نقش منصور حکمت در جنبش کمونیستی ۷
این وضعیت ناشی از برآیند نیروهای طبقاتی در جهان، ایران و کردستان به وجود آمده بود. یکی از این نیروها، اخلال طبقاتی خرده بورژوازی به ظاهر چپ رادیکال ولی راست در حزب کمونیست بوده است. نماینده این عامل طبقاتی خود منصور حکمت بود. تعیین مرحله انقلاب دموکراتیک در یک کشور سرمایهداری، نفی دستاوردهای ساختمان سوسیالیسم در اتحاد جماهیر شوروی تا سال ۱۹۵۳، نفی ساختمان سوسیالیسم در چین
سوسیالیستی و دستاوردهای مائوتسهدون، ایجاد توهم در نقش نیروهای مسلح امپریالیستی در دفاع از „کردستان سوسیالیستی“ خط راستی بود که در حزب کمونیست ایران اعمال میشد ولی در عین حال مرتب از طبقه کارگر سخن میگفت، علیه همه تشکیلاتهای کمونیستی ایران و جهان شمشیر میکشید و آنها را به عنوان تشکلات پوپولیستی و اپورتونیستی نفی میکرد، ساختار تشکیلاتی حزب را سنتریستی میکرد و دموکراسی را محدود مینمود و ظاهری چپ و چپول داشت. علاوه بر آن تأثیر ناسیونالیسم کرد و فارس، طبقه کارگر و بورژوازی کرد و فارس و تغییرات جهانی نیز باعث به وجود آمدن گرایشات روشن طبقاتی گردیده بود.
خط منصور حکمت که حال دیگر خود را نماینده خط کمونیسم کارگری مینامید با فرار به جلو یعنی با ظاهری چپ و رادیکال و حمله به گرایشات دیگر خود را برای ایجاد یک فراکسیون، بعد انشعاب و سپس فرار به خارج از کشور آماده میکرد. او خطوط سیاسی در حزب کمونیست ایران را چنین دسته بندی نمود:
«خط راست»: خط ناسیونالیسم تنگ نظرانه کردی که واقعاً به طور سنتی در ملت کرد و کومله حضور داشته و یکی از بندهای گران بر دست و پای ملت کرد و حزب کمونیست ایران بوده و هست.
خطی که حکمت آن را «سنتریستی» مینامد: این خط نه لفاظیها و جدائی طلبیهای حکمت را میپذیرفت و نه در مقابل ناسیونالیسم موجود کوتاه میآمد.
و خط «کمونیسم کارگری» حکمت.
در واقع در حزب کمونیست دو خط راست یکی راست از چپ (خط منصور حکمت) و یکی راست از راست (ناسیونالیسم کرد) در مبارزه بود. اولی در مبارزه خواهان طرد خطی مشی و افراد راست از راست بود: «ما به اين معتقديم که حزب کمونيست ايران بايد از نظر تشکيلاتی در اختيار گرايش کمونيستی کارگری در حزب قرار بگيرد و گرايشات ديگر از اين حزب و قبل از هر چيز از مقامهای مسئول در اين حزب کنار گذاشته شوند. اما روش رسيدن به اين هدف را روشی سياسی تعريف کرديم زيرا اين تحول در حزب کمونيست نميتواند تحولــی از بالا و فرمايشی باشد.»
البته واژههای«نمیتواند تحولی از بالا و فرمایشی باشد» گولزنک است. زیرا موضع «گرایشات دیگر... در این حزب کنار گذاشته شوند» غیر از مبارزه ایدئولوژیک با جریان راست (که اگر یک گرایش کمونیستی این مبارزه را جلو ببرد محقانه است)، تصفیه آدمها را نیز مورد نظر دارد. بیرون کردن آدمها مورد نظر است. آن هم نه آدمهای یک گرایش بلکه همه آدمهای گرایشات دیگر.
حال ما پروسه خط انحلال طلبی حکمت را دنبال میکنیم: او میگوید: «بدنبال کنگره سوم ما رسما اعلام کرديم که مباحثات خود را از چهارچوب خط رسمی بيرون ميکشيم و بعنوان يک گرايش حرف ميزنيم». به بیان دیگر خود را از دیگران مجزا میکنند. به این جهت به عنوان شروع تعرض، برای خود «سمینار اول کمونیسم کارگری» را در سطح کل حزب تشکیل میدهند. ولی خط منصور حکمت به علت بحران درونیش نمیتواند گرایش نزدیک به خود را جذب کند بلکه این گرایش از او دور میگردد. او مینویسد: «سانتــر چيزی جز سياهی لــشگر برای حملــه راست به کل بنيادها و مبانی حزب کمونيست ايران نبود. »
بعد برای تصفیه گرایشات دیگر و طبعاً طرفداران این گرایشات و قبضه کردن کامل قدرت حزبی، خط و نشان انشعاب میکشند و مدت تعیین میکنند:
«مدت زمانی که ما برای اين انتخاب و اين تحول در درون حزب گذاشتهايم حداکثر تا کنگره چهارم حزب کمونيست ايران است. در اين کنگره برنامه کمونيسم کارگری ايران بايد تصويب بشود، يک حزب يکپارچه بوجود بيايد که رهبری و کادرهايش صلاحيت سياسی خود را در مبارزه از موضع سوسيالــيسم کارگری در صحنه اجتماعی کسب کرده باشند، حزبی که بر موازين فعالــيت سوسيالــيسم کارگری متکی باشد و يکبار برای هميشه تکلــيف خود را با تاريخ سوسيالــيسم و راديکالــيسم روشنفکر ناراضی ايرانی روشن کند. اگر در کنگره چهارم اين تحول در تمام ابعاد فکری، سياسی و تشکيلاتی آن رخ ندهد و رسميت پيدا نکند، آنوقت بدون ترديد سنت تاکنونی حزب ما به دو ترند و دو حزب متفاوت تجزيه خواهد شد... اگر کنگره چهارم کنگره چنین تحولی نباشد راه ما جدا میشود. »
یک ماه بعد یعنی در ۲۶/۹/۱۳۶۸ حکمت و جناحاش (کانون سه نفره) قادر میشوند، جریانی را که ناسیونالیسم کردی در حزب کمونیست مینامیدند، از حزب طرد کنند و بلافاصله مبارزه وسیعی را علیه جریانی که سنتر یا « چپ راديکال بى افقى که هم اکنون نيز مقدرات اين حزب را در صحنه عمل تعيين ميکند.»مینامد، دامن میزند. در این جریان تعداد وسیعی از اعضا و کادرهای حزب کمونیست ایران به جناح منصور حکمت میپیوندند. ولی او نقشه دیگری در سر دارد. پیشنهاد قبول رهبری در حزب را به نوعی رد میکند و میگوید: «ممکن است بما بگويند که «ديگر چه ميخواهيد؟ قريب پانصد نفر در کردستان به جانبدارى از رهبرى شما طومار امضاء کردهاند. تمام حزب بحثهايتان را پذيرفته است، کميته مرکزى خود را مدافع اين خط ميداند و دبير کميته مرکزى خودش پيشنهاد دادن رهبرى حزب به شما را آورده است. تا کى اقليت اقليت ميکنيد؟“... به اعتقاد من گرايش سوسياليستى کارگرى در حزب کمونيست يک گرايش بسيار کوچک و اقليت است... بحث من بر سر کم بودن و اقليت بودن فعالين کار بلد و طبيعى اين خط در حزب کمونيست ايران است».
حکمت از شرایط بغرنج مبارزه در کردستان و کل ایران به تنگ آمده است. میخواهد بار و بنه خود را ببندد، با انشعاب در حزب کمونیست ایران فرار را بر قرار ترجیح دهد. لذا خود را جمع و جور میکند، سعی میکند جناح خود را تقویت کند، و به طور منسجم به کشورهای اروپائی، آنجائی که سربازان سازمان ملل تربیت میشوند تا از کشور سوسیالیستی کردستان محافظت کنند، پرتاب شوند،: «در مورد مکانيسم عملى کردن اين حرکت و گامهاى مشخص آن تصميم من اين است: طى دو هفته آينده رسما در درون تشکيلات طى بيانيهاى تشکيل فراکسيون کمونيسم کارگرى را اعلام ميکند» او میداند که ایجاد فراکسیون در یک حزب کمونیستی یعنی قبول جا دادن گرایشات سازمان یافته طبقات گوناگون در کنار هم و به رسمیت شناختن این گرایشات در حزب. لذا قسم میخورد که فراکسیون او چیز دیگری و از قماش دیگریست.: «فراکسيونيسم در سنت چپ راديکال به معناى گسست ازسانتراليسم و انضباط درون حزبى فهميده شده است. در اين مورد مشخص لااقل، تشکيل فراکسيون کمونيسم کارگرى روندى عکس اين را مد نظر دارد.» چه استثنای جالبی در جهان کمونیسم؟؟ مد نظر دارد! آری مد نظر دارد. ولی چه کسی نمیداند که فراکسیونیسم یک گرایش طبقاتی خرده بورژوازی در درون احزاب کمونیستی است. این گرایش ارادی نیست. با مد نظر گرفتن و اراده منصور حکمت نیز به شیرینی و هلوا تبدیل نمیشود. منصور حکمت برای آماده سازی این سازش طبقاتی در حزب کمونیست، از ۱۳۶۷ زمینه ایدئولوژیک آن را فراهم میسازد. یکی از ابزارهای طبقه کارگر و جنبش کمونیستی برای تصفیه حزب از ایدئولوژی و جهان بینی طبقات غیر پرولتری، انتقاد و انتقاد از خود است. این تنها وسیله درونی احزاب کمونیست جهت پاکیزه کردن صفوف خود است. منصور حکمت میخواهد این را از حزب کمونیست ایران بگیرد و آن را در مقابل فراکسیون خود خلع سلاح کند: «اکنون فرصتی برای ما پيش آمده است تا به يکی ديگر از جلوههای عقب مانده چپ سنتی، سنت تزکيه و انتقاد از خود عرفانی خاتمه بدهيم. اين روش بما و امر ما ضرر ميزند. کسی که با تحقير خود به صف ما بپيوندد، هيچگاه برای اين صف کادر نميشود. و حزبی که بر تحقير و شکستن شخصيت افراد ساخته بشود برای وارث نهائیاش هم حزب نميشود.»
چند ماه بعد او فراکسیون خود را تشکیل میدهد: « از اينرو با اين اطلاعيه فراکسيون کمونيسم کارگرى در درون حزب کمونيست ايران تشکيل ميشود.»
پلنوم هجدهم کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران که در شهریور ۱۳۶۹ (سپتامبر ۱۹۹۰) تشکیل شد، منصور حکمت، کورش مدرسی، رضا مقدم و ایرج آذرین را به عضویت کمیته مرکزی انتخاب کرد و به اتفاق آراء منصور حکمت را به عنوان سردبیر کمیته مرکزی حزب انتخاب نمود.
در چنین شرایطی که مسئول یک فراکسیون در رهبری یک حزب انتخاب میشود، یعنی اکثریت است، فراکسیون بی معنی میگردد. ولی فراکسیون حکمت، بر عکس، خود را تحکیم میکند، زیرا او نقشه دیگری دارد.
این نقشه را در پلنوم بیستم رو میکند: «اين وضع حزب احساس حقانيت و شرافت و اعتبارى که انسان در زندگى به آن احتياج دارد را از انسان ميگيرد... من تز محکوم کردن حزب کمونيست را نياوردهام... اگر حزب کمونيست بماند، تا وقتى که کارهایى را ميکند که همين امروز مشغول آنست احترامش براى من سرجايش است. من راه کوتاهتر و کم مشقتترى پيدا کردهام، آن هم تشکيل يک حزب سياسى ديگر است.»
و در تاریخ ۳۰ نوامبر ۱۹۹۱ اطلاعیهای با امضاء ایرج آذرین، منصور حکمت، کورش مدرسی و رضا مقدم انتشار مییابد که در آن آمده است: «با این اطلاعیه تشکیل حزب کمونیست کارگری ایران و آغاز فعالیت آن را اعلام میکنیم.»
و بدین ترتیب انشعاب جنبه عملی مییابد و منصور حکمت و حزباش ۶ هزار کیلومتر از ایران دور میگردند تا در کشورهای اروپائی از راه کوتاهتر، پرولتاریای ایران را برای انقلاب سازماندهی کنند.
ادامه دارد
بهرنگ