3. دسامبر 2023

جنبش کارگری – ایده‌آل‌ها، واقعیت‌ها، سیاست‌ها و تاکتیک‌ها!

جنبش کارگری، بدون آگاهی پیشروانش از منافع کوتاه مدت و دراز مدت این جنبش و بدون اتخاذ سیاست‌ها و تاکتیک‌های منطبق با شرایط رشد مبارزه‌ی کارگران، قادر به پیشروی نبوده در جا زده، و یا با شکست روبه رو میشود. اما تداوم تضاد کار و سرمایه باعث میشود که این جنبش تعطیل بردار نبوده و به همین علت پیشروان جنبش کارگری با آموزش از تجارب مثبت و منفی گذشته و بررسی وضعیت مشخص میکوشند تا آن را در مسیر درست حرکت به سوی پیروزی هدایت کنند. کمونیست‌ها عار دارند نظرات خود را پنهان کنند. در عین حال آنها عار دارند نظرات خود را که متکی بر تحلیل عينى و طبقاتی از اوضاع نباشند، سرلوحه‌ی اعمالشان قرار دهند.

به سیر تحولات نظری آنها نگاهی بیاندازیم:

مبارزات تئوریک و عملی مارکس و انگلس علیه آنارشیست‌ها آنارکو سندیکالیست‌ها رفرمیست‌ها و افشای انواع سوسیالیست‌های فئودالی، بورژوائی، خرده بورژوائی و تخیلی در جنبش کارگری، کمک عظیمی به رشد مبارزات آگاهانه و انقلابی طبقه‌ی کارگر در نیمه‌ی دوم قرن نوزدهم کرد.

جنبش کارگری اروپا پس از یک گام گذاشتن به پیش در آن زمان، بعد از درگذشت مارکس و انگلس، وادار به دوگام عقب نشینی شد که توسط اپورتونیست‌ها و رویزیونیست‌های انترناسیونال دوم که در راس جنبش کارگری بودند، طراحی شده بود. اینان در عصر تکوین و تولد انحصارات سرمایه و غالب شدن سرمایه‌ی مالی در هدایت نظام تولیدی سیاسی کشورهای سرمایه‌داری، چنان رفرمیسم و سازش طبقاتی‌ای را به جنبش کارگری تحمیل نمودند که حرکت انقلابی طبقه کارگر، از مسیر اصلی‌اش در کسب قدرت، خارج شده و در بی راهه‌ی سازش طبقاتی افتاد – البته تقسیم بخش کوچکی از مافوق سود بدست آمده از غارت ملل دیگر جهان توسط امپریالیسم در بین کارگران و روشنفکران حزبی پارلمان نشین، زمینه‌ی مادی را برای بروز چنین گرایشی تا حدودی هموار ساخته بود. اثرات مخرب این انحراف در جنبش کارگری چنان زیاد بود که جنبش انقلابی کارگری مجبور به عبور از مسیر بسیار پر پیچ و خم مبارزاتی شد.

تنها جنبش کارگری روسیه تحت رهبری بلشویک‌ها و در راس آنها لنین بود که با مبارزه علیه اپورتونیسم و رویزیونیسم کائوتسکی و شرکاء و مبارزه علیه سوسیالیسم بورژوائی و خرده بورژوائی منشویک‌ها و سوسیال رولوسیونرها و سانتریسم تروتسکیست‌ها، توانست انقلاب کارگری را به پیروزی رساند و با درهم شکستن ماشین دولتی مخوف تزاریسم، یکی از پایگاه‌های قدرتمند ارتجاع فئودال – امپریالیستی را در شرق اروپا، از میان بردارد. انقلاب پرولتری توانست مجددا گامی به پیش بردارد. اما با انتقال مرکز انقلاب از اروپا به شرق که از وضعیت عینی صف آرائی طبقاتی در عصر امپریالیسم ناشی شده بود، عواقب سختی به جنبش کمونیستی و کارگری تحمیل شد. به طوری که جنبش انقلابی پرولتاریای روسیه تحت رهبری حزب کمونیست شوروی، علیرغم پیروزی‌هائی که با فداکاری‌های عظیم کارگران و زحمت‌کشان شوروی به دست آمده بود، با مقاومت و توطئه امپریالیسم، بورژوازی شکست خورده روسیه و اقشار بالای خرده بورژوازی – که بخش مهمی از مردم شوروی را تشکیل میداد و به علاوه از طریق در آمدن در قالب “گرگ در لباس میش”، اینان به تخریب دژ سوسیالیسم از درون (تخریب در دولت و حزب کمونیست) پرداختند و اشتباهات و انحرافات، ایدئولوژیک، تئوریک، سیاسی و سبک کاری رهبری حزب کمونیست نیز زمینه را برای سه گام عقب نشینی، فراهم نمود.

با شلیک توپ‌های انقلاب اکتبر و نوید آزادی که این انقلاب به ملل تحت ستم روسیه و جهان داد، تحرک نوینی در این کشورها برای رهائی از یوغ امپریالیسم، استعمار و ارتجاع به پشتوانه‌ی دژ سوسیالیسم به وجود آمد. کمونیست‌های این کشورها در شرایط بازهم سخت‌تری نسبت به روسیه، امر رهبری توده‌های وسیع مردم و عمدتا دهقانان را در مبارزه علیه فئودالیسم و امپریالیسم و سرمایه‌داری کمپرادور، به دست گرفتند. ستیز پیچیده‌ای بین پرولتاریا و بخشی از بورژوازی متوسط در این کشورها برای به پیروزی رساندن انقلاب دموکراتیک در گرفت و ناپیگیری و سازش کاری این بورژوازی در رابطه با امپریالیسم و فئودالیسم، پیش روی انقلاب دموکراتیک را طولانی‌تر ساخت و در پیشروی سوسیالیسم مشکلات عظیمی آفرید.

پیروزی انقلاب دموکراتیک نوین در چین تحت رهبری حزب کمونیست چین و در راس آن مائو، دورنمای جدیدی را در برابر اکثریت عظیم مردم کشورهای تحت سلطه و عقب مانده باز نمود. اما این پیروزی که گامی به پیش در انقلاب پرولتری در چین بود با مقاومت بورژوازی و خرده بورژوازی چین و تحریکات دائمی امپریالیست‌ها و رویزیونیست‌ها روبه رو شد. مبارزه طبقاتی در جلوگیری از پیشروی سوسیالیسم در چین حدت یافت و تدابیر انقلاب فرهنگی، به دلیل اشتباهات چپ روانه‌ای که در پیش‌برد آن رخ داد موفق به سرکوب طبقات ارتجاعی داخلی نشد و عقب نشینی سه گامی انقلاب پرولتری در چین نیز پس از ۲۵ سال مبارزه و مقاومت سرسختانه‌ی پرولتاریای چین در برابر بورژوازی، آغاز گردید.

این تجارب مثبت و منفی به عیان نشان دادند که در حرکت کارگران جهان برای کسب قدرت و از بین بردن استثمار و ستم‌های گوناگون طبقاتی، تئوری‌ها، برنامه‌ها سیاست‌ها، سازماندهی‌ها، سبک کارها در عمل نقش عظیمی در پیروزی یا شکست این جنبش دارند. کلیه‌ی ایده‌آل‌ها، سیاست‌ها، تاکتیک‌ها و سبک کارها چنانچه با در نظر گرفتن واقعیت‌ها به دست آمده و قابل اجرا باشند، باعث پیروزی گشته و قابل استناد و به کارگیری میباشند و برعکس آن ایده‌آل‌ها، سیاست‌ها، تاکتیک‌ها و سبک کارهائی که پایه‌ی مادی نداشته و تراوشات ذهنی بوده و یا ناشی از جمع بندی ناقص و یک جانبه از تجارب جنبش کارگری باشند، شکست را به جنبش کارگری تحمیل می‌کنند و به این اعتبار قابل استناد و به کارگیری جز در حد معلم منفی، نیستند.

تاریخ جنبش کارگری چنانچه مختصرا دیدیم، نشان میدهد که این جنبش در مسیر پر پیچ و خمی سیر می‌کند که مملو است از مبارزه و سازش، پیش روی و عقب نشینی، ایست کردن و بررسی تجارب و رشد جهش‌آسا. بدین ترتیب ایده‌آلیست‌های ماکزیمالیست هرچند هم که پیشنهاداتشان ظاهرا زیبا و “خداپسندانه” باشد و یا اپورتونیست‌های مینیمالیست که خود را غرق در تاکتیک کرده و استراتژی جنبش کارگری را نمی‌بینند، هردوی آنها جنبش کارگری را به سمت انفراد و سازش طبقاتی می‌کشانند و در عمل آب به آسیاب بورژوازی ریخته و جلو پیشروی جنبش کارگری را می‌گیرند. به ذکر چند نمونه در اثبات این مدعا بسنده می‌کنیم:

کمونیست‌ها معتقدند که دولت آلت سرکوب طبقه حاکم است که باید از میان برداشته شود. اما برای از بین بردن آن باید دولت اکثریت استثمار شونده جای دولت اقلیت استثمارگر نشسته و زمینه را برای اضمحلال آن فراهم سازد. اما آنارشیست‌ها میگویند که دولت را باید با یک ضربه نابود کرد تا جامعه بشری از وجود آن آسیب نبیند. مبارزه‌ی مارکس و انگلس علیه نظرات آنارشیستی در درون انترناسیونال کارگری باعث شد تا این نظریه‌ی ماکزیمالیستی از دستور کار جنبش کارگری خارج شود.

– مارکس و انگلس با تحلیل از وضعیت کشورهای سرمایه‌داری در نیمه‌ی دوم قرن نوزدهم و با توجه به این که انقلاب پرولتری خصلتی جهانی دارد و پایه‌های مادی آن در این کشورها فراهم‌تر است شروع انقلاب جهانی را از این کشورها ذکر میکردند. لنین با تحلیل از تضادهای جهان در عصر امپریالیسم و به وجود آمدن حلقه‌های ضعیف در زنجیر اسارت جهان توسط امپریالیسم، احتمال پیروزی انقلاب در این حلقه‌ها را خاطرنشان ساخت و انقلاب اکتبر روسیه را به پیروزی رهبری کرد. اما اپورتونیست‌های انترناسیونال دوم نظیر کانوتسکی و شرکاء که غرق در پارلمانتاریسم بودند به نقد بی امان انقلاب اکتبر پرداختند و علیرغم اینکه در رفرمیسم و سازش طبقاتی غسل تعمید میدیدند، در ظاهر مدافع نظر مارکس و انگلس خود را جا زدند و تغییر اوضاع جهان را در نظر نگرفتند و درجا زدند.

پس از پیروزی انقلاب اکتبر و در شرایطی که شوروی تحت محاصره‌ی کشورهای امپریالیستی قرار داشته و با جنگ داخلی و مقاومت ارتش‌های پراکنده‌ی تزاری روبه رو بود و انقلاب روسیه نمیتوانست با شتاب اولیه پیش برود، تروتسکیست‌های تا دیروز سانتریست لباس چپ پوشیدند، مخالف هرگونه عقب نشینی یا سازش موقتی با دشمنان شده و به اعتبار “دائمی بودن” انقلاب، ادامه آن را در دیگر کشورهای اروپائی خواستار شدند. این چپ روی در صورت تبدیل شدن به خط حزب کمونیست باعث آن شد که انقلاب روسیه در نطفه خفه شود و ماکزیمالیسم تروتسکیستی در خدمت بورژوازی عمل کند. با مبارزه‌ی بلشویک‌ها این خط نتوانست جنبه‌ی عملی بیابد.

– مائو با تحلیل از وضعیت چین پس از پیروزی انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ روسیه، گفت که گرچه چین کشوری است نیمه مستعمره – نیمه فئودال که بیش از ۸۰٪ مردم آن دهقانند، اما با توجه به ضعف بورژوازی چین و وابسته‌گی بورژوازی کمپرادر به امپریالیسم، انقلاب دموکراتیک چین که اساسا انقلاب ارضی است تنها تحت رهبری پرولتاریا میتواند پیروز شده و به سوسیالیسم گذار کند. انقلاب چین پیروز شد. اما تروتسکیست‌ها در چین گفتند که باید رو به پرولتاریای شهری داشت که تنها کمتر از ۱٪ مردم چین را تشکیل میداد و شروع به خرابکاری در پیش روی انقلاب چین نمودند و حتا به دشمن پیوستند. ذهنی‌گری چپ عملا در خدمت ارتجاع چین قرار گرفت.

– تجربه کار در انترناسیونال اول که عمدتاً مرکب از نمایند‌گان سندیکاهای کارگری اروپا بودند، نشان داد بدون تشکیل احزاب پیشرو کارگری توسط پیشروان جنبش کارگری، هدایت جنبش کارگری، با توجه به این که طبقه کارگر از بخش عمده عقب مانده، بخش میانی و تعداد اندکی از پیشروان کارگری تشکیل شده، ممکن نیست و تشکیل این احزاب در دستور کار پیشروان جنبش کارگری قرار گرفت. بیش از یک قرن است که احزاب پیشرو کارگری به وجود آمده و جنبش کارگری را رهبری کرده‌اند و به پیروزی‌ها و شکست‌هائی دچار شده‌اند. اشتباه در مبارزه‌ی طبقاتی امری است اجتناب ناپذیر که ناشی از عدم تحلیل مشخص از شرایط مشخص در هر برهه‌ای از زمان می‌باشد. اما بروز این اشکالات باعث شده‌اند که امروز، به جای تحلیل دقیق از علل پیروزی‌ها و شکست‌ها جهت اصلاح اشتباهات، عده‌ای از مدعیان کمونیست امروزی، یا جنبشی شده و به رد حزبیت میپردازند و یا موضعی سانتریستی گرفته و تعدد احزاب چپ و مدعی کمونیست بودن را مطرح مینمایند و پرولتاریا را از داشتن سر رهبری کننده منع نموده و سرهای متکی بر یک بدن را که جز سردرگمی حاصلی نمی توانند داشته باشند، پیش می‌کشند. نتیجه‌ی این خط انحلال طلبانه این بوده که هر جا به کار بسته شده، جز آشفتگی در جنبش کارگری حاصلی نداده است.

– جنبش شورائی برای اولین بار در تاریخ در جریان انقلاب ۱۹۰۵ روسیه زاده شد و لذا محصول دورانی انقلابی بود که با شکست این انقلاب فعالیتش خاموش شد. این امری چندان عجیب نبود که استبداد تزاری که از قبول سندیکاهای کارگری امتناع میکرد تن به فعالیت شوراها که خواست‌های سیاسی داشتند، ندهد. پس از انقلاب مارس ۱۹۱۷ در روسیه و سرنگونی تزاریسم، شوراهای کارگران و سربازان و دهقانان جان تازه‌ای گرفتند و انقلاب اکتبر را در همان سال به پیروزی رساندند. مدتی بعد از پیروزی انقلاب شوراها و سندیکاهای کارگری در هم ادغام شدند و با رشد بوروکراسی در حزب و دولت شوروی، شوراها نیز در این بوروکراسی غرق شدند.

تاریخ نشان داد که شوراها تافته جدا بافته نیستند و سیاست‌ها و نظرات حاکم بر عمل آنها در سیر حرکت آنها در مراحلی، نقش تعیین کننده دارند.

در ایران نیز گرچه تشکل‌های صنفی کارگران قدمتی طولانی داشته و از بدو تولد تحت رهبری پیشروان کارگری و مشخصا کمونیست‌ها قرار داشته‌اند اما ناشی از سرکوب مستمر نظام‌های سلطنتی و جمهوری اسلامی، کارگران از داشتن حق تشکل‌یابی تا به امروز محروم مانده‌اند. اتحادیه‌های موجود نیز بسیار بی رمق بوده و به جز در شرایط مساعد بعد از شهریور ۱۳۲۰ و سرنگونی دیکتاتوری رضاشاهی که شورای متحد مرکزی زیر رهبری حزب توده تشکیل شد و پس از قدغن کردن فعالیت آن حزب در اواخر سال ۱۳۲۷ و شروع حمله‌ی سرکوب‌گرایانه، این شورا نیز از نشاط افتاد و تنها تعداد اندکی از سندیکاها اینجا و آنجا و به مثابه نقشی بر دیوار باقی ماندند. در دهه ی ١٣٤٠ و به علت شکسته شدن جو سرکوب عریان، اتحادیه‌های کارگری دوباره شروع به شکل‌گیری نمودند، اما رژیم شاه با توجه به تجارب گذشته‌ی جنبش کارگری در دهه‌ی ۱۳۲۰ اقدام به درست کردن تشکل‌های فرمایشی کارگری کرد که از کوچکترین پایگاهی در میان کارگران برخوردار نبودند، امری که در زمان حیات جمهوری اسلامی نیز و پس از تهاجم رژیم به شوراهای کارگران و کارمندان، تجدید شد و رژیم خواست تشکل‌های زرد خود را تحت “نام خانه” کارگر و شوراهای اسلامی کار به کارگران به قبولاند! کارگران زیر بار این تحمیل نیز نرفتند و این تشکل‌های وابسته به رژیم علیرغم توطئه‌های مشترک اخیر رژیم و سازمان جهانی کار در برسمیت شناختن آنها، کاری از پیش نبرده و نخواهند برد.

بدین ترتیب میبینیم که طبقه کارگر ایران امروزه حتا از داشتن تشکل‌های صنفی مستقل و سراسری خویش محروم است و مبارزه کارگران برای ایجاد تشکل‌های مستقل خود ادامه دارد. طبیعی است که در این تشکل‌ها و صرف نظر از اینکه تحت نام اتحادیه، سندیکا و یا شورا باشند، عوامل ذهنی و یا عناصر وابسته به طبقات و اقشار مختلف جامعه در آنها نفوذ خواهند داشت و اصولا در جامعه‌ی طبقاتی ایجاد تشکل خالص و ناب یک طبقه به ویژه طبقه‌ی تحت استثمار و ستم، امری غیر ممکن است. در چنین شرایطی مهم این است که تشکل موجود اساسا در خدمت مصالح و منافع طبقه‌ی خویش قرار داشته باشد.

بنابراین وظیفه‌ی عناصر یا نیروهای پیشرو جنبش کارگری این نیست که به مخالفت با تشکل یابی مستقل کارگران برخیزند، به صرف این که نظر آنها تامین نمی شود، بلکه باید به تشکیل آنها یاری رسانند و با شرکت در این سازمان‌یابی بکوشند تا از طریق فعالیت صمیمانه و اقناع کارگران به تاسیس سازمانی که با توجه به وضعیت عینی خواهد توانست به متشکل شدن کارگران کمک کند، به حرکت کارگران یاری رسانند. تاکتیک کنونی در جهت ایجاد “فقط شورا” و یا بسیج جنبش کارگری “فقط برای لغو کار مزدی”، آنهم از راه دور، جز صدمه رسانی به تشکل‌یابی کارگران نتیجه‌ای در بر نخواهد داشت و رژیم با تمام وجود از ایجاد چنین تشکلاتی جلوگیری خواهد نمود. مشکل پیشروان کارگری در ایران نه نظری که عملی است و قرار داشتن در برابر رژیمی تا مغز استخوان مستبد و ضد انسانی و راه یابی مشخص برای متشکل شدن.

در راستای ایجاد تشکل مستقل و سراسری کارگران در اوضاع مشخص کنونی، آنچه از اولویت درجه‌ی اول برخوردار باید باشد، قطع کردن دست رژیم از دخالت عمده در تشکل‌یابی کارگران است و فاصله گرفتن از مداخلات آن. تلاش برای تهیه‌ی پلاتفرمی توسط پیشروان عملی کارگری که خواسته‌های فوری و ضروری کارگران را تا حدی هم در کوتاه مدت و هم در درازمدت بیان نماید و سازماندهی بر آن اساس مسئله‌ی روز جنبش کارگری ایران است، در این تلاش، نظر ماگزیمالیست‌ها و مینیمالیست‌ها را کارگران با شم طبقاتیشان مسلما نخواهند پذیرفت زیرا یا ناشدنی هستند و یا رفتن مجدد زیر سلطه حاکمان. به قول مائوتسه دون: “آنچه آنها (منظور کارگران، دهقانان، سربازان است – ن) قبل از هر چیز بدان نیازمندند، “گل نشاندن بر پارچه زربفت” نیست، بلکه “هدیه زغال در روز برفی” است. (سخنرانی در محفل ادبی و هنری ین‌آن، جلد سوم آثار منتخب، ص ۱۲۲

امروز تفرقه و پراکندگی کمونیست‌ها و تشتت نظری آنها و انعکاس این امر در درون جنبش کارگری، باعث شده است که این جنبش تا حدی به طور خود به خودی حرکت کرده و مبارزه‌اش در عالی‌ترین شکل یعنی حرکت سیاسی آگاه و متشکل، جهت کسب قدرت حاکمه، پیش نرود. این معضل در جنبش کارگری و کمونیستی از طریق افسار زدن بر فرقه‌گرائی و ایجاد ستاد واحد و سراسری پیشرو پرولتاریا قابل حل است!

اسفند ۱۳۸۳ ابراهیم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *