نگاهی به اوضاع اقتصادی جهان
بر مبنای قوانین پنجگانهی امپریالیسم که لنین با به کارگیری قانون سه وجهی سرمایه (انباشت، مرکز گرائی و تمایل به بینالمللی شدن)، کشف نمود، تحولاتی در سازمان تولید سرمایهداری بینالمللی از سالهای ۷۰ تا ۹۰ قرن گذشته به وقوع پیوست که ناشی از آن، امروزه ۵۰۰ ابر کنسرن بینالمللی حاکمین واقعی مالی جهان گشتهاند. درآمد سال ۲۰۱۸ مجموعه این کنسرنها ۷۱ هزار میلیادر دلار بوده است. از این مجموعه، ۱۰ بانک بزرگ جهانی با سرمایه ۲۵۷۰۳٫۳۲ میلیارد دلار در رأس قرار دارد که
طبق قانون الیگارشی مالی، توسط کنسرنهای یاد شده و از طریق حدود یک میلیون کنسرن بینالمللی دختر که زیر ساخت آنهاست، بیش از ۹۰٪ تولید ناخالص جهان یعنی 135.435.946.000.000 دلار را در حیطه قدرت خود میگیرند.
ویژگی فوق، ویژگی دیگری را سبب گردیده است: به دلیل بینالمللی شدن کنسرنهای غول آسا و کمرنگ شدن خصوصیات ملیشان، و به علت حجم عظیمی که از سرمایه بینالمللی در خود انباشت کردهاند، دیگر نه در کنار بلکه فوق دولتهای سرمایهداری - چه امپریالیستی و چه کشورهای سرمایهداری کوچکتر - قرار گرفته و بر آنها حکم میرانند. به بیان دیگر این کنسرنها بیش از پیش به دولتهای ملی به عنوان ابزار بورکراتیک نظامی جهت پیش برد امیالشان به شدت نیاز دارند. در اینجا برای نشان دادن مناسبات دولت و کنسرنهای بینالمللی، مثالی میآوریم. جاشوا فرانک در مورد دولت آمریکا چنین مینویسد: «بدون شک... دولت دست نشانده شرکتهای چند ملیتی غول پیکر که نمی تواند از آسیب پذیرترین شهروندان خود محافظت کند...»[1] (تکیه از من)
مثال دیگر: اتحادیه سرمایهداران با شفافیت کامل به دولت آلمان چنین امر میکند: «دولت میبایست برنامه منتشر شده ۶ مادهای اتحادیه را بدون تأخیر عملی نماید.»[2]
نا گفته روشن است که دولتهای سرمایهداری و امپریالیستی جهت پیاده کردن نیازهای کنسرنهائی که بر فرازشان ایستاده است، باید اوضاع را تحلیل کنند، سیاست اتخاذ نمایند و تاکتیکهای مناسب در پیش گیرند. باید با خلاقیت شرایط را برای پیاده کردن این نیازها و امریهها آماده نمایند. کنسرنهای بینالمللی و دولتها بر هم تأثیر متقابل دارند ولی اگر به روند رویدادهای امروزه احترام بگذاریم و در عین حال قبول کنیم که دولت نماینده و ابزار حاکمیت سرمایهداریست، به روشنی درمییابیم که تعیین کننده و فرمان دهنده، کنسرنهای عظیم بینالمللی هستند.
رابطه فوق باعث ویژگی سوم در اوضاع بینالمللی گشته است: از بین رفتن وابستگی اقتصادی سیاسی اکثریت مطلق کشورهای جهان به کشورهای امپریالیستی و به جای آن وابستگی اکثریت مطلق دولتهای جهان به لحاظ اقتصادی سیاسی به ابر انحصارات بینالمللی.
تمرکز سرمایه در چنین ابعادی در ۵۰۰ کنسرن بینالمللی، از ۲۰۱۸ باعث رکود فزاینده سرمایه گردیده و با شیوع کرونا بر عمق و شتاب آن افزوده گشته است.
در جهان امروز هیچ نیروی کاری از حیطه استثمار سرمایه و معضلات آن خارج نیست، یعنی هر نیروی کاری فقط و فقط در مناسبات سرمایهداری میتواند ارزش تولید کند نه در مناسبات دیگر مثلا مناسبات فئودالی، بردهداری و غیره. به بیان دیگر سرمایه در سطح جهان کلیه نیروهای قابل استثمار را در خود جذب کرده و استثمار مینماید. در حقیقت؛ در جهان امروز هر ارزشی، ارزش اضافه است و مقدار استثمار کارگران در سطح جهان همان ارزش تولید ناخالص جهانی است. لذا با هر بحرانی در روند سرمایه، استثمار کار و فشار معضلات اقتصادی سیاسی بر کارگران بیشتر میگردد. این آن عامل بنیانی است که چند میلیارد انسان ستم دیده را در همبستگی روزافزون به عصیان، اعتصاب و خیزشهای انقلابی کشانده است. برای مثال مبارزات کارگران هفت تپه در ایران سریعا و وسیعا مورد پشتیبانی ۸۰ سندیکای کارگری از کشورهای مختلف قرار گرفته است. و این ویژگی دیگر اوضاع است.
امروزه مبارزه زحمتکشان وسیعتر، عمیقتر سازمان داده شدهتر و آگاهتر از پیش از شیوع کرونا در جهان در جریان است. مبارزات میلیونی و با دوام مردم آمریکا علیه نژاد پرستی، و بی عملی دولت در مقابل کرونا و دیگر معضلات اجتماعی، با مبارزات مردم ایران علیه فاشیسم و چپاول دولت جمهوری اسلامی، تظاهرات ۱۵ میلیونی زحمتکشان هند علیه رژیم سرکوبگر، مبارزات مردم اسرائیل علیه نابسامانی اقتصادی و فشارهای مذهبی، تظاهرات ۹۰۰ هزار نفری اول ماه مه در ایتالیا و... در هم تنیده شده است. مبارزات مردم جهان گرایش به چپ دارد و حرکت دولتها در تقابل با مردم و رقابتهای امپریالیستی گرایش به راست را نشان میدهد.
به علت رشد ناموزون نظام سرمایهداری جهانی، نیروی کار و بازار نیز ناموزون بین قطبهای متضاد سرمایهداری تقسیم گردیده است. و به علت تغییرات دائم در این ناموزونی، تقسیم مجدد نیروی کار و بازار جهانی نیز هر روز در دستور کار است و این امر تضادهای اقتصادی قطبهای مختلف نظام سرمایهداری بینالمللی را دامن میزند و به اوج میرساند. به بیان دیگر کنسرنهای بینالمللی در کنار هم قرار نگرفتهاند بلکه اساسا در تقابل و در تضادی آنتاگونیستی با هم هستند و اگر وحدتی هم به طور لحظهای برقرار میشود، در سرکوب نیروی کار و یا دشمن مشترک لحظه ایاست. با بیان روشنتر:
از سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۷ تعداد کنسرنهای آمریکایی در بین ۵۰۰ کنسرن یاد شده از ۱۸۵ به ۱۲۱ کنسرن کاهش یافته و عوض کنسرنهای چینی، روسی، هندی و ترکی از ۳۲ به ۱۴۷ کنسرن افزایش یافته است. سهم چین در همین مقطع زمانی از ۱۲ به ۱۱۹ رسیده است. سهم تولید ناخالص آمریکا که در سالهای ۱۹۵۰ حدود ۵۰٪ از تولید ناخالص جهانی را تشکیل میداد، در سال ۲۰۱۸ حدود ۱۷٪ تولید ناخالص جهانی را تشکیل میدهد در صورتی که سهم چین از تولید ناخالص جهانی رشد کرده و در همین سال به ۱۸٪ رسیده است.
بر این بنیان، سه قطب بزرگ اقتصادی سرمایهداری در جهان امروز شکل گرفته است: ۱- آمریکا، ۲- چین و روسیه با تمام اختلافات و تضادهای شدیدشان، در یک قطب و ۳- اتحادیه اروپا با وجود تضادهای شدید بین کشورهای اروپائی. این قطب بندی به طور واقعی یک قطب بندی اقتصادیست که تحولات سیاسی بین آنها ناشی از همین بنیان اقتصادی صورت میگیرد.
مناسبات اقتصادی و سیاسی بین این سه قطب و نیروهای دیگر سرمایهداری و حتی امپریالیستی کوچک، ثابت نیست، متغیّر است. رشد سریع اقتصاد سرمایهداری در چین و روسیه و ورشکستگی اقتصادی و نظامیگری روزافزون آمریکا، ثبات سیاسی اتحادیه اروپا را آنچنان دچار آشفتگی نموده که در لبه پرتگاه از هم پاشیدگی قرار گرفته است. نمونه بارز آن بیرون رفتن انگلستان از اتحادیه اروپا و تشدید تضاد ایتالیا و یونان با دیگر اعضای اتحادیه و رشد تضاد ترکیه با اتحادیه اروپا و به اوج رسیدن اختلافات بریتانیا با آمریکا و غیره را میتوان برشمرد
اقتصاد جهانی هم اکنون دچار ورشکستگی است. کسر بودجه مجموعه کشورهای جهان بیش از ۴۴ هزار میلیارد دلار است که به بی ثباتی اقتصادی و سیاسی کشورهای مختلف بر مبنای ویژگی آنها تأثیر عمیقی میگذارد. آمریکا با ۷۳ هزار میلیارد و چین با ۲۹ هزار میلیارد[3] دلار قرض به ترتیب بزرگترین مقروضین جهان هستند. چین با ضربات اقتصادی قدرتمندش هم میتواند سطح قرض خود را تحمل کند و هم میتواند بازارهای آمریکا و اروپا را گام به گام از چنگشان بیرون آورد. آمریکا در مقابله با چین و دیگر دولتهای رقیب مجبور به دخالتهای نظامی، ترورهای گسترده و ایجاد هرج و مرج سیاسی و تحریمهای بی انتهای اقتصادی در جهان است. ولی چین هنوز ضرورتی برای اعمال قهر در گسترش بازارش نمیبیند. اما برای حفظ بازارهایش خود را تا دندان مسلح کرده است، تا به مجرد ضرورت، قهر نظامی خود را اعمال کند.
امروزه سرمایهداری مبلغ این تئوریست که: اقتصاد جهانی ناشی از تأثیر ویروس کرونا، همانند دو نردبانیست که در پائین به هم متصل و در بالا از هم دور هستند [ V ]. اگر امروزه به لحاظ اقتصادی از پله نردبان پائین میرویم، به زودی بالا خواهیم رفت.
این یک تئوری عوامفریبانه است. سرمایهداری بحرانزا است. تا ۲۰۱۸ جهان در بحران اقتصادی - مالی و سیاسی عمیقی غوطه میخورد. از این تاریخ تا سال ۲۰۲۰ سطح تولید صنعتی توانست فقط ۳٪ از سطح افت تولید و بحران ۲۰۰۸ افزون گردد. تجارت جهانی در سال ۲۰۱۹ حدود ۳٪ افت نشان میدهد. صدور سرمایه تا سال ۲۰۱۹ تا سطح بحران ۲۰۰۹ سقوط کرد. بازار بورس جهانی در کل تا ۱۹ ماه مارس ۲۰۲۰ یک افت ۴۰ درصدی را تحمل کرد. قیمت مواد خام بین سالهای ۲۰۱۸ تا ۲۰۲۰ به دلیل عدم تحرک کافی کالا در بازارهای جهانی، سیر نزولی شدیدی داشت. تا آنجا که تولید ناخالص ملی مجموعه کشورهای اتحاد اروپا ۷٫۷٪ در سال ۲۰۲۰ کاهش داشته است. به حدی که صادرات آلمان تا اوائل سال ۲۰۲۰ حدود ۲۰۰ میلیارد یورو یعنی ۱۵٪ ارزش خود را از دست داده است. که در این روزها سیر صعودی دارد.
در واقع بحران اقتصادی و مالی جهان سرمایهداری ناشی از انباشت بی حد سرمایه است. به طوری که بیلانس سرمایهای ۵۰۰ ابر کنسرن جهان در سال ۲۰۱۸، ۴٫۱ برابر مجموعه درآمد آنها در همین سال بوده است.
ویروس کرونا این اقتصاد بحران زا و بیمار را شکنندهتر نمود و ناتوانی و عدم کارآئی اکثریت مطلق رژیمهای سرمایهداری را در مقابله با این بیماری به عیان نشان داد. کشتار روز افزون تودههای مردم بویژه زحمتکشان توسط این ویروس، پرده "انسان دوستی" کاذب نظام سرمایهداری را کنار زده و چهره ضد انسانی و طمع کار آن را به عیان نشان داده است. تا به امروز طبق گزارش رسمی بیش از ۲۱ میلیون نفر مبتلا، ۷۶۰ هزار مرگ ناشی از ناکارآئی نظام امپریالیستی در مقابله با این ویروس ثبت گردیده است.
سرمایهداری سعی میکند تمام بحرانهای پیش و در جریان بیماری کرونا را بر دوش طبقه کارگر بار کند و با استثمار بی رویه این طبقه، بحران را "پشت سر" گذارد. ولی پرولتاریای بینالمللی علیه این اقدام، مبارزه وسیع و همه جانبهای را در پیش گرفته است. مردم کشورهای مختلف که از دولتهاشان در مقابله با کرونا مأیوس گشتهاند، به خود سازماندهی روی آورده و با ایجاد گروههای همیار به نجات بیماران کرونائی پرداختهاند. نمونههای آن را ما در ایران، تونس، توگو، اروگوا، مراکش، هلند و آلمان میتوانیم ردیابی کنیم. بخش آگاه مردم به این درک رسیدهاند که شیوع کرونا ناشی از بحران و فساد ذاتی ساختار سرمایهداری امپریالیستی است.
این معضلات اقتصادی و ناشی از آن تلاش برای فتح بازارهای جدید، رقابت افسار گسیخته دولتهای سرمایهداری را شدت بخشیده است.
سرمایهداری در صورتی میتواند به زندگیاش ادامه دهد که وقفه ناپذیر سرمایه انباشت کند و وقفه ناپذیر این سرمایه در جریان تولید ارزش اضافه قرار گیرد و بازارهای جدیدی را فتح کند.
امروزه بر سر تجدید تقسیم جهان بین کشورهای بزرگ سرمایهداری به ویژه آمریکا و چین تضادها به اوج میرسند. امپریالیسم آمریکا به عنوان بزرگترین کشور سرمایهداری با بزرگترین معضل اقتصادی، علیه طبقه کارگر، زحمتکشان جهان و در عین حال علیه رقبا، خود را تا دندان مسلح کرده است و به صورت بزرگترین دشمن بشریت و سلامت طبیعت در حفظ هژمومنی و سلطه خود بر جهان میکوشد. یکی از ابزارهای ناکارآمد امپریالیسم آمریکا که به وسیله آن تلاش میکند موقعیت جهانیاش را حفظ کند، تحریمهای مکرر در مکرر اقتصادی کشورها، سازمان ها و شخصیتهای سیاسی میباشد.
چین به عنوان دومین قدرت بزرگ سرمایهداری جهان سعی در سلطه بر بازارهای جهانی آمریکا دارد و جهت سرکردگی آینده بر جهان میکوشد. قرارداد ایران و چین که طرح اساسی آن تنظیم گشته است را میبایست در این متن بررسی کرد. امروزه هیچ کشور سوسیالیستی در جهان وجود ندارد. اگر هم داشت قادر به صدور سرمایه نبود. زیرا صدور سرمایه بر پایه ابر استثمار طبقه کارگر کشورهای دیگر قرار دارد و این با فلسفه وجودی سوسیالیسم در تضادی آشتی ناپذیر قرار دارد.
لذا صدور ۴۰۰ میلیارد دلاری سرمایه از چین سرمایهداری به ایران، فقط میتواند در خدمت کسب ابر سود، یعنی چپاول کارگر ایرانی و ثروتهای موجود در این کشور باشد. در صورت عقد و اجرائی شدن این قرارداد چهره جامعه ایران تغییر خواهد کرد. بخشی از بورژوازی ایران فربه خواهد شد. انحصارات بزرگی پا به عرصه وجود خواهند گذاشت که همپا و در عین حال در تضاد با سرمایه چینی استثمار طبقه کارگر کشور ما را با دستگاههای نو، ماشینهای تولیدی نو و ایجاد تخصصهای لازم جهت کسب بالای ارزش اضافه، به نهایت خواهد رساند.
از آنچه گذشت نتایج زیر بدست میآید:
۱- نظام سرمایهداری کل جهان را در برگرفته است.
۲- جهان کنونی ما در عصر امپریالیسم قرار دارد
۳- از سالهای ۱۹۹۱ به بعد دهها هزار کنسرن بینالمللی پا به عرضه وجود گذاشتهاند که در رقابت با هم قرار دارند. نتیجه این رقابت برآمد ۵۰۰ ابر کنسرن جهانی است که حاکمین واقعی اقتصاد جهانی هستند.
۴- تغییر و تحولات درونی امپریالیسم که ناشی از ناهمگونی رشد و ریزش آن است، باعث به وجود آمدن کشورهای قدرتمند سرمایهداری گشته است که تحلیل از آنها اختلافاتی را در سطح بینالمللی باعث گردیده است. در مورد چین (اندک افرادی معتقدند که چین کماکان سوسیالیستی است. سازمانهائی بر فقط سرمایهداری چین باور دارند. تعداد کثیری از سازمان های کمونیستی معتقد بر امپریالیستی بودن چین هستند. )
۶- تضاد درونی ساختار سرمایهداری به شدت حاد گردیده است که نقطه اوجاش در جنگ تجاری آمریکا و چین خود را نشان میدهد.
۷- پرولتاریای کلیه کشورها نبرد بی امان و روزافزون گستردهای را علیه اجحافات، نابرابریها و ستمهای نظام سرمایهداری و کلا علیه ساختار سرمایهداری در پیش گرفته است. این حرکت فزاینده هر روز بیشتر گرایش به چپ را نشان میدهد. در حالی که در دولتها، گروههای وابسته به سرمایهداری و رسانههای آنها گرایش به راست تقویت میشود. به بیان دیگر مبارزه ایدئولوژیک سیاسی بین دو قطب سوسیالیستی و ضد کمونیستی شدت بی نظیری یافته است.
بهرنگ
-----------------------------------------------------
1- توسط جاشوا فرانک – اول ماه ژوئن 2020 - اقتباس از مقاله “اکنون وقایع آمریکا“ - نشریه رنجبر ۱۸۱
2- Rote Fahne 22.5.2020 - klartext
3- نشریه Focus-online - انتشار در 12.3.2018