدیدی برای فاجعه مطلق به حساب آید باید مکانیسم های بازدارنده مثبت اعمال شوند. در ششمین گزارش ارزیابی IPCC ( AR6 که در بخشهای مختلف آن طی سالهای ۲۰۲۱ تا ۲۳ منتشر شد)، خوشبینانهترین سناریو افزایش متوسط دمای جهانی در پایان قرن نسبت به سطوح قبل از صنعتی شدن زیر 1.5 درجه سانتیگراد است. این امر مستلزم آن است که تا سال ۲۰۴۰ از مرز ۵/۱ درجه سانتیگراد عبور نکند و یک دهم درجه یعنی به ۶/۱ درجه سانتیگراد افزایش یابد و سپس در اواخر قرن به ۴/۱ درجه سانتیگراد افزایش تقلیل پیدا کند. همه اینها بر اساس رسیدن به صفر خالص (در واقع، صفر واقعی) نشر کربن تا سال ۲۰۵۰ است، که پنجاه و پنجاه شانس می دهد که از مرز دمای آب و هوا- تجاوز نکند.
با این حال، به گفته کوین اندرسون، دانشمند برجسته آب و هوا، عضو مرکز تحقیقات تغییرات آب و هوایی Tyndall، این سناریو از قبل منسوخ شده است. اکنون بر اساس ارقام خود IPCC، رسیدن به نقطه صفر نشر دی اکسید کربن تا سال ۲۰۴۰ ضروری است تا شانس ۵۰ درصدی برای جلوگیری از افزایش ۵/۱ درجه سانتی گراد را داشته باشیم. اندرسون در مارس ۲۰۲۳ مینویسد: «از همین حالا شروع میکنیم، برای اینکه گرمایش از ۵/۱درجه سانتیگراد تجاوز نکند، نیاز به کاهش ۱۱ درصدی نشر سالانه دارد که برای ۲ درجه سانتیگراد؛ ۵ درصد کاهش یابد. با این حال، این میانگینهای جهانی مفهوم اصلی برابری را نادیده میگیرند، که در مرکز تمام مذاکرات آب و هوایی سازمان ملل متحد مستتر است، یعنی به « کشورهای در حال توسعه» مدت زمان بیشتری برای کربن زدایی میدهد. مضافاً سهم منصفانه و بیشتر کشورهای «توسعه یافته» باید بین سالهای ۲۰۳۰ تا ۲۰۳۵ تولید گاز کربن را به صفر برسانند و کشورهای در حال توسعه تا یک دهه بعد از آن پیروی کنند. هر گونه تأخیری این جدول زمانی را بیشتر کاهش می دهد.
سازمان جهانی هواشناسی در ماه مه ۲۰۲۳ اعلام کرد که ۶۶ درصد احتمال دارد که میانگین سالانه دمای نزدیک به سطح زمین به طور موقت از ۵/۱ درجه سانتیگراد افزایش نسبت به سطوح قبل از صنعتی شدن در طی «حداقل» یک سال تا سال ۲۰۲۷ تجاوز کند.
سناریوهای IPCC موجود بخشی از یک فرآیند محافظه کارانه است که در انطباق با پیش نیازهای اقتصاد سرمایه داری طراحی شده است، که رشد اقتصادی مستمر در کشورهای ثروتمند را در همه سناریوها ایجاد می کند و در عین حال هرگونه تغییر اساسی در روابط اجتماعی را حذف می کند. تنها وسیله ای که در چنین مدل سازی آب و هوایی بر آن تکیه می شود، فرض تغییرات ناشی از ارزش در فناوری است. بنابراین، سناریوهای موجود لزوماً به شدت به فناوریهای نشر منفی متکی هستند، مانند انرژی زیستی و جذب و جداسازی کربن (BECCS) و جذب مستقیم کربن هوا (DAC)، که در حال حاضر در در جدول محاسبات وجود ندارند و نمیتوانند علیرغم مخاطرات زیست محیطی عظیمی که به همراه دارند در جدول زمانی تعیینشده ایجاد شوند. به خودی خود مخاطرات اکولوژیکی بسیار زیاد است. این تأکید بر فناوریهایی که اساساً وجود ندارند و در عین حال خود از نظر زیستمحیطی مخرب هستند (با توجه به نیازهای عظیم زمین، آب و انرژی) توسط دانشمندان درون خود IPCC به چالش کشیده شده است. بنابراین، در خلاصه گزارش اصلی برای سیاستگذاران جهت کاهش بخش ۳ AR6، دانشمندانی که این گزارش را تهیه میکنند توافق کردند که چنین فناوریهایی در یک چارچوب زمانی معقول قابل دوام نیستند و پیشنهاد کردند که راهحلهای کم انرژی مبتنی بر بسیج مردمی ممکن است بهترین امید را برای انجام تحولات زیستمحیطی عظیمی که اکنون مورد نیاز است، ارائه دهد. با این حال، همه اینها به عنوان بخشی از فرآیند عادی IPCC، که اجازه سانسور دانشمندان را می دهد، از خلاصه منتشر شده نهایی برای سیاست گذاران که توسط دولت ها تعیین شده است حذف شد.
راه حلهای تکنولوژیکی ناشی از ارزش، که به رشد اقتصادی مستمر و تداوم روابط اجتماعی کنونی اجازه میدهد، در مقیاس و سرعت مورد نیاز، وجود خارجی ندارد. از این رو، تغییرات عمده اجتماعی-اقتصادی در شیوه تولید و مصرف، در تضاد با هژمونی سیاسی-اقتصادی حاکم مورد نیاز است. اندرسون می نویسد: «سه دهه از خود راضی بودن به این معناست که فناوری به تنهایی نمی تواند تولید گازهای گلخانه ای را به اندازه کافی سریع کاهش دهد.» بنابراین نیاز شدیدی به راه حل های کم انرژی مبتنی بر تغییرات در روابط تولید و مصرف وجود دارد که نابرابری های عمیق را نیز برطرف می کند. کاهش لازم در تولید گاز کربن «تنها با تخصیص مجدد ظرفیت تولید جامعه به دور از امکان تجمل خصوصی عده ای معدود و ریاضت برای دیگران و به سوی رفاه عمومی و کفایت خصوصی گسترده تر امکان پذیر است. برای اکثر مردم، مقابله با تغییرات اقلیمی مزایای متعددی به همراه خواهد داشت، از مسکن مقرون به صرفه گرفته تا اشتغال مطمئن. اما برای آن تعداد معدودی از ما که به طور نامتناسبی از وضعیت موجود سود بردهایم، اندرسون تاکید میکند «این به معنای کاهش عمیق میزان مصرف انرژی و انباشتهمان است».
رویکرد رشد زدایی/انباشت زدایی که جامعه انباشته و اولویت رشد اقتصادی را به چالش می کشد، در اینجا بسیار مهم است. تأمین اجتماعی برای نیازهای انسانی و کاهش شدید نابرابری بخشهای اساسی تغییر به سمت تحول با انرژی کم در اقتصاد و حذف اشکال و مقیاسهای تولید مخرب زیستمحیطی است. به این ترتیب می توان زندگی اکثر مردم را هم از نظر اقتصادی و هم از نظر زیست محیطی بهبود بخشید. با این حال، تحقق این امر مستلزم مخالفت با منطق سرمایهداری و اسطوره سیستم بازار خودگردان است. چنین دگرگونی ریشه ای تنها با معرفی سطوح قابل توجهی از برنامه ریزی اقتصادی و اجتماعی حاصل می شود که از طریق آن، در صورت اجرای کامل، تولیدکنندگان مرتبط با یکدیگر به شیوه ای منطقی برای تنظیم پروسه کار و تولید حاکم بر متابولیسم اجتماعی بشریت و طبیعت در یک مجموعه همکاری کنند.
سوسیالیسم کلاسیک قرن نوزدهم در آثار کارل مارکس و فردریک انگلس نیاز به نهاد برنامه ریزی جمعی را در پاسخ به تضادهای اکولوژیک و اجتماعی سرمایه داری و همچنین تضادهای اقتصادی آن دید. تحلیل انگلس بر نیاز به برنامه ریزی سوسیالیستی برای غلبه بر شکاف اکولوژیکی بین شهر و روستا تاکید داشت، در حالی که نظریه شکاف متابولیک مارکس که در سطح کلی تر عمل می کند، بر نیاز به توسعه انسانی پایدار تأکید می کرد.
برنامه ریزی برای تمام سیستمهای اقتصادی، اعم از سرمایه داری و سوسیالیستی، در زمان جنگ بسیار مهم بوده است. شرکتهای غولپیکر و انحصاری، خودشان به میل خود آنچه را که جان کنت گالبریت اقتصاددان ، «سیستم برنامهریزی» مینامید، ایجاد کردهاند، هرچند که عمدتاً در داخل، و نه بین شرکتهای چندملیتی فعالیت میکنند. با این وجود، در کل ایده برنامه ریزی اقتصادی درایدئولوژی دریافت شده، به عنوان پدیده متضاد با بازار سرمایه داری تلقی می شود و به دنبال پیروزی سرمایه داری در جنگ سرد و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، عملاً از بحث عمومی منع شده است – به دنبال پیروزی سرمایه داری در جنگ سرد و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، غیر قابل اجرا و نوعی استبداد اعلام شد.
این امراکنون به سرعت در حال تغییر است. همانطور که ژاک ساپیر، اقتصاددان فرانسوی اخیراً خاطرنشان کرد، به دلیل تضادهای درونی و بیرونی نظام بازار سرمایه داری، «طرح و برنامه ریزی دوباره مد شده است.» اکنون واضح است که بدون بازگشت برنامه ریزی و مقررات دولتی زیست محیطی اقتصاد در بستر رشد زدایی/انباشت زدایی سرمایه، امکان رسیدگی موفقیت آمیز به وضعیت اضطراری کره خاکی کنونی و تضمین تداوم جامعه صنعتی و بقای جمعیت انسانی وجود ندارد.
ادامه دارد – دوم مرداد ماه ۱۴۰۲